نویسنده مشهور مصری مطرح کرد
شباهتهای مرسی با فوجیموری
دیپلماسی ایرانی: آیا اسم آقای فوجیموری Fujimori را شنیده اید؟ آقای پرتو فوجیموری، رئیس جمهوری پرو (در امریکای جنوبی) در خلال دهه نود قرن گذشته میلادی بود. فوجیموری از طریق انتخابات آزاد به قدرت رسید اما بعد از دو سال در روز 5 آوریل 1992 لایحه ای را از سوی ریاست جمهوری برای انحلال پارلمان و تعطیلی قانون اساسی صادر کرد و دستوراتی برای مصونیت ریاست جمهوری در برابر قانون اساسی داد و اعلام کرد که کسی نمی تواند تصمیم های او را علیه نظام قضایی لغو کند. کاری که فوجیموری کرد اعلام استبداد در پرو بود، به گونه ای که جامعه جهانی به شدت علیه آن وارد عمل شد: ایالات متحده روابط دیپلماتیک خود را با پرو قطع کرد و هر گونه کمک اقتصادی و نظامی به آن را قطع کرد و دستور فوجیموری را محکوم کرد به اعتبار این که علیه نظام دموکراتیک کودتا کرده است. به این ترتیب رئیس جمهور از منتخب به دیکتاتور تغییر کرد. بسیاری از کشورهای دیگر دنیا نیز به دنبال ایالات متحده همین کار را کردند. ونزوئلا روابطش را با پرو قطع کرد و آرژانتین و شیلی نیز سفرای خود را از این کشور فرا خواندند، آلمان و اسپانیا نیز همه کمک های خود (به استثنای کمک های انسانی) را به آن قطع کردند. اتحادیه کشورهای امریکایی نیز حرکت فوجیموری را کودتا علیه دموکراسی دانست و تهدید به اخراج آن از این اتحادیه کرد. فوجیموری نتوانست همه این فشارهای بین المللی را تحمل کند، چند ماه بعد از دستوری که داده بود عقب نشینی کرد و با دستورات دموکراتیک تلاش کرد تا روابط پرو با جامعه جهانی را احیا کند.
این واقعه بر حقیقتی تاکید می کند: وقتی رئیس جمهوری منتخب قانون اساسی را لغو می کند و ارادی فردی خود را فراتر از نظام قضایی کشور قرار می دهد و تصمیم هایی علیه دادگاه های کشور می گیرد، رئیس جمهوری منتخب به دیکتاتور تبدیل می شود و مشروعیت خود را از دست می دهد برای این که به موجب نظامی دموکراتیک انتخاب شده بود و وقتی که خود آن را نابود می کند مشروعیتش نیز سقوط می کند.
شاید خواننده عزیز مثل من ملاحظه کند که دقیقا کاری که فوجیموری کرد همان کاری بود که محمد مرسی در نوامبر گذشته انجام داد و رای به لغو قانون و قانون اساسی داد و دستوراتی علیه احکام قضایی صادر کرد. مرسی دقیقا همان جنایتی را مرتکب شد که فوجیموری مرتکب شده بود. هر دوی آنها روسای جمهوری بودند که به دیکتاتور تبدیل شدند. لازم بود به محض این که مرسی قانون استبدادی خود را اعلام کرد پارلمان مصر رای به عدم اعتماد او می داد، اما مصر پارلمانی نداشت تا نماینده ملت در نظارت بر عملکرد دولت باشد، در نبود پارلمان باید قدرت به صاحب اصلی اش یعنی ملت بازگردد. از این جا است که اهمیت جنبش «سرپیچی» را که 22 میلیون نفر را به خیابان ها آورد تا رای اعتماد را از مرسی بگریند، نمایان می شود، روز 30 ژوئن بیش از سی میلیون مصری به خیابان های مصر آمدند و خواستار عزل مرسی و اجرای انتخابات زودهنگام شدند، مساله ای که باعث شد مصر در مرز جنگ داخلی قرار بگیرد و ارتش موضع ملی بزرگی اتخاذ کند و اراده ملت را جاری کند و مانع سقوط کشور شود.
کودتا علیه دموکراسی را ارتش انجام نداد بلکه کسی که علیه دموکراسی کودتا کرد شخص محمد مرسی بود، وقتی که آن قانون استبدادی اش را صادر کرد. دستور مرسی، شکلی و مضمونی، دقیقا همان کاری بود که فوجیموری کرد اما این بار ایالات متحده بر خلاف اعتراضی که به فوجیموری کرد چشمان خود را کاملا به کاری که محمد مرسی کرده بود، بست. دلیل آن بود که سیاست خارجی ایالات متحده هیچ گاه مبتنی بر اصول نبوده و همیشه مبتنی بر مصالح امریکا بوده است. ایالات متحده سی سال از حسنی مبارک حمایت می کرد با علم به این که می دانست دیکتاتور فاسدی است. امریکا می دانست که در زیر سایه دولت مبارک، در انتخابات تقلب می شود و هزاران مصری شکنجه و قلع و قمع می شوند، اما چون که او را رهبری عاقل می دانست، سکوت کرد برای این که مصالحش را تامین می کرد. امریکا همین کار را با مرسی کرد. مصالح امریکا با فوجیموری تامین نمی شد برای همین توصیف صحیح را وقتی که آن خطا را مرتکب شد در مورد او به کار برد: کودتا علیه نظام دموکراتیک. در حالی که مصالح امریکا همیشه با وجود اخوان المسلمین بوده است، بر روی جایگاه مردمی آنها قمار بست و بر سازماندهی آنها در کنترل بر جنبش حماس حساب کرد تا به این ترتیب راه حلی بسیار مناسب برای اسرائیل برای ناکام کردن عملیات مقاومت یافته باشد. برای همین وقتی که مرسی دستور استبدادی خود را صادر کرد ایالات متحده امریکا حتی با یک کلمه هم آن را محکوم نکرد بلکه اوباما و سفیرش آن پترسون هر دو از اخوان المسلمین علیه اراده ملت حمایت کردند.
از هر شهروند مصری که به زبان انگلیسی آشنایی دارد می خواهم که وارد سایت کاخ سفید شود و این سوال را بنویسد:
برای چه ایالات متحده امریکا کودتای فوجیموری علیه قانون اساسی در سال 1992 را متهم کرد اما حتی یک کلمه در محکومیت حرکتی که در سال 2012 در مصر مرتکب شد در حالی که دقیقا همان کار فوجیموری در پرو بود، بر زبان نیاورد؟
نفاق سیاسی امریکا جدید نیست اما آنچه عجیب است ناتوانی اخوان از آن موقع تا کنون است که نمی خواهد حقیقتی را که رخ داده است، درک کند.
منبع: السفیر / ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :