شکل گیری نوع جدیدی از روابط میان لندن و واشنگتن
می باید به ترامپ مسئولیت امریکا را گوشزد کند
نویسنده: رابرت ای.هانتر، سفیر پیشین آمریکا در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)
دیپلماسی ایرانی: استفاده از عبارت «رابطه ویژه» در توصیف روابط انگلیس و آمریکا در گذشته آن قدر مورد استفاده قرار گرفته که اکنون به یک کلیشه تبدیل شده است. اما با این حال، این عبارت هنوز معنادار است چرا که نه تنها منعکس کننده منافع ملموس دو کشور است، بلکه موارد ناملموسی همچون فرهنگ، تاریخ و ریشه های مشترک حقوقی و سیاسی آمریکا و بریتانیا را نیز منعکس می کند.
اما این تنها یک شعار نیست، بلکه نشان دهنده بینشی ادامه دار و خِرد رهبران بزرگ این دو کشور است. وینستون چرچیل در آن زمان این نیاز را درک کرد و فرانکلین روزولت نیز به خوبی می دانست که پیوند با انگلیس برای بقای آن چه برای ایالات متحده اهمیت دارد، ضروری است. مساله فقط آزادی ایالات متحده نبود چراکه موقعیت آمریکا به گونه ای است که می توانست در پناهگاه امن خود در میان دو اقیانوس به آسانی به حیات خود ادامه دهد. آن چه برای آمریکا اهمیت داشت این بود که بقاء و موفقیت اقتصادی این کشور در گرو ارتباط با قلب مولد اروپای بزرگ قرار داشت.
چرچیل و روزولت در نیوفاندلند، آرژانتین، پیمان نامه مهمی را با نام «منشور آتلانتیک» منتشر کردند که اهداف این دو کشور در جنگ جهانی دوم و تصویری که آنها برای جهان بعد از جنگ در نظر داشتند را تبیین می کرد. نخست وزیر بریتانیا اولین مهمان خارجی کاخ سفید پس از واقعه «پرل هاربر» بود. رویدادهایی از این دست موجب شد تا روابط بین دو کشور و مردمانش از یک سیاست تجربی و عملی ساده به چیزی اسطوره ای تبدیل شود که تا امروز هم باقی مانده است. اما باید ببینیم که این رابطه تا کجا دوام خواهند آورد.
در میان دوستان
برای مستحکم شدن هر رابطه دوستی باید آن رابطه بر اساس خلوص و صداقت باشد. «دام دوایت آیزنهاور»، رئیس جمهور آمریکا و قهرمان مشترک انگلیس و آمریکا برای روز D-Day (پیروزی در نورماندی) و بعد از آن، در از عقب نشینی انگلیس و فرانسه از کانال سوئز تعادل در این رابطه را تا حدی به هم زد. برخی از مردم بریتانیا این عمل دوراندیشانه رئیس جمهور ایالات متحده را یک خیانت می دیدند، اما نخست وزیر نامتعادل بریتانیا به این شکل از فرورفتن در باتلاق خاورمیانه نجات پیدا کرد.
هرچند این "رابطه ویژه" گاهی اوقات که به مسیرهای اشتیاه و نادرستی می رفت، از سوی دیگر اقیانوس دوست و متحد آمریکا در آن سوی اقیانوس اطلس حمایت و پشتیبانی. این مساله در موضوع همراهی تونی بلر با رئیس جمهور جورج دبلیو بوش در سال 2003 در تصمیم حمله به عراق، کاملاً مشهود بود. این یکی از بدترین ماجراجویی های ایالات متحده در خارج از کشور در دوران مُدرن بود. همان چیزی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور جدید ایالات متحده آن را «یک افتصاح و فاجعه کامل» خواند.
در مقابل گاهی اوقات بریتانیا، ایالات متحده را از اشتباهی فاحش نجات داده است. به عنوان مثال مجلس عوام بریتانیا با حمله پیشنهادی آمریکا به سوریه (به علت نقض «خط قرمز» مطرح شده از سوی باراک اوباما در استفاده از گازهای سمی علیه نیروهای مخالف) ممانعت کرده و از این طرح پشتیبانی نکرد. پس از آن اوباما طرح خود را به خاطر مداخله دیپلماتیک روسیه کاهش داد و در انتها نیز آن را رها کرد. مخالفان سیاسی اوباما در آن زمان او را تحقیر کردند و برخی از متحدان قضاوت او را زیر سوال بردند، اما اگر آمریکا در جنگ داخلی غم انگیز این کشور دخالتی مستقیم می کرد، سوریه امروز با فاجعه ای بدتر روبه رو می شد.
اما فقدان مشاوره های لازم به خصوص در زمان هایی که به شدت به آنها احساس نیاز می شد، به شکست هایی هم منجر شد. به عنوان مثال، ایالات متحده به «دیوید کامرون»، نخست وزیر بریتانیا نگفت که برگزاری رفراندوم نابخردانه ترک اتحادیه اروپا یک تصمیم اشتباه و نادرست است، یا بدتر از آن زمانی بود که ایالات متحده خواستار آن نشد تا دیوید کامرون و نخست وزیر فعلی این کشور از نتیجه این همه پرسی چشم پوشی کرده یا همه پرسی مجددی را به راه اندازند. بی توجهی آمریکا در این موضوع، آسیب شدیدی به "رابطه ویژه" دو کشور وارد کرد. آیا می توان با شک و تردید به این موضوع نگریست و تصور کرد که بیشتر مردم بریتانیا از پیامدهای منفی برگزیت به طور کامل آگاه نبوده اند؟ آیا هیچ کس این را نمی داند که تنها انتخاباتی که در انگلستان واقعاً جدی گرفته می شود انتخابات عمومی برای مجلس عوام است؟ یا این که انتخابات ها به طور معمول شانسی برای اعتراض به دولت حاضر هستند؟ یا این که چه تعداد از مردم بریتانیا حتی نام اعضاء و نمایندگان کشورشان در اتحادیه اروپا را می دانند؟
شاید مقامات دولت بریتانیا بر روی تک تک کلمات رئیس جمهور آمریکا حساب ویژه ای باز می کنند. ایالات متحده یقیناٌ برگزیت را به منزله خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نمی داند، بلکه این امر به معنای تضعیف نفوذ بریتانیا در ناتو است. این مساله به معنای از دست رفتن نقش ضروری در هدایت امور اروپا به همراه فرانسه و آلمان در برخورد موثر با روسیه ولادیمیر پوتین است. درحال حاضر «ترزا می»، نخست وزیر بریتانیا تقریباً در حال راه رفتن در خواب آن هم در یکی از مهم ترین دوران های تاریخ معاصر است. مقامات اندکی در بریتانیا هستند که علاقه ای به اعتراف این مساله داشته باشند. واقعیت ساده این است که اروپا که انگلستان بخشی جدایی ناپذیر و ضروری از آن است، مدتی طولانی است که از تبدیل شدن به یک نهاد بنیادی و سازمان یافته دست کشیده و در جهات مختلف متفرق شده است. همین قضیه در مورد رابطه دو کشور واقع در دو سوی اقیانوس اطلس نیز صدق می کند؛ رابطه ای که عمدتاً به واسطه تأسیس ناتو گسترش و عمق پیدا کرد اما با این حال، عملکرد کامل اتحادیه اروپا نیز بخشی ضروری از آن بود.
ملاقات می و ترامپ
به نظر می رسد، ترزا می در دیدار خود با دونالد ترامپ به دنبال معاملات تجاری خاص با وی بود؛ فردی که از معاملات چندجانبه نفرت دارد و این را با خروج ایالات متحده از پیمان همکاری های «ترانس-پاسیفیک» به خوبی نشان داده است. مِی برای نجات بریتانیا به قایق نجات آمریکا روی آروده تا کشورش را از حماقت برگزیت و پرورش توهم «بریتانیای جهانی» بیرون بکشد. "رویای جهانی شدن" آن هم در حالتی که دولت مِی با ارقام کلنجار می رود تا سهم 2 درصدی خود (به عنوان یکی از متحدان ناتو) در تأمین هزینه های دفاعی مورد نظر آمریکا را برآورده کند؟ برای ترامپ که درحال حاضر روابط ترانس آتلانتیک را بیشتر از تمام پیشینیان خود در هفت دهه گذشته برهم زده است، داشتن دوستی بریتانیا خبری خوش است.
اما شاید به می و دولتش باید نصیحت کرد که روی وعده ها و سخنان شیرینی که در طول سفرش از واشنگتن دریافت کرده اند، حساب باز نکنند، چراکه «ساموئل گلدوین» در جایی می گوید: «توافق شفاهی به اندازه آن چه روی کاغذ می آید ارزش ندارد». شاید شوخ طبعی و شجاعت سیاسی کافی در طبقه حاکم بریتانیا برای تفسیر و درک حماقت برگزیت و مقدار خسارات و پیامدهای منفی آن در سیاست، اقتصاد، امنیت و ساختار روانی اروپا، وجود ندارد، اما دست کم نخست وزیر بریتانیا باید تلاش کند که به رئیس جمهور آمریکا نشان دهد که ایالات متحده یکی از عوامل اساسی سیاست جهانی یعنی روابط و ساختار ترانس آتلانتیک را در معرض خطر قرار داده است.
می در آینده باید سعی کند به رئیس جمهور آمریکا بزرگی مسئولیتی که به عهده گرفته است را گوشزد کند. او با در نظر گرفتن شعار «اول آمریکا»، باید بیشتر مراقب از بین بردن نقش حیاتی ایالات متحده آمریکا در جهان باشد؛ نقشی که آمریکا برای سال های زیادی در قبال بسیاری از ملت ها و مردم جهان ایفا کرده است.
منبع: موسسه اروپا/ مترجم: زهره شهریاری
نظر شما :