چند ظلعی قدرت های خارجی تاثیرگذار بر افغانستان
ایران و طالبان در دوران هابزی منطقه
نویسنده: رامین فخاری، دانشجوی ارشد مطالعات خاورمیانه دانشگاه علامه طباطبایی
دیپلماسی ایرانی: با سقوط کابل و تسلط طالبان بر این منطقه و خروج نیروهای آمریکایی بدون تردید موازنه قوا در منطقه به شکل دیگری درخواهد آمد. افغانستان از دیدگاه ژئوپولیتیک در منطقهای از جهان قرار دارد که به حکم چهارراه خاورمیانه را داراست که البته این مثال درباره ایران نیز صدق میکند. هر کدام از قدرتهای خارجی که بر افغانستان مسلط باشد دارای یک مزیت نسبی در دسترسی به مسیرهای زمینی خاورمیانه و دسترسی به آسیای میانه خواهد شد.که البته دسترسی به مرز زمینی بیشتر افغانستان با آسیای مرکزی به نسبت ایران یک مزیت اضافی را برای افغانستان ایجاد میکنند. همچنین همسایگی با چین نیز بر اهمیت افغانستان میافزاید.
به همین دلیل است که هیچ کدام از قدرتهای جهانی و منطقهای از افغانستان چشمپوشی نخواهند کرد و سعی خواهند کرد که در این کشور حضور داشته باشند حتی ایالاتمتحده که نیز به دلیل هزینههای سرسامآور ناشی از حضور نظامیاش از افغانستان خارج شد نیز سعی خواهد کرد که نفوذ خود را بر این کشور حفظ کند.
واضح است که چندین نیروی مختلف در دوران طالبان با اهداف مختلف سعی خواهند کرد که در این کشور حضور داشته باشند که آراء در این نوشتار به واکاوی اینکه افغانستان در دوران طالبان چرا برای کشورهای بزرگ اهمیت دارد میپردازیم.
نخستین کشوری که به بررسی آن میپردازیم ایالاتمتحده آمریکا است هرچند ایالاتمتحده آمریکا از افغانستان خارج شد درصورتیکه بتواند همانند دوران حمله اتحاد جماهیر شوروی خودش بهطور مستقیم یا به وسیله عربستانسعودی یا قطر با طالبان به توافقاتی برسد میتواند از اهرم طالبان برای گسترش نفوذ خود و برای تحت فشار قرار دادن چین و و ناامن کردن استان سین کیانگ چین استفاده کند.
حال تصور کنید که عربستانسعودی و قطر و کشورهای شورای همکاریهای خلیجفارس نیز بهطور مستقل از آمریکا وارد شوند و درصورتیکه اتحاد گذشته بین طالبان و عربستان و قطر برقرار شود، هدف اصلی آن صدور ایدئولوژی اسلام وهابی به آسیای میانه خواهد بود که البته در این صورت به دلیل تبادلات مالی بسیار زیادی که بین عربستان و چین وجود دارد احتمالاً مرزهای چین در خطر قرار نمیگیرد ولی به دلیل رقابتهای گازی روسیه و عربستان سعودی این احتمال وجود دارد که حیات خلوت روسیه دچار آشوب و ناامنی شود، زیرا روسیه با پروژه نورد استریم دو بهطور بالقوه به یک رقیب برای عربستان سعودی در بازارهای انرژی درآمده است.
تفاوت تلاش آمریکا و عربستان برای تاثیرگذاری بر طالبان در این است که هدف آمریکا مهار چین و ایجاد یک کمربند در برابر چین خواهد بود در حالی که هدف اولیه عربستان روسیه و هدف ثانویه عربستان ایران خواهد بود. البته این احتمال به دلیل اینکه سرویس امنیتی پاکستان تحت تاثیر چین است کمرنگ است. در صورتی که عربستان با طالبان به توافق نرسد سعی خواهد کرد که در داخل افغانستان با تقویت داعش برای طالبان بدیل سازی کند.
در یک طرف دیگر ماجرا نیز یک ضلع دیگری متشکل از دو کشور چین و پاکستان وجود دارد که با اهداف مختلفی سعی در حضور در افغانستان را دارند. در دوران حمله اتحاد جماهیر شوروی، عربستان سعودی از طریق سرویسهای امنیتی پاکستان به طالبان کمک میکرد ولی هماکنون اوضاع متفاوت شده است و پاکستان از چین تبعیت میکند. حال مسئلهای که در میان احتمالات موجود و مطرحشده محتملتر است این است که چین و پاکستان با پیشروی طالبان در درجه اول دو هدف را دنبال میکنند، نخست این که آمریکا و پایگاههای آمریکایی را از همسایگی خود برانند و به وسیله سازمانهای امنیتی پاکستان بر افغانستان سلطه داشته باشند که با خروج آمریکاییها از افغانستان و پیشروی طالبان، چین به نوعی از شر آمریکاییها در همسایگی خود خلاص شد. البته اگر چین هم با طالبان به توافق برسد و طالبان انگیزهای برای گسترش ایدئولوژی خود و بنیادگرایی در استان سین کیانگ را نداشته باشد چین به این هدف خود نائل آمده است.
هدف دوم چین از حضور در افغانستان و رابطه با طالبان میتواند محدود کردن حضور منطقهای هند در این کشور باشد. هند در طول سالهای اخیر حضور زیادی در افغانستان داشته است. پاکستان و چین هر دو رقیب منطقهای هند هستند و گسترش طالبان نیز در افغانستان منافع هند در این کشور را به مخاطره میاندازد و حضور این کشور را در افغانستان محدود خواهد کرد. از طرف دیگر برنامه زمینی هند برای احداث یک مسیر به بندر چابهار را که در برابر برنامه جاده ابریشم چین به سمت بندر گواتر را میتواند محدود کند.
هدف سوم چین نیز این است که بر طالبان به نوعی خودش مسلط شود و از این ابزار بهره برداری کند. بدون تردید میتوان گفت که چینیها نیز به این نتیجه رسیدند که ایدئولوژی طالبانی به دلیل وجود هواداران بسیار زیاد در پاکستان و افغانستان به این زودیها از منطقه قابل حذف نیست، در نتیجه برای مقابله با آن باید هزینههای بسیار زیادی را پرداخت کند. در صورتیکه با هزینههای بسیار کمتر از آن میتواند بر ایدئولوژی طالبانی سوار شود و از آن بهعنوان یک اهرم فشار در معادلات منطقهای و جهانی استفاده کند. علاوه بر این درصورتیکه چین طالبان را در دست خود بگیرد و به نوعی مسلمانان استان سین کیانگ را نیز بهمرور زمان تحت کنترل درخواهد آورد، خطر گسترش افراطگرایی در آسیای مرکزی را نیز کم خواهد کرد که این مسئله با منافع ملی روسیه نیز همسوست.
هدف دیگر چین از تحت کنترل درآوردن طالبان این است که درصورتیکه در آینده گروههای تندرو همانند داعش سعی کنند که در منطقه سازمان همکاری های شانگهای ظاهر شوند آتش را با آتش خاموش کند، زیرا طالبان قدرت مقابله با همه گروههای افراطی و تروریستی همانند داعش را داراست. در حالتیکه حضور یک گروه چریکی نامنظم مانند داعش میتواند برای ارتش چین نیز مخاطرهآمیز باشد.
این مساله نیز قابل ذکر است که در صورتی که چین به توافق کاملی با طالبان در رابطه با جاده ابریشم برسد و طالبان در ازای امتیازات اقتصادی امنیت این جاده را تامین کند یک مسیر کوتاهتر به جاده ابریشم اضافه خواهد شد، در صورتی که با وجود یک افغانستان که قبلا یک دست نبود و یک نزاع بین دولت مرکزی این کشور و طالبان وجود داشت این مساله عملا میسر نبود.
روی کار آمدن طالبان یک بازنده نیز دارد و آن هند است. هند که از مسیر منطقه مناقشه مورد مناقشه کشمیر که هم هند و پاکستان و حتی چین بر بخشهایی از آن ادعا دارند میتوانست به افغانستان و از طریق آن به ایران و خاورمیانه متصل شود با روی کار آمدن طالبان عملاً این مسیر زمینی را از دست خواهد داد و حتی ممکن است که گروه طالبان بهجای استان سین کیانگ مشکلات امنیتی متعددی را متوجه هند کند.
موردی دیگر نیز که میتوان اشاره کرد این است که اختلافات بین سیکهای هند و مسلمانان این کشور، مسلمانان هند را بالفعل به یک بشکه باروت تبدیل کرده است اما درصورتیکه افراطگرایان طالبان در افغانستان قدرت بگیرند و بتوانند در هند نفوذ کنند این بشکه باروت بهطور بالقوه توانایی منفجر شدن و ایجاد ناامنی و جنگ داخلی در هند را داراست. عملاً با پیروزی طالبان، هند از لحاظ منطقهای و امنیتی بهطور قابل ملاحظهای تقلیل خواهد یافت و یا باید به خواستههای منطقهای چین و پاکستان تن بدهد و یا ناامنی را در داخل مرزهای خود تحمل کند. پس درنتیجه هند نیز حتی در دوران طالبان سعی خواهد کرد به روشهای مختلفی در افغانستان تأثیرگذار باشد و مانع از میان رفتن منافع ملی خود به گسترش ناامنی در داخل خاک خودش بشود.
کشور دیگری که متوجه تحولات افغانستان است همانطور که در بخش مربوط به عربستان اشاره شد، روسیه است. تحولات افغانستان دو گزاره را در آینده پیش روی روسها قرار خواهد داد؛ نخستین گزاره این است که طالبان همانند گذشته اقدام به صدور ایدئولوژی خود به آسیای میانه و ارسال تروریسم و ناامنی به آسیای میانه کند که این مسئله مشکلات متعددی را برای روسیه فراهم خواهد کرد و به نوعی یک تقابل بین روسیه و طالبان را پدید خواهد آورد. اما گزاره دوم این است که طالبان به حکومتداری خود تحت چارچوب افغانستان بپردازد و تحت کنترل چین که روابط خوبی را با روسها داراست از صدور ایدئولوژی و تروریسم به آسیای میانه پرهیز کند. در اینصورت هممانند گذشته تناقضی بین طالبان و روسیه شکل نخواهد گرفت.
در نهایت اگر از مورد خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان صرفنظر و چشمپوشی کنیم کشوری که فعلا نه برنده این بازی است نه بازنده آن، ایران است. زیرا رفتارهای طالبان تا به این لحظه نشان داده که طالبان بیست سال قبل نیست و تا اندازه ای بعضی از رفتارهای خود را تعدیل کرده است. حال اگر از دیدگاه اقتصادی این مسئله را بررسی کنیم، درصورتیکه طالبان تحت تسلط چین باشد با توجه به روابط خوب ایران با چین، احتمالاً مشکلی پیش نخواهد آمد و مبادلات گذشته ایران و افغانستان ادامه خواهد یافت. این مسئله به شرطی است که در آینده رقابتهای امنیتی بین ایران و پاکستان در منطقه شدت نگیرد زیرا درهرحال طالبان بیشتر از آنکه تحت تسلط هر کشوری باشد تحت تسلط سرویسهای امنیتی پاکستان است و از آنها تبعیت خواهد کرد. طالبان هماکنون در حال مستحکم کردن پایههای حکومت خود است و به نوعی تقیه سیاسی پیشه کرده است تا در افغانستان بهطور کامل قدرت را در دست بگیرد. در صورتی که در آینده طالبان رفتارهای بیست سال قبل خود را با ایران و با مردم خود تکرار کند، ایران و طالبان دچار تناقضهایی خواهند شد.
موضوع دیگری که مسئله قدرت گرفتن طالبان را برای ایران مخاطرهآمیز میکند این است که درصورتیکه طالبان مسیری را پیش برود که به استقلال این کشور منتهی شود و رفتار خود را اصلاح کند ایران و طالبان دچار تناقض نخواهند شد اما درصورتیکه طالبان افغانستان را به مستعمره پاکستان تبدیل کند این احتمال نیز وجود دارد که در آینده رقابتهای منطقهای بین ایران و پاکستان بالا بگیرد و درصورتیکه نزاعی بین ایران و پاکستان بهصورت مستقیم و چه بهصورت غیرمستقیم شکل بگیرد این اتفاق میتواند در داخل خاک افغانستان باشد. در این صورت ایران عملاً با دو کشور طرف خواهد بود که به قدرت رسیدن طالبان را برای ایران مخاطر آمیز خواهد کرد.
مسئلهای که در اینجا وجود دارد این است که طالبان یا هر فرد دیگری که در افغانستان بر مسند قدرت تکیه بدهد به دلیل اینکه افغانستان سرزمینی است که به دریا راه ندارد در نهایت باید با یکی از کشورهایی که به آبهای آزاد راه دارد روابط حسنهای داشته باشد تا بتواند واردات و صادرات خود را انجام دهد و این مسئله به نوعی وابستگی افغانستان را به آن کشور که فعلا این کشتی آن کشور پاکستان است تشدید میکند، اما درصورتیکه ایران مسیرهای دریایی مورد نیاز برای صادرات و واردات افغانستان را در حکومت آینده این کشور بتواند تأمین کند میتواند عملاً تا حدی طالبان را به تبعیت از خود وادارد و به نوعی ایجاد یک وابستگی بین ایران و حکومت آینده افغانستان کند و رفتارهایی را که از سوی این همسایه جدید میتواند منافع ملی ایران را به مخاطره بیندازد از میان ببرد و یا حداقل تعدیل کند.
در نهایت میتوان اشاره کرد که سیاست بین الملل هم اکنون، مخصوصا در منطقه افغانستان، از دیدگاهای هابزی پیروی می کند و هر کشوری در این منطقه سعی خواهد کرد از ابزار طالبان برای ضربه به رقبای منطقه ای و جهانی خود استفاده کند؛ در نتیجه ورود ایران برای حفظ منافع ملی کشورمان و حمایت از مردم و زنان افغانستان ضروری است؛ ولی در دراز مدت برای اینکه در آینده یک منطقه امن تری داشتهباشیم و طالبان تهدیدی برای ایران، آسیای میانه و خود چین و کشور هند نباشد، باید گفت خطر طالبان که اعضای آن کاخنشین شدهاند و در زندگی راحت و در آسایش به سر میبرند برای ایران و منطقه بهمراتب از خطر یک طالبان مسلح با ایدئولوژی سلفی بسیار کمتر است. مسئله ایجاد وابستگی اقتصادی این کشورها با دولت آینده افغانستان و ایدئولوژی زدایی از طالبان و تبدیل آن به یک حزب سیاسی بسیار حائز اهمیت است.
نظر شما :