رهبری آمریکا در معرض خطر
اوباما به اروپا بیتفاوت است؟
ویسنده: رابرت کاگان
دیپلماسی ایرانی: چندین سال است که اوباما سیاست خود را در خاورمیانه بر پایه چند مفروض پیش می برد: نخست، اجتناب از بازگرداندن سربازان آمریکایی به منطقه در مقیاس بزرگ و دوم، منافع آمریکا در خاورمیانه به اندازه ای نیست که انتقال نیرو به این منطقه توجیه شده باشد. بحران های خاورمیانه باید در سطح منطقه حفظ شود. ممکن است قتل و خونریزی در سوریه، لیبی و سایر مکان ها وجود داشته باشد، اما این بحران ها قابل کنترل هستند. مولفه های اصلی نظم بین المللی نباید تحت تاثیر قرار بگیرند و با استفاده صحیح از حملات پهپادی و عملیات های اطلاعاتی می توان جلوی حملات تروریستی به خاک آمریکا را گرفت. داعش نیز به مرور زمان تضعیف شده و تحت کنترل در خواهد آمد.
اما بحران پیچیده سوریه، عراق و وضعیت داعش نشان داده است که این مفروضات اشتباه است. همانطور که حملات پاریس نشان داد داعش گروهی توانمند و بادوام است. بحران سوریه و به دنبال آن وضعیت مهاجران شرایط را در لبنان و اردن بی ثبات کرده و فشار زیادی را نیز به ترکیه وارد کرده است. این بحران همچنین جنگ شیعه و سنی را در منطقه بیش از پیش تشدید کرده است.
جنگ چندجانبه ای که هم اکنون در خاورمیانه در جریان است، دیگر محدود به کشورهای منطقه نمی شود. کشورهای اروپایی نیز به نوعی در این جنگ وارد شده اند، روانه شدن مهاجران به سوی اروپا و حملات پاریس تنها نمونه هایی از این تحول جدید است.
پیش از این نیز بحران منطقه یورو، مشروعیت اتحادیه اروپا را به چالش کشیده بود. سه گانه آلمان، فرانسه و انگلیس که پیش از این هدایت قاره اروپا را در دست داشت، دیگر از جایگاه پیشین خود برخوردار نیستند.
سرریز شدن بحران خاورمیانه به اروپا می تواند یکپارچگی اروپا را به چالش کشیده و پیوند آن با آمریکا را تضعیف کند. بحران مهاجرت منجر به ضعیف شدن دولت های میانه رو در اتحادیه اروپا شده است و حملات پاریس نیز فرصت بیشتری را برای پیروزی در اختیار احزاب راستگرا قرار داده است. در این فضا، حتی به قدرت رسیدن «ماری لوپن» به عنوان رئیس جمهور آتی فرانسه نیز دور از تصور نیست.
این نکته نیز باید مورد توجه قرار بگیرد که بسیاری از این احزاب و حتی بسیاری از جنبش های سیاسی جریان اصلی در اروپا، تحت تاثیر روسیه هستند. به عنوان مثال «ویکتور اوربان» نخست وزیر لهستان با تحسین گرایشات ضدلیبرالی، گرایش های ایدئولوژیکی مشابه با ولادیمیر پوتین دارد. در آلمان نیز طبقه گسترده ای از تجار، سیاسیون و مقامات قبلی خواهان عادی سازی روابط با مسکو هستند.
بحران سوریه نیز بیش از پیش موقعیت روسیه را شکوفا کرده است. اگرچه عمده کشورهای اروپایی هم صدا با آمریکا حمایت مسکو از بشار اسد را محکوم می کنند، اما در عمل عمده این کشورها از اقدامات روسیه در مبارزه با داعش استقبال می کنند. «نیکلای سارکوزی» رئیس جمهور سابق فرانسه همواره از مدافعان روسیه بوده است. فرانسوا اولاند، رئیس جمهور فعلی فرانسه نیز خواهان ائتلاف با روسیه در جنگ علیه داعش شده است.
اروپا همواره از حضور اوباما در راس قدرت آمریکا حمایت کرده است، اما رویه بیش از حد محتاطانه وی باعث شده است که آمریکا نتواند به عنوان یک ابرقدرت، مانند سابق از متحدان خود حمایت کند.
رویکرد محتاطانه آمریکا این باور را در جهان به وجود آورده است که آمریکا در حال افول از موقعیت ابرقدرتی است. همانطور که «یوشکا فیشر» وزیر خارجه پیشین آلمان ادعا کرده آمریکا دیگر نمی تواند نقش سابق خود را اجرا کند.
فیشر به طور ویژه به نقش آمریکا در خاورمیانه اشاره دارد. اما بحران مهاجرت و حوادث تروریستی پاریس واجد پیامدهایی در خارج از خاورمیانه بوده است. بنابراین اقداماتی که هم اکنون آمریکا در سوریه انجام می دهد یا از انجام آنها سر باز می زند، بر ثبات اروپا، ارتباط آمریکا-اروپا و حفظ نظم بین المللی لیبرال تاثیر خواهد گذاشت. داعش توانسته در یکی از مهم ترین شهرهای اروپا اقدام به حملات تروریستی کند و احتمال اقداماتی از این دست در شهرهای آمریکا هم بعید نیست.
در معرض تهدید قرار گرفتن ثبات اروپا و احتمال بروز حوادث مشابه در آمریکا لزوم ارزیابی سیاست پیگیری شده در سوریه را ایجاب می کند. سیاست های آمریکا در خاورمیانه بر پایه معادله سود و هزینه تعریف شده، اما هم اکنون وضعیت منافع غرب در سوریه تغییر کرده است. بحران های خاورمیانه هم اکنون بزرگتر شده و به سایر مناطق راه پیدا کرده است.
فرانسه به این ارزیابی مجدد اقدام کرده و حداقل در مقام سخن آن را نشان داده است. اولاند اعلام کرده است که فرانسه در جنگ با تروریسم است، اما فرانسه و اروپا به تنهایی از عهده این جنگ بر نمی آیند. چندین دهه است که کشورهای اروپایی بویژه کشورهای اروپای غربی، از نظامی گری فاصله گرفته اند. بنابراین کشورهایی اروپایی چاره ای جز حصار کشیدن به دور مرزهای خود نخواهند داشت. این اقدام نیز با ذات شکل گیری اتحادیه اروپا در تضاد است.
با این شرایط، تنها آلترناتیو باقیمانده توجه به بحران سوریه و عراق و دفع تهدید تروریستی داعش است. همانند آنچه که در دهه1990 و جنگ بالکان به وقوع پیوست، اروپا این بار نیز نمی تواند بدون هدایت آمریکا و نیروی نظامی آن از عهده بحران حاضر برآید.
برای غلبه بر بحران حاضر چند گام ضروری است: در گام اول باید اقدام به ایجاد منطقه امن در سوریه کرد. بدین ترتیب امنیت شهروندان باقیمانده در خاک سوریه تضمین می شود و می توان مهاجران وارد شده به اروپا را نیز به کشور خود بازگرداند. برای ایجاد منطقه امن، علاوه بر حملات هوایی آمریکایی، حدود 30 هزار نیروی زمینی آمریکایی نیز مورد نیاز است. بخشی از این نیروها می توانند از سوی ترکیه، اروپا، عربستان و کشورهای عربی تامین شوند.
افزون بر این حدود 10 تا 20 هزار سرباز آمریکایی برای کمک به نیروهای محلی سوری و عراقی در ریشه کن کردن داعش نیاز است. بسیاری از این نیروها می توانند پس از پایان عملیات، با نیروهای ناتو یا نیروهای بین المللی جایگزین شوند.
همزمان با اقدامات نظامی، مذاکرات بین المللی نیز باید پیش برده شود. بشار اسد باید از حکومت خلع شده و یک دولت موقت برای برگزاری انتخابات ملی جای آن را بگیرد. در دوره گذار نیز نیروهای حافظ صلح بین المللی- متشکل از نیروهای ترکیه ، آمریکا، فرانسه و ناتو- باید برای حفظ ثبات در سوریه باقی بمانند.
تجربه عراق باعث شده است که اوباما از هرگونه اقدامی که تعهدات آمریکا را در خاورمیانه بالا ببرد و در عین حال بدون ارائه تضمین در حل مشکلات خاورمیانه به روی بحران ها سرپوش بگذارد، اجتناب کند. اوباما نیز مانند بسیاری از آمریکاییان مجذوب راهبرد بازگشت به خانه و تصویر تعامل سازنده شده است. اما این تصویر زیبا، سرابی بیش نیست. آمریکا حتی پس از پیروزی چشمگیر خود در جنگ جهانی دوم نیز به خانه بازنگشت. آمریکا طی 70 سال گذشته به روی همه بحران ها سرپوش گذاشته و درست به همین دلیل توانسته نظم جهانی لیبرال را به وجود آورد.
حفظ جهان لیبرال و امنیت بین المللل تنها با سرپوش گذاشتن به روی مناطق بحران و آشوب ممکن است. در هیچ یک از اعصار گذشته اعزام نزدیک به 50 هزار سرباز آمریکایی به مناطق آشوب زده تا این اندازه به دیده منفی نگریسته نشده است. در سال های 1990 و 1991 جورج بوش نزدیک به 500 هزار سرباز برای خارج کردن عراق از کویت به منطقه فرستاد. در 1989 وی 30 هزار نفر را به پاناما فرستاد تا دولت دیکتاتور آن را ساقط کنند. در دوران جنگ سرد نیز که روسای جمهور بیش از 300 هزار سرباز به کره و 500 هزار نفر به ویتنام فرستاده بودند، اعزام 50 هزار سرباز به خاورمیانه، برای مبارزه با یک گروه تروریستی محلی از اعراب نداشت.
سوالی که هم اکنون مطرح است این است که آیا اوباما حاضر است خود را با شرایط متغیر جهانی تطبیق دهد یا خیر؟ به نظر می رسد که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون اوباما اولین رئیس جمهوری است که تا این میزان به اروپا و سرنوشت آن بی توجه بوده است.
منبع: وال استریت ژورنال/ ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی/۲۵
نظر شما :