عصر وداع با اقلیت‌ها

این‌جا خاورمیانه ویران شده است

۳۰ خرداد ۱۳۹۴ | ۱۷:۰۹ کد : ۱۹۴۸۸۲۱ اخبار اصلی خاورمیانه
نویسنده خبر: غسان شربل
غسان شربل می‌نویسد: خلاء سیاسی جوهر اصلی مشکلات است. دولت مرکزی فروپاشیده است. مرزهای بین‌المللی سقوط کرده‌اند. ارتشی‌ها به باندهای به شدت متعصب و گروه‌های شبه نظامی پیوسته‌اند. زندگی مسالمت‌آمیز از بین رفته و ما را غرق در جنگ‌های گروهی کرده است.
این‌جا خاورمیانه ویران شده است

دیپلماسی ایرانی: یک سیاستمدار گفت: «زمان فعلی را با زبان گذشته نخوان. عراقی که می شناختی رفت. عراق فعلی خطرناک تر از گذشته هم برای خودش و برای همسایگانش است. تعصب روند سیاسی آن را بلعیده است. دولت فقط سرپوشی برای جنگ داخلی و غربالگری جمعیتی است. از یک سو شیعیان و نیروهای داوطلب مردمی شان هستند. از سوی دیگر عشایر سنی که هر بار در برابر داعشی که آنها را به اشغال خود در آورده است شکست می خوردند و نیروهای داوطلب مردمی از راه می رسند و آنها را آزاد می کنند. کردستان عراق هم خون می دهد تا بتواند مناطق از دست رفته را بازگرداند. درگیری میان نیروهای داوطلب مردمی و پیشمرگ ها نیز اخیرا به راه افتاده است. چیزی درباره ایزدی ها و مسیحی ها و اهالی شبک نپرس، آنها یا بخار شده اند یا به زودی بخار می شوند.»

او می افزاید: «سوریه ای که می شناختی رفت. سوریه فعلی خطرناک تر از سابق هم برای خودش هم برای همسایگانش است. سوری ها امروزه بر سر مرزهای طایفه ای شان می جنگند. مشکل محدود به وجود داعش نیست. واقعیتی که وجود دارد و بعدا پررنگ تر می شود خطرناک تر از داعش است. ما درگیر جنگ مذهبی منطقه ای هستیم. هر کس که قدرت بیشتری داشته باشد بخش بیشتری از ویرانه های سوریه را می برد. اقلیت های قدرتمند مرزهای خود را با خون ترسیم می کنند. اقلیت های ضعیف در این نزاع خورده می شوند. آیا می توان پذیرفت که یک تونسی عضو النصره 20 دروزی سوری را بکشد فقط به این دلیل که از اوامرش سرپیچی کرده اند؟ آیا فریاد کمک اعراب و ترکمن ها را شنیدی که فغانشان از کارهای گروه های شبه نظامی کُرد سوریه که با داعش می جنگند به هوا رفته است؟ آنها صحبت از پاکسازی و تطهیر می کنند. وضعیت مسیحیان سوری خیلی ما را به یاد وضعیت مسیحیان عراق می اندازد.»

خلاء سیاسی جوهر اصلی مشکلات است. دولت مرکزی فروپاشیده است. مرزهای بین المللی سقوط کرده اند. ارتشی ها به باندهای به شدت متعصب و گروه های شبه نظامی پیوسته اند. زندگی مسالمت آمیز از بین رفته و ما را غرق در جنگ های گروهی کرده است. دیگر صحبت از مرزهای بین المللی نیست، صحبت بر سر مرزها در داخل مرزها است. مرزهای شیعیان در جایی که عراق نامیده می شد به کجا خواهد رسید؟ مرزهای اهل تسنن کجاست؟ مرز کردها کجاست؟ مرز سنی ها در جایی که سوریه نامیده می شد کجاست؟ مرز علوی ها کجاست؟ و مرز کردها کجاست؟ چه بر سر دروزی ها خواهد آمد؟

الآن به یاد چیزی افتادم که در عراق شنیدم. راننده ای به من گفت: «این اردوگاه ایزدی هایی است که به کوه های سنجار فرار کرده اند. هر چه از آنها باقی مانده در این اردوگاه به سر می برد. منتظر فرزندان و نوه هایشان هستند که دیر کرده اند و هنوز نرسیده اند. و از دخترانی می پرسند که به اسارت گرفته شده اند و برای چند دلار به فروش گذاشته شده اند.» زنی سالخوره در نزدیکی ورودی اردوگاه نشسته بود. دیگر اشکی برایش باقی نمانده بود که چین و چروک صورتش را بشوید. به چیزی خیره شده بود که کسی نمی دید. خجالت در عمق چشمانش رخنه کرده بود. در چشمانش کوهی از ستم و تحقیر می دیدم. مرگ را جلوی چشمانش دید و فرار کرد. خیلی باهوش بوده که از میان خانواده اش که متشکل از یک پسر و سه نوه بود تنها خودش جان سالم به در برده است. با زخم های بازش با من صحبت می کرد. از راننده خواستم که به راهش ادامه دهد.

فرد همراهم شدت تاثر را در من دید. ترسید که فاجعه عراق را محدود به بدبختی ایزدی ها کنم. برای همین فورا گفت او را هم از خانه اش در بغداد بیرون رانده اند. پرسیدم، چون کرد بودی، جواب داد: «نه، به این دلیل که شیعه ام و شیعیان را از محله سنی ها در بغداد بیرون کردند.»

به هتل در اربیل بازگشتم. با یکی از کارگرانی که در آن جا کار می کرد و او را مامور کرده بودند که به کارهای من رسیدگی کند هم صحبت شدم. فکر کرد می خواهم سر به سرش بگذارم. از او پرسیدم اهل کدام شهر است، لحنش مرا میخکوب کرد، گفت: «من از موصلم. حقیقتش از موصل بودم.» توضیحاتش مرا آشفته کرد. تعریف کرد که مادرش با او تماس می گیرد و قاطعانه می گوید: «دیگر این جا جای شما نیست.» گفت که چگونه خانواده اش به سرعت فرار کردند. تعریف کرد که چگونه موصل، سرزمین آبا و اجدادی اش را آتش زدند، شهری که در آن مسیحی ها صدها سال در کنار مسلمانان آسوده زندگی می کردند. گفت که قبل از این که شهر به دست داعش سقوط کند از آن جا فرار کرد.

داعش فریاد همه را در آورده و اقلیت ها را به شدت ترسانده است. ورود ایران به این منازعه بر شدت نزاع سنی – شیعی افزوده است. ایران به کمک اقلیت های بزرگ آمده و با دادن سلاح و هم پیمان شدن با آنها به دفاع از آنها برخواسته و آنها را از جنایت ها و فجایع بزرگ رهانیده است. البته وضعیت اعراب سنی هم به هیچ وجه در عراق خوب نیست. برخورد حزب الله لبنان با گروه های سنی در سوریه به هیچ وجه امر ساده ای نیست. اما اقلیت هایی که کمبود امکانات دارند و عمق جغرافیایی مشخصی ندارند و حدود جمعیتی آنها مشخص نیست در معرض خسارت های کشنده تری هستند. کسی چه می داند شاید در فصل وداع با اقلیت ها هستیم. اقلیت های بزرگ می توانند به اقلیم ها و مناطقشان مهاجرت کنند و اقلیت های کوچک ناتوان گذرنامه های خود را آماده می کنند تا از دریا بگذرند.

 

سقوط تمدن عربی نکبتی به بار آورده که اکثریت و اقلیت هر دو را با هم به بدبختی کشانده است. شیوع تندروی مذهبی بدبختی را بیشتر می کند برای این که رویای زندگی زیر سایه یک کشور واحد را از بین می برد. تندروی بدبختی اقلیت های کوچک را مضاعف می کند حتی اگر رهبران آنها بخواهند نقش دوران تاریخی شان را یادآوری کنند، مهاجمان اصرار دارند آنها را به مثابه غنایم جنگی تصرف کنند حتی اگر بخواهند برای رهایی خونشان را فدا کنند.   

 

منبع: الحیات / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

غسان شربل

نویسنده خبر

روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور لبنانی که کتاب‌های سیاسی‌اش در جهان عرب پرمخاطب است. وی یکی از مسئولان سابق روزنامه الحیات و در حال حاضر سردبیر روزنامه الشرق الاوسط است.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: خاورميانه عراق سوريه


نظر شما :