نقش برزیل و آذربایجان در مناقشه ایران و آمریکا
در این یادداشت تحلیلی تلاش بر این است، نقش دو کشور برزیل و آذربایجان در جریان مناقشه ایران و آمریکا که بخش اعظم این مناقشه، در حال حاضر ناشی از پرونده هستهای جمهوری اسلامیاست را مورد بررسی و ارزیابی و تحلیل قرار دهم. لذا به دلیل تفاوت نگاه و اتخاذ سیاست هر یک از این دو کشور، به طور جداگانه به بررسی هر یک میپردازم.
۱- برزیل: این کشور به خصوص در چند ماهه اخیر نقش ویژهای در مناقشه پرونده هستهای ایران ایفاء و در واقع در به نوعی در محور گفت و گوها و مذاکرات قرار گرفته است. برای بحث درباره این موضوع، به تصمیم گردانندگان سایت تخصصی و وزین دیپلماسی ایرانی که اقدام به نظرسنجی مجازی و اینترنتی در این خصوص کرده نگاهی افکنده و پاسخ را در قالب یک یادداشت کوتاه و نه انتخاب گزینه بله یا خیر، خواهم داد.
سایت دیپلماسی ایرانی سوال را اینگونه طرح کرده است که "آیا به نظر شما برزیل تا آخر با ایران همراهی خواهد کرد؟" و از مخاطبان و خوانندگان سایت، خواسته با انتخاب یکی از گزینه های "آری یا خیر"، در این نظرسنجی شرکت کنند.
در قالب پاسخ یک کلمهای به سوال، به خصوص در میان آن دسته از مخاطبان که دستی در آتش سیاست و تحلیل و تفسیر دارند و تا اندازهای با جهان سیاست، آشنا هستند، آگر نگفته باشیم همه، اما بخش اعظمی پاسخ خواهند داد که "خیر"! برزیل تا به آخر در کنار ایران نخواهد بود. حال به دلایل این نگرش به تفصیل میپردازیم:
* در جهان کنونی سیاست و دیپلماسی هیچ دو کشوری، نه به لحاظ تجربی و تئوریک، و نه منطقی، هیچ زمان، دوستی دائم و یا دشمنی دائم ندارند و این قاعدهای نانوشته و پذیرفته شده در عالم سیاست و دیپلماسی است و دلیل اصلی نیز اصل بودن منافع ملی و ترجیح آن بر هر اولویت و پدیدهای دیگر، جزء لاینفک دکترین دولتهاست. به تغبیری منافع ملی و امنیت ملی هر کشوری، چارچوب روابط و سطح دوستی و میزان نزدیکی و دوری با سایر دولتها را تعیین میکند. پس بطور طبیعی برزیل هم از این قاعده مستثنی نیست.
* برزیل، از جمله کشورهایی قدرتمند اقتصادی در منطقه آمریکای جنوبی است که به دنبال بدست آوردن نقش ویژهتر اقتصادی برای استحکام پایههای سیاسی خود در روابط بینالملل و داشتن دست برنده در میان رقبای منطقهای و جهانی است و لذا به دنبال ایفای نقش دیپلماتیک در هر نقطه از جهان و مناطق بحرانی و استراتژیک و توسعه نفوذ و بسط حوزه دیپلماتیک خود است.
* دولتمردان برزیلی، به صورت جدی به دنبال بدست آوردن منابع مالی و اقتصادی لازم برای پیشبرد برنامههای اقتصادی خود هستند لذا از هیچ فرصتی برای کسب منافع دریغ نمیکنند. ایرن نیز یکی از این فرصتهاست، تا زمانی که این منافع تامین شود.
* ویژگی های شخصیتی "داسیلوا" که گفته میشود شدیدا به دنبال کسب وجهه جهانی است تا آن اندازه که دبیرکلی سازمان ملل را نیز هدف گرفته و برای تحقق این خواسته که بسیاری از آگاهان سیاسی آن را ساخته ذهن و خیال بافی از سوی داسیلوا میدانند، ایفای هرگونه نقش جهانی را برای این کشور اجتناب ناپذیر میکند. به خصوص در مورد ایران که نقش آفرینی روسیه و چین به ظاهر پس از نزدیک به یک دهه را شکست خورده ارزیابی و لذا حضور کشور یا کشورهای ثالث در این مناقشه جایگاه ویژه برای آنان دست و پا میکند.
* مواضع و دیپلماسی گاه همراه با محافطه کای و احتیاط دولت برزیل در تحولات پس از امضای بیانیه تهران، و گاه حمایت قاطع از بیانیه تهران، قابل تامل است و البته دلیل قاطعیت نیز روشن است، چون خود این کشور از بانیان تصویب بیانیه تهران بوده اما در عین حال، نباید از موضع گیری دو پهلو در خصوص اجرای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل به رغم دادن رای منفی به قطعنامه چهارم شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی، به سادگی گذشت. البته بر اساس روال جاری در جایی که آرای اکثریت ۱۵ عضو موجود است، رای منفی این کشور تاثیری در اصل تصمیم نداشته و تشکیکی ایجاد نمیکند.
* فاصله جغرافیایی و منطقهای برزیل و ایران، خود عامل توجیه کنندهای است برای این مطلب، که در صورت قطع منافع و تردید در حصول آن، تغییر در سیاست و مواضع را اجتناب ناپذیر میکند.
* ترجیح منافع اقتصادی و ضرورتهای سیاسی مهمتر در مناطق دیگری از دنیا که ضرورت تعامل بیشتر برزیل با سایر کشورها و قدرتها را خاطرنشان میسازد و بی تردید برزیل و هر کشور دیگری، در چنین شرایطی منافع حداکثری را بر منافع حداقلی ترجیح میدهند.
* و همچنین به این نکات باید اضافه کرد که برزیل تا جایی به پایداری در این روابط اصرار میورزد که فاکتورهای مهمتری را برای تامین منافع سیاسی و امنیتی و اقتصادی خود از دست ندهد، و الا به محض تغییر شرایط، تغییر موضع و سیاست نیز حاصل خواهد شد. اینکه تا کجا برزیل حاضر به ایستادگی و پرداخت هزینه است، و حاضر به چشم پوشی از منافع دیگر خود در سایر نقاط است، مسئلهای روشن و تحلیل آن بسیار ساده است.
و لذا پاسخ منطقی به این سوال، زیاد سخت نخواهد بود که اهمیت و موقعیت یک کشور امریکای جنوبی در حد برزیل، با میزان نفوذ متوسط در جهان و ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی، تا چه اندازه است که بتواند نقطه اتکاء و اعتماد برای یک کشور خاورمیانهای باشد؟ هرچند باید از همین ظرفیت سیاسی در حد و اندازه خود و به شکل مدبرانه، نه کمتر و نه بیشتر، بهره گرفت و در عین حال، در برقراری روابط استراتژیک و مقطعی و مصلحتی با چنین کشورهایی، هزینه فایده کرده، و تعریف برد-بردی از این رابطه داشت. البته نکاتی دیگری نیز به این سرفصل میتوان اضافه کرد و موضوع را تحلیل کرد.
۲- جمهوری آذربایجان: جمهوری آذربایجان که حداقل تاکنون به صورت شفاف و آشکار، و در قالب موضع گیریهای صریح، در خصوص منقشات منطقهای و جهانی ایران، مواضعی اتخاذ نکرده است و به نظر میرسد که تلاش دولتمردان آذربایجان به دلایل مختلف از جمله هم مرزی و نزدیکی بخشهایی از فرهنگ جامعه آذری با جامعه ایران، تا حدود زیادی محافظه کارانه و به دور از مسئله آفرینی، در عرف روابط دو کشور همسایه بوده اما به هر شکل این بدان معنی نیست که باکو در وقایع و رویدادهای مختلف مربوط به ایران، کاملا بی تفاوت عمل کرده و خود را بی طرف نشان داده، بلکه گرایش به سمت ترکیه در ارتباط با موضوعات مختلف اقتصادی و فرآیند بازسازی در این کشور، پس از دوران فروپاشی، روابط دوجانبه تجاری نزدیک، روابط ویژه فرهنگی و مواردی از این دست، همچنین ایجاد روابط با اسراییل و توافقات امنیتی نظامی و اقتصادی خاص، معنایش فاصله گرفتن از توسعه بیشتر رابطه با جمهوری اسلامی است و البته این نگاه به معنای مطلق انگاری کامل نیست، زیرا به هر شکل دولت آذربایجان روابط اقتصادی و تجاری، هرچند محدودتر از سایر کشورهای حاضر در صحنه رقابت در این کشور، با ایران هم داشته و دارد، اما با توجه با هم مرزی و نزدیکی فرهنگ دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان. این سطح از روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کافی نیست که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد.
اما سفر اخیر "هیلاری کلینتون" وزیر امور خارجه ایالات متحده به آذربایجان و ملاقات با سران آذری به خصوص "الهام علی اف"، رییس جمهوری این کشور، و محتوای مذاکرات و طرح خواسته های طرفین آن هم در این ظرف زمانی محدود، تا حدود زیادی تامل برانگیز است.
علی اف از کلینتون مصراً میخواهد که در موضوع اختلاف آذربایجان و ارمنستان در خصوص منطقه قره باغ و درگیری دیرینه این دو کشور، دخالت جدی کرده و زمینه حل این اختلافات را فراهم کند که وزیر امور خارجه ایالات متحده پاسخ مثبت به این درخواست میدهد. اما اینکه هدف از سفر کلینتون به باکو در این برهه از زمان و سرفصلهای خواستههایش چه بوده؟ گزارش یا خبر روشن و مشخصی از طریق رسانهها در اختیار افکار عمومی قرار نگرفت اما شاید تا حدودی با توجه به برخی اخبار مربوط به دو ماهه اخیر میتوان حدس زد که خواسته آمریکاییها از آذربایجان چیست؟ البته این تحلیل قابل نقد و بررسی و تخطئه است.
دلایل چنین ادعایی شاید اخباری باشد که ماه گذشته برخی رسانههای غربی، درچارچوب یه عملیات روانی آغاز کردند و نوشتند که برخی کشورها از آذربایجان درخواست کردهاند که اجازه استفاده از خاک کشور خود برای برخورد احتمالی نظامی با ایران بدهد و البته این ادعا و خبر بعدها هیچ زمان از سوی منابع رسمیتایید نشد. همچنین بحث ایجاد و تقویت پایگاههای از سوی آمریکا در کشورهای تاجیکستان و آذربایجان و جایگزینی آن با بخشی از پایگاههای ایالات متحده در ترکیه، در هفتههای اخیر در برخی رسانهها مطرح گردید.
از سوی دیگر، تنها خبری که از سفر کلینتون به باکو و محتوای مذاکرات به سطح رسانهها آمده این است که وی از علی اف خواسته تا نسبت به آزادی دو وبلاگ نویس آذری که در زندان به سر میبرند، اقدام نماید، اما آیا انجام چنین سفری با همین هدف کوچک انجام شده؟ بی شک خیر. و لذا با توجه به تحولات اخیر سیاسی در منطقه خاورمیانه و مسائل مرتبط با موضوع ایران و تحرکات صورت گرفته از جانب کشورهای فرامنطقهای صاحب منافع در منطقه، باید نسبت به نتایج چنین رفت و آمدها و سفرهایی هشیار بود و آن را با دقت دنبال کرد.
البته اینکه سطح روابط با جمهوری آذربایجان، به عنوان کشوری هم مرز با جمهوری اسلامی، با برخورداری از فرهنگ و مذهب مشترک، و بی تردید منافع مشترک، و دغدغه های امنیتی مشترک، پس از گذشت سالها از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و استقلال این جمهوری، چرا با حضور و نقشی که کشورهای دیگر منطقهای و فرامنطقهای به ویژه ترکیه در آذربایجان دارند، قابل مقایسه نیست خود بحث و بررسی جداگانهای میطلبد.
باید توجه داشت، که در حال حاضر ترکیه، بیشترین سطح روابط و معادلات تجاری و فرهنگی با جمهوری آذربایجان دارد و این رابطه هر روز در حال گسترش و توسعه بیشتر است. و آذربایجان به عنوان یکی از پایگاههای مهم تجاری و اقتصادی برای ترکیه محسوب میشود. تمایل رهبران باکو نیز برای توسعه هر چه بیشتر روابط با آنکارا همواره در حال افزایش است.
تلاش ترکیه برای نفوذ در بازارهای اقتصادی آذربایجان و برقراری روایط سیاسی و فرهنگی مستحکم، پس از استقلال جمهوری از شوروی سابق، قابل مقایسه با فعالیتهایی که ایران کرده نیست. باید بررسی کرد که علت چیست و مشکل در کجاست؟
جمهوری آذربایجان برای جمهوری اسلامی اهمیت استراتژیک نداشته؟، جمهوری آذربایجان ایجاد روابط و مناسبات عمیق تر طفره رفته؟ یا سیاستهای اتخاذ شده در قبال این جمهوری پس از فروپاشی، نتیجه نداده است؟ بی شک پاسخ سوال، نکته اول نیست.
نظر شما :