شوک و امتداد در سیاست خاورمیانه ای آمریکا
سیاست خارجی امریکا به خصوص در شمال افریقا، الزاماتی را برای این کشور پدید آورده که مجبور است همزمان سیاست مدیترانه ای جدید اتحادیه اروپا را هم در نظر داشته باشد. به همین دلیل نگاه منطقه ای امریکا به شمال افریقا متشکل از سه کشور لیبی، تونس و مصر عمدتا مبتنی بر تمرکز، مشارکت و ایفای نقش است که در هرکدام از این حوزهها، امریکا به طور متفاوت رفتار خود را تعقیب کرد. البته این به معنا نبود که امریکا با توجه به تراکم تاکتیکی که در صحنه مشاهده میکرد، فاقد پاسخ بود. بلکه امریکا سعی میکرد هم زمان مدیریت هرکدام از تحولات را بر اساس نسخههای ویژه واحدهای سیاسی در شمال افریقا را در دوران گذار دنبال کند و میزان تاثیر قدرت خود را افزایش دهد.
در شرایط کنونی امریکا سعی میکند نوعی چندجانبه گرایی جدید نظامی را در منطقه و شمال افریقا مورد آزمون قرار دهد. این مسئله منجر به ایجاد اختلاف نظرهایی در حوزه اروپایی شده و عملا جریان اروپایی هنوز نتوانسته به وحدت رویه کامل و همزمان برسد و احساس نیاز به فرماندهی وتجهیزات امریکا را در برابر چالشهای خود خوانده را تکرار میکند و اوباما نیزبا ورود به جنگ لیبی "بازگشت ملیتاریسم به سیاست خارجی" کلید زد. در این راستا مشاور امنیت ملی امریکا نیز سعی کرد تا ان را تبدیل به پیامی به ایران کند در حالیکه هر اندیشمندی و یا سیاستمداری و یا یک فرمانده ارشد نظامی خوب میداند که موقعیت و وزن و قدرت و توان کشورهای از قبیل لیبی اصلا قابل قیاس با کشوری همچون ایران نیست و مقام امریکایی بایستی سیاست "فروش سیاسی" در عرصه تبلیغات را کمیحرفه ای تر کند.
از سوی دیگردر ابتدای تحولات خصوصا در پدیده لیبی، نگاه کشورهای مانند آلمان یا ایتالیا با دیدگاههایی که در فرانسه یا انگلستان وجود داشت متفاوت بود و به موازات صحنه جدید در شمال افریقا همسو شدن ادراک سیاست خارجی المان با روسیه که بر اهمیت راه حل سیاسی بود. که این اتفاق بعد از جنگ سرد بسیار نادر بود.
با توجه به آخرین اجلاس ناتو و تعریفی که از تهدیدات در آن اجلاس ارائه شد، این مسئله نشان داد که نگاه نرم افزاری و نگاه مفهومیتا چه حد منجر به وحدت عمل در حوزه ناتو شده است. بحث فرماندهی ناتو یا بحث معنایابی در تهدیدات جدید هنوز به تکامل کافی نرسیده است و کماکان جریان درونی ناتو خصوصا با نگاه امریکا به عنوان یک قدرت برتر در این نهاد، عملا نتوانسته نگاه منسجمیرا در مدیریت تحولات خصوصا در شمال افریقا به وجود آورد.
به همین دلیل با شناختی که امریکا از وضعیت دارد، سعی میکند که رفتار خود را به عنوان مثال در لیبی به عنوان نقش تعریف کند، و در حوزه مصر مدیریت گذار و در بخش تونس هم سعی میکند ملاحظات چند جانبه فرانسوی را در نظر داشته باشد.
با این وجود به نظر میرسد امریکاییها متوجه شده اند که با توجه به تعدد صحنه، زمان زیادی در اختیار ندارند. به همین دلیل در این چارچوب تلاش میکنند که موضوعات اصلی یعنی مسئله عراق، افغانستان، پرونده سازش درخاورمیانه و هم چنین کنترل مسئله یمن و بحرین را مد نظر قرار دهند و بصورت خاص نهایی کردن پیمان نظامی امریکا با افغانستان و کنترل رفتاری پاکستان در"شرایط جدید" و تحمیل زمان به عراق را هم شدت بخشند.
سفر مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا به منطقه در همین راستا صورت گرفت. او در این سفر تلاش کرد که توجه دستگاه نظامی امریکا را به سرعت بخشی در امضای قرارداد نظامی با افغانستان و سیاست "ماندگاری جدید" در این کشور و هم چنین دادن یک اولتیماتوم به دولت عراق برای کیفیت بخشی به شیوه حضور امریکا در عراق دنبال کند. که این اقدام جدا از تحلیل اقای دانلیون مشاور امنیت ملی امریکا ودر راستای فرمانده جدید یعنی پنتا وزیر دفاع جدید امریکا بود. اقای گیتس وزیر دفاع پیشین نیز سعی کرد روزهای آخر را با سکوت دنبال کند.
امروزه میتوان گفت گستردگی تحولات و کانونهای جدید در منطقه موضوعی است که امریکاییها هنوز نتوانسته اند سیاست غلبه بر موازنه جدید را تعریف کنند. در بحث یمن کماکان امریکاییها حمایتهای پنهان خود را از دیکتاتور این کشور ادامه میدهند. در مسئله بحرین تشویقهایی را در حمایت از سیاست سرکوب داشته اندو جامعه جهانی پارادوکس حمایت امریکا از دیکتاتورهای دولتی در امریکای لاتین و دیپلماسی عمومی جدید با همراهی با تحولات مردمیگزینش شده در خاورمیانه را بخوبی شاهد است.این رفتار دوگانه نسبت به تحولات منطقه بر اساس نگاه منفعت محور است. در این راستا امریکا تلاش میکند کشورهایی که در منطقه هم سو تلقی نمیشوند را تحت فشار قرار دهد. فشارهای حقوق بشری یا تحریمهای موضعی در ادامه این سیاستها ارزیابی میشود.
با این اوصاف این سوال مطرح است که امریکا تا چه حد از یک خاورمیانه با ثبات استقبال میکند؟ به نظر میرسد که اوباما برای ضمیمه کردن اقدامات خود در منطقه و دوختن آن به انتخابات آتی بحث ادامه بحران و مدیریت بحران به سمتی که بتواند به ماندگاری او در کاخ سفید کمک کند تلاش میکند.
تغییرات قابل پیش بینی در مدیریت عالی امنیتی در امریکا الزاما در چارچوب سیاست خارجی ارزیابی نمیشود. تغییرات در جهت کمتر کردن اختلافات ساختاری و ایجاد بستر برای مفاهمه جدید در تیم امنیتی و ایجاد ارزش افزوده در سیاست داخلی نیز محسوب میشود. خانم کلینتون وزیر خارجه امریکا پیرامون این انتصابها سوالات جدید وخاموش دارد. به هر حال انتخاب دمکراتها و انتخاب اوباما در مرحله جدید میتواند متفاوت ارزیابی شود.
کذشته از این واقعیت، آن چه امروزه توسط امریکا در منطقه دنبال میشود از یک روند خاص پیروی نمیکند بلکه ما شاهد یک وضعیت چند سناریویی هستیم که ممکن است تا حدی هم تحت تاثیر اختلافات داخلی امریکا باشد. قابل یادآوری است زمانی که دانیلیون به عنوان مشاور امنیتی امریکا با آقای کلاپر رئیس جامعه اطلاعاتی امریکا در خصوص لیبی اختلاف نظر پیدا کرد و بخشی از این اختلافات رسانه ای شد، مسئله سرگردانی و سردرگمیامریکا را در اذهان عمومی دامن زد و نشان داد که توانایی برداشت از تحولات و به روز کردن نظام تحلیل در تصمیم گیران امریکا با چه شوکی روبرو شده است.
از این جنبه است که شاهد آن هستیم که نوع رفتار امریکا خصوصا در بحث میزان ماندگاری رژیم قذافی یا چگونگی در کنار ملتها باقی ماندن، دچار نوعی ابهام و تابع شرایط است و دستگاه سیاست خارجی امریکا به این موضوعات به صورت نقطه ای پاسخ داده و نتوانسته است با نگاهی جامع به تحولات از بیداری اسلامیوهویتی در موزائیک جدید خاورمیانه را سامان دهد.
نسبت برخورد امریکاییها با تحولات منطقه سه دوره را پشت سرگذاشته است. امریکاییها در دوره اول سعی کردند شرایط و تحولات به وجود آمده را به فساد مالی و مشکل توزیع ثروت در جوامع عربی منسوب کنند و جنبه اقتصادی تحولات را برجسته کنند. اما با اوجگیری تحولات و بالا رفتن سطح انتظارات مردم، امریکاییها سعی کردند این تحولات را با موضوع دموکراسی طلبی در منطقه توضیح دهند. اما امروز که شاهد تغییر موازنه در منطقه هستند، مواضعی را بروز میدهند که بیان گر آن است که امریکاییها به نوعی به دنبال تغییر خود جوش موازنه قدرت در تحولات هستند. به همین دلیل هم سعی دارند که ایران را به عنوان یک مقصر جلوه دهند و یا بیداری اسلامیدر منطقه را کمرنگ نشان دهند.
منطقه، الهام بخشی از انقلاب اسلامیرا بعنوان "مدل تغییر" با ویژگی مردمی، خشونت گریزی؛ بازگشت به هویت اسلامیو استقلال و آزادی دنبال میکنند و همگان میدانند که جمهوری اسلامیبا توجه به ویژگی مذهب شیعه هرگز بدنبال " ساخت قدرت دولتی به سبک جمهوری اسلامی" حتی در عراق ولبنان نبوده است چه رسد به اینکه بدنبال تکرار در مصر و... باشد. این ادبیات درمورد ایران مواضع رسانه ای و مخازن فکری امریکا یک نوع فرافکنی و دوری از منطق است که بعضا مقامات امریکایی ان را تکرار میکنند.
البته به طور همزمان شاهد آن هستیم که امریکا به این نتیجه رسیده که موج اسلام هراسی را که چند ماه قبل در دستور کار داشت یک اشتباه استراتژیک بوده است. زیرا ین اصرار در تضاد با بیداری اسلامیودر جهت معکوس منافع آمریکا بود. آنها احساس کردند بیداری منطقه و خواستههای مردمیمنجر به جدایی میان رویکرد امریکا و خاستگاه منطقه است و از این منظر سیاست خارجی امریکا تلاش میکند تا اسلام هراسی را تخفیف دهد و موضوع ایران هراسی را تقویت کند. صحبتهای اخیر اوباما پیرامون موضوع ایران و موضع اغراق آمیزی که در خصوص نقش ایران در تحولات منطقه ابراز کرد، بیانگر این است که به نظر میرسد مشاورین ایشان سعی میکنند امتداد منفی سیاست امریکا در برابر ایران را حفظ کنند.
نظر شما :