تناقض رفتار و گفتار امریکا در مورد دموکراسی
دیپلماسی ایرانی: به نظر میرسد در سیاست امریکا در خاورمیانه به خصوص مسئله دموکراسی تناقض وجود دارد. این تناقض چگونه قابل توضیح است؟
سیاست امریکا در خاورمیانه و خارج از آن هیچ گاه ترویج دموکراسی، حمایت از آن یا پیشبرد امور مربوط به دموکراسی نبوده است. دولت امریکا در دنیا برای خود تعدادی دوست و تعدادی دشمن تعریف میکند و اگر کشوری در لیست دوستان امریکا قرار گیرد، این کشور دیگر نیازی ندارد که خیلی نگران دموکراسی باشد یا بخواهد مردمسالاری را در کشور خود ایجاد کند. همین قدر برای امریکا کافی است که این کشور دوست امریکا است. مگر این که دوست جدیدی پیدا شود. مثلا در مصر تاریخ مصرف آقای مبارک گذشته بود، او دوست امریکا بود اما 82 سال داشت و با توجه به سابقه بدی که داشت دولت امریکا تصمیم گرفت در روزهای آخر حمایت خود را از او بردارد و از هیئت نظامیحمایت کند.
در باقی دنیا هم عملکرد امریکا همین گونه است. البته امریکا شعار دموکراسی را زیاد سر میدهد. اما این تنها شعار است و بالاتر از آن نیست. شما دیدید که در روزهای اخیر وقتی دولت بحرین، تظاهرکنندگان بحرینی را به گلوله میبندد، در همان ساعت امیر بحرین صحبت از گفت و گو میکند. این روش، روشی امریکایی است که از یک طرف صحبت از دموکراسی میکنند و از طرف دیگر کارهایی را انجام میدهند که کاملا مخالف دموکراسی است و هیج همخوانیای با دموکراسی ندارد. این روش را هم خود امریکاییها اعمال میکنند و هم به دوستان و هم پیمانان خود یاد میدهند و آنها هم همین کار را انجام میدهند.
بنابراین نباید خیلی خودمان را درگیر حرفها و صحبتهای مقامات امریکایی کنیم و به آنها توجه کنیم. چرا که سیاست اعمالی و اعلامیامریکا دو چیز بسیار متفاوت است. از یک طرف صحبت از دموکراسی در عراق میکنند، از طرف دیگر از گروههایی حمایت میکنند که در عراق سابقه بدی دارند. بنابراین امریکا بیشتر به دنبال این است که ببیند چه طیفی میتواند برای منافع سیاست خارجی آنها مفید تر باشد و از همان طیف هم حمایت میکنند.
با توجه به شعار تغییری که اوباما دارد، به نظر شما اتفاقات خاورمیانه نمیتواند برای اعمال این شعار مناسب باشد؟ دولت امریکا چه رویکردی را نسبت به این تحولات اتخاذ خواهد کرد؟
همان طور که اشاره شد، در تصمیم گیری ایالات متحده امریکا، شیوه به این صورت است که بازیگران اصلی را در کشورهای مختلف شناسایی میکنند و بعد میسنجند تا ببینند که کدام یک از این بازیگران در درازمدت میتواند منافع ایالات متحده امریکا را تامین کند و از آن فرد، دسته، گروه یا حزب حمایت میکنند. این روشی است که در عمل انجام میدهند.
اما اگر به صحبتهای وزیر امور خارجه و رئیس جمهور امریکا دقت کنیم، چندین کلمه دموکراسی و مردمسالاری را در هر سخنرانی کنار هم ردیف میکنند و تحویل مخاطب میدهند. یعنی هیج هماهنکی میان صحبتها و عملکرد وجود ندارد. در صحبتها گفتمان خاصی به کار گرفته میشود اما در عمل شیوه دیگری را پی میگیرند.
نزدیک به شصت سال و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم و پایان جنگ سرد است که مقامات امریکایی یک گفتمان به کار گرفته اند که در آن از آزادی، دموکراسی، حقوق مردم و این گونه بحثها صحبت میشود، اما در عمل از مخوف ترین دیکتاتورها حمایت میکنند به نحوی که بسیاری از دولتهای دیکتاتور دنیا اگر حمایت امریکا را نداشته باشند، سقوط میکنند. نمونه آن همین آقای مبارک است که بلافاصله بعد از برداشته شدن حمایت امریکا از او و حمایت از شورای نظامی، سقوط میکند.
در روزهای اخیر دیدیم که امریکا باز هم قطعنامه ای که به شورای امنیت ارائه شده بود برای محکومیت شهرک سازی وتو کرد. با توجه به تحولات خاورمیانه، عملکرد امریکا باعث تغییر نگرش مردم کشورهای عربی به امریکا نشده است؟
بحث مسئله فلسطین و وجهه امریکا در میان مردم کشورهای عربی بسیار مشخص است. نظرسنجیهایی که هر سال انجام میشود، نشان میدهد که نگرش مردم خاورمیانه نسبت به امریکا بسیار منفی است.
وقتی که امریکاییها میبینند که به طور مثال در مصر نظر نود درصد مردم نسبت به امریکا منفی است، دیگر نظر مردم مصر در محاسبات آنها تاثیرگذار نیست. چون میدانند که این نظر منفی است و نهایتا منفی تر میشود. اگر قطعنامههای این چنینی را وتو کند، نظر مردم منفی است. اگر وتو نکنند هم با توجه به حمایتهایی که از رژیم صهیونبستی میکنند، این نظر مثبت نخواهد شد. مگر این که در زمانی که بخواهند در سیاستهای کلی خود تجدید نظر کنند.
نکته بعدی این است که سیاست امریکا در رابطه با رژیم صهیونیستی در واشنگتن تعیین نمیشود. درباره این سیاستها تل آویو تصمیم گیری میکند. بنابراین این سیاستها از دست آقای اوباما و خانم کلینتون خارج است. تصمیم گیری درباره این سیاستها در دست کسانی است که در حوزه سیاست گزاری امریکا در خاورمیانه تاثیرگذار هستند و اگر هم بعضا تغییری در این سیاستها دیده میشود، این تصمیم رئیس جمهور یا وزیر امور خارجه امریکا نیست. این تصمیم جناحی در مجموعه نهادهای صهیونیستی است که سیاست امریکا را برنامه ریزی و تدوین میکند و اختلاف درون جناحی و درون گروهی میان نهادهای صهیونیستی است.
اگر نه، به صورت منطقی باید این اتفاق بیفتد که دولت مردان امریکایی دقت داشته باشند که وتوی چنین قطعنامه ای تاثیر بسیار بدی در میان مردم کشورهای عربی و مسلمان خواهد داشت و ممکن است به هم پیمانان امریکا هم ضربه بزند، پس امریکا باید از رژیم صهیونیستی حمایت نکند. این گزارههای منطقی است که باید در صورتی که رفتار امریکا بر اساس منافع ملی امریکا باشد، به دست آید.
اما سیاست امریکا در خاورمیانه بر اساس منافع ملی امریکا تنظیم نمیشود بلکه بر اساس منافع ملی اسرائیل ترسیم میشود و نتیجه آن هم چیزی است که شاهد آن هستیم. بسیاری از کشورها از یک قطعنامه حمایت میکنند، خود امریکاییها در کلام، صحبت از توقف شهرک سازی در سرزمینهای اشغالی میکنند، اما در عمل چنین قطعنامه ای را وتو میکنند. چرا که این حق وتو در دست خانم سوزان رایس، نماینده امریکا در سازمان ملل است و نه وزیر خارجه یا رئیس جمهور.
شما تاثیر عملکرد امریکا بر مردم کشورهای عربی را بررسی کردید، به نظر شما این عملکرد بر روی طبقه حاکمه کشورهای عربی که هنوز درگیر موجهای دموکراسی نشده اند، چه خواهد بود؟
امریکا باید به شرایط شکننده ای که در این کشورها وجود دارد توجه کند و ببیند که اثر وتوی قطعنامه ضد اسرائیلی در سالهای گدشته به نسبت حالا که این کشورها دچار این وضعیت شده اند چگونه است. این روشی است که منطق حکم میکند امریکا به کار گیرد. حداقل در این یک مورد سعی کند که با توجه به ضرری که این وتو به هم پیمانان امریکا در منطقه وارد میکند، این قطعنامه را وتو نکند.
اما همان طور که گفته شد، این تصمیم از دست دولت مردان امریکا خارج است. سیاست امریکا در خاورمیانه در مجموعه نهادهای مختلف صهیونیستی در واشنگتن ترسیم میشود و اینها هم خیلی نگران منافع امریکا در خاورمیانه نیستند. برای آنها مهم این است که منافع اسرائیل حفظ شود و آن این است که در سازمان ملل قطعنامه ای علیه اسرائیل تصویب نشود. چون ممکن است در آینده کسان دیگری هم به فکر تصویب قطعنامههای دیگری علیه اسرائیل بیفتند.
البته اگر حود اسرائیلیها کمیهوشمند تر عمل میکردند و این خوی جنگ سالاری و سبوعیت را نداشتند، باید این حساب را میکردند که اگر امریکا در منطقه خاورمیانه صدمه ببیند، این در دراز مدت به ضرر اسرائیل هم هست. چون کمکهای امریکا به اسرائیل است که باعث شده اسرائیل این وضعیت فعلی را داشته باشد.
بنابراین دولت اسرائیل و نهادهای مرتبط به آن باید این دید را داشته باشند که همیشه نمیتوانند امریکا را برای منافع خود هزینه کنند. اما آنها هم به دلیل خوی جنگ سالاری خود هیچ گاه این کار را نکردند و همیشه مسائل را صفر و صد دیده اند و همه منافع را برای خود خواسته اند.
نتیجه چنین دیدی این است که در مصر و برخی کشورهای عربی موقعیتی ایجاد شده که به ضرر اسرائیل است و نتیجه سیاستهای امریکا و اسرائیل در خاورمیانه است که در نهایت به ضرر آنها بوده است. اما تغییر سیاست مخصوصا برای طیف تندروی رژیم صهیونیستی بسیار مشکل است و در نهایت تصمیمیرا اتخاذ میکنند که هم به ضرر خودشان است و هم به ضرر امریکا.
نظر شما :