ایران و یونان؛ تمدن های باستانی و چالش های معاصر!
خبرنگار نیویورک تایمز نوشته است : انگار برگشتیم به دو هزار و پانصد سال پیش، ایران و یونان سرخط تمام خبرهای جهانند!
نخست، این گزاره خبری ناشی از یک واقعیت مهم تاریخی است. تاریخ عصر باستان بدون نام ایران و یونان معنای قابل درکی ندارد. ایران و یونان دو امپراتوری بزرگ عصر باستان بوده اند که با رقابت تاریخی و نبردهای طولانی، بزرگ، سهمگین و خونین در میانشان سرنوشت جهان آینده را رقم زده اند. ایران نماد شرق و فرهنگ شرقی به شمار می رفت که عناصر فرهنگی دینداری و خداباوری و عرفان و اشراق و شهود و البته حکومت شاهنشاهی و سیاست استبدادی عناصر برجسته آن بود و یونان نماد غرب و فرهنگ غربی بود که عناصری چون خدایان اساطیری، عقلانیت، انسان باوری و دموکراسی ناب مردمی به هویتش معنا می بخشید. در بستر این خصومت تاریخی و در فرایند چنین رویارویی فرهنگی و رقابت سیاسی و کشاکش خونین نظامی است که یونان دگر ایرانی و ایران دگر یونانی گشته و غیریت متقابل شرق و غرب شکل گرفته است. البته جالب است که این غیریت تا کنون دوام آورده و هویت فرهنگی - سیاسی جهان دو قطبی کنونی را تعریف نموده است.
دوم، پس از افول تدریجی قدرت دولتشهرهای یونان که ناشی از جنگ های داخلی ویرانگر میان آتن و اسپارت بود، یونان زوال یافت. اما به جای آن امپراتوری روم ظهور کرد و میراث دار وجانشین فرهنگ غربی در برابر فرهنگ شرقی گردید. روم نیز رقابت با این قدرت شرقی، یعنی ایران را ادامه داد. بدین سان، یونان با همه میراث فرهنگی عظیم خود به حافظه تاریخ سپرده شد تا شاید در فرصتی دیگر دوباره سر برآورد و به میدان رقابت های فرهنگی و سیاسی باز آید.
سوم، پس از زوال یونان باستان، امپراتوری ایران باستان و امپراتوری روم باستان دگر و غیرت فرهنگی و سیاسی خویش را در رقابت با یکدیگر جستجو کرده و به رقابت شانه به شانه با همدیگر پرداختند. در بستر این دگر خواهی بود که رقابت های فرهنگی و سیاسی و درگیری های نظامی و جنگ های طولانی میان ایران و روم رخ داد.
چهارم، با ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان دوران زوال هر دو امپراتوری فرا رسید. چون نظام شاهنشاهی ساسانی در بدترین شرایط سیاسی و اجتماعی ایران قرار داشت. بنابراین، به سرعت در برابر نیروی تازه نفس اسلام در هم شکست. دژهای مستحکم سرزمین پهناور ایران به دست مسلمانان گشوده شد. اما ایرانیان با حفظ فرهنگ تاریخی و باستانی خود اسلام آوردند و توانستند با ترکیب این میراث کهن و تاریخی و آورده های دین جدید اسلام، عصر زرین فرهنگ ایران را رقم زنند. عصری که ایرانیان تا ابد غبطه آن را خواهند خورد. زیرا ایران تقریبا دیگر نتوانست مرزهای تاریخی ایران باستان را بازیابد و سرافرازی و افتخارات آن را تکرار کند. امپراتوری صفوی تلاش نافرجامی در این زمینه بود. امپراتوری روم نیز هم از سوی بربرهای شمال اروپا و هم از سوی مسلمانان در یک تنگنای راهبردی شمالی و شرقی قرار گرفت و به تدریج رو به زوال رفت. در نهایت نیز امپراتوری روم در قالب امپراتوری روم شرقی یا بیزانس با مرکزیت شهر قسطنطنیه / استانبول فعلی محدود گشت. بالاخره این میراث کهن نیز در سال 1454 با فتح قسطنطنیه به وسیله فرمانروای عثمانی، یعنی سلطان محمد فاتح فروپاشید.
پنجم، در سده های پایانی قرون وسطی و عصر تاریکی اروپا، توماس آکویناس قدیس طرح نوینی درافکند و دست به کار سترگی زد. او در فلسفه سیاسی - مذهبی و نگرش بدبینانه آگوستین قدیس نسبت به انسان و جهان بازنگری کرد. فلسفه ای که در چنبره رویکرد فلسفی سختگیرانه افلاطونی - مسیحی گرفتار بود. او فکر و نظریه شجاعانه ای ارایه نمود و آموزه های مسیحیت را با فلسفه ارسطویی آشتی داد. بدین ترتیب، اروپا در آستانه رنسانس قرار گرفت.
اروپا در جنبش فرهنگی رنسانس بازخوانی متون باستانی یونان را مبنای تجربه جدید خود قرار داد و فرهنگ، فلسفه، عقلانیت و دموکراسی یونانی را به مثابه پایه استواری برای مدرنیته و آغاز عصر جدید انتخاب کرد. بنابراین، موتور توسعه و پیشرفت جهان غرب با میراث یونانی روشن شد و اینک نیز به پشتوانه این میراث کهن به پیش می رود. ولی متاسفانه خود یونان بهره چندانی از این فرایند نبرده است. زیرا هیچ گاه در متن تحولات فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اروپا و جهان غرب قرار نداشته و همواره در حاشیه اروپا و جهان غرب به سر برده است. در واقع، با معیارهای مدرن جهان غرب، یونان کشوری جهان اولی به شمار نمی رود؛ بلکه جامعه ای در حال گذار و در حال توسعه تلقی می شود.
ششم، امروزه گویا دست تقدیر برای ایران و یونان سرنوشت مشترک و شرایط مشابهی رقم زده و وضعیت چالش برانگیز این دو تمدن باستانی و دو کشور پرچالش معاصر را در صدر اخبار جهان نشانده است. البته شاید هم برخی آگاهانه در صدد القای چنین شباهت تاریخی و سرنوشت مشترکی هستند. اما چگونه این مقایسه صورت می گیرد؟
این شباهت ناشی از یک برداشت تاریخی و درک اسطوره ای از شرایط ایران و یونان است. گروهی براین باورند که مردم این دو کشور باستانی با بهره گیری از میراث فرهنگ کهن خویش می کوشند افتخار و غرور تاریخی خود را به رخ جهانیان کشیده و عظمت تاریخی این دو سرزمین باستانی و تمدن آفرین را به آنها یادآور شوند. آنان در برابر زورگویی و زیاده خواهی قدرت های بزرگ جهانی ایستادگی و پایداری می کنند تا از حیثیت خود دفاع کنند و حقوق مسلم خود را کسب نمایند.
در این یادداشت خواهم کوشید تا وجوه تشابه و تفاوت شرایط کنونی این دو کشور را بررسی و تبیین نمایم. چون تنها از خلال چنین تبیینی می توان در باره درستی و نادرستی گزاره پیشین، یعنی اشتراک سرنوشت دو کشور داوری منصفانه ای داشت.
- ایران کشوری شرقی و اسلامی است که با معیارهای جهان شمول کشوری در حال توسعه تلقی می شود و جامعه ایران نیز در مرحله گذار از سنت به مدرنیته قرار دارد. بنابراین، به لحاظ تاریخی، فلسفی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی با معیارهای اقتصادی تعارض های بنیادینی با غرب دارد. در این معادله نابرابر غرب نقش استمارگری و ایران نقش قربانی و ملتی استعمار شده را ایفا می کنند. در حالی که یونان کشوری غربی، اروپایی و مسیحی است و تعارض تاریخی، فلسفی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی خاصی با اروپا و جهان غرب نداشته است.
- ایران با معیارهای مرسوم جهانی یک کشور جهان سومی است و حداکثر در چارچوب کشورهای در حال توسعه جنوب طبقه بندی می شود. چون کشوری نفت خیز است و دولتی رانتیر بر اقتصاد تک محصولی آن حاکم است. در حالی که یونان در زمره کشورهای توسعه یافته جهان اول قرار دارد و از اقتصاد بازار آزاد سرمایه داری بهره مند است. بنابراین، همواره از مزایای بسیار و معایب اندک آن نیز برخوردار بوده است.
- تعارض ایران با غرب از بنیاد فلسفی، ریشه فرهنگی، تمایز عقیدتی و هویتی و اختلاف منافع سیاسی بسیاری برخوردار است. در بستر چنین تعارضات عمیقی است که کشمکش کنونی بر سر پرونده هسته ای ایران به یک اختلاف پیچیده و ایدئولوژیک تبدیل شده است. اما یونان اصلا تعارض فلسفی، تمایز فرهنگی و تعارض ایدئولوژیکی با غرب و اروپا نداشته و ندارد. پایداری ایرانیان از فرهنگ احساسی و عاطفی بیگانه ستیزانه و احساس وظیفه شرعی و قانونی میهن پرستانه و غرور و شجاعت اخلاقی برجسته مردم ناشی می شود. ولی ایستادگی یونانیان تنها از یک محاسبه عقلانی و سیاست طلبکارانه در برابر اروپا ناشی می شود.
- ایران کانون انقلاب اسلامی و سرچشمه همه تحولات عمیق و گسترده ای است که در جهان اسلام و منطقه خاورمیانه روی می دهد. ایران در خلال چهار دهه گذشته الهام بخش بسیاری از جنبش های آزادی بخش در منطقه و جهان بوده است. ایران همواره منابع مادی و معنوی و نیروی انسانی لازم برای مبارزه با غرب و آمریکا را بسیج و تامین نموده و اینک نیز تامین می کند. البته ماجراجویی های رئیس دولت نهم و دهم در دهه گذشته نقش بارزی در توسعه ایران هراسی و گسترش احساس خطر غرب از ایران داشت. به همین دلیل، اقتصاد ایران گرفتار نظام تحریم های جهانی غرب و شورای امنیت سازمان ملل شده است. در حالی که یونان فاقد چنین رویکرد انقلابی و غرب ستیزانه ای است. شرایط کنونی یونان از اختلافات مالی میان یونان و اتحادیه اروپا ناشی می شود. به طور کلی، تعارض یونان با اروپا از ماهیت اقتصادی برخوردار است و تلاش یونان معطوف به کاهش فشارهای اقتصادی و رهایی از قید و بندهای سیاست ریاضت اقتصادی اتحادیه اروپا می باشد. اتحادیه اروپا کمک های مالی خود به یونان را قطع کرده و سیاست های ریاضتی را توصیه می کند. در واقع، اقتصاد کشور یونان از ورشکستگی اقتصادی ناشی از کاهش تولیدات داخلی و مصرف بیش از اندازه و فوق توان اقتصادی این کشور رنج می برد. اما متاسفانه مردم یونان و به ویژه دولت متوهم و پوپولیستی آن مایل به پذیرش این حقیقت نیستند و در صدد حل مشکلات اقتصادی یونان از طریق گروکشی عضویت یونان در اتحادیه اروپا و پیمان یورو و سهم خواهی بیشتر می باشند. اما دیگر بعید است که اتحادیه اروپا به این باج خواهی زورگویانه آتن تن در دهد.
- در طول تاریخ، ایرانیان اغلب مردمی پرکار و پرتلاش و زحمت کش بوده اند و ایران زمین را کم و بیش و البته با تحمل مشکلات و سختی های بسیار از گزند حوادث و چشم داشت زهرآگین بیگانگان حفظ نموده اند. آنها بیش از دو سده است که بار رنج استعمار خارجی و زورگویی استبداد داخلی را بر دوش می کشند و با مصائب و مشکلات مضاعف داخلی و خارجی دست و پنجه نرم می کنند. پس از انقلاب نیز بار سنگین جنگ با دشمنان منطقه ای و فشار تحریم های بی شمار غربیان را تحمل کرده و از آسایش و رفاه نسبی محروم بوده اند. در حالی که یونانیان هیچ گاه در تاریخ معاصر شرایط مشابه ایرانیان را تجربه نکرده اند. سرشت بنیادین مشکل یونان با غرب در تنبلی و تن پروری و زیاده خواهی مردم یونان نهفته است. آنان به تنبلی و کم کاری شهره هستند و این روحیه آسایش طلبانه طاقت اروپاییان را طاق نموده و تاب تحمل را از کفشان ربوده است. از این رو کشورهای اروپایی و به ویژه آلمان دیگر مایل نیستند که هزینه های در حال گسترش تنبلی و تن پروری یونانیان را بر دوش بگیرند.
- محرک اصلی ایران در معارضه جویی با غرب ایدئولوژی اسلامی - شیعی از یک سو و فرهنگ شرقی - اسلامی از دیگر سو می باشد. ماهیت تعارض ایران با غرب در ایدئولوژی انقلابی و رویکرد ساختارشکنانه نظام جمهوری اسلامی ایران ریشه دارد. یک ایدئولوژی انقلابی که آشکارا در صدد برهم زدن نظم موجود جهانی و تغییر معادلات موجود و دگرگونی معیارهای مرسوم به نفع محرومان جهان است. ایران با رویکرد رادیکال منطقه ای و جهانی خود ساخت قدرت و نظم حاکم در نظام بین الملل را به چالش کشیده و نظام جهانی به مخاطره انداخته است. چون از دیدگاه ایران ساختاری تبعیض آمیز و نظمی ناعادلانه بر جهان حاکم است. اما در یونان، چپگرایی دولت یونان تنها محرک ایدئولوژیک برای تعارض با اتحادیه اروپا ارزیابی می شود که خطر بلند مدت و چندان مهمی برای اروپا به شمار نمی رود. زیرا از یک سو سوسیالیسم و چپگرایی اعتبار تاریخی خود را از دست داده و از پایگاه اجتماعی مطلوبی برخوردار نیست و از سوی دیگر، یک امر مقطعی و برای امتیازگیری سیاسی و اقتصادی ارزیابی می شود.
- ماهیت نظام سیاسی حاکم بر ایران و یونان یک سره متفاوت است. در ایران نظام سیاسی مردم سالاری دینی حاکمیت دارد که با ویژگی خاص خود با دموکراسی غربی تفاوت دارد. زیرا قدرت سیاسی در دستان ولی فقیه مبسوط الیدی متمرکز است که بر قوای مجریه و مقننه و قضاییه اشراف کامل دارد و قوای سه گانه نیز مشروعیت خود را از او می گیرند. اما در یونان یک نظام سیاسی دموکراتیک غربی برقرار است و جامعه مدنی و نظام حزبی به معنای واقعی کلمه فعال است. همین دولت چپگرای رادیکال الکسیس سیپراس، نخست وزیر یونان نیز برایند رقابت های شفاف حزبی و انتخابات آزاد و صندوق های رای است. حتی برای تشدید مخالفت دولت با سیاست های اتحادیه اروپا نیز همه پرسی برگزار می شود.
- با توجه به تفاوت ماهوی نظام سیاسی در ایران و یونان، مردم ایران نقش مستقیمی در تعیین راهبردهای کلان سیاست خارجی ندارند. نقش حمایتی مردم در فرایند بسیج توده های مردم برای حمایت از نظام سیاسی قابل درک و تحلیل است. انتخاب مسیر سیاست هسته ای در حیطه اختیارات رهبری و شورای عالی امنیت ملی اشت. ولی شرایط در یونان کاملا متفاوت است. زیرا این خود مردم بودند که در فرایند انتخابات آزاد و رقابتی، عضویت در اتحادیه اروپا، پیمان پولی یکسان یورو و سیاست های اقتصاد بازار آزاد و کمک های مالی کشورهای اروپایی را پذیرفته و از مزایای نظام سرمایه داری غرب بهره مند گشته اند. البته اینک نیز در شرایط عسرت و سختی مسیر دیگری را انتخاب می کنند. بدیهی است، آنان پیامدهای این گزینش آزادانه را می پذیرند و تبعات آن را بر خود هموار می کنند.
- در ایران نقش رهبری عالی رتبه سیاسی و عقیدتی در تعیین و استمرار مسیر کنونی پرونده هسته ای بسیار بارز و آشکار بوده است. نمونه آن صدور فتوای حرمت تولید سلاح هسته ای است. بنابراین، مسئولیت سیاست های نیز بر عهده رهبری بوده و هست. اما در یونان مردم در پذیرش شرایط کنونی نقش مستقیم و سهم اساسی داشته و دارند. دولت تنها نماینده و کارگزار مردم یونان بوده و هست. مسئولیت اصلی بر عهده مردم یونان است.
- در فضای سیاسی و ایدئولوژیک ایران، پرونده هسته ای به مثابه یک امر حیثیتی با بقای نظام سیاسی، مصالح عمومی، امنیت ملی و البته منافع جناح سیاسی حاکم گره خورده است. یعنی پرونده هسته ای به مثابه ایدئولوژی فراتر از صرف تکنولوژی هسته ای است. در حالی که در یونان بحران بدهی های اقتصادی و ورشکستگی مالی دولت فقط در چارچوب منافع عمومی مردم در برابر طلبکاران اروپایی درک و پیگیری می شود. در واقع، این پرونده فاقد هر گونه ابعاد عقیدتی و ایدئولوژیک است. به همین خاطر راهبرد نظام سیاسی به راحتی به همه پرسی گذاشته می شود تا مردم در گزینش مسیر آینده کشور و اتخاذ سیاست های بعدی سهیم و مسئول باشند.
بنابراین، بر اساس نکات دهگانه ای که گفته شد، به نظر نمی رسد که شرایط کنونی ایران و یونان از وجوه مشترک و تشابه چندان قابل درکی برخوردار باشد.
نظر شما :