لطفا قاهره را به آتش نکشید
مخالفت سیاسی یا خودکشی دسته جمعی؟
دیپلماسی ایرانی: "چیزهای زیادی وجود دارد که باید آتش بگیرند اما نه قاهره." این عبارتی است که عیسی الدباغ، قهرمان داستان "کبک و آسمان" نجیب محفوظ می گوید، هنگامی که به عینه ویرانی را دید، ویرانی ای که در 26 ژانویه 1952 پایتخت را به آتش کشید.
اگر اکنون دباغ زنده بود، و می دید یا می شنید آتش سوزی ای که اکنون مصر را فرا گرفته، آتشی که بدون حساب و کتاب یا نظارتی خاص به پا شده، به هیچ وجه تردید نمی کرد که بگوید: مصری ها خیلی متحول شده اند. قبلا آتش زدنشان شامل مراکز و موسسه ها بود اکنون شامل افکار و مبادی فکری شان نیز شده است. اکنون هر چیز که دارند از جمله اشتراکات ملی و انسانی شان را هم به آتش می کشند و بر سر هویت خود: مدنی و دینی، لیبرالی و اسلامی، مسلمانی و مسیحی درگیر می شوند، آیا واقعا اینها یک ملت هستند یا ملت های مختلفند؟ دهه ها با این مقوله زندگی کردیم که جنگ با اسرائیل جنگی بدون محدودیت است، اما گویا مقوله ها امروز تغییر کرده است، چرا که آب های بسیاری در این نهر جاری شده است، اعراب از امور متعددی به نفع اسرائیل کوتاه می آیند که دیگر فقط منحصر به وجود نیست بلکه شامل مرزها هم می شود.
اکنون می توانم بگویم که در مصر زمینی برای گروکشی به وجود آمده است که ساخته و پرداخته دشمنان است نه متخاصمان، زمینی که در زیر پا و گام های همه جریان های سیاسی و رسانه ای و دینی است. زن ها خجالت می کشند وقتی می بینند مردانشان میهن را به این وضعیت انداخته اند، وارد معرکه های طایفه ای شده اند و رهبران سیاسی هر کدام به شکلی علیه یکدیگر شاخ و شانه می کشند. همه جریان های سیاسی حتی جریان های چپ تا کوچک ترین عضو حزب عدالت و توسعه را به باد انتقاد گرفته اند و از آن طرف، شیوخ و چهره های بارز جریان های اسلامی نیز جبهه نجات ملی را با شدیدترین الفاظ مورد حمله قرار می دهند. این نشان می دهند که کسانی که چنین حرف ها را بر زبان می رانند هیچ بویی از دموکراسی نبرده اند. چیز جدیدی ابداع نکرده ایم اگر بگوییم که نقش آفرینی مخالفان در هر کشور دموکراتیکی فعالیت از راه های مسالمت آمیز است و به این ترتیب است که زمین را زیر پای حزب حاکم که قدرت را در اختیار دارد به لرزه در می آورند، اگر این گونه رفتار نکنند به هیچ وجه دیگر نمی توان به آنها گفت که دموکراتیک هستند.
در مقابل، تصویر یاران جریان های رادیکال اسلامی که منحصر به عصر کنونی ما هم نیستند بلکه سابقه ای هزار ساله یا بیشتر دارند، متاسفانه برای آنها هیچ چیز مهم نیست، به راحتی آبروی مردم را می برند و با زور درصدد تحمیل اراده خود هستند، هیچ اعتقادی به صندوق رای مگر برای یک بار ندارند و همین که قدرت را به دست گرفتند هیچ جایگاهی برای کسی که با آنها مخالفت می کند، قائل نمی شوند. همه اینها در چارچوب درگیری بدون حد و مرز است که نه برای دیگری احترامی قائل می شوند و نه از اساس انسانیت را به رسمیت می شناسند.
دلایل بسیاری وجود دارد که باعث شده ما اکنون به این جا برسیم، برخی از آنها به شسکت تجربه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما باز می گردد به گونه ای که اغلب نزد ما چیزی جز اشباح سیاسی و فکری و رسانه ای و روزنامه نگاری و حتی دانشمند دینی باقی نمانده است، با این همه همچنان همه ادعا داریم. در حالی که نمی پرسیم با چه هزینه ای می خواهیم به چه هدفی برسیم و می خواهیم به نفع چه کسی چه کاری بکنیم. استمرار در القای شماتت از سوی نظام حاکم به نظام سابق که در هر بحرانی انجام می دهد نیز دیگر از حد گذشته است. به یاد می آوریم زمانی که اوباما دولت را در سال 2008 از دولت قبلی با آن بحران شدید اقتصادی و بیکاری و بدهی بسیار تحویل گرفت، هیچ کس تا 6 ماه بعد از آن جرات نکرد به بوش انتقاد کند و او را شماتت کند، به یک دلیل بسیار ساده، برای این که او قدرت را به دست گرفته بود و مسئول کشور شده بود.
در هر کشور دموکراتیک محترمی، فرق میان حزب مخالف و حزب حاکم این است که اولی وقت خود را به حرف و انتقاد حکومت می گذراند اما حزب حاکم چون کار به دست اوست می تواند تغییر دهد و به جای اتلاف وقت کار کند و مخالفان را به سنگ اندازی متهم کند. اگر دولت حاکم فعلی تا قبل از ماه ژوئن برای 10 سال به مدت طولانی گوشه ای نشسته بود برای این بود که سازمان های قلع و قمع نظام قبل، اعم از پلیس و ارتش، کنار ظالم ایستاده بودند و علیه مظلوم فعالیت می کردند. اما اکنون اوضاع فرق کرده است. انقلاب به پا شد و بازی قدیم را به هم زد و اکنون نیاز به قواعد بازی جدیدی است که یکی از مهمترین بندهای آن قانع ساختن طرف ها است، یکی باید حاکم را قانع کند و به خود اجازه ندهد هر وقت با آن به اختلاف رسید درصدد حذف آن برآید چرا که هویت خود را از بین می برد و دیگری باید به فکر قانع ساختن طرف دیگر و به رسمیت شناختن حقوق آن در جایگاه مخالف باشد حتی اگر از آن متنفر باشد.
به هر حال آن چه امروز در مصر شاهدیم نه بر اساس اصول دموکراسی قابل تعریف است و نه بر اساس اصول مخالفت با هیئت حاکم. یک خودکشی دسته جمعی است. نه کسی حرمت رئیس جمهور را نگه می دارد و نه کسی حرمت مخالف را. فراموش نکنیم خودمان گفتیم رئیس جمهور اکثریت رئیس جمهور همه مصر است.
منبع: الاهرام
نظر شما :