چرا باید از مسکو ترسید؟!
ایران ضعیف و وابسته، سناریوی مطلوب پوتین
دیپلماسی ایرانی – با بحرانیتر شدن تنش روسیه با ناتو، آمریکا و اروپا بر سر اوکراین به نظر می رسد احتمال وقوع جنگ نمی تواند چندان دور از ذهن باشد. در این بین تاثیر و ارتباط این بحران و جنگ احتمالی با سیاست، دیپلماسی و اقتصاد ایران بسیار حائز اهمیت خواهد بود. اگر چه ممکن است از نظر ژئوپلتیک و امنیت سیاسی، تحولات اوکراین و گسل موجود میان روسیه و غرب بر سر این کشور تاثیر مستقیمی بر منافع ایران نداشته باشد، اما از آنجا که پای پارامتر صدور انرژی در جایگاه ابزار قدرت و اهرم فشار میان طرفین درگیر در صحنه داخلی اوکراین مطرح است این مهم می تواند یک فرصت ارزشمند را برای بهره برداری در عرصه دیپلماسی انرژی ایران به دنبال داشته باشد. دیپلماسی ایرانی در گفت وگو با سید وحید کریمی، استاد دانشگاه و تحلیلگر ارشد مسائل بین الملل به بررسی دقیق تر این مسئله پرداخته است که در صورت بحرانیتر شدن تنش روسیه با غرب و احتمال وقوع جنگ اوکراین می توان از آن به عنوان فرصتی برای صدور گاز ایران نگاه کرد؟ پاسخ به این سوال و پرسش های مشابه، مشروح مصاحبه پیش رو را شکل داده است که در ادامه از نظر میگذرانید:
شما جزو آن دسته از کارشناسانی هستید که همواره بر ایجاد فرصت ها و بهره برداری هر چه مطلوب از بحران ها و تنش های در سطح روابط بین الملل در راستای منافع ملی تاکید داشته اید، چنانی که در مناقشه فرانسه با آمریکا، انگلستان و استرالیا بر سر پیمان آکواس اعتقاد داشتید که فضا و بستر لازم در جهت ارتقاء روابط پاریس و تهران شکل گرفته است. حال در بحبوحه تنش روسیه با اروپا، ناتو و ایالات متحده آمریکا بر سر بحران اوکراین و شنیده شدن ناقوس جنگ می توان همین نگاهتان را به این مسئله هم تعمیم داد؟ آیا حضرتعالی اعتقاد دارید تجاوز احتمالی روسیه به اوکراین و تقابل تمام عیار مسکو با قاره سبز می تواند فرصتی برای ارتقاء روابط تهران و اروپا شکل دهد. چرا که بسیاری مُصرند شرایط به وجود آمده ناشی از بحران اوکراین می تواند فرصت مناسبی را برای احیای دیپلماسی انرژی کشور و صادرات گاز ایران به اروپا فراهم کند؟
بله من کماکان و حتی با شدت بیشتری از قبل معتقدم باید جمهوری اسلامی ایران در حوزه سیاست خارجی صرفاً به منافع ملی خود توجه کند و در این راستا از تنش های منطقه ای و بین المللی در جهت استفاده هر چه بیشتر برای پیشبرد منافع ایران بهره برد. لذا همانگونه که در مصاحبه های قبلی با شما پیرامون تنش فرانسه با آمریکا، انگلستان و استرالیا بر سر پیمان آکواس عنوان کردم که تهران می توانست با یک دیپلماسی فعال و هوشمند منافع خود را ذیل این تنش تامین کند، اکنون هم با تداوم و تشدید بحران اوکراین بی شک فرصت مغتنمی در اختیار ایران قرار گرفته است که بتواند از آن در راستای تحقق هرچه بیشتر منافع ملی استفاده کند. چنانی که شما و دیگر رسانه ها بر صادرات گاز ایران به اروپا در غیاب روسیه اشاره کردید. همین الان ترکیه و شخص اردوغان سعی میکند از بحران اوکراین به نفع خود استفاده کند، کما اینکه طرح انتقال گاز از طریق اسرائیل و اوکراین به اروپا را مطرح کرده است. پس چرا ما نباید این کار را بکنیم؟!
اما جناب کریمی مشکل اصلی و نکته حائز اهمیت اینجاست که دو جریان روسوفیل و چینوفیل قدرتمند در داخل ایران که تا ردههای بالایی حاکمیت در رسوخ و نفوذ پیدا کرده اند عملاً جمهوری اسلامی را به شکل تمام عیاری وابسته به سیاستهای پکن و مسکو نموده اند. به ویژ که سیاست خارجی دولت رئیسی در همین شش ماه آغاز به کارش زُلف خود را به شکل بی سابقه ای با کرملین و پکن گره زده است. با این وصف آیا این دو جریان مذکور و به خصوص روسوفیل های وطنی در داخل کشور اجازه خواهند داد که این بهره برداری از تنش و بحران اوکراین در راستای منافع ایران و ایرانی ها شکل بگیرد؟
نکته بسیار مهمی که در پاسخ به این سوال باید به آن اشاره کرد این است که مشکل، هم در داخل و به طریق اولی در خود روسیه قرار دارد. چون اگر چه جریان روسوفیل و چینوفیل در ایران اجازه همگرایی و همراهی بیشتر اروپا با ایران را نخواهند داد و با توجه به نفوذ بالای خود در عرصه سیاست خارجی ایران محدودیت های زیادی در داخل کشور وجود دارد، اما حتی اگر این جریان های چینوفیل و روسوفیل در ایران هم اجازه بدهند قطعاً پکن و مسکو اجازه بهره برداری ایران از تداوم و تشدید تنش چین و روسیه با غرب را نخواهد داد که البته این یک واکنش طبیعی است. چون نه تنها چین و ورسیه، بلکه همه کشورها به فکر منافع خود هستند. اما اشکال کار به همان نکته مستتر در سوال شما باز می گردد. یعنی به دلیل وابستگی بیش از حد ایران به روسیه و چین با هدف تقابل دربرابر آمریکا طی این سال ها عملاً سیاست خارجی کشور گروگان روسیه و چین شده است. به همین دلیل شخص پوتین قطعاً اجازه چنین کاری را به ایران نخواهد داد که ما به صادر کننده گار به اروپا بدل شویم. البته باز هم تکرار می کنم این نقیصه تنها به روسیه چین باز نمی گردد، بلکه حتی اگر ایران به اروپا و آمریکا هم وابستگی داشته باشد واشنگتن اجازه چنین کاری را نمی دهد که بر خلاف اهداف آنها عمل کنند. به همین دلیل است که بارها بر اجرای یک سیاست خارجی متوازن، منطقی، عقلانی و منعطف با هدف افزایش مناسبات سیاسی، دیپلماتیک و به خصوص اقتصادی و تجاری با همه بازیگران حاضر در بلوک های شرق و غرب تاکید داشته و دارم. چون در صورت اجرای یک سیاست خارجی متوازن است که ما میتوانیم از منافع تداوم و توسعه هر چه بیشتر روابط با هر دو بلوک شرق و غرب نهایت استفاده را ببریم. چه بخواهیم چه نخواهیم ایران بخش مهمی از قاره آسیا و یکی از مهمترین بازیگران خاورمیانه به شمار می رود که در شمال خود همسایه ای به نام روسیه دارد. این همسایه در طول تاریخ دشمنی ها و جنگ های فراوانی را به ایران تحمیل کرده است و پس از انقلاب هم با حمایت همه جانبه از صدام حسین شاهد تداوم این نگاه خصومت آمیز مسکو با تهران بودهایم. متاسفانه در سایه خلاء این حافظه تاریخی، جمهوری اسلامی طی سال های اخیر اقتضائات سیاست خارجی کشور را به طریقی تعریف کرده و پیش برده که عملاً در بازی شطرنج مسکو و پکن یک کیش و مات دیپلماتیک را برای خود رقم زده است. چون به واسطه تقابل با آمریکا، نگاه ایدئولوژیک سطحی به دیپلماسی و فدا کردن منافع کشور کار به جایی رسیده است که ایران به طور رسمی به یک نیمه مستعمره چین و روسیه بدل شده است.
حال سوالی که ذهنم را درگیر می کند وزن دهی به این دو بازیگر مقصر در شکل دهی وضع موجود است. آیا دو جریان روسوفیل و چینوفیل حاضر در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی سهم بیشتری در ایجاد این وضعیت دارند یا باید نیم نگاه جدی تری به سایه سنگین روسیه و چین بر سیاست خارجی ایران داشت؟
به باور من هر دو مسئله به شکل فزایندهای در تاثیرگذاری و نفوذ دیگری نقش داشته است. یعنی از یک طرف با قدرت گیری دو جریان روسوفیل و چینوفیل در ایران عملا بستر، فضا و شرایط لازم برای سنگین تر شدن سایه روسیه و چین بر سیاست خارجی ایران به خصوص طی سال های اخیر فراهم شده است و از آن طرف سنگین تر شدن، نفوذ هرچه بیشتر و دخالت پررنگ مسکو و پکن بر سیاست خارجی و دیپلماسی ایران باعث تقویت، نفوذ و رسوخ هرچه بیشتر دو جریان چینوفیل و روسوفیل در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران شده است. البته باید اشاره کرد که نگاه یکسویه، سطحی و غلط در بازه هایی مانند دولت احمدی نژاد و همچنین چند ماه اخیر آغاز به کار دولت رئیسی این امر را بر روسیه و چین مشتبه کرده است که ایران به شکل تمام عیاری خود را وابسته به جبهه شرق به رهبریت چین و روسیه کرده است و به قول شما زلف اقتصاد، سیاست، دیپلماسی، امنیت، توان نظامی، راهبردهای کشور در همه امور و منافع ایران در تمامی سطوح را به نگاه کرملین و پکن گره زده است. قطعاً در این شرایط باید از مسکو و پکن بیشتر از واشنگتن و اروپاییها ترسید. چون دشمنی، تقابل و خصومت ایران و آمریکا روشن است، اما یقین بدانید جنجر از پشت روسیه و چین به مراتب میتواند خطرناک تر باشد. چرا که ایران ضعیف، ایران وابسته و ایران درگیر با مسائل ریز و درشت دیپلماتیک یک ایران مطلوب برای روسیه و چین خواهد بود و در عین حال چنین ایران وابسته و درگیری یک سناریوی مطلوب برای تبدیل شدن به کارت بازی مطابق با اهداف و منافع مسکو پکن است.
در کنار ۱۶ کشوری که از اتباع و دیپلمات های خود خواسته اند سریعاً خاک اوکراین ترک کنند شاهد بودیم اسرائیل در یک گام رو به جلوتر عنوان داشت که علاوه بر حفظ امنیت دیپلماتهای خود حتی به دنبال حمایت و حفاظت از کل یهودیان حاضر در اوکراین است، اما در عین حال تلآویو به همان اندازه که همسویی جدی با سیاستهای واشنگتن دارد در آنسو از روابط حسنه، گرم و دیرینه ای با روسیه و به خصوص شخص پوتین برخوردار است، به خصوص آنکه حمایت های بی دریغ کرملین در تحولات سوریه از تجاوزات اسرائیل سبب شده است که شدت روابط تل آویو - مسکو طی سال ها و به خصوص ماه های اخیر به بیشترین حد خود برسد تا جایی که نفتالی بنت صراحتا عنوان داشته است که پوتین گوش شنوای تری از کاخ سفید برای خواسته ها و انتظارات اسرائیل دارد. اتفاقا در سایه همین نکته شاهد بودیم که اسرائیل از ارسال سلاح های ساخت خود به اوکراین به ویژه استفاده از زرادخانه اسرائیل در لتونی شامل سیستمهای متنوع ضد تانک اعم از LR، LR۲،ER و SR از طریق خاک استونی، لیتوانی و لتونی جلوگیری کرد. حتی تل آویو مانع از دستیابی کیف به موشکهای ضد تانک «Spike» توسط شرکتهای اسرائیلی شد. این مخالفت که یک اقدام پیشگیرانه تقریباً بیسابقه از سوی اسرائیل به شمار می رود یقینا با هدف حفظ تعادل در روابطش با روسیه انجام شد. چون اسرائیل به حفظ کانال ارتباطی خوب با مسکو برای تداوم عملیات خود در سوریه نیاز دارد. حال می توان پیرو این نکته چرا تهران خوانش متوزانی از تحولات ندارد؟
متاسفانه با بررسی دقیق تر رفتار بازیگر کوچکی مانند رژیم اشغالگر قدس به نظر می رسد عملاً تل آویو سیاست خارجی خود را در بحران به نحوی تنظیم کرده است که هر دو جبهه واشنگتن و مسکو را از دست ندهد. یعنی رفتار صهیونیستها به ما یادآوری میکند اگرچه در عرصه سیاست خارجی بسیاری معتقدند اگر یک بازیگری در رقابت و جنگ ابرقدرت ها وارد شود یقیناً در نهایت به یک وجه المصالحه و کارت بازی بدل خواهد شد، اما اگر یک سیاست خارجی هوشمند، متوازن و درست را در بحرانها پیش بگیرد میتواند نهایت استفاده را از آن بحران به نفع خود داشته باشد. یعنی بحران را به فرصت تبدیل کند، چیزی که رژیم اشغالگر قدس آن را نشان دهد. اگر چه دشمنی ما با صهیونیستهای کودککُش به قوت خود باقی است، اما باید از نقاط قوت دشمن درس بگیریم که چگونه می توان تهدید و بحران را به فرصت تبدیل کرد. اجازه دهید یک نکته بسیار مهم را در خصوص تحولات اوکراین مطرح کنم. هدف غایی غرب از دامن زدن به بحران اوکراین تعریف یک نظم نوین است. یعنی غرب سعی دارد نگاه آنگلوساکسونی مشترک انگلیس و آمریکا را بر کل اتحادیه اروپا حاکم کند و از این طریق نظم جدید مدنظر واشنگتن و لندن در کنار مرز روسیه در کل اروپا پیاده شود. پیرو این نکته من معتقدم احتمالاً آمریکا و انگلستان حتی حاضرند با تحریک روسیه برای آغاز جنگ، نصف خاک اوکراین را هم به پوتین بدهند تا این نقشه پیاده شود. حال اگر در این رقابت برای تعریف نظم نوین نقشی نداشته باشیم یقینا دیگران به جای ما تصمیم خواهند گرفت و این نظم را به ما تحمیل خواهند کرد.شما به بازی دو سر برد ذیل سیاست خارجی متوازن رژیم اشغالگر قدس در بحران اوکراین اشاره کردید، اجازه دهید دوباره من مشابه همین سیاست درست را در خصوص ترکیه یادآور شوم. اردوغان به اوکراین سفر میکند تا به عنوان یک بازیگر میانجیگر نفوذ خود را در این تحولات بالاتر ببرد. پیروش از یک طرف به غرب هشدار میدهد که جنگ در اوکراین را شروع نکنند، اما در عین حال به دنبال صادرات گاز از طریق اسرائیل و اوکراین به اروپا در خلاء روسیه است. این یک سیاست خارجی متوازن، درست و منطقی است که ترکیه در سایه بحران اوکراین در پیش گرفته است. مثلثی در هر کشور وجود دارد که همه اضلاع آن باید درست چیده شود تا منافع آن کشور تامین شود؛ مثلثی که یک ضلع آن متشکل از حاکمیت، دولت و مسئولین است، ضلع دیگرش مردم و ملت است و نهایتاً ضلع بدنه کارشناسی؛ در این بین اعتقاد دارم متاسفانه در ایران ما از فقدان بدنه کارشناسی و سایه سنگین نگاه ایدئولوژیک بر دیپلماسی و سیاست خارجی رنج می بریم و همین نکته باعث شده است که ما نتوانیم از تحولات جاری در مناسبات بین المللی به نفع خود استفاده کنیم. چون بدنه کارشناسی برای تعریف و پیشبرد این سیاست خارجی درست وجود ندارد.
از همین جمله پایانی شما وارد تاثیر بحران اکراین بر سیاست خارجی ایران شوم. تا همین جای کار بحران اوکراین سایه سنگینی بر دیگر تحولات و رویدادهای دیپلماتیک جهانی گذاشته است. پیرو این نکته ما شاهد پیگیری مذاکرات وین با هدف احیای برجام هستیم. در این رابطه برخی معتقدند تشدید بحران اوکراین حتی می تواند این مذاکرات مهم در خصوص پرونده فعالیتهای هستهای ایران را هم تحتالشعاع قرار دهد، کما اینکه یائیر لاپید، وزیر امور خارجه اسرائیل در گفت گویی با اکسیوس هم عنوان داشت که تل آویو نگران است بحران اوکراین توجهات جهانی را از مذاکرات با ایران در وین بر سر پرونده فعالیت های هسته ای دور کند. حال اگر در نهایت جنگ اوکراین آغاز شود میتواند کل روند مذاکرات وین راه به بن بست بکشاند؟
اجازه دهید قبل از پاسخ به این سوال شما که جواب آن روشن است این نکته مهم را یادآوری کنم که حتی اگر مذاکرات وین مستقل از بحران اوکراین پیش رود باز هم به ضرر ایران و به نفع روسیه تمام خواهد شد.
چطور؟
چون در صورت توافق جدید به دلیل همان وابستگی یک جانبه تهران به مسکو قطعاً در مفاد توافق احتمالی پیش رو برای احیای برجام و لغو تحریمها بی شک روسیه، مقصد نهایی خروج آب سنگین، اورانیوم غنی شده و احتمالاً سانتریفیوژهای پیشرفته بالاتر از مفاد برجامی خواهد بود. پس می بینید که باز هم این روسیه است که پیروز احیای برجام است. اما در پاسخ روشن به سوال شما قطعاً تحولات اوکراین اگر در نهایت به جنگ تمامعیار کشیده شود تاثیرات مخرب خود را بر مذاکرات وین خواهد داشت. یعنی روسیه به شکل پررنگتری سعی خواهد کرد مذاکرات وین در یک مسیر چالشی و حتی یک بنبست دیپلماتیک طی طریق کند تا کرملین بتواند از آن به عنوان اهرم فشاری در برابر اروپا و آمریکا استفاده کند. دولت رئیسی هم متاسفانه به جای یک سیاست خارجی مستقل، عملاً مدیریت مذاکرات وین را به دست اولیانوف سپرده است. به همین دلیل من در یادداشتی برای دیپلماسی بارها تاکید کردم باید سیبیل اولیانوف را چید. الان هم در مصاحبه با شما بر آن اصرار جدی تری دارم.
چرا انقدر بر چیدن سبیل های اولیانوف تاکید دارید؟
چرا نباید تاکید داشته باشم؟! همین چند روز گذشته خانم لیز تراس، وزیر امور خارجه بریتانیا در سفری به روسیه، دیداری با لاوروف، همتای روس خود داشت تا اصطلاحاً به یک راه حلی برای پایان دادن مسالمتآمیز به بحران اوکراین دست پیدا کنند. اما آقای لاوروف در پایان این دیدار جمله بسیار کلیدی مطرح کردند مبنی بر اینکه گفتوگوهای بین وی و وزیر امور خارجه انگلستان، گفت وگو بین یک کر و لال بود. چرا لاوروف اصطلاح کرولال را استفاده کرد؟ چون وزیر امور خارجه انگلستان از ابتدا، نه برای گفتوگو و مذاکره، بلکه تنها با هدف خواندن یک بیانیه تحریکآمیز در خاک روسیه وارد این کشور شد تا به نحوی بتواند کرملین را وادار کند که جنگ با اوکراین را کلید بزند. من بارها در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی بر این نکته تاکید داشتم که بریتانیای بعد از جدایی از اتحادیه اروپا همواره منافع خود را در ایاجد، تداوم و تشدید بحران در اروپا می بیند، چه بحران درون اروپایی، چه بحران اروپا با دیگر کشورها از روسیه گرفته تا چین، آمریکا و ...؛ چون در این صورت است که اروپا با چالش ها، مشکلات و بحرانهای متعدد مواجه خواهد شد که میتواند فرصت لازم را در اختیار لندن قرار دهد. حال در سایه این نکته من از شما میپرسم انگلستان که مساحتش به اندازه سه استان خراستان است، جمعیتش مساوی و کمی کمتر از ایران است و موقعیت ایران از نظر از نظر ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک به مراتب بهتر از انگلستان است و در کنارش توان سیاسی و دیپلماتیک ایران هم کم نیست، چنانی که اکنون تهران به تنهایی در برابر سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان و همچنین روسیه و چین و حتی آمریکا به عنوان شش ابرقدرت جهانی در وین مذاکره میکند و قبل تر هم این مذاکرات در قالب ۱+۵ توسط دولت روحانی به برجام منجر شد، هرچند که اکنون به شکل مذاکرات دولت رئیسی انتقاد دارم، اما با اینحال توان دیپلماتیک ایران ثابت شده است. در این بین تنها چیزی که می تواند قدری اثر مخرب داشته باشد حضور انگلستان به عنوان عضو دائم شورای امنیت، دارای حق وتو و همچنین قدرت اتمی و نظامی بالاست. حال در چنین شرایطی چرا نباید ما از بحران اوکراین در راستای منافع خود استفاده کنیم؟! انگلستانی که به راحتی میتواند با سفر وزیر امورخارجه خود مسکو را در راستای منافعش تحریک کند چرا ما نباید این کار را بکنیم؟! واقعاً اگر انگلستان بخواهد می تواند یک بازیگر کلیدی در حل و فصل بحران اوکراین باشد، اما اینکار را نمی کند؟
چطور لندن بازیگر کلیدی در حل بحران اکراین است، مگر نه اینکه اکنون پوتین دست به ماشه شده است و تا کنون سفر مقامات فرانسه، انگلستان و آلمان که قرار است امروز دوشنبه با سفر اولاف شولتس، صدراعظم این کشور به مسکو رقم بخورد بی نتیجه مانده است. حتی دیدار بلینکن و لاوروف و گفت وگوی تلفنی بایدن و پوتین هم کارسا نبوده است؟
در پاسخ به این سوال شما باید چند نکته را مد نظر قرار داد. اول اینکه اتفاقا من معتقدم که برخلاف قاطبه جریان رسانهای، دیپلماتیک و بدنه کارشناسی وقوع جنگ در اوکراین دست غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا قرار دارد. چون اگر برای مثال ناتو اعلام کند که از عضویت زودهنگام اکراین در پیمان آتلانتیک شمالی صرف نظر خواهد کرد بدیهی است که جنگ هم روی نخواهد داد. پس کشیدن ماشه دست واشنگتن و ناتو است. دوم آنکه اینجا مسئله حیات و ممات پوتین جهت بقای روسیه برابر این تمرین مجبور است در برابر اقدامات ناتو واکنش لازم و سریع خود را نشان دهد در غیر این صورت عملاً شرایط به سمتی پیش خواهد رفت که مسکو توان مدیریتی بر آن نخواهد داشت. لذا من معتقدم اگر وضعیت پیچیده تر و وخیم تر شود کرملین احتمال حمله نظامی و اشغال اوکراین را در دستور کار خود قرار خواهد داد، اما اینکه این اشغال تا کجا پیش خواهد رفت و تا چه مدتی روسیه در اوکراین باقی خواهد ماند و یا اساساً این اشغال با هدف الحاق اکراین مانند کریمه به خاک و سرزمین روسیه انام می شود جای بحث و تفسیر جداگانه دارد. چون هر کدام از این سناریوها اقتضائات، شرایط و فضای خود را می طلبد. اما نکته مهمتر اینجاست که ما علاوه بر تهدیدات امنیتی، نظامی و دیپلماتیک حضور آمریکا و ناتو در اوکراین باید به پارامتر روانی شناختی و تاثیر اجتماعی جامعه اوکراین هم توجه کنیم.
گزاره پایانی تان را بیشتر کالبد شکافی می کنید؟
ببینید از نظر روانی و تاثیر اجتماعی، یقینا باید نقش به سزایی برای جامعه و مردم اوکراین قائل شد.
تاثیر بر کجا؟
مردم روسیه.
چرا روسیه؟
چون جامعه اوکراین می تواند الگویی برای کل مردم روسیه باشد. یعنی اگر مردم روسیه شاهد آن باشند که مردم و جامعه اوکراین پذیرش در ناتو، اتحادیه اروپا و پیوستن کامل به بلوک غرب را پذیرفته و هضم کرده اند باعث تسریع و تشدید این انتظار و خواسته در میان روس ها خواهد شد. به بیان روشن تر مردم روسیه نوعی پیروی از نگاه و خواسته مردم اوکراین را در دستور کار خود دارند و پوتین هم به این نکته بسیار مهم واقف است. لذا مطمئنا در میان مدت و بلندمدت آثار مخرب روانی پذیرش اوکراین در ناتو و پیوستن رسمی به جبهه غرب میتواند مردم روسیه را در برابر ساختار سیاسی مسکو قرار دهد. بنابراین پوتین خود را به آب و آتش می زند که مانع از حضور ناتو و پذیرش اوکراین در پیمان آتلانتیک شمالی شود.
حال به سوال قبلی که بازگردیم که مغفول ماند. چطور لندن بازیگر کلیدی در حل بحران اکراین است؟
انگلستان بی شک نفوذ بسیار بالایی در تصمیم گیری سیاست خارجی آمریکا دارد، کما اینکه لندن نقش جدی و کلیدی در انعقاد پیمان آکواس و تنش بین پاریس و واشنگتن داشت. از آن طرف لندن علیرغم تنشهای موجود با کرملین می تواند پوتین را به یک انعطاف در مواضع خود پیرامون بحران اوکراین بکشاند، اما چرا این کار را نمی کند؟! چون از یک طرف آغاز جنگ اوکراین می تواند اروپا را به یک بحران تمام عیار بکشاند که بی شک بخشی از منافع بریتانیای بعد از خروج از اتحادیه اروپا تامین خواهد کرد. دوم اینکه در صورت آغاز جنگ در اوکراین نقش و نفوذ ناتو برای تامین امنیت اروپا پررنگتر خواهد شد. در این بستر قطعاً سایه سنگین انگلستان بر اقتضائات امنیتی، دیپلماتیک، نظامی و دفاعی اتحادیه اروپا بیشتر میشود. چون اگرچه انگلستان از اتحادیه اروپا خارج شده است، اما بازیگر کلیدی در ناتو به شمار میرود و لندن از طریق ناتو میتواند بر تحولات اتحادیه اروپا هم اثرگذار باشد و آن را در مسیر منافع و اهداف خود پی بگیرد وهمان گونه که قبلا هم کفتم در این صورت نگاه آنگلوساکسونی مشترک انگلیس و آمریکا بر کل اتحادیه اروپا حاکم خواهد شد و از این طریق نظم جدید مدنظر واشنگتن و لندن در کنار مرز روسیه در کل اروپا پیاده خواهد شد. پیرو این نکته من معتقدم احتمالاً آمریکا و انگلستان حتی حاضرند با تحریک روسیه برای آغاز جنگ، نصف خاک اوکراین را هم به پوتین بدهند تا این نقشه پیاده شود.
نظر شما :