با توجه به اظهارات لاوروف
آیا احتمال جنگ علیه ایران وجود دارد؟
صلاح الدین خدیو در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: ابراز نگرانی لاوروف وزیرخارجه روسیه از احتمال حمله به ایران این پرسش را پیش آورده که این گمانه زنی چقدر معتبر است؟
نویسنده: صلاح الدین خدیو
دیپلماسی ایرانی: ابراز نگرانی لاوروف وزیرخارجه روسیه از احتمال حمله به ایران این پرسش را پیش آورده که این گمانه زنی چقدر معتبر است؟
به لحاظ نظری در روابط بین الملل که مساله اصلی دولتها در آن جستجوی حداکثر امنیت است، هیچ وقت احتمال وقوع جنگ منتفی نیست.
در این میان سهم بودجه دفاعی به نسبت تولید ناخالص ملی به عنوان شاخصی برای تصدیق سیاست میلیتاریستی و توسعه طلبانه دولتها بکار می رود. غیر از این وجود بن بستهای استراتژیک در روابط منطقه ای و بین المللی که با ابزار سیاست گشوده نمی شوند، می تواند این وسوسه را نزد طرف مغبون ایجاد کند که با جنگ تعادل جدیدی را جانشین نظم پیشین کند.
گرچه هر دوی این نشانه ها در خاورمیانه امروز دیده می شود، اما به دلیل کلی بودن آنها که باعث عدم سنجه پذیری تجربی آنها می شود، صحبت از جنگی بزرگ تا حد زیادی پیشگویانه و فراتر از چارچوب پیش بینی های متکی بر شواهد و قرائن عینی و ملموس است.
اکنون این سوال مطرح است که چرا وزیر خارجه روسیه از یک گزاره پیشگویانه استفاده می کند؟
معروف است که برخی پیشگوییها "تحقق یابنده" هستند، بدین معنا که گویندگان آن همزمان آفرینندگان آن نیز هستند و با هدف افزایش امکان تحقق و زمینه سازیهای روانی آنها را بر زبان می آورند.
حالت عکس آن هم صحیح است، یعنی طرف پیشگویی می کند تا ضمن آن هشدار داده باشد و اذهان را آگاه و احتمال وقوع داستان را کاهش دهد. سخن لاوروف را البته باید در این چارچوب فهمید.
شکی نیست که در حال حاضر امکان یک درگیری منطقه ای میان ایران و عربستان یا ایران و اسرائیل که می تواند مداخله آمریکا را بدنبال داشته باشد، از هر زمانی بیشتر است.
عربستان و اسرائیل از تبدیل ایران به یک بازیگر کلیدی در منطقه ناخشنودند و آمریکا را هم در این ناخرسندی با خود همراه کرده اند.
آیا می توان پیش بینی کرد که اختلافات استراتژیک ایران با اسرائیل و عربستان بر سر نفوذ و ژئوپولتیک با گفتگو حل شود؟
اگر درباره عربستان هنوز کورسویی از امید موجود باشد، درباره اسرائیل بدلیل موانع روانی و ایدئولوژیک فراوان وضع از این دشوارتر است.
مضاف بر این یک اتحاد عملی آشکار و غیررسمی میان ریاض و تل آویو پدید آمده که نمی توان از اثر هم افزایی آن با تقابل آنها علیه تهران گذشت.
این عامل را باید به مشکلات داخلی و رسواییهای اخلاقی و انتخاباتی ترامپ هم افزود که انگیزه وی را برای فیل در هوا کردنهایی نظیر خروج از برجام و انتقال سفارت به قدس دوچندان می کند.
سوای این مدتهاست که در افواه عمومی سخن از معامله قرن در قضیه فلسطین مطرح است و احتمالا تصمیم یکجانبه آمریکا برای انتقال سفارت هم بدون ارتباط با آن نیست.
بر اساس برخی گمانه زنیها آمریکا درصدد است با تغییر چندی از ملاحظات سنتی خود به اختلافات فلسطینیها و اسرائیلیها پایان دهد. این برنامه بلندپروازانه البته بدون بازتوزیع قدرت در منطقه بخت چندانی برای توفیق ندارد. به عنوان مثال کنفرانس صلح مادرید در سال 1991 که نخستین بار اسرائیل و کشورهای عرب روبه روی هم نشستند و از دل آن روند اسلو به دنیا آمد، محصول شرایط منطقه ای جدید بود که از انهدام توان نظامی عراق در جنگ کویت حاصل آمد.
از این زاویه که بنگریم نمی توان از ارتباط میان خروج آمریکا از برجام و انتقال سفارت و فعال شدن آن در سوریه گذشت.
حتی برخی ناظران معتقدند نزدیکی حماس به فتح و مصر، بیشتر از باب آماده شدن برای تغییرات ناگهانی در شرایط منطقه بوده است.
آنچه گفته شد به معنای این نیست که وقوع جنگ حتمی است چه در سیاست هیچ وقت نباید از نقش متغیرهای جدید غفلت کرد.
از قضا یکی از این متغیرهای نه چندان قابل پیش بینی خود ترامپ است که مایل هست بدون درگیری زمینی و حضور نظامی گسترده به اهداف خود دست یابد. بدون شک این انگیزه احتمال جنگ را کاهش می دهد.
اما در عین حال نمی توان از اهمیت کلاه در هم رفتن ایران با اسرائیل و عربستان کاست و از تمایل این دو برای درگیری با ایران غفلت کرد. به ویژه که این ائتلاف جدید منطقه ای هم در برابر ایران احساس غبن می کند و هم ظاهرا ابزار سیاسی موثری ـ غیر از حیز انتفاع خارج کردن برجام ــ برای تغییر قواعد بازی در کف ندارند.
به بیان دیگر چشم امید آنها به ناکارامد شدن برجام و ناتوان شدن اقتصاد ایران است تا تهران ناچار به عقب نشینی شود. این تنها گزینه ای است که آنها آن را بر جنگ ترجیح می دهند.
نظر شما :