درباره سقوط نظام سوریه
فرصتهایی که بشار اسد تلف کرد
دیپلماسی ایرانی: طی 12 روز حکومت 54ساله حزب بعث و 13 سال جنگ داخلی، رژیم اقتدارگرای "بشار اسد" در سوریه از هم پاشید؛ آنهم به سادگی ترکیدن یک بادکنک! برای درک چرایی و چگونگی آنچه در سوریه رخ داد، لازم است - به ویژه منابع رسمی - از تلقین درک تنگنظرانه به خود و مخاطبانشان دوری کنند و بهراستی دلایل این سقوط شوکآور تحلیل و تفسیر شود. واقعیت این است که پریشانی یا مقاومت در برابر واقعیتها، توانایی درک روشن از وقایع را سخت میکند.
با سرکوب خونین جنبش "اصلاحخواهی" مردم سوریه و به ویژه نسل جوان از سال 2011 میلادی تاکنون، حکومت بشاراسد مدلی از "نظام سیاسی شکننده" را به نمایش گذاشت. این حکومت در همه 13 سال گذشته به مثابه بیماری شد که در اتاق مراقبتهای ویژه حامیانش؛ یعنی ایران و روسیه قرار گرفت و به این وسیله به حیات خود ادامه داد. نظام سیاسی حاکم بر سوریه نه تنها در 13 سال جنگ داخلی، بلکه از پی کشتار هزاران مخالف در "حما" در سال 1982 میلادی، نزد مردمانش شبیه گربه نفرین شدهای بود که بچههایش را میخورد. در این حال، شدت اقتدارگرایی رژیم بعث به اندازهای بود که در همه پنج دهه گذشته توّهم "وحدت استبدادی" را در گستره این کشور با خود داشت. "بشار اسد" که تا پیش از سرکوب جنبش اصلاحخواهی مردم سوریه، نزد آنان و بلکه مردم کشورهای خاورمیانه چهرهای اصلاح طلب و نوخواه شناخته میشد، گسلهای موجود در جامعه سوریه را نادیده گرفت و در ورطهای سقوط کرد که سرانجامش آنچه بود که در هشتم دسامبر2024 میلادی(یکشنبه 18 آذر1403) رقم خورد.
برخلاف آنچه "رجب طیب اردوغان" مدعی است که سرنوشت تلخ اسد ناشی از نادیده گرفتن فرصت گفتوگو با او بوده، اما باید دلیل آن را در از دست رفتن دو فرصت کلیدی دیگر جستوجو کرد: نخست؛ سال 2011 میلادی و بروز بهار عربی در خاومیانه که مردم سوریه بهگونه مسالمتآمیز خواستار انجام اصلاحات در این کشور شدند. آنان با دل بستن به تمایلات اصلاح طلبانه فرزند "حافظ اسد" از او اصلاحاتی را خواستار شدند که بتواند به گسلهای موجود در جامعه سوریه پایان دهد. اما نظام سیاسی حاکم، سرکوب را تا رسیدن به جنگ داخلی به هرگونه پاسخ مسالمتجویانه ترجیح داد. این وضع به آنجا کشید که حاکمیت دولت مرکزی تنها بر نزدیک به 30 درصد از گستره کشور تقلیل یافت و باقی را به جدایی طلبان و نیروهای شورشی بنیادگرا واگذاشت.
در این میان رژیم اسد صدها هزار نفر از مردم خود را به کام مرگ فرستاد و میلیونها نفر ازآنان را آواره اینجا و آنجای جهان کرد. او هرگز حاضر نشد گسلهای عمیق در جامعه سوریه را به رسمیت بشناسد؛ گسلهایی که فعال شدن آنها به ویژه هوّیتملی سوریه را در خطر مستقیم قرار داده است. علاوهبراین اسد و نظام سیاسی متبوع او اختلافات طائفهای؛ قومی؛ مذهبی؛ تشدید فاصلههای طبقاتی _ تناقضات اجتماعی؛ مهاجرتهای اجباری؛ بیکاری؛ فقر و سرانجام مطالبات مدنی را در سوریه خسته از حکومت اقتدارگرای بعثی نادیده گرفت. او "زور" و "مشت آهنین" را به "قدرت مشروع" ترجیح داد. به این ترتیب و به رغم تصوراتش،برنظامی سست و شکننده اصرار کرد.
دوم: بشار اسد که به پشتوانه حمایتهای لجستیک، نظامی و مالی دو حامی اصلی خود یعنی ایران و روسیه توانست باردیگر حاکمیت نظام سیاسی خود را به 70 درصد از خاک سوریه بازگرداند، اما از تجربه چرایی و چگونگی بروز جنگ داخلی، ظهور گروههای معاند و امکان دخالت قدرتهای بیرونی مخالف با نظام سیاسی خود عبرت نگرفت. او همچنان بر اولویت نگرش "امنیتی" به جای رویکرد سازنده و برپایی "آشتی ملی" در کشور استوار ماند. این رویکرد چنان تاریخ مصرف خود را از دست داد که ظرف 12 روز همه 13 سال مقاومت در برابر مخالفانش را در جنگ داخلی به هیچ باخت. "بشار اسد" صحنه را "خوشنام" نباخت.
اگرچه هنوز سوریه تا رسیدن به روزهای خوش صلح فاصله بسیار دارد؛اما ندیدن چراییها و چگونگی سقوط نظام سیاسی بعث در سوریه، میتواند همان سرنوشتی را برای حاکمان جدید رقم بزند که برای بشار اسد و دیگرانی مانند او در پی بهار زودگذر عربی رقم خورد.
درک چرایی و چگونگی آنچه در سوریه رخ داد، نیازمند دوری از تنگ نظری در تحلیل اوضاع است./رویداد ۲۴
نظر شما :