برداشت نادرستی که از آن در افغانستان می شود
باز تعریف واژه منافع ملی
نویسنده: عبدالناصر نورزاد، استاد پیشین دانشگاه کابل
دیپلماسی ایرانی: علوم انسانی نظر به کثرت دیدگاه و باز بودن حوزههای فکری در امر تولید اندیشه و فکر بکر، میدان وسیع و پردامنهای را دارد. تعدد مفاهیم و خرد و ریز کردن دیدگاهها به اساس اصطلاحات مروج و قابل استفاده در ادبیات سیاسی کشورها و جوامع انسانی، عرصه را برای درک سریع و آسان توسط دانشپژوهان تنگ کرده و دشواریهایی را در این خصوص خلق کرده است. وجود مفاهیم متعدد و بهروز شدن آن در حوزه ادبیات انسانی، دیدگاههای متفاوتی را در بطن میکشد. از جمله مفاهیمی که در حوزه علوم راهبردی و مطالعات سیاسی طرح و بحث میشود اصطلاح منافع ملی است. منافع ملی (National interest) اولویتها و اهداف یک دولت – ملت را در فضای بینالمللی و در مقابل قدرتهای دیگر و تحولات جهانی ترسیم میکند.
اکنون تمامی کشورها بر اساس منافع ملیشان برنامهریزی و چارچوبهای اقدامشان را تعریف میکنند. این اصطلاح در واقع حاصل تحولات بنیادگر انقلاب صنعتی و دموکراتیک در اروپاست که عرصه عمل سیاسی را برای بازیگران (دولتها) در صحنه نزاع بینالمللی فراخ ساخته و توجیه قانونی و معقول را در زمینه عمل سیاسی خلق کرده است. این اصطلاح به ترتیب در ایتالیای قرن ۱۸، انگلستان قرن ۱۹ و امریکای قرن ۲۰ به وجود آمد و در قوانین اساسی اکثریت کشورها مسجل شد. بر اساس سابقه تاریخی گفتمان منافع ملی، در واقع رنگ و بوی منافع ملی در عرصه عمل سیاسی، برآیندهایی مانند کنش و واکنشهای مطلوب و موجه را به وجود آورده است. اما در کشور ما (افغانستان) بر اساس فرهنگ سیاسی موجود جامعه، اختلاف نظر روی مفاهیمی همچون منافع ملی و امنیت ملی که دو جزء اساسی یک دیدگاه واقعنگرانه است به وجود نیامده است. در ادامه چون اصلاً سابقه تاریخی گفتمان منافع ملی در افغانستان، خیلیها کمرنگ و حتا مقرون به صفر است، درک وجوه ماهیتی این اصطلاح طبیعتاً سنگین جلوه کرده و به یک اصطلاح زبانزد اما غیر قابل تعریف بدل شده است. زیرا در کشورهای دیگر، تمام عملکردها در عرصه نظام بینالملل از تعامل با همسایگان، کشورهای منطقه و جهان، در چارچوب گفتمان منافع ملی توجیه شده است. در حالی که در کشور ما فرصتها و چالشهای موجود در نظم سیاسی کشور، انارشیزم اقتصادی زیر نام بازار آزاد و عدم قانونیت در امر پیکار سیاسی، سبب شده است تا اکثریت دستاندرکاران عرصه سیاست برای کسب منافع درونسازمانی و حزبیشان، سیاست و پیکار سیاسی را نوعی از تجارت به حساب آورند و به آن برچسب منافع ملی را بزنند. در حالی که رسم معمول در کشورهای دیگر که فرهنگ سیاسی در آنها نهادینه شده، طوری است که منافع ملی مقدمتر از منافع شخصی و گروهی شمرده میشود. در این صورت، در عوض منافع گروهی، حرکتهای سیاسی در تلاش اند تا منافع ملی را مبداء فعالیتهایشان جا زده و سرنوشت مختوم سیاسیشان را به اساس آن رقم بزنند.
به نظر این قلم، منافع ملی به مفهوم گسترده آن به دو سطح بزرگ و کوچک قابل بحث است. منافع ملی که به اهداف که یک دولت در سطح بینالمللی برای حفظ آنها تلاش میکند اطلاق میشود را میتوان از لحاظ درجه اهمیت به سه دسته تقسیم کرد:
– منافع حیاتی: منافعی که با موجودیت یک دولت در ارتباط است و به هیچ وجه قابل مذاکره نیست.
– منافع مهم: منافعی که دولتها برای حفظ و صیانت آنها در مذاکرات تلاش میکنند
– منافع حاشیهای: منافعی که تنها برای بالا بردن قدرت چانهزنی یک دولت در مذاکرات ایجاد شده و قابل چشمپوشی است.
منافع ملی ممکن است به مثابه هدفهای اولی و همیشهگی کشور تعریف شوند و این هدفهای همیشهگی به ارزشهای چهارگانه زیر اطلاق میشود:
۱. امنیت وجودی
۲. امنیت رفاهی
۳. حفظ و ازدیاد قدرت کشور در روابط با کشورهای دیگر
۴. پرستیژ
اما در افغانستان، بر خلاف کشورهای دیگر، منافع ملی صرفا در کلام باقی مانده است و چانهزنیهای بیشتر گروه و احزاب سیاسی در رأس سیاستمداران را کسب منافع شخصی شکل میدهد. بیشترین تلاش برای کسب منافع صرف در محور منافع شخصی میچرخد و منافع شخصی است که ائتلافها و اتحادهای حتا نامقدس را نیز بار می آورند. این فرهنگ نامطلوب بیشتر ریشه در نابسامانیهای گذشته و جبر تاریخیای دارد که عرصه را برای اقلیتهای منافع ملی محور تنگ ساخته است.
در ضمن، فقدان تعریف جامع از منافع ملی در سیاست داخلی و خارجی کشورهای دچار بحران مانند افغانستان، این مهم را برجسته میسازد که منافع ملی صرف حول منافع شخصی میچرخد و هر زمانی که منافع شخصی تحتالشعاع آن قرار گیرد، این منافع شخصی است که بر منافع ملی میچربد.
در ادامه نبود یک تعریف قابل قبول و همهپذیر در میان جامعهی سیاسی ما باعث شده تا منافع ملی در گفتار و ادبیات سیاسی کشور، شکل و شمایل سمبولیک داشته باشد. این رنگباختنهای گفتمان منافع ملی و نبود فکر نهادینه شده در زمینه، باعث شده تا منافع ملی در افکار موجود سیاسی، صرف به لحاظ شکلی نشان داده شود و اگر نه نمیتوان با دیدگاههای موجود در میان قشر سیاسی کشور، به یک نظر مطلوب در این خصوص دست یافت.
باید در حافظه داشت که منافع ملی در بسیاری از موارد به همان اندازه که دارای مفاهیم کلی است به همان میزان دارای ابهام و پیچیدهگی زیادی است که تعریف و رعایت آن را مشکل میسازد و این خود از جمله عوامل عدم درک منافع ملی از جانب جامعه و طیف سیاسی در کشور ما شده است. اینجاست که باید در تعیین و تعریف منافع ملی باید تلاش ورزید و گونههای مختلف آن را به لحاظ کیفیتی حلاجی کرد.
به طور نمونه با توجه به گونههای مختلف منافع ملی در گفتمان سیاسی کشور، اکثر مواقع منافع میتوانند اختلافزا باشند ولی قابل مسامحه و مذاکرهاند. این مذاکره ممکن در شرایطی رخ دهد که بازیگران در تلاش اند تا با استفاده از ابزارهای دیپلماتیک و سیاسی، از نزاع و تقابل پرهیز کنند و با کمترین هزینه منفعت ملیشان را به دست آورند. در حالی که منافع متعارض، تفاوت کلی و اساسی را در نحوه تدوین تفکر و اندیشه منفعتنگر با سایر بازیگران نشان میدهد. به این ترتیب منافع متعارض، زمینه را برای کشمکش و نزاع برابر میکند و ظهور جنگ میان ملتهای درگیر در آن محتمل میسازد.
اما نباید از نظر انداخت که منافع ملی امروزه با تاکتیکها و استراتژیهای مختلف دنبال میشود. دیپلماسی جنگی و دکترین نظامی منطبق به منافع ملی عیار شده و تدوین راهبردهای سیاسی توأم با ابزارهای سیاسی و نظامی صورت میگیرد.
در فاز بعدی منافع، فضای ایجاد شده مبتنی بر منافع مشترک را میتوان در کشورهای پیشرفته یافت. در این صورت منافع مشترک نمای کلی از منفعتهای همسان بازیگران است که امکان نزاع و تقابل را مردود ساخته و زمینهباز همکاری و پیشرفت را مساعد میسازد.
در قدم بعدی منافع مشترک میتواند به عنوان زمینهساز منافع موازی که ارتقا و افول منافع یک کشور به ارتقا و افول منافع ملی کشور دیگر بستهگی را به دنبال داشته باشد. منافع موازی در صورت بروز اختلاف و تفاوت در دیدگاهها میتواند به عنوان منفعت اختلافزا تقلیل جایگاه کرده و قابل مذاکره و چانهزنی باشد. در این صورت در دیدگاههای واقعگرایانه دو مفهوم اساسی امنیت و منافع ملی نیروی محرکه هدایت امور سکانداران قدرت و سیاست در جهان امروزی محسوب میشود. در حالی که تدوین دکترین و نظر منفعتمحور بازیگران در عرصه روابط بینالملل و نظام بینالملل را نمیتوان ارزشگذاری خوب و بد کرد و این منفعت و تدوین راهبردهای مبتنی بر منافع ملی است که میزان خوبی و بدی آن را برای سایر بازیگران در عرصه نظام بینالملل نشان میدهد. پس در این صورت این کشورها هستند به عنوان بازیگران عقلایی از دیدگاه واقعگرایانه که منافع ملی را اولاً تشخیص داده و برای کسب آن به سیاستها و راهبردهای مختلفی متوسل میشوند.
از گونههای مختلف رفتار سیاسی مانند سیاست عدم تعهد، انزوا و بیطرفی، اتحاد و ائتلاف برای کسب منافع خود بهره برده و به میزان پیشرفت در نحوه به کارگیری ابزارها، تغییر موضع میدهند. به عبارت دیگر، انتخاب شیوههای تعقیب سیاستهای منافع ملی محورانه، بستهگی به شرایط و حالاتی دارد که این راهبردها و سیاستها در بستر آن شکل میگیرند و ارزش نسبی را کسب میکند.
از سوی دیگر، همان گونه که پیداست همه بازیگران جهانی بر منافع ملی خود تکیه میکنند و این منافع ملی این کشور است که چهارچوب رفتاری آن را در عرصههای سیاست داخلی و خارجی تعیین میکند و شکل و شمایل آن را برای دیگران برملا میسازد. پس در این صورت، مفهوم منافع ملی در دو جهت کارایی و کاربرد دارد: تحلیل سیاسی و عمل سیاسی.
به عنوان وسیله تحلیل سیاسی حوزهای است برای تبیین و ارزیابی کفایت و سمتگیری سیاست خارجی یک کشور، در مقام وسیله عمل سیاسی عموماً ابزاری است برای توجیه، تایید و نفی خط مشیها و عملکردهای زمامداران. اما متاسفانه مفهوم منافع ملی با وجود کثرت استفاده از آن در ادبیات سیاسی کشورمان، یک مفهوم بیجایگاه و فاقد اعتبار در عرصه عمل سیاسی باقی مانده است، که در این خصوص پرسشهای زیادی مطرح میشود. مانند این که جهتگیریهای سردمداران کشور به اساس کدام چهارچوب فکری سیاسی که مبدا و اساس آن را منافع ملی شکل دهد بوده است؟ آیا تصامیم بزرگ ملی در مواقع حساس تاریخی مبتنی بر درک درست و عقلانی از مفهوم منافع ملی بوده است یا خیر؟ و یا این که آیا در جریان بحث روی مفاهیم بزرگی همچون منافع ملی و امنیت ملی که جزء اصلی هدایت سکان قدرت در کشور است و زمینههای عینی اتخاذ تصامیم را مساعد میسازد، وحدت نظری میان تصمیمگیرندهگان عرصه سیاسی در کشور در خصوص تعریف جامع و واضح از منافع ملی وجود داشته است؟ و بالاخره آیا زمینه امتزاج امنیت ملی با مفهوم منافع ملی در صدر برنامههای سران حکومت بوده است یا خیر؟ که پرداختن به هر یک آنها نه تنها زمینهساز پژوهشهای گسترده است بلکه میتواند گفتمانهای جدی را در این خصوص بر انگیزد.
مثلاً مهمترین مسأله در این رابطه، موجودیت وحدت نظر میان نخبهگان سیاسی کشور به خصوص قشر متصدی قدرت در خصوص منافع ملی است که متأسفانه شکنندهگی و نبود وحدت نظر در این خصوص را میتوان از علتهای اساسی ناکامی در عرصه عمل سیاسی در دو بُعد سیاست داخلی و خارجی دانست.
بحث خیلی مهم دیگر، انطباقپذیر ساختن بحث منافع ملی با مبحث هویت ملی است که میتواند در بسیاری مواقع راهگشای عمل سیاسی برای تصمیمگیرندهگان در عرصه عمل باشد. این موضوع حائز اهمیت است زیرا این هویت ماست که نوع منفعت را در عرصهی ملی تعیین میکند.
در صورت نپرداختن به بحث هویت و قطبیت نمیتوان تعریفی از منافع داشت و این خود زمینهساز سردرگمی و ابهام در نحوه پرداختن به بحث منفعت ملی و قدرت ملی است. در نتیجه سکانداران قدرت باید از منافع ملی و همهشمول کشور تعریف مشخص و قابل درکی داشته باشند.
بحث هویت میتواند راهگشای گفتمان منفعتمحور در عرصه ملی باشد. در این صورت سهم جامعه سیاسی به خصوص احزاب و جریانهای سیاسی، نهادهای مدنی و سازمانهای علمی و پژوهشی برای بحث روی چگونهگی تعیین خطوط قرمز منافع ملی ضروری جلوه میکند. چرا که حرکت روی خطوط ترسیم مبتنی بر ارزشهای منفعتطلبانهی ملی، هم روند کاری و سیاستگذاری را سهل میسازد و ابهامزدایی میکند و هم از تقابل و تصادم با کشورهای همسایه، منطقه و جهان جلوگیری میکند.
منابع:
۱. منافع ملی، فرهنگ علوم سیاسی، داریوش آشوری
۲. منافع ملی – ویکیپدیا، دانشنامهی آزاد
۳. نقش کمرنگ منافع ملی در سیاست کشور – روزنامه افغانستان
۴. منزلت «منافع ملی» در سیاست کشور – روزنامه افغانستان
نظر شما :