لزوم پرهیز از درگیری های بیشتر و تلاش برای حل تنش های موجود

حکومت بر کریمه، تایوان یا قره باغ مهمتر از حفظ صلح و حل مشکلات جهانی شده است

۱۵ دی ۱۴۰۱ | ۱۵:۰۰ کد : ۲۰۱۶۸۴۰ اروپا آمریکا انتخاب سردبیر
نویسنده خبر: استفان والت
استفان والت در یادداشتی می نویسد: ظاهرا آن روزهایی که قدرت های بزرگ می توانستند یک جنگ بزرگ را با وسوسه دستاوردهای راهبردی آغاز کنند، به تاریخ پیوسته اند؛ کاری که ژاپن در سال ۱۹۰۵ علیه روسیه کرد یا بیسمارک پروس در جنگ های یکپارچه سازی آلمان انجام داد یا صدام حسین در زمان حمله به ایران و بعد به کویت انجام داد و در هر دو هم به سختی شکست خورد. ایالات متحده به عراق و افغانستان حمله کرد و به باتلاق هایی پرهزینه رسید و مداخله ۲۰۱۱ آمریکا در لیبی هم، به یک دولت ناکارآمد ختم شد. مداخله اسرائیل در لبنان به یک اشغال هجده ساله انجامید که عاقبتی بهتر از تقلای طولانی آمریکا در افغانستان نداشت. یورش صربستان به کوزوو، نهایتا به محاکمه و محکومیت اسلوبودان میلوشویچ به عنوان جنایتکار جنگی انجامید. 
حکومت بر کریمه، تایوان یا قره باغ مهمتر از حفظ صلح و حل مشکلات جهانی شده است

دیپلماسی ایرانی: تعطیلات کریسمس، فرصت کوتاهی از سال است که برای اندیشیدن به صلح، ترغیب می شویم. حتی ارتش های در حال جنگ هم گاهی در این روزها آتش بس می دهند. در چهار گوشه جهان، به جوامع عقیدتی مختلف هم گفته می شود که پی جویی یا حفظ صلح، تکلیفی مقدس است. اگر توفیقی باشد، در این فرصت کوتاه چند روزه، آن غریزه بیرحم تر بشری را دست کم برای لحظاتی هم شده، کنار می زنیم.

اجازه دهید با خودمان صادق باشیم: 2022، سال خوبی برای صلح نبود. گذشته از جنگ خشونت بار و بی معنی در اوکراین – که هیچ نشانه ای از پایان هم ندارد و چه بسا که بسیار هم وخیم تر بشود – کشمکش های خشونت بار در یمن، میانمار، نیجریه، اتیوپی، سوریه و بسیاری از دیگر نقاط جهان هنوز هم جریان دارد. به رغم دیدار صمیمانه ماه نوامبر میان رهبران آمریکا و چین در باله اندونزی، این قدرتمندترین کشورهای جهان، در شماری از مهمترین مسائل، دچار اختلاف هستند. با توجه به اوضاع جهانی و تمایل ایالات متحده به اینکه همچنان قدرت پیشتاز گیتی باشد، نباید هیچ کس تعجب کند که سنای ایالات متحده آمریکا، به تازگی رای داد که بودجه دفاعی آمریکا، هشت درصد افزایش یابد. حتی کشورهای سابقا صلح طلبی همچون ژاپن و آلمان هم در سال 2022، گام هایی جنجالی برای افزایش قدرت نظامی خود برداشتند.

برای یک واقعگرا، این گام ها غافلگیرکننده نیست. درس محوریِ واقعگرایی این است که در جهانی با کشورهای مستقل و بدون یک حاکمیت مرکزی، امکان همیشگی بروز جنگ، سایه اش را بر سر بیشتر آنچه کشورها انجام می دهند، نگه می دارد. از آنجا که جنگ ها، سرشتی ویرانگر و اغلب بلاتکلیف دارند، واقع گرایان همیشه نگران جنگ های صلیبی آرمانگرا هستند و در حذر از خطرِ تهدیدشدنِ آنچه دیگران – درست یا غلط – به عنوان منافع ملی خود منظور می کنند.

واقع گرایانِ همه عرصه ها، بر ویژگی های مصیبت بارِ جهانی تاکید دارند که در آن، رهبران به آسانی با اطلاعات سطحی یا با توهم خودشان، گمراه می شوند تا جایی که حتی اهداف ناب هم می تواند به نتایجی اسفبار بیانجامد.

اما نه واقع گرایان و نه منتقدانشان نمی توانند به آسانی شانه بالا انداخته بگویند که درباره امکان بروز منازعات خطیر، هیچ کاری نمی توان انجام داد. شاید جنگ میان کشورها و در داخل آنها، یک خطر همیشگی باشد اما چالش واقعی آن است که سیاست هایی را تدوین و اجرا کنیم که خطر جنگ های تازه را به حداقل برساند و به خاتمه جنگ های کنونی کمک کند. از آنجا که منافعِ صلح و هزینه ها و خطرات جنگ، هیچ زمانی بیشتر از امروز نبوده، این ضرورت چه بسا که امروز، در قیاس با هر دوره از تاریخ بشر، فوریت بیشتری داشته باشد.

بسیاری بر این باورند که استقلال اقتصادی، به تقویت صلح میان کشورها و در درون آنها یاری می کند، ایده ای که یورش روسیه به اوکراین، آن را زیر شک و تردید برد. چه بسا که عکس این گزاره، به احتمالی بیشتر، درست باشد: صلح، زمینه درهم پیوستگی را بیشتر فراهم می کند و به ما این امکان را می دهد که از بهره های مبادله اقتصادی، همراه با ریسکی پایین تر، برخوردار باشیم. هنگامی که خطر جنگ کاهش یابد، سرمایه گذاران، با احساس امنیت بیشتری سرمایه خود را روانه دیگر کشورها می کنند؛ دولت ها از سرمایه گذاران و دانشجویان خارجی استقبال می کنند بی آنکه نگران آن باشند که حریفانشان، دانشی را بدست آورند که احتمالا برای آسیب به کشور استفاده شود؛ همچنین زنجیره های گسترده تامین با ریسک کمتری همراه می شوند و هر کسی می تواند دستاوردهای مشترکی را دنبال کند به جای آنکه در تقلای دستاوردهای نسبی باشد.

این دوران اخیرِ جهانی شدگی، معلول نبود رقابت جدی میان قدرت های بزرگ بود که توانست به رغم کاستی هایش، منافعی عظیم را برای بشریت به همراه آورد. همچنین هنگامی که گزینه جنگ از روی میز برداشته شود، جوامع می توانند نسبت به تبادل ایده ها و پذیرش درس هایی از فرهنگ های دیگر، بیشتر روی خوش نشان دهند.

هزینه ها و مخاطرات انسانی و اقتصادی، در پیشانی مصائب جنگ قرار دارند. تقریبا دویست هزار اوکراینی و روسی از آغاز جنگ اوکراین، کشته یا زخمی شده اند و میلیونها پناهنده هم از کشور گریخته اند. هزینه های اقتصادی اوکراین، دهشت آفرین است و اقتصاد خود روسیه هم رو به سراشیبی است. این جنگ همچنین به مشکلات اقتصادی و کمبودهای خوراکی در بسیاری از دیگر کشورها انجامیده است. همچنین است جنگ داخلی یمن (و مداخله عربستان سعودی) که نزدیک به 400 هزار نفر را کشته و کشوری را ویرانه کرد که پیش از جنگ هم فقیر بود. منازعات داخلی در آفریقا و آمریکای لاتین هم این کشورها را گرفتار و به مهاجرت مردم دامن زده است.

اما آسیب های مستقیم جنگ، تنها بخشی از هزینه آن است. هرچه کشمکش میان کشورها بیشتر و خطر بروز جنگ بالاتر رود، توانایی همکاری حتی بر سر منافع مشترک هم کاهش می یابد. امروزه، بشریت با مجموعه ای از مشکلات هراس آور دست به گریبان است از جمله دگرش های آب و هوایی، بیماری های همه گیر و امواج فزاینده پناهندگان. حل و فصل هیچ یک از اینها، راه همواری ندارد و همه اینها، از اینکه چه کسی بر کریمه، تایوان یا ناگورنو قره باغ حکومت کند، اهمیت بسیار بیشتری دارند. هرچه کشورها بیشتر با هم بجنگند، یا زمان، تلاش و پول بیشتری را صرف آماده شدن برای جنگ کنند، چاره کردن این مشکلات، دشوارتر هم خواهد شد.

همچنین این خطر ناگریز هم هست که یک جنگ، تشدید شده یا گسترش یابد. دولت ها، وسوسه می شوند که برای کسب پیروزی، تلاش کنند (یا از شکست در امان باشند) و طرف های سوم، اغلب بیشتر و بیشتر دخیل می شوند چه با تصمیم عامدانه و چه از روی بی ملاحظگی. اگر کشوری دارای سلاح هسته ای، درگیر نزاع باشد، خطرات آن بویژه نگران کننده خواهد بود. هرچند هنوز هم تشدید هسته ای، بسیار نامحتمل است اما اگر امکان آن را بطور کامل منتفی بدانیم، هم ساده لوحانه است. 

این وسوسه وجود دارد که سستی صلح را به تکبر و بلاهت افراد خودکامه نسبت دهیم و خدا می داند که امسال، زمین از این دست افراد، کم نداشت. ولادیمیر پوتین، شاید دلایلی مشروع برای نگرانی از گسترش ناتو و پیامدهای آن برای امنیت روسیه داشت اما "راه حل" او برای این نگرانی ها، به مرگ هزاران بیگناه و آسیب ها و رنج های انسانی گسترده منجر شد حال آنکه نه روسیه را قوی تر خواهد کرد و نه امن تر. 

می توان همین را درباره مداخله بن سلمان، ولیعهد سعودی در یمن یا کردارهای باند نظامی حاکم بر میانمار هم گفت. اما پیش از آنکه نتیجه بگیرید که دیکتاتوری، سرچشمه مشکل است، به یاد آورید که دموکراسی های قدرتمند هم گاه در گرداب همین پارانویا و غرور گرفتار می شوند همانطور که جرج دابلیو بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، دیک چنی معاونش و همدستانشان در سال 2003 چنین شدند.

هرچند هیچ نسخه ای برای یک صلح پایدار ندارم اما نکته ای در این میان هست: ویژگی خیره کننده بیشتر جنگ ها این است که چه مکرر بر کشورهایی که آتش را بر افروختند، پاتَش (Backfire) کردند.

ظاهرا آن روزهایی که قدرت های بزرگ می توانستند یک جنگ بزرگ را با وسوسه دستاوردهای راهبردی آغاز کنند، به تاریخ پیوسته اند؛ کاری که ژاپن در سال 1905 علیه روسیه کرد یا بیسمارک پروس در جنگ های یکپارچه سازی آلمان انجام داد یا صدام حسین در زمان حمله به ایران و بعد به کویت انجام داد و در هر دو هم به سختی شکست خورد. ایالات متحده به عراق و افغانستان حمله کرد و به باتلاق هایی پرهزینه رسید و مداخله 2011 آمریکا در لیبی هم، به یک دولت ناکارآمد ختم شد. مداخله اسرائیل در لبنان به یک اشغال هجده ساله انجامید که عاقبتی بهتر از تقلای طولانی آمریکا در افغانستان نداشت. یورش صربستان به کوزوو، نهایتا به محاکمه و محکومیت اسلوبودان میلوشویچ به عنوان جنایتکار جنگی انجامید. 

در واقع، به نظر نمی رسد که در دوران اخیر، هیچ نمونه ای از تصمیم به شروع یک جنگ، به نتیجه ای دلخواه برای طرف مسئول جنگ منجر شده باشد. این واقعیت که جنگ ها، به ندرت خوش فرجام می شوند، نکته مهمی را درباره جهان مدرن به ما گوشزد می کند: ترکیب ملی گرایی، مراودات سریع دیپلماتیک، یک بازار بالنده جنگ افزاری، تاثیرات هشداردهنده سلاح های هسته ای و گرایش نیرومند دولت ها به موازنه علیه تهدیدهای آشکار، موجب شده که تهاجمی ترین جنگ ها هم، حامل یک سرنوشت مبهم برای آغازگر آن باشند. این واقعیت، به خاتمه رقابت و کشمکش بین المللی نیانجامیده بلکه به نظر می رسد که محدودیت هایی واقعی را بر آنچه کشورهای قدرتمند می توانند با جنگ به دست آورند، وضع می کند.

بنابراین، پیام من برای هر رهبری در جهان این است: به هر وسیله، نیروهای دفاعی ای را حفظ کنید که می تواند قلمرو شما را از حمله مصون داشته یا به یک متحد کلیدی کمک کند تا قلمروش از حمله مصون بماند. همزمان اما، از خود بپرسید که آیا سیاست خارجی یا سیاست امنیت ملی شما، منافع حیاتی یک کشور دیگر را تهدید نمی کند؟ اگر آری، ببینید آیا کاری می شود کرد که مشکل را بدون آنکه کشور خودتان هم آسیبی ببیند، حل و فصل کنید؟ با آنها، این امکان را صادقانه و باز مطرح کنید، شاید کارآیی داشت.

از همه مهمتر: اگر یکی از مشاورانتان تلاش می کند شما را متقاعد کند که می توانید برخی مشکلات سیاسی را با دست زدن به جنگ حل و فصل کنید، و اگر به شما می گوید: شرایط مهیاست، ستاره اقبال می درخشد، زمان مناسب است، هزینه ها پایین است و اکنون زمان اقدام است، مودبانه از او تشکر کنید و بلافاصله نظرات مخالف را هم جویا باشید. همچنین، زمانی را هم صرف اندیشه به رهبرانی در گذشته کنید که با اطمینان به پیروزی، وارد جنگ شدند و سرانجام دریافتند که اگر مسیر صلح را پیش گرفته بودند، چه بهتر به نتیجه می رسیدند.

منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11

استفان والت

نویسنده خبر

استفان مارتين والت (متولد 2 جولاي 1955) در امريكا و استاد روابط بين الملل دانشگاه هاروارد است. وي چندين كتاب در همين زمينه تاليف كرده است. والت بارها سياست ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: استفان والت ایالات متحده امریکا آسیا جنگ صلح و امنیت صلح صلح جهانی قره باغ تایوان خاورمیانه جورج بوش جورج بوش پدر


( ۹ )

نظر شما :

علی ۱۵ دی ۱۴۰۱ | ۱۷:۱۱
تلاشهایی شاید بی فایده برای صلح ؛ این نوشته را ابتدا باید نویسندگان دیپلماسی ایرانی با دقت بخوانند و مسئولین کشور را تحریک وتضویق به جنگ با همسایگان نکنند. نویسندگانی که بدون تفکر لازم وکافی قلم فرسایی می کنندخیلی راحت نظرات مخالف را سانسور کرده وزیر مقاله هایشان منتشر می کنند. انتظار یک عقل سلیم از استاد روابط بین الملل از نوشته بالا به خوبی برآورده شده است لطفاٌ بخوانید ویادبگیرید.
ابراهیم قدیمی ۱۶ دی ۱۴۰۱ | ۰۶:۳۰
چرا این چنین است۔؟سازمان ملل و شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل بی اعتبار شده است۔هیچ کشوری برای مصوبات شورای امنیت ومجمع عمومی تره هم خورد نمی کند چه برسد به اینکه مقبول باشد۔حتی کشورهای بزرگ دارای قدرت بالا وحق وتو در شورای امنیت۔سازمان ملل سازمان بی اندازه بی اعتباری شده است۔
ابراهیم قدیمی ۱۶ دی ۱۴۰۱ | ۰۶:۳۸
حکومت های با علاقمندی ها ومنافع مختلف که با بهانه دموکراسی برروی کار میایند ومنافع مختلف را تعقیب میکنند یکی دیگر از دلایل است۔در یک سیستم با ادعای دموکراسی و غیر متعهد نسبت به موافقت های دولت های پیشین وتغییرات همیشگی نمی توان صلح پایداری بوجود اورد۔صلح وجنگ با منافع گروههای حاکم متغیر همواره در تغییر است۔