رد پای انگلیس در فریب روسیه
ولادیمیر پوتین رهبری که شناخته نشد
دیپلماسی ایرانی: مروری بر اولین استراتژی امنیت ملی روسیه در سال 2000 میلادی که پوتین رهبری آن را عهده دار شد، بصورتی عریان بر تلاش روسیه برای ادغام در موسسات اروپایی اشاره دارد. هدف پوتین اروپا بود و هست و موفق هم بود. طی بیست سال ریاست جمهوری پوتین، آلمان وابسته به انرژی روسیه شد و به همراه فرانسه، هر دو کشور، همزیستی مسالمت آمیز با روسیه پوتین را پذیرفته بودند. با خروج انگلیس از اتحادیه اروپایی؛ روسیه جایگزین مقبولی برای ترویکای اروپایی بود. نفوذ پوتین در ایتالیا، احزاب متعدد کشورهای بخش غربی اروپا، از اسکاندیناوی تا جنوب اروپا موفق و قابل تحسین بود. آنگلا مرکل در آلمان، دربست در همراهی با پوتین بود. خانم لوپن در فرانسه، آینده ای مشابه آلمان و مرکل برای فرانسه در روابط با روسیه ترسیم می کرد. حضور پوتین در گروه کشورهای صنعتی و شورای ناتو، بیانگر جایگاه روسیه و شخصیت پوتین به عنوان رهبری موفق در میز مذاکرات و تصمیم گیری های بین المللی بود. اروپا، همیشه مرکز علم و تکنولوژی و ابداع گری و تصمیم سازی بوده و هست و باقی خواهد بود.
جنگ و صلح اروپا، بر کشورهای جهان و روابط بین الملل تاثیرگذار است. پوتین بر کشورها و موسسات اروپایی اشراف پیدا کرده بود و در حال گسترش نفوذ روسیه بود. پوتین در انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا و خنثی کردن ماهیت نظامی امنیتی پیمان نظامی ناتو و "درهم تنیدگی اقتصادی با اتحادیه اروپایی" موفق بود. پوتین از طریق ترامپ، در ایجاد فاصله و جدایی بین اروپا و امریکا موفق بود. پوتین از طریق کاخ سفید در ایجاد بی تفاوتی و نق زدن به متحدین توسط امریکای ترامپ موفق بود.
پوتین با انتخاب ترامپ در کاخ سفید، شخصیت بلامنازع قدرتمند جهان شده بود. هرگاه پوتین و ترامپ، به عنوان دو رهبر قدرتمند جهان، در کنار هم می ایستادند، برتری پوتین به عنوان قدرتمند بودن در مقایسه با دونالد ترامپ مشهود بود. ترامپ در مقابل پوتین رام بود و محافل رسانه ای امریکا و بین الملل بر این امر اذعان داشتند. ترامپ، دوست صمیمی پوتین، در تضعیف ناتو و بی توجهی به متحدین اروپایی و اتحادیه اروپایی نهایت تلاش را خواسته و ناخواسته انجام می داد و داد. ترامپ، رئیس جمهوری وقت امریکا، سفیر اتحادیه اروپایی در واشنگتن را نپذیرفت و تنزیل درجه داد. اروپا علنا به حمایت و همراهی آمریکا مشکوک و ناامید شده بود و در راستای توجه بیشتر به همکاری با روسیه و جدایی از امریکا فکر می کرد. موارد فوق همه از موفقیت های پوتین طی بیست سال، از سال ۲۰۰۰ تا پایان ریاست جمهوری ترامپ، در سال ۲۰۲۰ بود.
در همین رابطه، "برگزیت" را می توان این گونه تحلیل کرد که سیاسیون در لندن به این نتیجه رسیدند که اروپا از دست رفته و جایی برای انگلیس و تفکر انگلوساکسون باقی نیست. آلمان و فرانسه با توجه به همراهی با روسیه علیه انگلیس و امریکا در جنگ عراق و مناقشه در شورای امنیت سازمان ملل، خط مشی سیاسی خود از انگلیس را جدا کرده بودند و فاصله بین بروکسل با لندن ادامه داشت. لندن بر آن شد تا طرحی دیگر در نظم در حال شکل گیری جدید با محوریت روسیه پوتین بیندازد. لندن با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا زنگ خطر را در گوش های خود حس کرده بود اما برای مقابله با پوتین و جلوگیری از پیشروی روسیه پوتین در اروپا؛ از قدرت سخت امریکا تحت ریاست جمهوری دونالد ترامپ در کاخ سفید برخوردار نبود.
پیمان نظامی ناتو، به گفته ایمانویل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه دچار سکته مغزی شده بود. با عینک لندن ترامپ باید می رفت. ناتو احیا می شد. آلمان مجددا به زیرمجموعه آنگلوساکسون باز می گشت و روسیه از اروپا اخراج می شد. اگر بپذیریم ناتو اهرم و قدرت سخت اجرایی لندن است، انگلیس برای احیای ناتو، نیازمند تنش منجر به جنگ در اروپا بود تا ناتو تمام عیار فعال شود.
نقاط ضعف پوتین که منجر به غافگیری و رو به سقوط شد
آیا پوتین از نقش لندن غافل بود و اغفال شد؟ پاسخ کوتاه؛ بله است. آیا پوتین متوجه غفلت از لندن شد. پاسخ کوتاه؛ بله است. کرملین اعلام کرد؛ خط لوله گاز سیبری به آلمان را انگلیس منهدم کرد. پوتین گفت؛ در صورت تشدید جنگ در اوکراین و دخالت ناتو و مجموعه غرب، "برلین و پاریس را نمی زنم؛ اول لندن را می زنم." انگلیسی ها با حملات محدود جنگ شیمیایی توسط پوتین در داخل خاک انگلیس علیه مخالفین پوتین ساکن انگلیس، که به ۹ نفر می رسد، نفوذ، قدرت پوتین و خطر پوتین از دید لندن را حس کرده بودند، اما توان تقابل به موقع نداشتند زیرا نه از حمایت آمریکا، با وجود ترامپ در کاخ سفید خبری بود و نه پیمان ناتو برای مقابله نظامی احتمالی آمادگی داشت. "جنگ انگلیس با روسیه" از نیمه دهه 2000 با شروع قتل مخالفین در خاک انگلیس و استفاده از سلاح شیمیایی شروع شده بود اما لندن منتظر فرصت مناسب بود.
با آمدن جو بایدن و تأکید کاخ سفید بر چندجانبه گرایی و مشورت با متحدین، زمینه حرکت لندن برای مقابله با پوتین فراهم آمد. ناتو باید فعال و اوکراین زمین بازی می شد که شد. پوتین در اوج شکوه تزاری، رهبری موفق، اروپا و آمریکا را درنوردیده بود.
شاید یکی از دلایل گرایش تفکر در تعدادی از رهبران آسیایی و "نخبگان شرق نگر" به روسیه، هم همین امر بود. پوتین علنا از بازگرداندن سرزمین های شوروی و جایگاه از دست رفته گذشته روسیه سخن می راند. تعداد زیادی از رهبران و احزاب رده دوم اروپای غربی، علنا با شجاعت در کسب حمایت مالی از پوتین یاد می کردند. پوتین روسیه را به اوج قدرت و نفوذ در اروپا و آمریکا رسانده بود. بازگرداندن ابهت و استقلال و ترفیع جایگاه بین المللی روسیه که توسط پوتین در سخنرانی های غرا و طولانی اظهار می شد؛ ضربه خورده ها از غرب را به وجد می آورد و آورده بود.
پوتین الگو شده بود. "اخم پوتین" در جمع رهبران غربی، زبانزد مجامع سیاسی و نخبگانی بسیاری شده بود. پوتین به غیر از کشور هند، همسایگان آسیایی را نه تنها تحویل نمی گرفت بلکه "نگاه به کرملین/شرق" را الگویی مناسب حال آنها ترسیم و تشویق می کرد. تئوری سازی های جدید در اندیشه سیاسی پوتین و نخبگان روسی به همان سبک، "تز و سنتز و آنتی تز" شکل گرفته و در حال غلیان، مثل همان جوش آمدن آب در حرارت صد درجه بود. چرا پوتین ناکام ماند.
علاوه بر اغفال و غفلت از نقش لندن در سیاست بین الملل، نفوذ و گسترش قدرت پوتین، بر مبنای روش و روند علمی و جذب نخبگانی نبود. همانطور که تز و سنتز و آنتی تز شوروی موفق نبود.
پوتین با رشوه، ارعاب و تطمیع، قتل و کشتن مخالفین و قدرت سخت، تهدید، ثروت الیگارشی نیابتی و امثالهم، سعی در نفوذ و موفقیت جلوه دادن داشت. مستند است کرملین بیش از 100 مخالف را فقط در اروپا به قتل رسانده است. روش پوتین علمی نبود. روش پوتین بر مبنای شناخت سیاست بین الملل نبود. روش پوتین تولید علم نبود و چنانچه دیدیم قدرت سخت پوتین در مقابل قدرت نرم لندن که از طریق؛ زمزمه و وسوسه جذب اوکراین در ناتو و اتحادیه اروپایی مطرح شد؛ درهم شکست و فرو ریخت. پوتین رهبر موفقی بود و تا چند قدمی رهبری بلامنازع و تک قطبی پیش رفت اما چون تک روی و شخصی بود و بر مبنای "خرد جمعی" و "نزدیک به اجماع نبود؛ فرو ریخت، پوتین بهم ریخت و با آینده ای مبهم مواجه است. آیا پوتین همچون هیتلر، کشورش را هم متلاشی خواهد کرد؟ سوالی ایست که با گذشت زمان باید رصد شود.
درس برای کشورهای ثالث
اروپا مرکز سیاست و تاثیرگذار بر جهان است. با ترفند اروپا، مسکو و واشنگتن، قدرت های نیابتی برای رقابت بین کشورهای اروپایی هستند. لندن، موفق جنگ با روسیه بود. جنگ اوکراین، جنگ بین انگلیس و روسیه است و زمین بازی اوکراین است. پوتین بازنده بود. فرانسه در کمای سیاسی و دور شدن از تفکر گلیستی مستقل از امریکا و "گم گشتگی سیاست خارجی" سیر می کند. آلمان تادیب شد و به دامن آنگلوساکسون بازگردانده شد. امریکا برنده اقتصادی است و مجددا چتر امنیتی بر اروپا را بازگشود. خالی از اهمیت نیست یادی از "مک میلان"؛ نخست وزیر اسبق انگلیس کنیم که در خاطرات سیاسی نوشت؛ "در تاسیس ناتو 3 هدف بود؛ تعهد امریکا به دفاع اروپا؛ دور نگه داشتن روسیه از اروپا و کنترل آلمان بود."
امریکا به اروپا بی تفاوت شده بود. آلمان اگر نگوییم در حال طغیان بود؛ در طلوع جدید سیاسی بود. روسیه بر اروپا ورود کرده بود. همه اینها مطلوب لندن نبود. پوتین موفق بود و تا یک قدمی فتح رفته بود اما با یک اشتباه تاکتیکی که "الکساندر دوگین"، نظریه پرداز روسیه نیز بر آن تاکید دارد، "اغفال" شد. پوتین و روسیه، کماکان آینده کشور خود را در ادغام در موسسات و سازمان های اروپایی می بینند و امید پیروان پوتین، اغفال نشوند.
نظر شما :