سیاست به وقت پکن
چین، برنده اصلی توافق ایران و عربستان
نویسنده: امیرهوشنگ کریمی، دکترای تخصصی روابط بین الملل دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: بر سبیل تعارف و به روال معمول، احتمالا ً توافق اخیر ایران وعربستان با وصف "تاریخی" توصیف خواهد شد. اما این وصف بیش از اینکه ناظر بر منحصربه فرد بودن این توافق یا محتوای خارق العاده آن باشد، متاثر از حضور یک مؤلفه جدید در معادلات قدرت در منطقه موسوم به غرب آسیا و به طور مشخص حوزه ژئوپلیتیک و ژئو استراتژیک"خلیج فارس" است: نقش آفرینی بی سابقه و بازیگری هوشمندانه "چین". اینکه مذاکرات میان دو قدرت رقیب و متخاصم یعنی ایران و عربستان در طول دو سال گذشته و با میانجی گری کشورهای عراق و عمان به نتیجه خاص و توافق نهائی منجر نشد اما ظرف کمتر از یک هفته در پکن به توافق نهائی رسید، چیزی جز هوشمندی و فراست سیاسی چین نبوده و گویای جایگاه و وزن سیاسی این قدرت نوظهور در معادلات بین المللی است. در واقع توافق پکن گویای این واقعیت است که برای میانجی گری و نقش آفرینی در تحولات و مناسبات، صرف داشتن رابطه متوازن با دو طرف معادله کافی نیست، بلکه این امر به نفوذ کلام و اعتبار مناسب نزد دو طرف و وزن سیاسی برجسته ای نیازمند است که چین به کفایت از آن برخوردار است. در هوشمندی چینی ها همین بس که در تاریخ، سند توافق به نام پکن ثبت خواهد شد.
اینکه توافق اخیر ایران و عربستان به چه نتایج عملی منجر و منتج خواهد شد و آیا این تحول فراتر از سطح و ظواهر خواهد رفت و به بازگشائی سفارتخانه ها و تبادل سفیر اکتفاء نخواهد شد، امری است که با گذشت زمان مشخص می شود. اما تا همینجای ماجرا نیز فارغ از تبعات و پیامدها و عمق و گستره تحولات آتی در مناسبات تهران – ریاض، برنده اصلی توافق طرف ثالث ماجرا یعنی "پکن" است. برای بررسی این ارزیابی می توان به نکات و ملاحظات ذیل اشاره کرد:
• ابتکار میانجی گری چین در مجادله درازمدت ایران و عربستان، نمود عینی و نماد واقعی از تلاش این کشور برای پر کردن خلاء قدرت آمریکا در منطقه غرب آسیاست. در واقع چون نیک بنگریم در صفحه شطرنج معادلات منطقه ای هیچ قدرتی نه آمریکا، نه روسیه و نه حتی اروپا از توان و امکانی مشابه چین برای میانی گری میان دو قدرت منطقه ای رقیب و متخاصم یعنی ایران و عربستان برخوردار نبوده و نیستند. چین تنها قدرت جهانی است که به معنای واقعی کلمه خواهان آرامش و فضای امن در خلیج فارس و میان دو قدرت برتر منطقه یعنی ایران و عربستان است. این امر بیش از اینکه ناشی از سیاست چینی "آرامش در درون و آشتی در بیرون" باشد، محصول رویکردِ منفعت محور و سیاست خارجی ِ اقتصاد – پایه این کشور است.
• در طول تاریخ مدرن روابط بین الملل ابتنای قدرت های بزرگ همواره بر ایجاد تضاد میان کشورهای رقیب و بهره برداری حداکثری از آن به نفع منافع خود بوده است. در این الگوی بازیگری تفاوتی میان بریتانیای کبیر قرن نوزدهم، روسیه تزاری و یا ایالات متحده آمریکا نیست. لذا ابتکار میانجی گری چین در اختلافات مناقشه انگیز ایران و عربستان به هدف آشتی دو قدرت منطقه ای، الگوی تازه و متفاوتی از کنشگری یک قدرت بزرگ جهانی را ارائه می دهد که باعث جذابیت و کسب اعتبار و احترام برای کشور چین و رهبران آن می شود.
• در زمانه ای که روسیه با توسل به زور و کاربرد قدرت نظامی به هدف حل و فصل اختلافات با اوکراین به چهره ای منفور و غیرقابل اعتماد تبدیل شده و در حالی که بنیاد سیاست منطقه ای ایالات متحده بر حمایت و تأمین امنیت تمام عیار اسرائیل و به بهای تشدید تضادها و بحران های منطقه ای مبتنی است؛ ابتکار میانجی گری ِپکن میان ایران و عربستان و کسب افتخار و اعتبار ناشی از آشتی و توافق این دو قدرت رقیب و پرچالش منطقه ای برای چین، این قدرت را در موقعیت سیاسی، اخلاقی و البته اقتصادی به مراتب مناسب تری در منطقه غرب آسیا و مشخصا ًخلیج فارس قرار می دهد که سود سرشاری را از منظر منافع اقتصادی، سرمایه گذاری پایدار، تأمین و تضمین امنیت انرژی و پیشبرد مگاپروژه "کمربند – راه" نصیب این کشور خواهد کرد.
• یکی از مهم ترین و اساسی ترین راهبردهای قدرت های بزرگ از جمله ایالات متحده دریک قرن گذشته راهبرد تسلط بر منابع انرژی و از آن مهم تر کنترل مسیرهای انتقال انرژی بوده است. اهمیت راهبردی منطقه خلیج فارس برای قدرت های بزرگ نیز به دلیل همین کنترل همزمان "منابع و مسیر" انتقال انرژی است. در حالی که راهکارهای قدرت های بزرگ برای پیشبرد راهبرد کنترل و تسلط بر"منابع انرژی، مسیر انتقال" عمدتا ً بر منابع قدرت سخت و حضور نظامی گسترده از یکسو و ایجاد تضاد و تخاصم میان قدرت های منطقه ای استوار بوده است؛ چین با بهره گیری از قدرت نرم افرازی (دیپلماسی میانجی گری) و با رویکرد حل تضاد به جای تشدید آن، تضمینی برای دسترسی خود به منابع انرژی منطقه و اطمینان نسبت به باز ماندن مسیر انتقال انرژی کسب کرد.
• اما بدیهی ترین و ملموس ترین سود چین از معامله و توافق اخیر، تعمیق و تحکیم مناسبات با دو قدرت مهم منطقه ای یعنی ایران و عربستان است. هر چند به نظر می رسد با توجه به موقعیت متفاوت این دو کشور از جمله محدودیت ها و محرومیت های حاکم بر یکی و گشاده دستی و فراخی میدان کار در دیگری، چین چشمداشت بیشتری به عربستان به عنوان یک شریک راهبردی خواهد داشت تا به ایران. مضافا ً اینکه تعمیق و تحکیم مناسبات با عربستان، علاوه بر منافع اقتصادی عظیم ناشی از آن، از منظر رقابت های ژئواستراتژیک چین با ایالات متحده آمریکا و نقش آفرینی در منطقه انحصاری ویژه این کشور (یعنی عربستان و کشورهای همسو در خلیج فارس) برای چین از اهمیت راهبردی فزون تری برخوردار است.
• احتمالا ًچین شأنی فراتر از یک میزبان و میانجیگر، و به عنوان یک ضامن توافق، برای خود قائل است. امری که قاعدتا ً دو کشور ایران و عربستان نیز مد نظر قرار داده و به اعتبار و اتکاء آن دست به معامله و توافق نهائی زده اند. شأن تضامن، متضمن وجه تضمینی معامله است که فقط قدرتی در سطح چین قادر به ضمانت آن می باشد. لذا می توان انتظار داشت زین پس چین در قامت "ضامن" توافق در مباحث فیمابین دو کشور حضور داشته و بر نقش کنشگری و بازیگری این کشور و حتی توسعه و تعمیق این کنشگری به دیگر حوزه ها و موضوعات افزوده شود.
حال باید منتظر ماند و در جست وجوی پاسخ به این پرسش برآمد که با نقش آفرینی روزافزون چین در منطقه غرب آسیا و خلیج فارس، چه تغییر و تحولات دیگری در مناقشات و چالش های بزرگ، عمیق و تاریخی این منطقه از جمله مساله فلسطین و ابهام بزرگی به نام "اسرائیل" رخ خواهد داد و قدرت های منطقه به شمول ایران چه پاسخی به دیگر ابتکارات احتمالی چین در قبال مناقشات اساسی منطقه خواهند داد.
نظر شما :