فرصت ها و چالش ها
روابط تهران ـ باکو در تنگنای الگویی ثابت و تکراری
نویسنده: مهدی حسینی تقیآباد
دیپلماسی ایرانی: سه دهه تجربهٔ روابط ایران با همسایگان قفقازی و بهویژه جمهوری آذربایجان از روابطی پیچیده با کشورهایی حکایت دارد که تنظیم مناسبات با ایران جدای از گرایشهای مثبت یا غیر، برای آنها یک اولویّت جدّی است. در آن میان، جمهوری آذربایجان کشوری است با روابط گسترده و پیچیدهٔ بینالمللی که به واسطۀ مؤلفههای مختلف، از موقعیت ژئوپلیتیک و سوابق شکلگیری تا منابع انرژی و اولویتهایش در سیاست خارجی، برای بسیاری از کنشگران منطقهای و جهانی عنصری مهم و درخور توجه است. تحوّلات اخیر در پی جنگ 2020 قراباغ و حضور تعیینکنندۀ کنشگران رقیب جمهوری اسلامی ایران در این جنگ و در نهایت وضع و تثبیت آتشبس توسط روسیه به منزلۀ قدرت فائق در منطقهٔ قفقاز طی دو قرن اخیر و همزمان بروز نشانههایی از تجدید مَطلعِ ترکگرایان در یک سده پیش درست در همین حوزهٔ همسایه در اقدامات و رفتارهای اردوغان، این نکته را به ایران یادآور شد که طرف حساب تهران در جوار مرزهای شمالیاش صرفاً همسایگان هممرز نیستند. این واقعیت در کنار تجربه بسیار دشوار و پیچیده تنظیم روابط با جمهوری آذربایجان به عنوان همسایهای با بیشترین قرابتها و پیوندها با ایران، چشمانداز دشوارتری از گذشته را برای تهران در تنظیم و پیشبرد روابط با همسایگان شمالی و به ویژه جمهوری آذربایجان ترسیم کرد. این نوشتار به کوششی برای استخراج الگوی روابط تهران ـ باکو با تکیه بر مناسبات دوجانبه اختصاص دارد. بدون داشتن تصویری روشن از این روابط دوجانبه، در فضای پیچیده و مبهمتر شدۀ کنونی در نتیجۀ افزایش حضور و نقشآفرینی کنشگران ثالث، راهی برای صیانت از منافع و مصالح ایران گشوده نخواهد شد.
پیشزمینهٔ تاریخی
یکی از مهمترین مؤلفههای تأثیرگذار در شکلگیری و صورتبندی جغرافیای کنونی همسایگی ایران در قفقاز و آسیای میانه، توسعهطلبی ارضی روسیه در فاصله قرون شانزده تا نوزده میلادی و در ادامه سیاستهای فرهنگی و نظامی و حکومتداری روسیه تزاری و شوروی در نیمه دوم قرن نوزدهم و عمدۀ قرن بیستم بوده است. این به معنای چشمپوشی از کنش بازیگرانی چون ایران و عثمانی یا قدرتهای فرامنطقهای به فراخور هر دوره زمانی، نظیر بریتانیا و آلمان و فرانسه و ایالات متحده و یا پویاییهای درونی این منطقه و البته روندهای جهانی در ادوار مختلف به ویژه اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نظیر هویتجویی و رواج مکاتبی نظیر ناسیونالیسم و امثالهم نیست. امّا برای تبارشناسی و یافتن ادراکی از روابط خارجی کشورهای منطقه و رویکردهای داخلی و سیاستهای هویتی و دولتملتسازی آنها، آن پیشینهٔ تاریخی را باید همیشه مدّنظر داشت. در موضوع قفقاز در نظر داشتن گرایشهای توسعهطلبانه و طمع عثمانی برای دستاندازی به قلمرو قفقازی ایران و اتصال به دریای مازندران و از آن پایگاه به ماوراءالنهر و ترکستان را نیز نباید از نظر دور داشت. استقرار دو دههای عثمانی در حاشیه قفقاز از دربند تا باکو در دهه هشتاد و نود قرن شانزدهم میلادی و حضور و نقشآفرینی جدّی ترکان جوان در باکو و گنجه در خلأ پدید آمده از فروپاشی امپراتوری تزاری در سال ۱۹۱۷ تا استیلای بلشویکها در 1921 یادآور این گرایشها و تمایلات است.
اگر به مسیر توسعه ارضی امپراتوری تزاری در صفحات جنوبی نگریسته شود، ظاهراً ماحصل این کشورگشاییها را میتوان در میانه طیفی از رؤیاهای دوردست و رؤیاهای نه چندان دور و قابلتحقّق جایابی کرد. در نتیجۀ پیگیری همین تمایلات بود که روسها در کشورگشاییهایشان نظمهایی کهن را دستخوش تغییر کردند که آثار و پیامدهای زیادی را بر جای گذاشت، و بخشی از آن، مربوط به حوزهٔ همسایگی ایران است. جدایِ از این توسعهطلبی ارضی و حتی پیش از آن، روسیه تزاری توانست قلمرو خود را به سواحل اقیانوس منجمد شمالی و اقیانوس آرام توسعه دهد، اما در مسیرهای جنوبی، راه تحقّق رؤیاهای تزارها ناهموار بود. ماجرای این توسعهطلبیها با پایان آنچه که در تاریخنگاری روس «یوغ تاتار» نامیده میشود، در دوره ایوان سوّم (حکومت از 28 مارس 1462 تا 27 اکتبر 1505) از خاندان روردیک آغاز شد. ایوان سوّم نخستین حکمران روس که خود را تزار خواند بهواسطه ازدواج با سوفیا پالایولوگوس (تاریخ ازدواج: 12 نوامبر 1472) برادرزاده آخرین امپراتور بیزانس، نشان عقاب دوسر را که نشان خاندان پالایولوگی بود به علامت روسیه تبدیل کرد. پایان استیلای 240 ساله اردوی زرین بر روسها در دورهٔ وی، در 1480 و در پی پیروزی او بر احمدخان فرمانروای اردوی بزرگ در نبرد حاشیه رود اوگرا در 150 مایلی مسکو رقم خورد و در 1492 اسقف اعظم مسکو، زوسیموس او را کنسانتین جدید و مسکو را قسطنطنیه جدید خواند.
اندیشهٔ روسیه بهمنزله روم سوّم در ادامه توسط اسقف فیلوتی دنبال و توسط ایوان سوّم پذیرفته شد. در همین چارچوب یکی از رؤیاهای تزارها تصرف قسطنطنیه و اعادهٔ مسیحیت در آن بود، مطلوبی که با سدّ بزرگی به نام عثمانی مواجه بود. تمایلات مسیحی یکی از ابزارهای ارتباطگیری و جذب عناصر مسیحی در قفقاز نیز بود، ابزاری که تزارها در جذب ناراضیان گرجی و ارمنی از حکومتهای ایران و والیان منصوب آن دو در نواحی مختلف قفقاز از آن سود میجستند. روسها از جذب والیان مسلمان نواحی مختلف قفقاز نیز غفلت نمیورزیدند، اما در نهایت برای توسعه قلمرو، ناگزیر از لشکرکشی و استفاده از نیروی نظامی بودند. در توسعهطلبیهای روسها آمیزهای از پیشرانهای مختلف از منافع تجاری و اقتصادی گرفته تا رویکردهای نظامی و امنیتی و آرمانهای مذهبی و هویتی نهفته بود. در این بین یکی از رؤیاهای دوردست تزارها دستیابی به سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند بود که طبعاً از قِبَلِ استیلا بر ایران و در نهایت دستیابی بر هندوستان محقّق میشد، امری که همچون استیلا بر قسطنطنیه از زمره رؤیاهای دوردستی بود که هرگز محقّق نشد.
باید توجه داشت که یکی از اولویتهای همیشگی روسها از بدو لشکرکشیهایشان به سرزمینهای دوردست و مناطق بیگانه، دستیابی به مرزهای مستحکم طبیعی بود که در سمت جنوب، کوهستان البرز و هندوکش را دربرمیگرفت. روسها که سکونتگاه تاریخیشان در مناطق استپی و جنگلی شرق اروپا از لحاظ طبیعی در برابر هجوم نیروهای متخاصم کاتولیک از غرب و صحرانوردان از شرق محدودهای بیدفاع بود، پس از در هم شکستن استیلای میراثداران چنگیزخان در اواخر قرن پانزدهم نگاهشان را به پا گذاشتن به خارج از قلمرو سنّتیشان معطوف کردند، و ذیل توسعهطلبی ارضی و منافع بیشمار آن، حصول مرزهای مستحکم طبیعی را نیز دنبال کردند و آنچه در قالب مرزهای روسیه و شوروی با همسایگان جنوبی محقق شد عبارت بود از رودخانههای ارس و اترک با ایران و آمودریا یا جیحون با افغانستان، به این معنا که روسها توانستند کوهستان بزرگ قفقاز و بخشهایی از پامیر را بهمنزله استحکامات طبیعی در یک مطلوبیت مناسب در درون قلمرو خویش داشته باشند و البته آن سوتر، مرزهای حقوقیشان را کمابیش بر مرزهای طبیعی که همانا رودخانههایی بودند که نام و نشانشان از منابع کهن با ایران گره خورده بود، استوار سازند.
در این بین منطقهای که از منظر روسها ماورای قفقاز نامیده میشد و به اعتراف خود آنها امتداد جغرافیای تاریخی و فرهنگی ایران محسوب میشد در جنگهای ربع نخست قرن نوزدهم میلادی به تصرف روسها درآمد و در پویاییهای پس از انقلابهای 1917 تا تثبیت قدرت بلشویکها بر مایملک تزاری در 1921، برآمدن سه کشور را تجربه کرد: گرجستان و ارمنستان و کشوری با نام مناقشهبرانگیز «جمهوری آذربایجان» که بر سرزمین مسلمانان جنوب شرق قفقاز اطلاق شد؛ میراثدار خاننشینهای باکو و گنجه و قوبا و لنکران و شکی و شروان و... و در واقع وارث اَران و شروان تاریخی بود. کشوری که بیگمان قرابتهای بسیار با ایران داشت چرا که اصولاً از دیرباز بخشی از ایران بود و طبیعی بود که هم به واسطه نامی که برایش انتخاب شده بود و پویاییهایی که به تأسیس این کشور منجر شده بود بهویژه نقشآفرینی مستقیم و غیرمستقیم کنشگران خارجی نظیر عثمانیها و انگلیسیها و روسها و آلمانیها و... برای ایرانیها موضوع حساسی محسوب شود. هرچند که در تأسیس کشوری به نام «جمهوری آذربایجان» ترکان جوان نقش مستقیم داشتند، اما از نقش بریتانیاییها و دیگر قدرتها نیز نمیتوان چشم پوشید و طرفه آنکه آن گرایشهای ضدّ ایرانی که ترکان جوان و همکاران آنها در دولت مساواتی باکو رواج دادند، در دوره شوروی نیز نه تنها دنبال شد، بلکه تثبیت و تقویت شد و بخشی از آن بهصورت نوعی تاریخنویسی در ضدّیت با تاریخ کهن و ریشهدار ایرانی این مناطق تبلور یافت. ترسیم تاریخ و جغرافیای جدا از بستر اصلی تاریخ و جغرافیای ایران برای اران و آنگاه افزودن تاریخ و جغرافیای آذربایجان اصلی و تاریخی بر آن، ویژگی اصلی این نگاه کج و معوج را تشکیل میداد و حاصل اصلی آن نیز ایجاد ذهنیتی منفی در مردم جمهوری آذربایجان نسبت به ایران بود. ترویج نگرشی دستاندازانه دستِکم نسبت به مناطق ترکزبان شمالغرب ایران و مصادره شماری از چهرههای ادبی و تاریخی ایران نیز از تبعات این رویکردی که نه صرفاً در تولید محتواها در حوزه تاریخ و ادبیات، بلکه در موسیقی و فیلمسازی نیز دنبال میشد. خوشبختانه راجعبه شرایط دوره تأسیس جمهوری آذربایجان و تحوّلات ابتدای قرن بیستم و بهویژه متعاقب جنگ اول بینالملل و آنچه که در جغرافیای شروان و اران و کاخت و کارتیل و ایمرتی و ارمنیۀ تاریخی گذشت آثار ارزشمندی به قلم صاحبنظران ایرانی به نگارش درآمده است و روایت مستند ایرانی در این باره در برابر روایتهای دیگران وجود دارد.
فروپاشی شوروی و استقلال قفقاز
هفت دهه حیات شوروی سپری شد و قفقازیها که در برآمدن شوروی نقش مهمی ایفا کرده بودند، با وجودی که همچون روسها و اوکراینیها و بلاروسها اتباع درجه یک شوروی محسوب نمیشدند، اما در ساختار قدرت شوروی نقشهای مهمی داشتند و در ادوار مختلف تمایلات و آرمانهای قومی و ملی خویش را به فراخور شرایط و امکانات دنبال کرده و به پیش بردند. در بسیاری از جنبهها نیز نظیر برساختن هویتهایی در تقابل با ایران، از حمایت دستگاه فکری و تبلیغی مستقر در مسکو بهرهمند بودند. تاریخ در 26 دسامبر 1991 نقطۀ عطفی را تجربه کرد؛ با فروپاشی شوروی و ظهور 15 کشور بر ویرانههای آن، ایران خود را با سه همسایه زمینی یعنی ترکمنستان و جمهوری آذربایجان و ارمنستان و چهار همسایه دریایی یعنی روسیه و قزاقستان و جمهوری آذربایجان و ترکمنستان روبرو دید. همسایگانی که هر یک فرصتها و تهدیدهایی را پیشِروی ایران ترسیم میکردند. تعیین رژیم حقوقی دریای مازندران که در گذشته بین ایران و شوروی به شکلی تعیین تکلیف شده بود یکی از مسایل بغرنج پیشِرو بود، به ویژه به دلیل وجود منابع نفت و گاز در بستر و سواحل دریا و البته در حوزههای مشترکی که با برچیده شدن قدرت شوروی، سرمایهگذاران بزرگ و غولهای نفت و گاز برای اکتشاف و استحصال آن منابع رقابت میکردند. شعلهور شدن بیش از پیش آتش جنگ قراباغ در جوار مرزهای ایران که از 1988 درگیریهای آن آغاز شده بود و طبعاً پس از فروپاشی شوروی عمق و دامنه بیشتری یافت یکی از دیگر مسایل مرتبط با همسایگان جدید بود.
تنظیم و تعریف و بنا کردن روابط با همسایگانی که پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی با ایران داشتند و در این بین جمهوری آذربایجان با اکثریت جمعیت شیعه و متکلم به زبان ترکی آذربایجانی و دارای بیشترین پیوستگیها با ایران، از مضامین بسیار مهمّ پیش رو بود. برخی از یک منظر ملّی این کشور را یادگار ایرانِ پیش از گلستان و ترکمانچای و پارهای جدا شده از ایران با قوه قهریه روسیه تزاری میدانستند و البته تحوّلات آن خطّه را طی 160 سال حاکمیت تزاری و شوروی و میانپردۀ کوتاه ولی بسیار مهمّ تأسیس و حیات جمهوری آذربایجان در فاصله 1918 تا 1921 در نظر نمیگرفتند، شماری نیز آن را صرفاً ظرفیتی شیعی و ناب محسوب میکردند؛ گروهی آن را کماکان از اقمار مسکو برمیشمردند و جمعی نیز همسایهای میدانستند که در عین پیوندهایی طبیعی با دیگر جمهوریهای موسوم به کشورهای تازه استقلال یافته و بالاخص روسیه، گرایش به سمت غرب دارد و چشمانداز آتی خویش را در پیوند با غرب و الحاق در ساختارهای یوروآتلانتیکی ترسیم خواهد کرد. گروهی نیز اشتراکات این کشور بهویژه اشتراکات زبانی با جمعیت بزرگ ترکزبانان آذری ایران را حامل تهدیدهایی علیه ایران در چارچوب جریانهای جداییطلب و رسوبات فرقه دموکرات میدانستند.
صاحبان هر یک از این نگرشها، خوشبینیها و بدبینیهایی نسبت به آینده داشتند که البته ترجیح همگان ترسیم افقهای روشن برای آینده بود. در همین اثنا در حالیکه اتحاد شوروی در حال فروپاشی بود و ترتیب جایگزینی هنوز صورت مشخصی به خود نگرفته بود صداهای برخی کنشگران تعیینکنندۀ سیاسی در باکو با محوریت جبهه خلق آذربایجان، به پارهای از نگرانیها در تهران دامن میزد. فراز و فرودهای جنگ قراباغ که از سویی در امتداد تحولات سیاسی باکو قرار داشت و از طرف دیگر تحولات مهمی را در خود باکو رقم میزد، صرفاً نتیجه کنش طرفین جنگ نبود و جنگ قراباغ به زمین بازی بزرگی تبدیل شده بود که شماری از کنشگران مهم منطقهای و فرامنطقهای در آن نقش داشتند و در ضمن منافع برخی گروههای سیاسی داخل جمهوریها نیز از قِبَل آن تأمین میشد.
پس از سقوط دولت ایاز مطلباف (30 اوت 1991 تا 6 مارس 1992) و کفالت دو ماهه یعقوب محمداف (6 مارس تا 14 می 1992) و در ادامه بازگشت 4 روزه ایاز مطلباف به قدرت و کفالت یک ماهه عیسی قنبر (19 می تا 16 ژوئن 1992)، سرکردۀ رادیکالترین مواضع ترکگرایانه و ضدّایرانی در جمهوری آذربایجان یعنی ابوالفضل ایلچیبیگ به قدرت رسید که البته او نیز همچون اسلاف خود قربانی شکستهای پیاپی در جبهه قراباغ شد. وی حتی در اوج جنگ و در بحبوحه شکستهای متوالی که در نهایت موجبات سقوط او را فراهم آورد دست از طرح ادعاهای ارضی علیه ایران برنمیداشت. در پی سلسلهتحولاتی، حیدر علییف، سیاستمدار معتبر و کهنهکار و رئیس وقت شورای عالی جمهوری خودمختار نخجوان جمهوری آذربایجان و اپوزیسیون شاخص ابوالفضل ایلچیبیگ قدرت را به دست گرفت. بر اساس شواهد موجود و گفتههای جمعی از دستاندرکاران وقتِ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، حیدر علییف حمایت تهران را نیز با خود داشت. در شرایطیکه ایلچی بیگ مستأصل از نزدیک شدن نیروهای شورشی به ریاست ژنرال صورت حسیناف به باکو، از حیدر علییف برای میانجیگری دعوت کرد، او به باکو رفت و در اوج بحران سیاسی و اقتصادی و نظامی جمهوری آذربایجان در 15 ژوئن 1993 ریاست پارلمان را برعهده گرفت. ایلچیبیگ 18 ژوئن از باکو گریخت و حیدر علییف در 24 ژوئن ریاست دولت را بر عهده گرفت و صورت حسیناف را نیز به عنوان نخستوزیر منصوب کرد.
نشانههایی چند در باب ارتباطات ایران و حیدر علییف در دوره مذکور و حمایت تهران از او را در بریدههایی از خاطرات رئیس جمهور وقت ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی در سال 1372 میتوان یافت. در یکی از این خاطرات با عنوان «استمداد مجدد حیدر علییف پس از ایلچیبیگ» به تاریخ شنبه 29 خرداد 1392 مصادف با 19 ژوئن 1993 یعنی 4 روز پس از استقرار حیدر علییف در باکو آمده است: «در گزارشها فرار ایلچیبیگ از آذربایجان مهم است. آقای واعظی تلفنی خبر داد که به خواست حیدرعلییف به ارمنستان تذکر داده که در قرهباغ از فرصت شلوغی آذربایجان سوءاستفاده نکنند و آنها قبول کردهاند»
قرارداد قرن
حیدر علییف در 10 اکتبر و با پیروزی در انتخابات، به ریاست جمهوری آذربایجان برگزیده شد. او پس از به قدرت رسیدن از حمایت لجستیکی و نظامی ایران نیز برخوردار شد. در خاطرات هاشمی رفسنجانی در 23 مهر 1372 همزمان با 15 اکتبر 1993 تحت عنوان «تاسیس اردوگاه برای آوارگان قرهباغ» آمده است: «عصر دکتر وحید دستجردی، رییس سازمان هلال احمر آمد. گزارش کار تأسیس اردوگاه در داخل خاک جمهوری آذربایجان برای آوارگان جنگ قرهباغ و ... را داد و کمک گرفت.»
در موضوع حمایت نظامی نیز در همین خاطرات در 6 آذر 1372 مقارن با 27 نوامبر 1993 تحت عنوان «گزارش سفر آقای قاآنی به باکو» آمده است: «آقای احمد وحیدی، فرمانده سپاه قدس و همراهان آمدند. گزارش سفر آقای قاآنی از سپاه به جمهوری آذربایجان را دادند؛ قرار آموزش نظامی، تدارک و سازماندهی گذاشتهاند. پادگانی نزدیک باکو در اختیارمان قرار گرفته است.»
به هر روی حیدر علییف ضمن مسلط شدن بر اوضاع داخلی جمهوری آذربایجان و اعاده نظم سیاسی و نظامی و تنظیم روابط خارجی این کشور، از مذاکرات صلح استقبال کرد و در نهایت در 12 می 1994 آتشبس در جنگ قراباغ برقرار شد و گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا با روسای مشترک از روسیه، ایالات متحده و فرانسه موظف به تضمین آتشبس و پیشبرد فرآیند صلح شد. در این بین آنچه که در ادامهٔ روابط تهران ـ باکو رقم خورد در تضاد با نگاههای خوشبینانه در تهران بود؛ هرچند حیدر علییف همواره در تریبونهای رسمی مواضع مثبتی در قبال ایران اتخاذ میکرد و هیچگاه لفاظیهایی نظیر آنچه که ایلچیبیگ بدان مبادرت میورزید تکرار نکرد، اما بر خلاف انتظار بسیاری از کنشگران سیاست خارجی ایران، روابط ایران و جمهوری آذربایجان سیر مطلوبی نیافت. روابط با ترکیه و اسرائیل که در دوره ایلچیبیگ با جدیّت دنبال میشد تداوم یافت و توسعه پیدا کرد و شعار «آذربایجان و ترکیه، یک ملت دو دولت» نیز بر زبانها جاری بود. در عرصهٔ سیاست خارجی و پروژههای زیرساختی در حوزه حمل و نقل و انرژی نیز باکو، تهران را در تصمیمگیریها و اقداماتش دخالت نداد و به انتظارات ایران اعتنایی نکرد. عقد قرارداد موسوم به کنسرسیوم قرن برای بهرهبرداری از حوزههای نفتی «آذری»، «گونشلی» و «چراغ» با محوریت شرکت بیپی ـ آموکو در 1994 و در ادامه تقلیل سهم 10 درصدی از این طرح که از سوی حیدری علییف رئیس جمهور و رسول قلییف رئیس مجلس آذربایجان به ایران وعده داده شده بود به 5 درصد و متعاقباً اخراج ایران از این کنسرسیوم و واگذاری سهم ایران به ترکیه، نقطهٔ عطفی را در روابط دو کشور رقم زد.
اختلافات درباره فعالیتهای اکتشافی جمهوری آذربایجان در حوزه های مشترک نفتی با جمهوری اسلامی ایران که در نتیجه عدم روشن بودن وضعیت حقوقی دریای مازندران تعیین تکلیف نشده بود، در کنار دیگر نارضایتیهای تهران از رویکردهای باکو باعث نارضایی بیشتر تهران شد که در اعتراض به حضور کشتیهای اکتشافی بی پی در محدودههای مورد اختلاف، اقدام به شکستن دیوار صوتی باکو کرد. رویدادی که در سالهای بعد از توجیهات دولت جمهوری آذربایجان برای نزدیکی بیشتر به قدرتهای متخاصم با ایران بود. در حوزه انتقال انرژی نیز باکو به اتفاق گرجستان و ترکیه در مسیر دور زدن ایران فعال شد و پروژه احداث خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیحان که پیشنهاد آن توسط سلیمان دمیرل در 1992 مطرح شده بود و نخستین سند آن در مارس 1993 بین ترکیه و جمهوری آذربایجان به امضا رسیده بود با حصول یادداشت تفاهمی با امضای رؤسای جماهیر ترکیه و آذربایجان، گرجستان، قزاقستان و ازبکستان در حضور بیل ریچاردسون وزیر انرژی ایالات متحده و اعلام حمایت قاطع واشنگتن از احداث این خط لوله، در 29 اکتبر 1998 جنبهٔ جدّی یافت. پروژهای که در 16 ژوئیه 2006 بهرهبرداری از آن تکمیل شد. احداث این خط لوله یکی از نخستین اقداماتی بود که با هدف دور زدن رسمی ایران در یکی از خطوط مهم انتقال انرژی آغاز شد. خط لولهای که زمینه تأمین بخش مهمی از نفت مورد نیاز اسرائیل را توسط جمهوری آذربایجان مهیّا کرد و ضمن اینکه تا اندازهای از دستاوردهای روابط آنها محسوب میشد، به یکی از پیشرانهای مناسبات فزاینده طرفین مبدل شد.
در سوی دیگر ماجرا، حمایتهای آشکار و پنهان دولت باکو از تحرّکات جداییطلبان نه در ایران و تخصیص امکانات به آنها و سرکوب فعالان علمی و فرهنگی متمایل به ایران و هویت ایرانی نظیر برخی متفکران و روشنفکران تالش جریان یافت و همزمان، قرار دادن اسلام سیاسی مُلهم از جمهوری اسلامی در رأس تهدیدات امنیتی علیه خویش و ایجاد محدودیت در برگزاری شعائر و آیینهای مذهبی، بهویژه مراسم شیعیان، و برخوردهای جدّی با اعضای حزب اسلامی جمهوری آذربایجان بالاخص رهبر آن، حاج علی اکرام علیاف، بود، اقداماتی که از نقطهنظر فراهم آوردن زمینههای تعامل و دوستی به گونهای که شرط مناسبات همسایگی بود چشمانداز امیدوارکنندهای را ترسیم نمیکرد.
خیلی دور، خیلی نزدیک
میتوان گفت که دههٔ نود میلادی آمیزهای از فراز و فرودها را در روابط تهران و باکو به نمایش گذاشت که بازتابدهندهٔ پیچیدگیهای رابطهای شد که احتمالاً اصطلاح «خیلی دور خیلی نزدیک» میتواند توصیف مناسبی برای آن باشد. هر چند که در تمامی آن سالها و سالهای بعد، عموماً در گفتهها و موضعگیریهای سران دو کشور صحبت از ارادههای معطوف به ارتقای روابط و همکاریها بود، امّا واقعیت روابط گویای رقم خوردن شرایط دیگری شد؛ شرایطی که بیش از هر چیز محصول پیچیدگیهای روابط دو همسایه بسیار نزدیک است: «از سال 1995 تحت تأثیر نظام معنایی منفی حاصل از یک مجموعه عوامل مادی (بحران قرهباغ، رژیم حقوقی دریای خزر، اخراج ایران از کنسرسیوم نفتی جمهوری آذربایجان، دستگیری سران حزب اسلامی و دادن نسبت جاسوسی به آنان، تصویب قوانین غیردینی در جمهوری آذربایجان و بسته شدن قرارداد امنیتی و نظامی جمهوری آذربایجان با ترکیه و اسراییل، عضویت جمهوری آذربایجان در طرح مشارکت صلح ناتو و تأثیرپذیری از سیاستهای آمریکا)، عوامل ارزشی و هنجاری (تاریخ و فرهنگ دو کشور، اسلام سیاسی در ایران، ماهیت غیر دینی رژیم جمهوری آذربایجان، هویت قومی، همسویی جمهوری آذربایجان با ماهیت اجتماعی نظام بینالملل)، تحوّل اساسی در ماهیت روابط دو کشور (امنیتی شدن روابط) شکل گرفت که سبب گذار روابط و تنزل جایگاه ایران در میان شریکهای تجاری جمهوری آذربایجان شد.»
گفتنی است که در سالهای 1993 تا 1995 که دورهٔ طلایی روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان بود ایران مقام نخست را در میان شریکهای تجاری جمهوری آذربایجان داشت. جایگاهی که در سالهای بعدی هرگز تکرار نشد. برای نمونه در حوزهٔ مناسبات تجاری و اقتصادی، در شرایطیکه بر اساس تخمین سال 2017، ایتالیا با 28 درصد، ترکیه با 15 درصد، اسرائیل با 7 درصد، آلمان و هند هر کدام با 5 درصد، پنج مقصد اول صادرات این کشور هستند، واردات جمهوری آذربایجان نیز بر اساس تخمین 2019 به ترتیب از بریتانیا و روسیه هر کدام 17 درصد، ترکیه 12 درصد و چین 6 درصد بوده است بهروشنی ملاحظه میشود ایران جایگاهی در بین شرکای تراز اول تجاری جمهوری آذربایجان ندارد. نکته جالب آن است که جمهوری آذربایجان سالهاست که روابط خود با ایران را در چارچوب همکاریهای اقتصادی و تجاری و اخیراً در چارچوب اتّصال خط آهن روسیه ـ جمهوری آذربایجان ـ ایران، یعنی حوزه ترانزیت، البته مقیّد به قوانین بینالمللی و در محدوده رعایت تحریمهای اعمالی علیه ایران تعریف میکند و برای توسعه جدّی روابط در دیگر حوزهها تمایلی بروز نمیدهد. روابط تجاری که البته بهدلیل آنکه اقتصاد هر دو کشور مبتنی بر صادرات انرژی است و اقتصادها مکمل یکدیگر نیستند، محدودیتهایی نیز دارد.
برای یافتن تصویری از آنچه در متن روابط ایران و جمهوری آذربایجان در سالهای اخیر گذشته است و یافتن الگویی برای تبیین این روابط، نگاهی اجمالی به سیر شماری از وقایع میتواند یاریگر باشد.
در جستجوی ترسیم یک الگو در روابط تهران ـ باکو
چنانکه پیشتر اشاره شد روابط ایران و جمهوری آذربایجان در دههٔ ۱۹۹۰ میلادی، اصولاً شاکلهٔ خود را پیدا کرد و ظاهراً در سالهای بعد شاهد تکرار الگویی مشابه بودهایم. برای روشن شدن این الگو نگاهی به چند نمونه از بیشمار وقایع رخداده در روابط دو کشور انداخته میشود. این تلاش در قالب بررسی وقایع مربوط به سه رویداد مهم صورت میگیرد، وقایعی که در روابط سی ساله دو کشور، اکنون با فاصله زمانی نه چندان کوتاه میتوان آنها را دارای وجه تاریخی معرفی کرد. انتخاب این وقایع نیز از آنرو صورت گرفته که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را نمیتوان صرفاً یک سیاست خارجی منفعتمحور تلقی کرد و بیگمان ایدئولوژی بخش تفکیک ناپذیری از سرشت آنرا تشکیل میدهد که در این بین مبارزه با رژیم اسرائیل و حمایت از مسلمانان و شیعیان به ویژه در محیط پیرامونی کشور یک اولویت است. وقایعی که در این بخش انتخاب شدهاند ارتباطی جدّی با وجه ایدئولوژیک سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دارند و از همینرو است که احتمالاً رسیدن به حدّی از توازن در این حوزهها با جمهوری اسلامی ایران برای دولت جمهوری آذربایجان دشوارترین و حساسترین فرآیند در ارتباطات چندوجهی و پیچیده طرفین بوده است و لذا الگوی مستخرج از این وقایع را میتوان بر الگوی قابل استخراج از دیگر وجوه روابط تهران ـ باکو فائق دانست.
این رویدادها عبارتند از وقایع مربوط به مسجد حضرت زهرا(س) در باکو در سال ۱۳۸۸و آنگاه مسایلی که پیرامون برگزاری مسابقات یوروویژن در باکو در سال ۱۹۹۱ پیش آمد و بازتاب مناسبات باکو و اسرائیل در سیاست خارجی ایران، مسائلی که اخبار آشکار زیادی راجعبه آن در دسترس هست، با استفاده از آنها برای استخراج الگویی تلاش میشود که میتوان آنرا کمابیش به دیگر ساحتهای روابط تسری دارد. گفتنی است که بخشی از ماهیت روابط تهران ـ باکو تأکید مداوم سران دو کشور بر دوستی عمیق و ارادههای مثبت برای ارتقای همکاریها و بالفعل ساختن ظرفیتها در روابط است که بیشتر وجهی آرمانی و جنبهای توأم با تعارف و تکلّف دارد. بهطور معمول نیز یخ روابط در دیدارهایی که رؤسای دو کشور چه در بازدیدها از کشور مقابل و چه در حاشیه مجامع و سازمانهای بینالمللی و منطقهای صورت میدهند، برای مدّتی آب میشود. ظاهراً با وارد ساختن قید زمان به الگوی تکرارشوندۀ روابط دو کشور، که البته در این تکرارها جایگاه طرفین و انتظارات آنها نیز به مرور تحول یافته است، میتوان به استنتاجی دقیقتر معطوف به یافتن چشماندازی از آیندۀ مناسبات دست یافت.
ماجرای مسجد حضرت زهرا(س) در باکو
یکی از رویدادهای مهم در روابط تهران ـ باکو در سال 1388 اخبار مربوط به حکم قضایی تخریب مسجد حضرت زهرا(س) بود. موضوعی که موجب اعتراض جمعی از دینداران جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی جمهوری آذربایجان به ریاست دکتر محسن صمداف شد. اخبار مربوط به احتمال تخریب مسجد حضرت زهرا(س) از تهران نیز با نگرانی دنبال میشد. موضوع ظاهراً مربوط به شکایت شهرداری منطقه سورخانلی در حومه باکو بود. مسجد مذکور از سال 1998 با اخذ مجوزهای لازم در دست احداث بود که در سال 2002 شهرداری منطقه ضمن ممانعت از تکمیل، ساخت آنرا غیر قانونی اعلام کرده و خواستار تخریب آن شده بود. هر چند شایعات حکایت از آن داشت که مسئله به موقعیت مکانی خوب مسجد و تصمیم شهرداری برای ساخت مجموعه تجاری ـ تفریحی در زمین مسجد برمیگردد، اما اهمیت نام این مسجد و نگرانیها در تهران راجع به وجود تمایلات ضدّ شیعی در پشت پردۀ این ماجرا، مسئله را ابعاد جدیتری بخشیده بود. در نهایت در 10 اردیبهشت 1389 دادگاه عالی تجدید نظر نیز رأی به تخریب مسجد داد که در نتیجه اعتراضات به این مسئله شدت گرفت و دو تن از مراجع تقلید قم، آیتالله مکارم شیرازی و آیتالله صافی گلپایگانی با ارسال نامه و اتخاذ موضعی جدّی از مقامات جمهوری آذربایجان خواستند که از تخریب این مسجد جلوگیری شود. جمعی از دینداران و چهرههای مذهبی و شماری از فعالان سیاسی و فرهنگی جمهوری آذربایجان نیز با ارسال نامهای به الهام علییف خواستار لغو دستور تخریب مسجد حضرت زهرا(س) شدند. شماری از چهرههای فعّال دینی جمهوری آذربایجان مبتکر تشکیل زنجیره انسانی به دور مسجد حضرت زهرا(س) شدند. در نهایت در پی اعتراضات مختلف، اللهشکور پاشازاده رئیس اداره مسلمانان قفقاز مستقر در باکو، از الهام علییف خواست که ضمن صدور دستور برای جلوگیری از اجرای حکم تخریب مسجد مذکور، حل این مسئله را از راههای قابل قبول به اداره مسلمانان قفقاز واگذار کند. در نهایت در جمعه 24 اردیبهشت 1389، الهام علییف رئیس جمهور آذربایجان، با صدور دستوری، رسیدگی به این مسئله را به رئیس اداره مسلمانان قفقاز، اللهشکور پاشازاده واگذار کرد. رویدادی که یک پیروزی برای دینداران شیعه جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی این کشور محسوب شد و مورد استقبال تهران قرار گرفت. اما شیرینی این پیروزی دیری نپایید. پلیس جمهوری آذربایجان در جمعه 11 آذر 1390 بعد از اقامه نماز مغرب و عشا، درِ مسجد را به روی دینداران بست. اقدامی که موجب ازسرگیری نگرانیها راجعبه چشمانداز پیشِ روی مسجد حضرت زهرا(س) شد. در ادامه در بهمن ۱۳۹۵ (فوریه ۲۰۱۷ میلادی) کمیته دولتی امور گروههای دینی جمهوری آذربایجان اعلام کرد که مجدداً موضوع تخریب مسجد حضرت فاطمه زهرا(س) را بررسی خواهد کرد و در نهایت در 10 تیرماه 1399 مسجد در منطقه ینی گونشلی باکو تخریب شد.
فرآیند احداث و در نهایت تخریب مسجد حضرت زهرا(س) را میتوان نمونهای از الگوی حاکم بر روابط تهران ـ باکو دانست. اقدامی از طرف باکو که اعتراض تهران را برمیانگیزد و در ادامه باکو بسته به نوع واکنش تهران و البته محاسبات و ملاحظات خود واکنش نشان میدهد؛ یک واکنش اولیه که مطلوبترین واکنش از منظر تهران بود و البته در نهایت در زمان مقتضی باکو کار خود را به انجام میرساند و در ضمن با حوصله و در زمانهای مقتضی به خنثیسازی ظرفیتهای مورد استفاده ایران در اعتراض مذکور میپردازد. در هنگام تخریب مسجد حضرت زهرا(س) در تیر 1399 مدتی از زندانی شدن رهبر حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، حاج محسن صمداف میگذشت. صمداف نیز همچون سلف خویش حاج علی اکرام ناردارانی از نظر دولت باکو یک عنصر نامطلوب محسوب میشد و برای برخورد با وی بعد از موفقیت حزب اسلامی در کمپین توقف تخریب مسجد حضرت زهرا زمان زیادی لازم نبود.
همزمان با همین تحوّلات در آذر 1389 وزارت آموزش جمهوری آذربایجان با صدور آییننامهای لازمالاجرا دانشآموزان مدارس دولتی را به استفاده از لباس متحدالشکل مکلّف کرد که از منظر دینداران جمهوری آذربایجان این اقدام کشف حجاب غیر رسمی و اجباری دانشآموزان محجبه بود. ایّام مذکور که مصادف با دهه اوّل محرّم بود، به وقوع اعتراضاتی از سوی دینداران در ماسالی و نارداران منتهی شد. تصمیم مذکور واکنش غیر رسمی تهران را نیز بهدنبال داشت. در ادامهٔ اعتراضات، در 12 دی 1389، محسن صمداف در جلسه شورای مرکزی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، با اشاره به مسائلی از قبیل فساد ساختاری، پایمال شدن حقوق انسانی، بلاتکلیفی مناقشه قرهباغ، فشار بر اسلامگرایان و ممنوعیت حجاب به انتقاد شدید از حکومت جمهوری آذربایجان پرداخت. ویدئوی سخنرانی وی در یوتیوب پربازدید شد. در پی این سخنرانی وی در 17 دی 1389 دستگیر شد و با سپری کردن 13 روز بازداشت موقت به مرکز مبارزه با جرایم تشکیلاتی وزارت کشور انتقال یافت. در 30 ژانویه 2011 دادگاه شهرستان نسیمی بر اساس مواد 214.2.1، 214.2.3 و 228.3 به جرم تبلیغ علیه حکومت به سه ماه حبس محکوم شد. اما دادگاه جرائم سنگین باکو در تاریخ 7 اکتبر 2011 حکم حبس محسن صمداف را با ادعاهایی نظیر خیانت به دولت، تلاش برای براندازی دولت با استفاده از سلاح و نگهداری سلاح به 12 سال افزایش داد. در همین پرونده روحالله آخوندزاده، رییس شعبه حزب اسلام در آستارا نیز به یازده سال زندان محکوم شد.
برگزاری مسابقات یوروویژن در باکو
در ادامۀ رشته وقایعی که مبیّن یک تنش پنهان و مستمر در روابط تهران ـ باکو، است به اخبار مربوط به تدارک باکو برای برگزاری مسابقات یوروویژن در جمهوری آذربایجان در خرداد 1391 میتوان اشاره کرد. اعتراض تهران به میزبانی باکو از این مسابقات بیشتر بهدلیل مراسم موسوم به دفاع از حقوق همجنسگرایان بود که هر ساله همزمان با افتتاح مسابقات یوروویژن برگزار میشود؛ این ماجرا بود همچون جرقّهای روابط تنشآلود دو کشور را شعلهور ساخت. مسابقات یوروویژن که از 1956 آغاز شده است از دههٔ ۱۹۹۰ میلادی موضوع حقوق همجنسگرایان و استقبال از هنرمندان دگرباش را در دستور کار قرار داده است. جمهوری آذربایجان به عنوان برنده سال 2008 این مسابقات که ظاهراً در پیروزی نماینده آن، رأی اسراییلیها نیز مؤثر واقع شده بود و این نکته نیز موجب حساسیت بیشتر تهران شده بود، نخستین کشور مسلماننشین بود که میزبانی این مسابقات را در چارچوب قواعد جدید یوروویژن عهدهدار میشد. مسابقاتی که رویکرد برگزارکنندگان در قبال علنی ساختن گرایشهای دگرباشانه طی برگزاری آن، موجب شد که ترکیه بهعنوان یکی از شرکتکنندگان باسابقه 38 ساله حضور و کسب عنوان اولی، از سال 2013 از جمع اعضای شرکتکننده کناره بگیرد. مجارستان نیز از 2020 از مسابقات یوروویژن کناره گرفت. چین و روسیه نیز در قبال شرکت یا عدم شرکت در این مسابقات دچار اختلاف نظرهای داخلی شدید هستند.
اعتراضات در ایران نسبت به برگزاری مسابقات یورویژن باکو دستکم از چهار ماه پیش از برگزاری مسابقات شروع شد. این اعتراضات و واکنشهای مستقیم و غیرمستقیم باکو به تنشی جدّی در روابط طرفین مبدل شد، تنشی که ماههای پایانی مأموریت محمدباقر بهرامی سفیر وقت ایران در باکو را بسیار تلخ و دشوار ساخت.
واقعیت آن است که سال 1390 سال پرتحرّک و در عینحال پرتنشی در روابط طرفین بود. در تقویم رویدادهای مهم در مناسبات دو کشور تحوّلات بسیاری ثبت شده است: سفر المار محمدیاراف، وزیر وقت امور خارجه جمهوری آذربایجان، به تهران جهت حضور در مراسم بزرگداشت نوروز، برگزاری نخستین نشست سهجانبه ایران و جمهوری آذربایجان و ترکیه در ارومیه در 27 فروردین، سفر علی لاریجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی به باکو در 10 تیر، دیدار سیدمحمد حسینی وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی در 11 مهر از جمهوری آذربایجان و برگزاری هفته فرهنگی ایران در جمهوری آذربایجان، سفر احمد وحیدی وزیر دفاع ایران به باکو در 1 آذر که البته بیارتباط به تنشهای مرزی دو کشور نبود و پاسخ این سفر توسط همتای جمهوری آذربایجانی او، صفر ابییف در 22 اسفند 1390. امّا از طرف دیگر عدم دیدار حضوری رؤسای جمهور دو کشور و صرفاً یک تماس تلفنی از سوی رئیس جمهور وقت ایران در 29 خرداد 1390 با الهام علییف آنهم در شرایطیکه در همانوقت با سرژ سرکیسیان رئیس جمهور ارمنستان نیز گفتگو کرد؛ برودتی که با پیشامد رخدادهایی چند که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، به بالا گرفتن تشنّج در روابط دو کشور منجر شد. دستگیری شماری از زنان محجبه در باکو در خردادماه، درگیری محدود مرزبانان دو کشور و کشته شدن یک مرزبان جمهوری آذربایجانی در نقطه مرزی یاردیملی در 14 تیرماه، سخنرانی الهام علییف در افتتاحیه سوّمین کنگره آذربایجانیهای جهان در سهشنبه 14 تیرماه و تأکید وی بر فعّال کردن سازمانهای دیاسپورایی جمهوری آذربایجان در شرایطی که تشکیل و برگزاری چنین کنگرهای جز یک سعی و تلاش جداییطلبانه هیچ تعبیر دیگری نداشته و ندارد؛ البته اصل مخالفت با جنبهٔ دیگری از تحرکات باکو بود. هشدار سرلشکر فیروزآبادی رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح ایران نسبت به اقدامات ضدّ اسلامی دولت جمهوری آذربایجان در 18 مرداد، دستگیری «عارف غنیاف» نایب رییس حزب اسلامی آذربایجان و «رامین بایراموف» سردبیر پایگاه خبری اسلام نیوز در 21 مرداد، ضرب و شتم و بازداشت تجمعکنندگان روز قدس در باکو در 4 شهریور، محکومیت محسن صمداف رئیس و جمعی از اعضای حزب اسلام جمهوری آذربایجان به زندانهای طویلالمدت در 15 مهر، شهادت یکی از مرزبانان ایران در پاسگاه دیدهبانی فیروز آباد شهرستان پارسآباد توسط نیروهای مرزبانی جمهوری آذربایجان در 27 مهر، دیدار و گفتگوی جوانشیر آخوندوف سفیر جمهوری آذربایجان در 16 آبان با چند تن از مراجع تقلید در قم به مناسبت عید قربان، از جمله حضرات آیات حسین وحید خراسانی، حسین نوری همدانی و موسوی اردبیلی و کوشش وی برای تلطیف نگرشها نسبت به اقدامات دولت باکو، اخراج نماینده جامعه المصطفی العالمیه از جمهوری آذربایجان توسط وزارت خارجه این کشور در 20 آذر، هشدار آیتالله مکارم شیرازی به سران جمهوری آذربایجان و انتقاد از اسلامستیزی آنها و آزار و اذیت شیعیان در 15 دی، پخش گزارشی از تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان در 29 دی درباره یک طرح ناکام تروریستی برای هدف قرار دادن مدیران یک مرکز آموزشی یهودیان در باکو که به ادعای آنها توسط نهادهای امنیتی ایران برنامهریزی شده بود و دستگیری دو نفر در این رابطه و پخش اعترافات تلویویزنی، احضار سفیر جمهوری آذربایجان به وزارت امور خارجه ایران و ابلاغ مراتب اعتراض دولت ایران در خصوص فعالیتهای سازمان جاسوسی موساد علیه جمهوری اسلامی در خاک آن کشور در دوشنبه 24 بهمن، بازداشت انار بایراملی خبرنگار محلی شبکه سحر به اتهام معمول «حمل مواد مخدّر» در 27 بهمن، گزارش شبکه تلویزیون دولتی جمهوری آذربایجان در سهشنبه 2 اسفند درباره بازداشت شماری از افراد مرتبط با نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان به اتهام برنامهریزی برای انجام عملیات تروریستی در خاک جمهوری آذربایجان، شماری از شواهد دال بر بالا گرفتن تنش در روابط دو کشور در سالی بودند که ایران تشدید و اعمال جدی تحریمها را تجربه میکرد و پس از حمله معترضان به سفارت انگلستان در 8 آذر 1390 روابط ایران و کشورهای اروپایی وضعیت بغرنجتری پیدا کرده بود. از سوی دیگر بحرانِ در سوریه به منزله یکی از متحدان منطقهای ایران نیز جدّیتر و عمیقتر میشد.
در 23 فروردین 1391 وزیران امور خارجه ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا در اجلاس خود در بروکسل تصمیم گرفتند واردات نفت از ایران به کشورهای اروپایی را تحریم کنند. در چنین شرایطی و در وضعیتی که به نظر میرسد بخشی از تنشها در روابط جمهوری آذربایجان و ایران به مسئله اختلاف نظرها در فرآیند تعیین رژیم حقوقی دریای خزر و مسایل تعیین حدود طرفین نیز بازمیگشت، و روابط دو کشور پیشینهای که برشمرده شد را نیز در 1390 از سر گذرانده بود و در پی هر اقدام و اعتراض ایران، دولت جمهوری آذربایجان دستکم با دستگیری جمعی از اسلامگرایان و یا افرادی که مدعی بود با ایران در ارتباطند پاسخی به ایران میداد، ماجرای برگزاری مسابقات یوروویژن نیز مزید بر علت شد. مسابقاتی که قرار بود از 22 تا 26 می 2012 (1 تا 5 خرداد 1391) در باکو برگزار شود و چنانکه پیشتر اشاره شد اعتراضات به آن در ایران از بهمن 1390 آغاز شده بود. در سهشنبه 19 اردیبهشت، چهار روز پس از هشدار آیتالله مجتهد شبستری امام جمعه تبریز به دولت جمهوری آذربایجان برای لغو رژه همجنسگرایان، شماری از مردم تبریز با اجتماع در برابر کنسولگری جمهوری آذربایجان خواستار لغو رژه همجنسگرایان در حاشیه مسابقات یوروویژن شدند.
در ادامه معترضانی در جمعه 22 اردیبهشت در برابر سفارت جمهوری اسلامی ایران جمع شدند و با پلاکاردها و شعارهایی به عالیترین مقام مذهبی و سیاسی ایران توهین کرده و خواستار پایان مداخله ایران در امور داخلی کشورشان شدند، تجمعی مشابه در چهارشنبه 27 اردیبهشت نیز تکرار شد. اقدامی که اعتراض شدید سفارت ایران را در پی داشت. بیانیه مذکور به تاریخ 29 اردیبهشت 1391 با عبارت «انا لله و انا الیه الراجعون» شروع شده بود و در پاراگراف نخست آن آمده بود: «در تجمع سازمانیافته روز جمعه گذشته در مقابل سفارت جمهوری اسلامی ایران در باکو، عدهای فریبخورده و آلت دست دشمنان اسلام، بهعنوان عوامل رژیم نامشروع و اشغالگر صهیونیستی به ساحت مقدس رهبر شیعیان جهان و ولی فقیه امت اسلامی، حضرت آیتالله العظمی خامنهای توهین کردند که دل هر انسان آزادهای را به درد آورد.» در بیانیه مذکور شرکتکنندگان در تجمع سفارشی، ترکیبی از چند تن از تجزیهطلبانِ قومگرا به همراه جوانان تحریکشده وابسته به نهادهای قدرت اقتصادی و سیاسی معرفی شده بودند.
خبرگزاری آران در 24 اردیبهشت 1391 در نقد میزبانی باکو برای این رویداد موسیقی تفسیر مفصّلی منتشر کرد که در آن، ضمن ارائهٔ شمّهای از اقدامات مغایر ارزشهای مذهبی، آمده بود: «دولت آذربایجان بهشدّت، مخالفان و معترضان را سرکوب کرده است و با اقدامات ضدّدینی از جمله دستگیری گستردهٔ مذهبیها، بستن کتابفروشیهای مذهبی و خراب کردن مسجدها و حسینیهها، اخراج مذهبیها از باکو و… هرگونه اعتراضی را بهشدّت سرکوب کرده است.» در همین ارتباط سردار یدالله جوانی در مصاحبه با خبرگزاری فارس در 26 اردیبهشت رژه پیشِ روی همجنسگرایان در باکو را نقشه اسرائیل دانست. کاظم جلالی عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس هشتم نیز برگزاری رژه مزبور را به ضرر حاکمیت آذربایجان دانست و گفت: مردم آذربایجان افرادی دینگرا هستند؛ برگزاری چنین اقداماتی زیبنده این کشور نیست و آنها باید پاسخگوی افکار عمومی باشند. وی در ادامه خاطرنشان ساخت دولت آذربایجان هنوز هم وقت جلوگیری از برگزاری این اقدام سخیف را دارد و برگزاری این راهپیمایی حرکتی کاملاً ضددینی و ضداسلامی است.
در این میان، آیتالله محسن مجتهدشبستری درخطبه های نماز جمعه این شهر در 5 خرداد 1391 گفت: براساس اعلام مسوولان وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان، این برنامه از برنامه های جنبی مسابقات یوروویژن که قرار بود فردا ـ شنبه ـ در باکو برگزار شود، لغو شده است. وی اعتراضات گسترده مسلمانان در اقصی نقاط جهان و به خصوص جمهوری اسلامی ایران و آذربایجان شرقی را یکی از دلایل تأثیرگذار در تصمیم مقامهای دولت جمهوری آذربایجان در لغو این برنامه اعلام کرد.
هرچند این خبر حاکی از موفقیت ایران در لغو مراسم مذکور بود، اما این به معنای پایان بحران نبود. چند روز پیش و در 1 خرداد 1391 همزمان با افتتاحیه یوروویژین خبری به نقل از علی حسناف رئیس بخش اجتماعی سیاسی نهاد ریاست جمهوری آذربایجان با عنوان «نمیدانیم چه کسی واژه همجنسباز را به مغز ایران انداخته» منتشر شد. که در آن بهشدّت از رویکرد مقامات ایرانی انتقاد شده بود. در این خبر به نقل از وی آمده بود: «در روزهای اخیر در آستانه برگزاری مسابقه یوروویژن در باکو، ایران به مرکز اصلی سوءتبلیغات علیه آذربایجان تبدیل شده است. ما بارها و بارها به دولت ایران هشدار دادهایم، مقامات آذربایجانی به ایران سفر کردهاند و در دیدارهایی که با آنها داشتهایم به دفعات به آنها گوشزد کردهایم که شما به سیستم سکولار ما مداخله نکنید و ما نیز به سیستم مذهبی شما دخالت نمیکنیم. مردم آذربایجان به باورهای اسلامی خود معتقد هستند و این راه را ادامه میدهند و در آذربایجان یک مدل مخصوص از اسلام، متفاوت از دولت ایدئولوژیک ایران وجود دارد»
ادبیات تند علی حسن اف را نباید بدون در نظر داشتن شرایط روابط خارجی ایران و تنشهای جدّی در روابط حتی با اتحادیه اروپا در برهه مذکور و قرار داشتن کشور تحت شدیدترین تحریمها و شرایط بسیار خطیر بحران سوریه ارزیابی کرد. باید توجه داشت که در دوره ریاست جمهوری مدودف در روسیه و البته در نتیجه نارضایتی مسکو از موضع مستقلانه ایران در قبال جنگ اوت 2008 و نارضایتی تهران از همراهیهای مسکو با قطعنامههای شورای امنیت در موضوع هستهای ایران و لغو قرارداد تحویل اس 300 به ایران توسط مدودف و زمزمهها راجع به احتمال شکایت ایران از روسیه در دیوان بین المللی لاهه و برخی دلخوریهای مسکو از تهران بر سر حمایت تهران از قرار گرفتن دبیرخانه اوپک گازی در قطر، روابط تهران ـ مسکو نیز تعریفی نداشت و پایان نشیب روابط دو کشور با آغاز دوره سوّم ریاست جمهوری پوتین در 18 اردیبهشت 1391 و سیاست فاصله گیری او از غرب و تبعاً افزایش همکاریها با کنشگرانی همچون ایران رقم خورد. اگرچه که علی حسن اف سالها مشتاقانه نقش یکی از «پلیس بدها» در روابط باکو ـ تهران را ایفا میکرد، اما چنین صراحتی برآیند مجموعه ای از عوامل بود که صرفا به روابط دوجانبه بازنمیگشت. ایّامی که بالاترین همراهی مقامات جمهوری آذربایجان در موضعگیریهای رسمی تأکید بر این نکته بود که اجازه حمله به ایران از خاک خود را نمیدهیم. موضعی که صفر ابییف وزیر دفاع وقت جمهوری آذربایجان در سفر به تهران در 23 اسفند 1390 اتخاذ کرده بود.
همزمان با برگزاری مسابقات یوروویژن، سفیر ایران در جمهوری آذربایجان، محمدباقر بهرامی باکو را با به قصد مشورت با مقامات به مقصد تهران ترک کرد و یک هفته بعد، باکو نیز جوانشیر آخوندوف را با هدف مشورت و رایزنی فراخواند. هر چند که المان عبداللهاف، سخنگوی وزارت خارجه آذربایجان در گفتوگو با خبرگزاری ترند با اعلام اینکه سفیر آذربایجان در تهران به باکو احضار نشده است گفت: ممکن است سفر سفیر آذربایجان از تهران به باکو برای انجام کارهای شخصی وی باشد. در 10 خرداد حجت الاسلام محمدهادی فرید، معاون دفتر نمایندگی ولی فقیه در جمهوری آذربایجان از فرودگاه باکو دیپورت شد بدینشکل روابطی که به دلایل مختلف به اوج تنش در اندازهها و ظرفیتهای مناسبات باکو ـ تهران رسیده بود، در خرداد 1391 بعد از رشتهای پیوسته از برخوردهای متنوع به حضیض خود رسید. اقدامات بعدی باکو دستگیریهای گسترده فعّالان سیاسی شیعه معترض در ماجرای یوروویژن و محکومیت آنها به حبسهای طویلالمدت بود. برگزاری یوروویژن در باکو و اعتراض تهران نقطهٔ اوج اختلافات طرفین بود که در قالب انواع زد و خوردها بروز یافت. روابط تهران ـ باکو در الگوی سینوسیِ خود و مشیای که باکو در قبال گشودن راه خود در عبور از خطوط قرمز تهران یافته و دنبال میکرد، مترصد گشایشی پیشرو بود که از قِبَلِ گذر زمان مهیّا میشد. اعزام محسن پاکآیین در 19 مهر 1391 به باکو و پذیرش سریع استوارنامه او و استقرارش در سفارت نویدبخش ارادههایی برای بهبود روابط بود، هر چند که در پس این تغییر سریع و ناگهانی، زمینهسازی جهت سفر ریاست جمهوری ایران به باکو برای شرکت در اجلاس سران اکو در 22 مهر 1392 و تجدید دیدار سران دو کشور نیز نهفته بود.
روابط باکو ـ تلآویو؛ خط قرمزی که به دفعات جابهجا شد
این بخش را با مروری بر پیشینهٔ این مناسبات و مقدمات پیشامد بحرانهای بعدی آغاز میکنیم؛ سال 1388 را میتوان سال به نسبت کم تنشی در روابط ایران و جمهوری آذربایجان دانست، یکی از نشانههای این ادعا، عدم دستگیری چهرههای شاخص اسلامگرای متمایل به جمهوری اسلامی ایران و توفانهای رسانهای معمول در روابط دو کشور بود. هر چند که این به معنای بروز هیچ تنشی در روابط نبود. یکی از مهمترین رویدادها در روابط دو کشور سفر شیمون پرز رئیس جمهور وقت اسرائیل به باکو بود. سفری که با واکنش ایران مواجه شد. از جمله هشدار سرلشکر فیروزآبادی رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به دولت جمهوری آذربایجان و سلسله اعتراضاتی که در قالب تجمعات در برابر کنسولگری جمهوری آذربایجان در تبریز در 3 تیر 1388 و راهپیمایی نمازگزاران اردبیلی بعد از نمازجمعه 5 تیرماه به انجام رسید. البته واکنشها محدود به ایران نبود و اعتراض حزب اسلامی جمهوری آذربایجان در 16 خرداد نسبت به این سفر قریبالوقوع ، اعتراض جمعی از شیعیان آذری گرجستان در 3 تیرماه، تجمع اعتراضی جمعی از اهالی نارداران در پنجشنبه 4 تیرماه و اعتراض رئیس وقت حزب سبزهای جمهوری آذربایجان مائیس گلعلییف در 4 تیرماه، صدور بیانیه از طرف جمعی از دانشجویان و طلاب قفقاز شمالی در محکومیت سفر آتی شیمون پرز به باکو در 4 تیرماه، اعتراض جمعی از آذربایجانیهای مقیم مسکو در 5 تیرماه، و تجمع اعتراضی حزب «اتحاد آذربایجان»، حزب «مذاهب متحد»، حزب «شایستگی» و گروهی از مردم در مقابل وزارت امور خارجه آذربایجان در 6 تیرماه به انجام رسید. شیمون پرز در 8 تیرماه در مسیرش برای شرکت در سومین کنگره رهبران ادیان جهان در آستانه، از باکو دیدن کرد و علاوه بر دیدار با الهام علییف از مدرسه تازهتأسیس توسط اسراییل برای یهودیان باکو بازدید کرد. ایران در اعتراض، محمدباقر بهرامی را که به تازگی برای سفارت به باکو اعزام شده بود، برای رایزنی به تهران فراخواند. پیش از پرز، در 1997 بنیامین نتانیاهو نخست وزیر وقت اسرائیل نیز از باکو دیدار کرده بود، اما تفاوتی که سفر پرز با سفر نتانیاهو داشت در آن بود که سفر نتانیاهو به صورت پنهانی و شبانه و بدون هیچ تبلیغاتی از سوی طرفین صورت گرفت و هر چند که به نقطه عطفی در رشد و توسعه همکاریهای راهبردی باکو و تلآویو بدل شد، اما دو طرف پنهانکاری را در این رویداد بنا به ملاحظاتی که بیشک بخش عمدهای از آن معطوف به تهران بود، رعایت کردند، اما در سفر پرز چنین نبود و برنامه سفر دستِکم از یک ماه پیش علنی شده بود و در واقع میتوان آنرا فاز جدیدی از عادیسازی و آشکارسازی مناسبات جمهوری آذربایجان ـ اسرائیل ارزیابی کرد.
چنانکه ملاحظه شد، اعتراضات مختلفی از سوی تهران و همچنین جریانهای سیاسی و مذهبی با محوریت فعالان سیاسی شیعه جمهوری آذربایجان به انجام رسید و در نهایت نیز تهران سفیر خود را فراخواند، اما وقایع بعدی از این حکایت داشت که تهران احتمالاً با توجه به اولویت نخست آن روزهای کشور که همانا ناآرامیهای داخلی پس از انتخابات 22 خرداد 1388 بود، و در چارچوب نگاه معمول خویش به یکی از خویشاوندترین همسایگانش یعنی باکو، در تلاشِ برای رفع تنشها سفیر خود را به سرعت به باکو بازگرداند و به تلاش برای بهبود روابط پرداخت. بیانیۀ سفارت ایران در باکو به تاریخ 18 تیر 1388 راجع به دیدار سفیر بهرامی و رئیسجمهور الهام علییف، سندی دال بر این ادعا است: «در رونوشت این بیانیه که روز پنجشنبه در اختیار ایرنا قرار گرفت آمده است: در دیدار رییس جمهوری آذربایجان با دکتر بهرامی که در فضایی صمیمی انجام شد، مسایل مهمّ مربوط به مناسبات دو کشور درباره روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بهطور شفاف مطرح و مورد بررسی قرار گرفت. این بیانیه کوتاه اضافه کرد: در این دیدار راههای توسعه همهجانبه مناسبات دو کشور مورد مذاکره و گفتوگو قرار گرفت.»
عدم برخورد پلیسی و قضایی جدّی با دستاندرکاران اعتراضات علیه سفر پرز به باکو را میتوان نشانۀ استقبال باکو از آشتی با تهران در برههٔ مذکور دانست. به نظر میرسد که باکو از انجام سفر پرز، بهرغم اعتراضاتی که با آن مواجه شد، راضی بود؛ شماری از اهداف تعیینشدۀ خویش در مناسبات با اسرائیل را محقق ساخته بود و یکی از خطوط قرمز مهم تهران را نیز پشت سر گذاشته شده بود و این یک بازی برد ـ برد برای باکو بود بهویژه از آنرو که برخی تحلیلگران ایرانی روابط دو کشور، در آسیبشناسی چرایی رشد چشمگیر همکاریهای باکو ـ تلآویو و رسیدن مناسبات طرفین به آن سطح آشکار، روابط خوب تهران ـ ایروان و واهمه های باکو از تهران بهدلیل برخی سوابق نظیر شکسته شدن دیوار صوتی باکو و یا نگرانی دولت باکو از سازماندهی اقدامات براندازانه توسط تهران را از دلایل اصلی تکیه کردن باکو به تلآویو برمیشمردند و برای جلوگیری از تعمیق بیشتر روابط باکو ـ تلآویو که از منظر این تحلیلگران نه از سر تمایل و اولویتبندیهای دولت جمهوری آذربایجان که از سر ناچاری و استیصال بوده است، خواستار تجدیدنظر جمهوری اسلامی ایران در روابط خود با ارمنستان و در حالت ایدهآل در پیش گرفتن سیاستی مشابه ترکیه و از سوی دیگر مدارای هر چه بیشتر از سوی جمهوری اسلامی ایران در قبال رویکردهای و لو نامطلوب دولت حاکم بر دوّمین کشور شیعه جهان از لحاظ درصد جمعیت میشدند. این تحلیلها در حالی مطرح میشد که در همان زمان ترکیه در عین نداشتن روابط رسمی با ارمنستان، صادرات سالانه بیشتری به ارمنستان جدای از صادرات مجدد از مسیرهایی نظیر گرجستان، داشت و در ضمن با جدّیت در حال پیشبرد مذاکرات مصالحه با ایروان بود. همچنین ارمنستان نیز به دلایل مختلف و از جمله تنگنای ژئوپلیتیک در مرزهای شرقی و غربی، به طور معمول و تقریباً مستقل از شرایط تهران در سطح منطقهای و جهانی اراده قوی برای همکاری با ایران نشان میداد و سوابق نیز دال بر همین بود.
ناگفته نماند یکی از دلایل بهبود روابط باکو و تهران بهویژه در نیمه دوم سال 1388 را باید در به حصول نتیجه نزدیک شدنِ فرآیند مصالحه ترکی ـ ارمنی در ماههای مذکور جستجو کرد. مذاکراتی که با میانجیگری دولت اوباما و استقبال سران ارمنستان و ترکیه از حل مشکلات فیمابین، به حصول توافق نزدیک شده بود. البته نارضایتی عمیق باکو از آغوشی که دولت اردوغان برای مصالحه با دولت سرژ سرکیسیان گشوده بود، بهمعنای عدم همراهی در برداشتن گامهای بزرگ در پیشبرد اهداف مشترک باکو و آنکارا نبود. چنانکه شورای همکاری کشورهای ترکزبان در تاریخ 3 اکتبر 2009 در اجلاسی با میزبانی جمهوری آذربایجان و به شکلی معنادار برای طرف ایرانی، در نخجوان و امضای توافقنامه مشهور به نخجوان بین جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان و ترکیه تأسیس شد و این رویداد یک هفته پیش از امضای پروتکلهای مصالحه ترکی ـ ارمنی در زوریخ توسط داوداغلو و نعلبندیان وزرای وقت خارجه ترکیه و ارمنستان در حضور هیلاری کلینتون وزیر وقت خارجه ایالات متحده بود. در کوششی برای تقویت مناسبات به ویژه ارتباطات مردمی، ایران در 12 بهمن 1388 به صورت یکطرفه رژیم ویزا برای اتباع جمهوری آذربایجان را لغو کرد.
به هر روی رویدادهای بعدی مربوط به مناسبات باکو و تلآویو و واکنش تهران در قبال آن، جدای از مؤلفههای مختلف اثرگذار نظیر ظرف زمانی و شرایط روابط دوجانبه و وضعیت ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی، نشان داد که تهران دستِکم اعتراضات جدّی آشکار، مشابه سفر پرز به باکو را صورت نمیدهد. نخستین سفر وزیر خارجه جمهوری آذربایجان به اسرائیل در 31 اردیبهشت 1392 در زمان مناسبی از منظر باکو انجام گرفت، دولت دوم احمدینژاد رو به اتمام بود و ایران در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری قرار داشت و تحریمهای سنگین نیز علیه کشور برقرار بود. از آن طرف جمهوری آذربایجان در آن زمان عضو غیر دائم شورای امنیت بود و یکماه قبل در اوّل اردیبهشت، المار محمدیاراف با سفر به رامالله با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین دیدار کرده بود. دولت جمهوری آذربایجان مایل بود که بخشی از اهداف این سفر را ایفای نقش باکو به عنوان یکی از اعضای موقّت شورای امنیت نیز جلوه دهد، اما شکی نبود که این سفر جنبههای تقابلی با جمهوری اسلامی ایران نیز داشت. از همینرو و با هدف کاهش حساسیتهای تهران، عبداللهیف، سخنگوی وقت وزارت خارجه جمهوری آذربایجان یک روز قبل از این سفر گفته بود: «کشورش در حملهٔ احتمالی اسراییل و آمریکا علیه ایران، پایگاه نظامی در اختیار آنها قرار نخواهد داد و آذربایجان اجازه نمیدهد که از خاکش علیه ایران استفاده شود.» محمدیاراف در آن سفر یک روزه با شیمون پرز، نتانیاهو، و یولی ادلشتاین رئیسِ کِنِسِت و شمار دیگری از مقامات اسراییل دیدار کرد. کارشناس اسرائیلی مناشه امیر در گفتگو با دویچه وله پاسخهای صریحی راجعبه این سفر داد که ضرورتاً نمیتوان تمامی گزارههای وی را به باکو نسبت داد: «همکاری آمریکا با آذربایجان در اکتشاف و استخراج نفت و گاز در خزر و همچنین سرمایهگذاری گسترده آمریکا در جمهوری آذربایجان بیشتر به دلیل همکاری آذربایجان با اسراییل بوده است... زمان برای سفر وزیر امور خارجه آذربایجان فرارسیده بود. ایران در انزوای کامل قرار گرفته و وضعیت اقتصادی حکومت ایران وخیم شده است. آمریکا یک سلسله جنگافزارهای پیشرفته و جدید فروخته و توان اسراییل را برای اجرای یک حمله به ایران بالا برده است. اقدام آذربایجان در چنین شرایطی بیتردید نوعی دهنکجی به حکومت ایران است ... آذربایجان جنگافزارهای مدرن از جمله پهپادهایی از اسرائیل خریده و این معامله پرسودی برای اسرائیل بوده است. از سوی دیگر آذربایجان صاحب نفت است و اسرائیل میتواند همکاری اطلاعاتی را هم میان دو کشور بیشتر کند». در ادامۀ همین گزارش، دویچهوله فارسی به بازتاب گفتگویش با راسیم موسیبیگاف نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان درباره نخستین سفر وزیر خارجه دولت باکو به تلآویو میپردازد: «آذربایجان مواضع خود را دارد و نارضایتی ایران در انجام این سفر تأثیری ندارد. ایران با اسراییل رابطه ندارد و آذربایجان هم با ارمنستان رابطه ندارد. مقامهای ایرانی هیچوقت درباره سفرهایی که به ارمنستان داشتند به ما توضیحی ندادهاند. مقامهای ایرانی در زمانیکه خاک ما در اشغال ارمنستان است به این کشور سفر میکنند و با رهبران ارمنستان روابط گرم و دوستانهای برقرار کردهاند. وقتی ایران در این باره به ما هیچ توضیحی نمیدهد، حق ندارد درباره مناسبات ما با اسرائیل توضیحی بخواهد».
این اظهارات نماینده پارلمان جمهوری آذربایجان که در سالهای اخیر بارها از تریبونهای مختلف این کشور شنیده شده است، جدای از آنکه از به دلایل مختلف چنانکه پیشتر ذکر شد، قابل قبول نبود، امّا به نوعی یادآور تحولی بزرگ در نوع روابط دو کشور است، آن تحولی که در الگوی تکراری روابط طرفین با قید زمان در عوض شدن تدریجی جایگاه و موازنه خود را نشان داده است. چنانکه پیشتر به یکی از خاطرات هاشمی رفسنجانی مربوط به 29 خرداد 1372 اشاره شد، مبنی بر اینکه چهار روز پس از استقرار حیدر علییف در باکو، محمود واعظی معاون وقت وزیر خارجه ایران به درخواست حیدر علییف از ارمنستان خواسته بود که تغییر قدرت در باکو را برای پیشروی در جنگ قراباغ مغتنم نشمارند. یعنی در شرایطی که معمار جمهوری آذربایجان و رئیس جمهور مقتدر این کشور، در روزهای نخست رسیدن به قدرت، از اعتبار و ارتباط جمهوری اسلامی ایران با دولت ارمنستان جهت یافتن فرصت تثبیت قدرت خویش بهره میگرفت و کانالهای فعّال ایران در ارتباط با ارمنستان را مغتنم میشمرد، دو دهه بعد از تریبونهای رسمی جمهوری آذربایجان خواستهٔ قطع روابط تهران با ایروان طرح میشود. موسیبیگاف در این مصاحبه نگرش حکومت متبوعش نسبت به روابط با ایران را نیز بازتاب میدهد: «کشورش علاقمند است از تنش سیاسی دوری بجوید و مناسبات اقتصادی با ایران را توسعه دهد. در این باره وی تأکید میکند که ایران باید از تحریکات خود علیه آذربایجان دست بکشد» نکته جالب آن است که مواضع مقامات جمهوری آذربایجان عموماً بهگونهای است که گویا آنها هیچگونه تحریکات علیه ایران ندارند و انواع سازمانها و تشکلها و رسانههای تجزیهطلب ضد ایرانی را زیر چتر حمایتی خویش در داخل و خارج خاک جمهوری آذربایجان مدیریت، راهبری یا حمایت نمیکنند و بخشهایی از فعالیتهای نهادهای حکومتی آنها نظیر کمیته دولتی امور دیاسپورا معطوف به خدشه وارد ساختن به تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران نیست.
در شرایطی که اندک زمانی بعد با انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری، دولت جدید از بدو استقرار یکی از اهداف و اولویتهای سیاست خارجی خویش را ارتقای همکاریها با جمهوری آذربایجان عنوان کرد و در این مسیر نیز اقداماتی را صورت داد و بهرغم حواشی و مسایل معمول مبتلابه روابط، مناسبات دو کشور دستِکم در سطوح رسمی از نشیب سالهای 1390 و 1391 خارج شد، اما ظاهراً این رویکردها تأثیری در سیاست کلان جمهوری آذربایجان در نزدیکی روزافزون با اسرائیل برجای نداشت. سفر پرسروصدای نتانیاهو که مشابه سفر پرز مقصدش جمهوری آذربایجان و قزاقستان بود با اعتراض رسمی تهران مواجه نشد. محسن پاکآیین سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در باکو، یک روز پیش از این سفر در مصاحبهای گفت: «انتظار نداشتیم باکو با سفر نتانیاهو موافقت کند چرا که این کشور اسلامی است و کشورهای اسلامی از برقراری رابطه و هر اقدامی که منجر به خروج از انزوای رژیم صهیونیستی شود، منع شدهاند... پروژه اخلال در روابط تهران و باکو نیز در این سفر ناکام خواهد ماند، چرا که این روابط مستحکم است و مسئولین ایران و جمهوری آذربایجان با درایت و تیزهوشی اجازه اختلال در این روابط را نخواهند داد. من میدانم دولت جمهوری آذربایجان عدم صداقت رژیم صهیونیستی را قبلاً تجربه کرده و نسبت به عدم صداقت صهیونیستها واقف شده و امیدوارم در این سفر به تل آویو اجازه سوء استفاده از رابطه خود با باکو را ندهد.»
در واکنش به این سفر تجمعات اعتراضی در 21 آذرماه از سوی دانشجویان دانشگاههای آزاد و طلاب شماری از استانهای شمال غرب کشور از جمله اردبیل، سراب و پارس آباد مغان برگزار شد جمعی از اعضای حزب اسلامی جمهوری آذربایجان نیز در 22 آذرماه با تجمع در مقابل وزارت خارجه جمهوری آذربایجان سفر نخستوزیر رژیم صهیونیستی به این کشور را محکوم کردند. در مجموع اعتراضهای صورت گرفته نسبت به این سفر به نوعی بود که برخی ناظران آنرا به سکوت تهران در برابر این رویداد تعبیر کردند. دویچه وله در گزارشی در اینباره با اشاره به تعبیر بسیج دانشجویی در اعتراض به سفر نتانیاهو مبنی بر سفر نامبرده به بیخ گوش ایران، خاطرنشان ساخت که اسراییل 40 درصد از نفت صادراتی جمهوری آذربایجان را میخرد و متقابلاً به این کشور سلاح میفروشد و بنا به گفته مقامات دو کشور، آذربایجان حدود 5 میلیارد دلار اسلحه از اسراییل خریده است. دویچه وله در ادامه به نقل از دالغا خاتیناوغلو مدیر بخش ایران اخبار بخش انگلیسی خبرگزاری ترند جمهوری آذربایجان، به نقل از وی نوشت: «باکو در مناسبات خود با اسراییل به منافع ایران هم توجه دارد و بهرغم اینکه مناسبات اقتصادی خوبی با اسراییل دارد، تاکنون سفارتخانه و کنسولگری در این کشور افتتاح نکرده است»، وی در ادامه افزود: «ایران و جمهوری آذربایجان بیش از 650 کیلومتر مرز آبی و زمینی مشترک دارند. اسرائیل در کشورهای مسلمان شوروی سابق که سنّی هستند هم حضور دارد ولی ایران نسبت به آنها تا به حال حساسیتی نشان نداده است. اسرائیل در ترکمنستان دهها پروژه اجرا میکند و ایران اعتراضی نکرده است، ولی جمهوری اسلامی روی آذربایجان به دلیل شیعه بودن آن حساسیت نشان میدهد»، خاتیناوغلو در ادامه خاطرنشان ساخت که ایران به دلیل مناسبات خوبی که با آذربایجان دارد، اینبار در قیاس با سفرهای قبلی مقامات اسرائیل به باکو، رسماً اعتراضی نکرده است.
هرچند که تحلیل کارشناس جمهوری آذربایجانی مبنی بر ملاحظات تهران راجعبه روابط دوستانه با باکو، در عدم اعتراض رسمی به سفر نتانیاهو بازتابدهنده بخشی از واقعیت است، امّا احتمالاً در متن ماجرا عوامل دیگری نیز دخیل بوده است. در اعتراضات داخل جمهوری آذربایجان خلأ حاصل از غیبت و جایِ خالی چهرهها و تشکلهای شاخصِ نمایندهٔ شیعه سیاسی در جمهوری آذربایجان نیز به چشم میخورد؛ در این تحولّات خبری از اعتراضات در نارداران نبود. نارداران شهرک ساحلی در نزدیکی باکو است که هم بهواسطه وجود مرقد بیبی رحیمه یکی از خواهران امام هشتم شیعیان و هم پیشینه تاریخی آن بهمنزلۀ یکی از مراکز قدیمی مدارس شیعی در جنوب قفقاز، یکی از کانونهای متدینین شیعه جمهوری آذربایجان محسوب میشد و از منظر دولت باکو بهعنوان خاستگاه جمعی از چهرههای شاخص حزب اسلامی جمهوری آذربایجان از جمله حاج علی اکرام علییف و فضای سنتی و ظاهر ملهم از مراکز مذهبی ایران و گرایشهای قاطبۀ جمعیت آن، بهعنوان دژ دینداران تأثیرپذیرفته از جمهوری اسلامی در جمهوری آذربایجان شناخته میشد. این روستا در شهریور 1394 یکی از مقاصد سفر یکی از مراجع تقلید ساکن قم، آیتالله حسین نوری همدانی بود که با دعوت اللهشکور پاشازاده، رئیس اداره مسلمانان قفقاز به جمهوری آذربایجان سفر کرد. سفری که با توجه به دعوت شیخالاسلام جمهوری آذربایجان، با تأیید حاکمیت باکو به انجام میرسید. ظاهراً استقبال پرشور و چشمگیر اهالی شهرک نارداران از این روحانی عالیرتبه شیعه، نگرانیهای نیروهای امنیتی جمهوری آذربایجان را در قبال این کانون تحرکات دینداران سیاسی شیعه بیشتر کرد. در 5 آذر 1394 نیروهای ویژه وزارت کشور جمهوری آذربایجان (اداره مبارزه با جرایم سازمان یافته) به این روستا حمله کردند که بر اساس اعلام منابع رسمی این کشور 6 کشته بر جای گذاشت که ظاهراً دو تن از این افراد از نیروهای پلیس بودند. این تلفات به شدت عمل بیشتر نیروهای امنیتی در اقداماتشان در نارداران منجر شد. حمله 5 آذر سرآغاز سلسله عملیات سرکوب فعالان سیاسی شیعه مرتبط با جنبش اتحاد اسلام به ریاست حاج طالع باقرزاده و ایجاد تغییرات اساسی در شهرک نارداران و تغییر کاربری تاریخی و سنتی آن شد. ظاهراً روابط خوب باکو و تهران، اثری در کاهش شدت عمل در قبال نارداران نداشت و در ضمن ضربات سنگینی به فعّالان سیاسی شیعه جمهوری آذربایجان وارد آمد و شماری از رهبران آنها به حبسهای طولانی محکوم شدند و خلأ حضور آنان در اعتراضات آذر 1395 به سفر نتانیاهو آشکار شد.
از پیامدهای سفر نتانیاهو و عدم واکنش جدی تهران، نطق یکی از نمایندگان مجلس جمهوری آذربایجان در 10 دی 1395 شایان توجه بود. قدرت حسینقلیاف با اشاره به اینکه مقامات جمهوری اسلامی ایران حق ندارند با مداخله در امور داخلی آذربایجان به روابط رو به توسعه کشورش با اسراییل اعتراض کنند، گفت دولت باکو باید به تهدیدهای جمهوری اسلامی ایران در این باره واکنش نشان دهد. او در واکنش به اعتراضهای برخی از نمایندگان مجلس و ائمه جمعه ایران به سفر نتانیاهو ابراز داشت که موضع تهاجمی اخیر جمهوری اسلامی ایران نسبت به جمهوری آذربایجان میتواند عواقب وخیمی در پی داشته باشد. اگر ایران جرأت حمله به جمهوری آذربایجان را به خود بدهد، این کشور (ایران) از روی نقشه محو شده و به جای آن 5 کشور جدید تأسیس خواهد شد! پس از سخنان حسینقلیاف، رییس مجلس جمهوری آذربایجان در واکنش به اظهارات او گفت: ایران هرگر قادر به دخالت در امور داخلی این کشور نخواهد بود. اوگتای اسداف در ادامه گفت: کشورش هرگز به سفر اخیر رییس جمهوری اسلامی ایران به ارمنستان اعتراضی نکرده است و دو کشور باید به یکدیگر احترام بگذارند
نکته جالب در این موضعگیری حسینقلیاف از منظر چارچوب الگوی حاکم بر روابط دو کشور، این است که باکو برنامۀ مد نظر خویش در تضاد با منافع و خطوط قرمز تهران را به اجرا درآورده و ایران نیز اعتراض خود را صورت داده و به آن میزان که اعتراض تهران ضعیفتر شدهاست، واکنش باکو شدیدتر شد. البته که بخشی از این واکنش متأثر از شرایط بینالمللی و وضعیت داخلی ایران بود. این لفاظیها سه هفته قبل از تحلیف ترامپ بهعنوان رئیس جمهور آمریکا صورت گرفت که در کمپین انتخاباتی خود وعده داده بود که برجام را پاره خواهد کرد. از سوی دیگر در پاییز 1395 یکی از اخبار مربوط به فعالیتهای قومگرایانه در ایران پیگیریهای جمعی از نمایندگان متنفذ مجلس دهم برای تشکیل یک فراکسیون ترک بود، نمایندگان متنفذی که مواضع همدلانه شماری از آنها با باکو در حوزه مسایل منطقهای جنبه پنهان نداشت و در فضای عمومی ایران نیز چند صباحی بود که شماری از طرفداران تیم تراکتورسازی، ولو جمعی معدود، سکوهای ورزشگاهها را به عرصۀ طرح شعارهایی کمسابقه بدل ساخته بودند که از منظر دولت باکو بسیار مطلوب محسوب میشد. از طرف دیگر تضعیف جریانهای سیاسی منتسب به جمهوری اسلامی ایران در جمهوری آذربایجان قابل کتمان نبود و آسودگی باکو از اینکه تهران به راستی تصمیم و تمایلی برای مداخلات نگرانکننده از آن جنس که دولت جمهوری آذربایجان همواره از جانب روسیه یا قدرتهای غربی و حتی شریک استراتژیک خود ترکیه از آن بر حذر است در مسایل این کشور ندارد، فضا را به سمتی برد که اوگتای اسداف، رئیس پارلمان باکو در جمعبندی صحبتهای همدلانه خود در واکنش به لفاظیهای حسینقلییف مدعی شود که تهران هرگز قادر به دخالت در امور داخلی جمهوری آذربایجان نخواهد شد. جالبتر آنکه اسداف با اشاره به تنها سفر روحانی رئیس جمهور ایران به ارمنستان، آنهم سفری کوتاه در برابر سفرهای پرشمار روحانی به باکو، عدم اعتراض رسمی باکو را لطفی برای تهران برمیشمرد. هر چند که رسانههای جمهوری آذربایجان نسبت به همان یک سفر رئیس جمهور ایران به ایروان معترض شدند و صدالبته در سفرهای کمشمار محمدجواد ظریف به ایروان در مقایسه با سفرهای مکرّر وزیر خارجه ایران به باکو، نیز رویهٔ طلبکارانهٔ مشابهی در پیش گرفتند. به هر روی روابط باکو و تلآویو مسیر رو به رشد خود را طی کرد و در جنگ 2020 قراباغ نیز نقطه عطفی را رقم زد، آنجا که دولت جمهوری آذربایجان پیروزی قاطع در این نبرد را مرهون تسلیحات اسرائیلی و ترکیهای خواند و به دفعات از کمکهای نظامی تلآویو تشکر کرد. جنگی که پیشروی نیروهای باکو از حاشیه مرز جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت و ایران در این رویداد نیز همان استثناءگرایی معمول در مقایسه با دیگر همسایهها را در قبال باکو بروز داد و با حمایت رسانهای و سیاسی و شهید معرفی کردن جانباختگان جمهوری آذربایجانی این نبردها، حمایت معنوی خویش را از جمهوری آذربایجان نیز نشان داد.
سرانجام بحث
پاسخهای الهام علییف به دو پرسشی که اخیراً در یک نشست رسانهای از او پرسیده شد، میتواند خاتمهٔ خوبی برای این نوشته باشد. الهام علییف در 21 می 2021 در همایش ویدئویی مرکز بینالمللی نظامی گنجوی تحت عنوان «قفقاز جنوبی؛ توسعه منطقهای و چشماندازهای همکاری» در پاسخ به سؤال آبراهام فاکسمن رئیس اتحادیه مبارزه با افترا که در زمینه بهبود وِجهه اسراییل در عرصه بینالمللی فعالیت میکند راجعبه مناسبات اسراییل و جمهوری آذربایجان گفت: «مناسبات ما بسیار متنوع است. ما شرکای تجاری هستیم و حجم تجارتمان در حال افزایش است. یکی از بخشهای مهم همکاریمان گردشگری است. قبل از شیوع همهگیری، پروازهای میان آذربایجان و اسراییل به طور منظم هر روز انجام میشد و سفرهای متقابل وجود داشت. زیرا در اسراییل جمعیت بزرگ یهودی ـ آذربایجانی وجود دارد و در آذربایجان نیز فعالترین جمعیت پرشمار یهودی وجود دارد. جمعیت یهودی آذربایجان در توسعه مناسبات دوجانبه آذربایجان ـ اسراییل، نقش مهمی بازی میکند. شهروندان یهودیِ فعّال آذربایجان کارهای بزرگی برای مناسبات نزدیکتر میان دو کشور انجام میدهند»، رئیس جمهور آذربایجان در ادامه افزود: «یکی از بخشهای مهم همکاریمان با اسراییل نیز صنایع دفاعی است. این همکاری سالهای طولانی است که ادامه دارد. مخفی نیست که آذربایجان دسترسی کامل به محصولات دفاعی اسراییل دارد. ما هماکنون در مرحله جدید روابط هستیم. میدانید که اسراییل در شرایط اقلیمی بسیار دشوار، موفق به ایجاد پیشرفتهترین بخش کشاورزی شده است. این الگوی خیلی خوبی برای ماست و ما هم در اراضی آزاد شده و هم بهطور کلی در کشورمان، میتوانیم از این فناوری استفاده کنیم. به این ترتیب، فناوری، مهمترین عامل همکاری ما است، جوابمان برای سوال شما این است»،
در ادامه همین کنفرانس الهام علییف به پرسش ایهود باراک نخستوزیر پیشین اسراییل راجع به روابط باکو ـ تهران پاسخ داد. ایهود باراک پرسید: «اگر در نظر داشته باشیم که توافق هستهای احیا خواهد شد و صرفنظر از اینکه چه کسی به ریاست جمهوری ایران انتخاب خواهد شد، آیتالله [خامنهای] در سالهای آینده دارای اختیارات باقی خواهد ماند، درباره مناسبات ایران و همسایگان و در کل نقش آن در منطقه چه فکر میکنید؟»، رئیس جمهور آذربایجان در پاسخ گفت: «جناب نخست وزیر! ابتدا به خاطر تبریکتان به مناسبت پیروزی [در جنگ 2020 قراباغ] خیلی تشکر میکنم. من مطالبی را که بیان کردید ارج مینهم. همانطور که گفتید در ایران انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. ما با دولت کنونی ایران همکاری دوجانبه خیلی مفید و گفتگوی خیلی فعّالی برقرار کردهایم و شمار زیادی اسناد امضا شده است. هماکنون پس از آزاد شدن اراضی، ما 132 کیلومتر از مرزمان با ایران را احیا کردهایم. این اراضی در اشغال ارمنستان بود. در واقع، یکی از مسیرهای عملیات نظامی، در طول رود ارس در مجاورت مرز ایران بود. این 132 کیلومتر مرز احیا شده و البته که این فرصتهای جدیدی ایجاد میکند. امیدواریم که دولت جدید پس از انتخابات نیز سیاست روابط نزدیک با آذربایجان را ادامه دهد، زیرا همکاری اقتصادیمان در حال افزایش است. طرحهای حمل و نقلی نیز فرصتهای جدیدی ایجاد میکنند. پس از حل مناقشه قراباغ کوهستانی، به نظرم تمامی کشورهای منطقه میتوانند برای امکانات جدید و امتیازات اقتصادی بیایند. ما صرفاً باید گامهای مشترکمان را درست برنامهریزی کنیم. این گامها باید ما را به ثبات و امنیت و توسعه اقتصادی برساند»
مختصر نگاهی به پاسخ رئیس جمهور آذربایجان به دو پرسش فوق تفاوتهای بزرگ نگرش باکو به روابط با تلآویو و تهران را به روشنی نمایان میسازد و ملاحظه میشود که الهام علییف بهصورت علنی روابط باکو ـ تلآویو را همهجانبه میداند و در مقابل روابط باکو ـ تهران را در حوزه اقتصاد و حمل و نقل مورد تأکید قرار میدهد. یکی از نکات جالب، اشارۀ علییف به روابط خوب دو کشور در دوره دولت روحانی است که البته بررسی کمّی و کیفی این روابط و منافعی که در این مدت توسط هر یک از دو کشور حاصل شد، مجال دیگر و بررسی دقیقی میطلبد و کاربست الگوی معرفی شده در این نوشتار در این دورۀ خوب روابط گویای واقعیتها است. در چارچوب الگوی حاکم بر روابط تهران ـ باکو در مطالعۀ موردی فاکتور اسراییل، صراحت رئیس جمهور آذربایجان دربارهٔ ابعاد همکاریهای طرفین و از طرف دیگر در موضع پاسخگو قرار گرفتن او در یک کنفرانس آنهم از طرف یک چهره سیاسی و نظامی شاخص اسراییلی دربارهٔ روابط تهران ـ باکو و اشارهٔ تلویحی وی به کمک ایران به جمهوری آذربایجان در جنگ قراباغ 2020، نشانۀ عملکرد فاکتور زمان دربارۀ روابطی است که روزگاری باکو از سوی تهران در مورد آن وادار به توضیح میشد و اکنون باکو در برابر تلآویو آنهم در فضای علنی به توضیح ناگزیر میشود و این همان تغییر جایگاهها در الگوی روابطی است که با پیشروی باکو در تحقق برنامههایش در بستر زمان صورت گرفته است. از نمونه دشواریهای مناسبات تهران و باکو همین بس که مرکز بینالمللی نظامی گنجوی شاعر ایرانی که دولت جمهوری آذربایجان او را به منزله یکی از نمادهای این کشور در داخل و خارج تبلیغ میکند، دستِکم به واسطه روایت باکو از این شاعر و مصادره تمامیتخواهانه یکی از ستونهای شعر فارسی، نمیتواند محملی برای حضور یک صاحبنظر یا کارشناس ایرانی برای طرح و لو دیدگاههای رسمی جمهوری اسلامی ایران باشد.
یادداشتها:
نظر شما :