ماهیت درحال دگرگونی نظم بینالملل از نگاه رهبران اروپایی
اروپا آینده جهان را چگونه می بیند؟!
دیپلماسی ایرانی: اندیشکدههای اروپایی در چند ماه اخیر، گزارشها و تحلیلهای بسیاری در راستای بررسی آینده نظام بینالملل منتشر کردهاند. یکی از دلایل این امر، بروز بحران کوید-19 و واکنشهای آمریکا و چین به این مسئله و نکته بعدی انتخابات آتی آمریکا بوده است که آنها تمایل دارند موجب حذف ترامپ شود. در نوشتار حاضر به بررسی برخی از این آثار، بهویژه گزارش مفصل اندیشکده ایفری ، تحلیل باشگاه بیست و گزارش اندیشکده کالج نظامی جنگ فرانسه (ایرسم) با توجه به سه محور اصلی جایگاه آمریکا در آینده نظام بینالملل، جایگاه چین و روسیه، همچنین جایگاهی که اروپا برای خود درنظر دارد پرداخته شده است.
نگاه رهبران اروپایی به آمریکا در نظم آینده
کارشناسان اروپایی، آینده نظام بینالملل را در کوتاهمدت، رقابت بین آمریکا و چین درنظر میگیرند. از دید آنها، آمریکای ترامپ به اندازه چین، شیوه سرمایهداریاش، ماهیت سیستم سیاسیاش و بلندپروازیهای راهبردیاش، طیفی از موضوعاتی هستند که بسیاری از منافع و ارزشهای اروپا را نادیده میگیرند. اقداماتی مانند خروج از توافق آبوهوایی پاریس، شیوهای که آمریکا درصدد اصلاح سازمان تجارت جهانی است، نادیده گرفتن سازمان ملل متحد، رویکردی که درقبال توافق هستهای با ایران و پیمان نظارت بر تسلیحات هستهای داشته است، حمایتگرایی ترامپ و انتقاد او از ناتو و اتحادیه اروپا برخی از نمونهها هستند.
از دید اعضای اتحادیه اروپا ضروری است روابط فراآتلانتیکی از نو راهاندازی شود. از سالهای دهه 1950، روابط فراآتلانتیکی مبتنیبر سهگانه ارزشهای مشترک، جامعه امنیتی و روابط اقتصادی نزدیک بوده است. حمایت مالی آمریکا از آنچه نظم لیبرال نامیده میشد و به نهادهای بینالمللی تسری مییافت، مهمترین جنبه تحقق این همگرایی و این سهگانه بود.
اگرچه همیشه انتقاداتی بر پیوندهای فراآتلانتیکی وارد بوده است، اما تحولات اخیر موجب تردید درمورد ماهیت و ادامه این روابط بودهاند. ترامپ اولین رئیسجمهوری است که عنوان کرده مایل است شکست اروپا را با چشم خود ببیند. شعار اول آمریکای او در اروپا بهعنوان پایان دادن به چندجانبهگرایی و تعهدات بینالمللی آمریکا درنظر گرفته شده است.
آمریکا مواد لازم برای ایجاد جنگی سرد با چین را آماده کرده است. دو حزب آمریکایی سیاست جدید مشترکی را درقبال چین درپیش گرفتهاند. آمریکا هراسی از بروز هر گونه درگیری در فضای این جنگ سرد با چین ندارد، ولی برای اروپا ممکن است این درگیری هزینههای بسیاری تحمیل کند. اروپا ناگزیر است در فضای جدید خود بهتنهایی این هزینهها را متحمل شود.
جایگاه چین در نظم آتی
چین از دید اکثریت کشورهای اروپایی، بهعنوان شریکی کلیدی درمقابله با چالشهای حکمرانی جهانی، بهویژه در حوزههایی مانند تغییرات آبوهوایی، اصلاح سازمان تجارت جهانی و توافق هستهای ایران محسوب میشود. اگرچه بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی، همان شکایتهای آمریکایی، بهویژه سوءظن و بیاعتمادی خود درقبال ابتکارعمل یکجاده، یک کمربند چین را بروز میدهند. مسائلی که دراینمورد مطرح میشود عبارتند از: نبود دسترسی به بازار و رقابت عادلانه، نگرانی درمورد سرقت مالکیت معنوی، جاسوسی سایبری، دسترسی به فناوریها و زیرساختهای راهبردی اروپایی، مشکلات حوزه حقوق بشر و تمرکز قدرت در دست شی جینپینگ.
اگرچه روابط با آمریکا راهبردیتر و جامعتر است، اما اکثر کشورهای اتحادیه اروپا به چین بهعنوان فرصتهای کسبوکار و انجام اموری اقتصادی برای رهایی از مشکلات اقتصادی که با آن مواجه هستند نگاه میکنند. تمامی کشورهای اروپایی مخالف رقابت ژئوپلیتیکی آمریکا و چین هستند.
جایگاه اروپایی از نگاه خود
اروپا جایگاه آتی خود را در میانه رقابت آمریکا و چین میبیند. درطرفی، یکی از قدیمیترین شرکای راهبردی، یعنی آمریکا قرار دارد و درسمتدیگر، چین بهعنوان یکی از بزرگترین بازارهای جهانی و ابرقدرت اقتصادی احتمالی آتی است. یکجانبهگرایی آمریکا و نیز اشتیاق هرچهبیشتر چین برای ایفای نقش در عرصه بینالملل، دلایلی برای تغییر رویکرد کشورهای اروپایی هستند و چشمانداز راهبردی اروپا را تغییر دادهاند. بهرغم شکافهایی که بین اعضای اتحادیه اروپا و همچنین بریتانیا دیده میشود، اما یافته کلیدی پژوهش ایفری این بوده است که تمامی آنها تحلیل و موضعگیری یکسانی در این مورد داشتهاند. کشورهای اروپایی آمریکا را بهعنوان مهمترین همپیمان خود درنظر میگیرند و بهلحاظ نظامی به آن تکیه دارند، اما ازطرفدیگر، مایلند تا آنجاکه ممکن است با چین تجارت داشته باشند.
این تعارض باتوجهبه اینکه واشینگتن درصدد افزایش حضور نظامی خود در کشورهایی مانند مجارستان، یونان و لهستان است مشخصتر شده است. در این کشورها، پویایی رشد اقتصادی بهنفع چین بهنظر میرسد. بنابراین، امروز شرکتها در این کشورها تلاش دارند با رعایت احتیاط، تعهدات خود درقبال چین را حفظ و حتی تقویت کنند، اما این کار را با آگاهی بیشتر و درنظر گرفتن ابعاد راهبردی و ابزارهای دفاعی جدید، مانند سازوکار غربالگری سرمایهگذاری اروپایی (The European Investment Screening Mechanism) انجام میدهند.
از نظر اروپا، هم چین و هم آمریکا، بهعنوان دو شریک این قاره، مشکلات عمدهای دارند و رقابت آنها نیز مشکل است. باوجوداین، اگر اروپا بتواند بهعنوان متوازن کننده عمل کند، هدف مشترک اروپایی این است که از سیستمی دوقطبی که در آن اتحادیه اروپا ناگزیر به انتخاب بین یکی از طرفها شود و خوبی و بدی آن را بپذیرد، اجتناب کند.
برخی از کشورها مانند ایتالیا، پرتغال و یونان، بهعلت تاریخ و موقعیت جغرافیایی خود، احتمالاً خود را بهعنوان پُلی بین آمریکا و چین نشان خواهند داد.
برخی کشورها مانند مجارستان میکوشند دو قدرت را علیه یکدیگر بشورانند تا دراینبین بتوانند از امتیازات ممکن بهرهبرداری کنند. علاوهبراین، مجارستان نیز با هر دو قدرت درحال بازی کردن است تا بتواند مقابل تسلط و رهبری فرانسه و آلمان در بروکسل را بگیرد. دولت قبلی ایتالیا نیز همین رویکرد را دنبال میکرد.
دیگر کشورها مانند لتونی، رومانی و اسلوواکی ترجیح میدهند از اجتناب دوری کنند، اقدام خاصی انجام ندهند و بایستند ببینند در آینده چه رخ خواهد داد.
در نهایت، گروه فرانسه، آلمان و اسپانیا درحال همکاری با بروکسل هستند تا بتوانند خودمختاری راهبردی و قیمومیت اقتصادی اتحادیه اروپا، ازجمله ظرفیت توسعه فناوریهای مهم حیاتی را بهشیوه ای خودکفا، مستقل از چین فراهم آوردند، درعینحال، این کار را با مدیریت وابستگیهایی که به آمریکا دارند به انجام برسانند.
راهبرد اروپا ساخت سیستمی لیبرال، اساساً مبتنیبر بنیانی دوجانبه با کشورهایی با ذهنیت مشابه است و این اقدام را با امضای توافقات تجارت آزاد با کانادا، ژاپن و کشورهای مرکوسور (آرژانتین، برزیل، پاراگوئه، اوروگوئه و ونزوئلا) بوده است. درعینحال که تلاش میکند با کشورهایی مانند آمریکا، روسیه و چین نیز در عصر دیجیتالی رقابت کند.
استقلال راهبردی یا خودمختاری راهبردی اروپایی هنوز بهدرستی تعریف نشده است. باوجوداین، حتیاگر درجه انگیزه و بلندپروازی درمورد این موضوع در سراسر اتحادیه اروپا متفاوت باشد، اما این مفهوم برای اعضا جذابیت بسیاری داشته است بهاینعلت که آنها میخواهند بتوانند نظم بینالمللی را هدایت کنند، نظمی که بیشتر برمبنای زور است تا قانون. در آینده نظم بینالملل، تنها چیزی که به اروپا کمک خواهد کرد حفظ استقلال راهبردی یا خودمختاری راهبردی اروپایی است.
نتیجهگیری
نظم آتی جهان از دید اتحادیه اروپا (و بریتانیا)، نظمی دوقطبی است و جنگی سرد بین آمریکا و چین خواهد بود. اینکه آینده آن چه خواهد شد و آیا یکی از این دو موفق میشود به ابرقدرت بلامنازع تبدیل شود، یا خیر روشن نیست، چون هنوز زمانی طولانی باید صرف منازعات و قد علم کردن هر دو طرف مقابل یکدیگر شود. جایگاه فردای آمریکا و چین در نظم آتی چندان تغییری با وضعیت فعلی نخواهد کرد. هر دو کشور در بسیاری از موارد تفوقی نسبی بر دیگری دارند و این وضعیت متوازن نخواهد شد. رسیدن به توازن برای این حالت، مدتها صفآرایی و جدال و درگیری و پوستاندازی خواهد بود. بنابراین، هنوز اینکه گفته شود قدرت آمریکایی برتر از چین خواهد بود یا خیر ممکن نیست. اروپا نیز تلاش میکند وسط باقی بماند، چون برخی ویژگیهای آمریکا و برخی دیگر از ویژگیهای چین را بهنفع خود میداند.
اروپا تمام تلاش خود را میکند قواعد این نظم جدید دوقطبی بهضرر کشورهای این قاره نوشته نشود و در اولین اقدام، وسط دو قدرت قرار نگیرد. مشابه با جنگ سرد بین شوروی و آمریکا، اروپا زمین بازی دو ابرقدرت آتی خواهد بود. نگرانی اروپا این است که تشتت درونی، بهویژه تضادهای موجود بین نیروهای مخالف با بروکسل و وزنه فرانسه و آلمان/ با نیروهای موافق با آن، توانایی تصمیمگیری راهبردی و قدرت اثرگذاری سیاسی اروپا را آن اندازه پایین آورد که بار دیگر اروپاییها به کشورهای ضعیفی که در دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بودند تبدیل شوند.
چند ماه قبل شاید در تحلیلها دیده میشد که اروپا درصدد جایگزینی روسیه، ژاپن، کانادا و دیگر قدرتهای بزرگ برای جبران تخریب روابطش با چین و آمریکا و یافتن راهی برای عبور از تنشهای ناشی از درگیری این دو قدرت است، اما درحالحاضر، تغییری از این رویکرد مشخص است. اروپا گردش بهسمت دیگر قدرتها را ادامه میدهد، اما آن را کافی نمیداند. این قدرتها نیز به اندازه اروپا از شرایط دوقطبی متضرر خواهند شد، اما اروپا تنها عرصهای است که آمریکا و چین میتوانند در آن تقابل داشته باشند و به یکدیگر ضرر سنگینی برسانند.
با توجه به وضعیتی که اروپا در آن قرار دارد، احتمال اینکه این کشورهای متشتت به اهمیت اتحاد برای فائق آمدن بر وضعیت دوقطبی برسند بسیار است، اگرچه اکنون فقط سرابی از این آینده دیده میشود. همزمان، اروپاییهای محور بروکسلی، هر کاری میکنند تا استقلال راهبردی سیاسی اروپا را حفظ کنند و اروپا وزنهای برای سخن گفتن در نظم آتی داشته باشد . اروپاییهای غیربروکسلی نیز دلایل بسیاری برای دست یافتن به استقلال راهبردی اروپا دارند که یکی از این دلایل میتواند اقتصادی باشد. این نقطه آغازین اشتراک اروپاییهاست که باید دید آیا حال که متولد شده توان بقا دارد یا خیر.
نظر شما :