یادداشت یکی از رهبران مخالفان اسد در روزنامه السفیر:
آقای اردوغان شمادوست ما نیستید
دیپلماسی ایرانی: در راه سفر به دبی در پی یک دعوت ویژه حکومتی از سوی دولت امارات برای سفر به آن کشور بدون دریافت ویزای ورود بودم که در فرودگاه «غازی عنتاب» ترکیه، کارمند فرودگاه به بلیت سفر من برای ورود به استانبول و سپس از آن جا به دبی، نگاهی انداخت و بعد از آن به زبان ترکی حرف هایی به من گفت: زبان ترکی تنها زبانی است که بیشتر کارکنان و کارمندان شرکت های هواپیمایی ترکیه بلد هستند، کشوری که ادعاهایش در میان همه اروپایی ها اول است! بعد از آن مردی آمد و گذرنامه و بلیط سفر مرا گرفت. پرسیدم مشکل چیست، به ترکی جوابم را داد که نفهمیدم و دور شد. بعد از چند دقیقه تلاش کردم که با همان خانم کارمند فرودگاه صحبت کنم، با انگشتش به صندلی ای که از او دورتر بود اشاره کرد و از من خواست که به آن جا بروم.
با دفتر ائتلاف ]مخالفان سوری[ در «غازی عنتاب» تماس گرفتم، آنها گفتند که موضوع را پیگیری می کنند. بعد از مدت کوتاهی کسانی که با آنها تلفنی صحبت کرده بودم، به من گفتند که من باید ویزای ورود به دبی را داشته باشم. دوباره به سراغ کارمند فرودگاه رفتم و به او گفتم که من میهمان ویژه هستم، کاری برایم نکرد جز این که به اتاقی که همکارش در آن جا بود رفت و اکنون فهمیدند که من گذرنامه و بلیت سفر و دعوت ویژه دارم. وقتی که بر می گشت دوباره با انگشتش به صندلی ای که دور از او بود، اشاره کرد. بعد از نیم ساعت، کارمند از اتاق خارج شد و به من گفت که مجددا یک بلیت سفر به استانبول بخرم، برای این که بلیطی که در اختیار داشته ام باطل شده است و با آن نمی توانم سفر کنم. گفتم: نمی خواهم به استانبول بروم، اصلا می خواهم فقط به دبی بروم. جواب داد: این دستور است، یا بلیط جدید بخر یا سفر نکن. نزد خودم گفتم: اگر بخواهم در برابر دستورات این شرکت هوایی ترکیه ای سر خم کنم، در غازی عنتاب تا وقتی که خدا می داند، خواهم ماند. در این اثنا بود که آن کارمند پشتش را به من کرد در حالی که منصرف می شد بدون این که گذرنامه ام را پس بدهد و اجازه ورود و بلیت سفرم را به من برگرداند. یک بار دیگر با همکارانم در ائتلاف تماس گرفتم و به آنها گفتم که چه شده است، آنها هم گفتند برای اولین بار است که چنین چیزی را می شنوند.
بعد از گذشت یک ساعت آن کارمند برگشت و گفت: بشارتت بدهم، پلیس استانبول با دعوت ویژه تو موافقت کرده و تو می توانی سفر کنی سپس بلیتم را به من داد و گفت که سوار هواپیما بشوم. یک بلیت به استانبول بود و بلیت دیگر به دبی. نفس راحتی کشیدم که مشکل تمام شد غافل از این که کارمندی دیگر در استانبول منتظرم است: این یکی وقتی گذرنامه مرا دید گفت که نمی توانم به دبی سفر کنم، در حالی که نزدیک در هواپیما بودم. گفتم که دعوت ویژه دارم اما او حرفم را خفیف کرد و گفت: تا وقتی کامپیوتر هست آسان می توان چنین چیزهایی را تقلب کرد. سپس دعوت ویژه و گذرنامه و بلیت سفر را گرفت و به جایی که نفهمیدم کجا بود، رفت. بعد با انگشتش به صندلی ای اشاره کرد و با انگلیسی آمرانه گفت: آن جا بشین.
دقایقی بعد هواپیما خود را برای خروج از فرودگاه آماده می کرد. با سفیر سابق ترکیه در سوریه تماس گرفتم و گفتم که پلیس استانبول به من اجازه سفر به دبی را داده است اما اکنون در فرودگاه مانع از سفر من شده اند، وعده داد که با پلیس تماس می گیرد. کمی بعد یکی از کارمندان وزارت امور خارجه با من تماس گرفت و مرا به کارمندی دیگر که می توانست فرانسوی صحبت کند، حواله کرد، بعد از دو دقیقه وزارت امور خارجه گفت که کنترلی بر شرکت هواپیمایی ندارد. برایم راه چاره ای نماند جز این که با امارات تماس بگیرم و درباره صحت اجازه ورودم مطمئن شوم، به دنبال آن وزیر اماراتی که در ترکیه بود با مقام های ترکی تماس گرفت و تاکید کرد که اجازه ورود من مورد تایید وزارت کشور است و از آنها خواست که تمکین کنند و با اولین هواپیما اجازه سفر مرا بدهند. بعد از این که 8 ساعت را در فرودگاه گذراندم، سوار هواپیما شدم، در حالی که یکی از کارمندان گفت که یکی از مقام های ترک با او تماس گرفته و به او ابلاغ کرده که به من بگوید آن چه اتفاق افتاده ربطی به دولت ترکیه ندارد و تعامل خوب دولت ترکیه با سوری ها باید مرا بر آن دارد که تعامل بد پلیس فرودگاه با من را فراموش کنم.
دیروز از استانبول به پاریس باز می گشتم. کارمندی که بلیت ها را چک می کرد به اسمم که رسید گفت که نمی تواند به من اجازه دهد که به دبی بروم. به هواپیما اشاره کردم و گفتم: من مسافر پاریسم. با عصبانیت به من گفت: حق نداری به آن جا بروی در حالی که مسافر دبی هستی. تعجب کردم از این که قصه سفر من به دبی را می داند، بعد از من پرسید که آیا ویزای ورود به فرانسه را دارم، ویزای «شینگن» را که تا پایان 2015 اعتبار دارد به او نشان دادم، گفت: این ویزای ورود است نه اجازه اقامت، من اجازه اقامتت را می خواهم. گفتم که این ویزا به من اجازه سه ماه اقامت را می دهد. با اصرار گفت: نمی توانی این جا را ترک کنی اگر اقامت نداشته باشی. به او اجازه اقامتی که روی گذرنامه چاپ شده بود را نشان دادم. آن را گرفت و با ناخن هایش شروع به خراشیدن آن کرد، سپس قبل از آن که اجازه ورود به هواپیما را داشته باشم، چهار بار از آن کپی گرفت، در تمام این مدت هم با خشم با من صحبت می کرد. برای اولین بار آن کارمند به من گفت که دعوت ویژه من تقلبی بوده است. بار دوم آن کارمند گفت که ویزای شینگن به من اجازه اقامت در فرانسه را نمی دهد. در هر دو بار این شرکت هواپیمایی ترکیه بود که تصمیم می گرفت من در ترکیه بمانم یا بروم و یکی از کارمندانش به من می گفت که ویزای شینگن اجازه ورود به فرانسه را به من نمی دهد و کار پلیس فرانسه را که به من ماه ها اجازه اقامت در پاریس با استناد به حق ورودم به فرانسه را قبل از آن که اجازه اقامت جداگانه ای بگیرم، داد و بر اساس آن می توانستم هر سه ماه با ویزا به خارج از فرانسه بروم، زیر سوال برد. بار اول بود که یکی از کارمندهای شرکت هواپیمایی می گفت که ویزایی را که از سوی دولت امارات صادر شده است، به رسمیت نمی شناسد و عملا از خروج من از ترکیه برای چند ساعت جلوگیری کرد و اگر دخالت وزیر اماراتی نبود چه بسا مجبور می شدم چند روزی را در آن جا بگذرانم، به ویژه که کارمند شرکت هوایی به خودش اجازه داد که گذرنامه و بلیت سفر مرا هم مصادره کند.
نمی خواهم در این موضوع بزرگ نمایی کنم اما به اختصار می گویم: نه شرکت هواپیمایی ترکیه و نه هیچ کس دیگر نمی تواند به هر دلیلی برای من مزاحمت ایجاد کند، چه موضوع مرتبط به نقش من در ائتلاف باشد چه این که توجه سیاسی من برای چگونگی بازیابی استقلال میهنی کشورم به دست خود سوری ها چه باشد، این موضوعی است که به خودمان مربوط است. ثانیا، از امروز دیگر هیچ گاه به ترکیه سفر نخواهم کرد حتی اگر بهترین شرکت های هوایی اروپا را هم در اختیارم بگذارند، منظورم شرکت های هوایی ترکیه است، حتی اگر شک نکنم که آن شرکت بهترین شرکت هوایی ترکیه است، تا زمانی که توضیح قانع کننده ای درباره آن دو حالتی که برای من اتفاق افتاد، ندهد. ثالثا، دوست دارم با صدای بلند در گوش مقام های ترک فریاد بزنم: درست است که سوری ها اکنون در بدترین حالت خود به سر می برند اما ملتی کریم هستند که دوست دارند به کرامت فرد فرد آنها احترام گذاشته شود، و دوست دارند بدون هیچ گونه «لفافه و دور زدنی» با آنها برخورد شود./11
منبع: السفیر/
انتشار اولیه: دوشنبه 4 شهریور 1392/ باز انتشار: پنجشنبه 7 شهریور 1392
نظر شما :