پرده چهارم روابط ایران و امریکا
نقش مفید قوام السلطنه در تاریخ معاصر ایران
زمانه و تاریخ جاده یک طرفهاند که هیچگاه به عقب برنمیگردند. ولی سیاست قابل تکرار است. تکرار سیاست همانی است که میگویند "تاریخ تکرار میشود".
نمیشود راجع به داستان روابط ایران و امریکا مطلبی نوشت و از نقشی که یک رجل سیاسی قرن بیستم ایران بنام احمد قوام ملقب به "قوام السلطنه" غفلت کرد. زندگی سیاسی قوام خود مصداقی از تکرار تاریخ است و به خواندنش میارزد.
اگر بخواهیم قوام السلطنه را با سیاستمداران قرن نوزده اروپا، صرف نظر از موضوعات و قدرت کشوری که در آن حکومت کردهاند (که البته قیاس مع الفارقی است)، مقایسه کنیم از نظر شیوه و مکتب سیاسی میتوان اورا به بیسمارک و یا مترنیخ تشبیه کرد.
در بین سیاستمداران ایران معاصر، مشابهتهای زیادی در زندگی سیاسی قوام السلطنه با مصدق السلطنه مشاهده میشود. هر دو اصل و نسب قاجاریهای داشتند. هر دو از خانوادهای اشرافی و زمیندار برخاسته بودند. هر دو اصطلاحا از میرزاها و دبیران و مستوفیهای دربار بودند. هر دو دارای خط و ربط خوبی بودند. هر دو در اروپا تحصیل کرده بودند. هر دو در نیمه اول عمر خود والی مهمترین ایالتهای ایران بودند (خراسان و فارس). هر دو وزیر مالیه و خارجه بودند. هر دو با پادشاهی رضا خان مخالف بودند وهر دو در طول سلطنت او خانه نشین بودند. و بالاخره هر دو در مقاطعی حساس نخست وزیر ایران بودند (قوام بیشتر و مصدق کمتر) و جالب اینکه در مقطعی قوام رئیس الوزرا بود و مصدق در کابینه او وزیر مالیه بود، قوام بخاطر دفاع از مصدق که از مجلس اختیارات میخواست و مجلس نمیداد، از نخست وزیری استعفا داد.
بالاتر از همه در سیاست خارجی هر دو با نفوذ زیاد انگلستان مخالف بودند و معتقد بودند که امریکا به عنوان موازنه کننده روس و انگلیس باید در سیاست و اقتصاد و ارتش ایران نقش موثر داشته باشد. در این تفکر قوام پیش آهنگ بود و مصدق بیشتر از قوام تاثیر گرفته بود. ولی این دو از هم دلخوشی نداشتند، چون یکی ایده آلیست بود و عاشق هورا و سیاستهای خیابانی، دیگری پراگماتیست و طرفدار "دیپلماسی مخفی" و زد و بندهای پیچیده. ولی هر دو در سیاست اصولی داشتند.
با تمام این تفاصیل، فرضا اگر امر دایر شود بر اینکه، از نظر میزان "محبوبیت" به یکی از این دو رجل سیاسی تاریخ گذشته رای بدهیم، بلاتردید مصدق السلطنه بر قوام السلطنه پیشی خواهد گرفت. ولی اگر همین نظرسنجی در خصوص میزان "مفید بودن" برای منافع ملی در تعامل با قدرتهای بزرگ صورت پذیرد، بعید میدانم دکتر مصدق شانسی برای برنده شدن داشته باشد.
زیرا که "کاریزماتیک بودن" یک چیز است و " مفید بودن" چیز دیگر.
بگذریم و برویم سر موضوع بحث خودمان که روابط امریکا با ایران در زمان حکومت قوام السلطنه است.
سوابق خانوادگی قوام بر اهل سیاست و قلم پوشیده نیست. بنا بر آنچه در نوشتجات متعدد آمده است (و عموما برگرفته از دو سه ماخذ مشابهاند)، احمد قوام السلطنه، فرزند ميرزا ابراهيم خان معتمد السلطنه، برادر کوچک ميرزا حسن خان وثوق الدوله است. قوام در آذر 1252 در تهران ديده به جهان گشود. او پس از تحصيلات مقدماتى در صرف و نحو عربی و معقول منقول، در 17 سالگى پيش خدمت ناصرالدين شاه و در 20 سالگى منشى دائى خود ميرزاعلى خان امين الدوله که حاکم آذربايجان بود شد. وقتی "خان دائی" به صدارت رسید، میرزا احمد، دبیر حضور صدر اعظم و دربار مظفرالدین شاه گردید. احمد در 29 سالگى در سفر سوم مظفرالدين شاه به اروپا وى را همراهى کرد. وقتی نریمان خان وزیر مختار ایران در اتریش که لقب قوام السلطنه داشت فوت کرد، لقب «قوام السلطنه» را به او دادند.
در دوران محمدعلى شاه، راهى اروپا شد و دو سه سالی به تحصيل در رشته حقوق پرداخت. اگرچه تحصیلاتش در حقوق ناتمام ماند ولی زبان فرانسهاش را تکمیل کرد.
در اولين کابينه سپهدار که در 8 مهر 1288 تشکيل شد، قوام معاونت وزارت داخله را برعهده داشت. تا 8 بهمن 1296 که والی پر سر وصدای خراسان شد، مجموعاً 9 بار در رأس وزارتخانههاى عدليه، ماليه و داخله قرار گرفت.
قوام السلطنه از جمله سياستمداران ایرانی تاثیرگذار دوران پهلوىها است. او مجموعا 5 بار در اواخر دوران احمدشاه قاجار و اوائل دوره محمدرضا شاه پهلوی نخست وزير شد. اگرچه کابينههاى وى غالباً عمر کوتاهى داشتند.
قوام در مقام والى خراسان، کودتاى سيدضياءالدين طباطبايى را محکوم کرد. به دليل آن که این روزنامه نویس تازه بدوران رسیده و بیریشه را قبول نداشت و چون تصور نمىکرد کودتا دوام يابد، در برابر آن ایستاد. سيدضياء نيز در برابر او واکنش خصمانهاى نشان داد.
سید ضیا يک ماه پس از کودتا، کلنل پسيان را که فرماندهى ژاندارمرى خراسان را برعهده داشت، کفيل استاندارى خراسان کرد و در 11 فروردين 1300 دستور بازداشت قوام را نيز صادر کرد. کلنل پسيان، به دستور دولت قوام را روز 13 فروردين 1300 پس از مراجعت از خارج شهر و مراسم سیزده بدر بازداشت کرد و به تهران فرستاد و در زندان عشرتآباد محبوس گرديد. اسبهای اصیل اورا داغ دولتی زدند و به اصطبل ژاندارمری خراسان فرستادند و اموال و عتیفه جات و فرشهای گران قیمت وکلیه دارائيش در خراسان نيز توقیف و مصادره شد.
در بهار 1300 سيدضياء در حکومت صد روزهاش با تندرویهای سوسیالیست مآبانه موج بازداشتها و بگیر و ببند گستردهای از رجال و اشراف در کشور و به ويژه در تهران به راه انداخت در حقیقت میخواست بدلی برای جذابیت خلقی بلشویکها باشد. از طرفى خروج نيروهاى انگليس از ايران (در ارديبهشت 1300)، نيز سید ضیا و رضاخان را يکهتاز ميدان کرده بود. احمدشاه با خروج نظاميان انگليسى و قدرت گرفتن سيدضياء و رضاخان نگران تضعيف سلطنت خود در کشور بود. روز دوم خرداد 1300 مشاجره شديدى بين احمدشاه قاجار و سيدضياء به وجود آمد. دو روز پس از اين رويداد تظاهرات گسترده عليه سيدضياء در مسجد شاه تهران و ميدان بهارستان سازمان داده شد، و احمدشاه تصميم به عزل سيدضياء گرفت. احمد شاه دنبال رجل قدری میگشت که بتواند رو در روی رضاخان و سیدضیا بایستد. از آنجا که: "تعزٌ من تشا وتذٌل من تشا"، حکم رئيس الوزرائى قوام السلطنه از سوى احمدشاه قاجار صادر شد، وقتی خبر رئیس الوزرا شدنش را به قوام خبر دادند، وى 55 روز بود که در زندان عشرتآباد بسر مىبرد. قوام در بعد از ظهر هشتم خرداد 1300 مستقيماً از زندان راهى قصر فرحآباد شد و با احمدشاه به مدت 4 ساعت به گفتگو نشست. شرط و شروطی کرد و رئيس الوزرائى را پذيرفت.
قوام السلطنه درنخستين روزهاى صدارتش تمامى رجالى که توسط سيدضياءالدين طباطبايى بازداشت شده بودند آزاد کرد. برنامه حکومت قوام و تبليغات او به گونهاى سازمان دهى شده بود که گويى وى مأموريت يافته تا خرابيهاى دوران سيدضياء را جبران کند.
شروع به کار مجلس چهارم در اول تير 1300 از جمله رويدادهاى مهم دوران حکومت قوام بود. مجلس چهارم پس از دوران فترت 6 ساله ناشی از جنگ جهانی اول و قضایای مهاجرت، در شرايطى کار خود را آغاز کرد که بيش از نيمى از وکلای آن در دوران وثوق الدوله انتخاب شده و طرفدار پيمان 1919 بودند. چون قوام و وثوق برادر بودند، شاید به این اعتبار، و شاید هم به اشاره احمدشاه، به قوام رأى اعتماد دادند.
قوام در دوران کوتاه مدت نخست وزيرى خود با آشوبها و شورشهاى متعددى در نقاط مختلف کشور روبرو بود. ولی مهمترين دغدغه خاطر قوام، قيام کلنل پسيان در خراسان بود.
افرادى که قوام براى فرونشاندن بحران نزد کلنل مىفرستاد نيز يا بازداشت مىشدند و يا دست خالى بازمىگشتند. در يک مورد قوام 1000 تفنگدار را کنترل اوضاع به استان خراسان فرستاد، اما اين عده توسط ژاندارمهاى وفادار به کلنل در سبزوار خلع سلاح شدند، فرمانده آنان بازداشت شد و بقيه نيروها به تهران بازگردانده شدند. قوام السلطنه، این بار صمصام السلطنه بختيارى را به حکومت خراسان منصوب کرد. صمصام السلطنه پيش ازحرکت به خراسان تلاش کرد تا مشکل پسيان را از راه مذاکره حل کند. کلنل پذیرش صمصام السلطنه را منوط به آن دانست که او بدون تفنگچیها و سواران بختیاری عازم خراسان شود. صمصام چون از طريق سياسى و گفتگو با پسيان راه به جايى نبرد، به قوام اطلاع داد که با وجود پسيان در رأس قواى نظامى ژاندارمرى استان خراسان قادر به حکومت بر اين استان نخواهد بود.
در 5 مرداد 1300 پسيان وقتى اوضاع را خطرناک ديد رسما بر علیه دولت مرکزی قیام کرد، با کمک نيروهاى خود تمامى مراکز ادارى و دولتى و نظامى وانتظامى مشهد را به تصرف درآورد وبا اعلام نوعی خود مختاری گفت، مادام که دولت قوام السلطنه فاسد بر سر کار است از مرکز تبعیت نخواهد کرد. قوام السلطنه که قبلاً خود حاکم خراسان بود و مراودات و ارتباطاتی با عشایر و خوانين خراسان و از جمله سردار معزز بجنوردى و امیر شوکت الملک علم وخوانین باخرز و قوچان وشیروان داشت، درمقام رئیس دولت به آنان دستور مقابله با کلنل پسيان داد.
شوکت الملک علم در بیرجند میخواست اصلاح ذات البین کند ودفع الوقت کرد. سردار معزز شادلو حاکم بجنورد خود نرفت،ولی نایب الحکومه خود را در راس سیصد سوار به مقابله با قوای ژاندارم کلنل به سمت مشهد اعزام کرد ولی تا این سواران به منطقه درگیری برسند، تاج محمد خان قوچانی، فرج الله خان شیروانی وصارم دره گزی ازخوانين کرد زعفرانلو و بیچرانلو موفق بسيج ایلات کرد شمال خراسان، عليه پسيان شدند. کلنل براى دفع اين قشون، خود برای فرماندهی ژاندارمها به قوچان آمد. در جعفرآباد قوچان در حوالی محلی که نادر شاه کشته شده بود، با افواج عشایر مسلح مواجه شد. در این جنگ چند روزه عدهاى از ژاندارم ها غافلگیر وتار مار شدند و خود کلنل در 12 مهر 1300، کشته شد. تا یکی دوروز کسی نمیدانست که کلنل کشته شده است. ولی وقتی تاج محمد خان بهادری نوکر خود بنام فلیچ را دید که یک کت پاگون دار با درجه سرهنگی پوشیده است، از او پرسید که کت را از کجا اورده است؟وی گفت که در محل معرکه سربازی تیرخورده ومرده بود. کتش تمیز و قشنگ بود لختش کردم و لباسش را پوشیدم.و موضوع روشن شد. سر پسیان را از تنش جدا کردند و به مشهد فرستادند که توسط دوستانش در باغ نادری مشهد دفن شد وهمه روزه جمع کثیری از اهالی برای فاتحه خانی به انجا می رفتند. قوام برای آنکه کلنل به صورت قهرمان در نیاید و مدفن او به زیارتگاهی بدل نشود دستور داد که شبانه بصورت مخفی نبش قبر کنند و سر کلنل را در محله سراب که انموقع خارج از شهر ودور افتاده بود دفن کنند.
عارف قزوینی شاعر وموسیقی دان انقلابی آن زمان که بدعوت کلنل برای گرد اوری کمکهای مردمی برای مرمت مقبره فردوسی در مشهد بسر میبرد وبا مشیر همایون شهردار که پیانو می نواخت درسالن باغ ملی مشهد برنامه داشت، وقتی سر بریده کلنل را بمشهد آوردند، این شعر را سروده بود:
این سر که نشان سر پرستی است///اکنون که رها زقید هستی است
با دیده عبرتش نظر کن /// این عاقبت وطن پرستی است
سی سال پس از ان واقعه در زمان مصدق، دستور دادند که نبش قبر شود واستخوانهای کلنل پسیان او با احترام نظامی در محل مقبره نادرشاه بخاک سپرده شود. این کار صرفا ناشی از حب علی نبود، بغض معاویه هم در آن دخیل بود. با این کار ضمن انکه تجلیلی از یک سرباز ملی کرده بودند بگونه ای یاد اور فجایع قوام که بالقوه رقیب سیاسی مصدق نیز به شمار میرفت نیز به حساب می آمد.
نگارنده خود در کودکی شاهداین مراسم بودم. بخاطر دارم که جمعیت انبوهی از مردم مشهد برای ادای احترام در بست بالا خیابان ودر مقابل باغ نادری (مقبره نادرشاه) گرد امده بودند، تابوت استخوان های کلنل، با پرچم سه رنگ پوشانده شده بود و بر روی یک عراده توپ لشگر خراسان در حالی که فرمانده لشگر با شمشیری پیشا پیش حرکت میکرد با ترنم موزیک عزا توسط دسته موزیک لشگر بصورت با شکوهی تشییع می شد و شعر عارف قزوینی بر روی پرده پارجه ای بزرگ در عقب عراده توپ حرکت می کرد.
قوام به اين ترتيب، بر اوضاع خراسان نيز تسلط يافت. با اين همه، قوام در اين مقطع از زمامدارى خود همواره با نظاميگرى و قلدرى و خط و نشان کشيدن رضاخان روبرو بود. رضاخان قانون و مقررات را رعايت نمىکرد و زيربار محدوديتهاى قوام نيز نمىرفت خزانه و گمرکات را برای مخارج قشون در اختیار گرفته بود.
يکى از اقدامات مهم قوام دوران اول صدارتش، واگذارى امتياز استخراج نفت شمال به مدت 50 سال به شرکت امريکايى «استاندارد اويل» بود که قرارداد آن توسط حسين علاء وزير مختار ايران در واشنگتن به امضاء رسيد. اين لايحه سپس با این استدلال که بايد توازن در سياست خارجى رعايت شود، در 30 آبان 1300 درجلسه غيرعلنى مجلس شوراى ملى طرح و تصويب شد. این قرارداد به سامان نرسید و"سینکلر" جانشین آن شد که او هم ناکام ماند و رفت. که تفصیل این موضوع را در پرده دوم برایتان شرح داده ام.
قوام در همان سال پيمان مودت ايران و شوروى را که مقدمات آن در دوران کابينه سپهدار رشتى و مشیرالدوله توسط مشاور الممالک انصارى سفير ايران در مسکو مهيا شده بود، به امضاى نهايى رساند.
اين قرارداد که در 23 آذر 1300 در مجلس چهارم به تصويب رسيد. و زمينه قطع حمايت روسيه از شورش مسلحانه کمونيستهاى خطه گيلان را فراهم ساخت. احسان الله خان که عضو حزب کمونيست عدالت بود، به درخواست «روتشتين» دست از مبارزه عليه قوام برداشت و بعدها متعاقب حمله نيروهاى دولتى به جنگل، با کشتى به شوروى گريخت( تفصیل این قضیه راهم در ستون تاریخ دیپلماسی این سایت در سنوات قبل نوشته ام که قابل دست یابی است).
مع الوصف به موجب قرارداد آذر 1300 (1921)، روسها در ازاى لغو تمامى تحميلات سياسى و اقتصادى دوران تزار، حق مداخله در ايران را زمانى که دخالت کشور ديگرى در ايران، منافع ملى شوروى را در مرزهاى جنوبى تهديد کند، براى خود محفوظ نگاه داشتند.
قوام السلطنه در دوران اول صدرات خود که 8 ماه به طول انجاميد، براى مصدق السلطنه وزير ماليه خود برای اصلاحات مالى اختيار تام گرفته بود. اما چون مهلت اين اختيارات تمام شده بود، مصدق براى تمديد آن با تعدادى از نمايندگان مخالف تمديد اختيارات وزير ماليه بودند، درگير شد و قوام به حمايت از مصدق برخاست ولی سودى نبخشيد، لذا در 29 دى 1300 پس از 230 روز صدارت پردردسر و پرمشغله استعفا کرد.
5 ماه بعد روز 26 خرداد 1301 احمد شاه قاجار مجدداً قوام را به نخست وزيرى منصوب کرد.
قوام در 26 خرداد، کابينه دوم خود را تشکيل داد. کابينهاى که در آن وزارت جنگ همچنان در اختيار رضاخان بود. اما قوام وزارت خارجه را در اين دوره خود راساً برعهده گرفت. در اين دوره نيز قوام قانون واگذارى امتياز نفت شمال به شرکت «سينکلر» را به تصويب رساند.
سرمايهدارى امريکا در آن زمان آنچنان قدرتمند نبود که بتواند با سلطه نظامی، سیاسی و اقتصادى با تجربه انگلستان در ایران مقابله کند. به ويژه آن که اين هر دو، دشمن تازهاى به عنوان نخستين حکومت کمونيستى جهان را در برابر خود مىديدند. در راستای سیاست کشانیدن پای امریکا به ایران قوام در دوران دوم رئيس الوزرايى خود از يک سو به تلاشهاى خود براى اجراى قرارداد نفت شمال با امريکائيها شدت بخشيد و از سوى ديگر، هيأتى از مستشاران مالى امريکايى به رياست دکتر ميلسپو را به تهران آورد. آرتور میلیسپودر آذر 1301 وارد ايران شد و به مدت 5 سال به تنظيم و اداره امور مالى ايران پرداخت. ميلسپو 5 سال در ايران عهدهدار امور مالى بود تا اين که در کابينه مخبرالسلطنه بين ميلسپ
نظر شما :