از مردمی که پیشوای خونآشامشان را میستایند باید بترسیم
بهره برداری پوتین از استالین
نویسنده: مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی: دیکتاتورها پس از مرگ هم زنده میمانند، مانند استالین که روحش هفت دهه پس از مرگش دوباره در روسیه حلول کرده است. چند سال پس از مرگ، در ۱۹۶۱، جنازهاش از آرامگاه میدان سرخ به جای دیگری منتقل شد و چندی بعد همه مجسمهها و بناهای یادبود او از فضای عمومی محو شد. نسلهای بعدی حتی در دوران اتحاد شوروی نیز اطلاعات زیادی درباره استالین دریافت نمیکردند. دلیل آن واضح بود. هر روز از دوران استیلای سه دههای استالین بر شوروی همراه بود با کشتار و زندان و تبعید مردم؛ نه مردم بیگانه، مردم شوروی. حتی فرمانروایان و شهریاران قرون وسطا و عهد باستان هم چنین بیپروا همه رفقا و همقطارانشان را قتلعام نکردند که استالین کرد.
به هر حال روزی روسیه از قبضه حزب کمونیست خارج شد، بایگانیها گشوده شد و به لطف آزادی بیان و مطبوعات آزاد ابعاد مهیب جنایات استالین افشا شد. اما این پایان بازی نبود. در سرزمینی که «اقتدارگرایی» ریشههایی تا اعماق زمین دارد و پیشواپرستی شایع است، شبح دیکتاتورهای مُرده مترصد میمانند تا باز در پیکر شهر حلول کنند. این طبیعی است که با گذر زمان نگاه مردم به فرمانروایان قدیمی عوض میشود، اما وقتی سیاهه سیاهکاریهای آن دیکتاتور سر به فلک بکشد، عشق دوباره به آن دیکتاتور چه معنایی دارد؟ این همان اتفاقی است که امروز در روسیه با ترفندهای پوتینیستی و با همت گروههای کمونیستی در حال وقوع است.
وقتی مردم یک کشور دیکتاتور پیشینشان را فقط به این دلیل که نام کشورشان را در جهان بلندآوازه کرده دوست داشته باشند، بزرگترین برنده کسی خواهد بود که خود را جانشین آن دیکتاتور بزرگ میداند. همه آن عشق و نوستالژی تاریخی ناخواسته و ناخودآگاه به سوی جانشین امروزی او سرازیر میشود. برنده اصلی استالیندوستی مردم روسیه هم کسی جز پوتین نیست؛ با این امتیاز بزرگ که پوتین میتواند مدعی باشد، فضایل استالین را دارد و رذایلش را نه. لِف گودکوف، مدیر مؤسسه افکارسنجی لِوادا، نیز معتقد است این استالیندوستی بیش از همه از کرملین و پوتین آب میخورد. پوتین که زمانی خود افسر اطلاعاتی بود اگر هم استالینیست نباشد ــ که قطعاً نیست ــ مزایای امنیتی نظام استالینی را میپسندد، ضمن اینکه با مصادره کردن استالین برای خود، برگه آسِ کمونیستهای امروزی را هم میبُرَد؛ و مهمتر از همه اینها میتواند استالین را به نمادی در بازی ملیگرایانه خود بدل کند... این همه سود... یک تیر و این همه نشان...
طبق تحقیق مؤسسه افکارسنجی لِوادا،(http://www.levada.ru/2017/02/15/15388/) در ۲۰۱۷ حدود ۴۶ درصد مردم روسیه نگاه مثبتی به استالین داشتند (این میزان فقط ۵ سال پیش از آن ۲۸ درصد بود!). در نظرسنجی دیگری حدود ۴۰ درصد مردم روسیه استالین را برجستهترین شخصیت «همه زمانها و ملتها» معرفی کردند، در حالی که در ۱۹۸۹، یعنی در واپسین سالهای نظام شوروی، فقط ۱۲ درصد مردم روسیه چنین نظری داشتند. آن زمان ۷۲ درصد مردم روسیه جنایات استالین را نابخشودنی میپنداشتند و در سالهای اخیر فقط ۳۹ درصد چنین نظری دارند. امروز حتی ۲۵ درصد مردم همه آن جنایات را ضرورتی تاریخی میدانند! فقط 5 درصد مردم از او میترسند. و نتیجه همه آنها اینکه در چند سال اخیر حدود ۱۰۰ مجسمه استالین به فضای عمومی روسیه بازگشته است.
دنیای عجیبی است. استالین بزرگترین رهبر کمونیستهای جهان بود؛ هیتلر هم بزرگترین دشمن کمونیستهای جهان بود. اما ــ امایی تکاندهنده ــ استالین بسیار بیشتر از هیتلر کمونیستهای شاخص را کشت! چه فرقی میان هیتلر و استالین است؟ اگر امروز کسی در آلمان سخنی ستایشآمیز درباره هیتلر بگوید درست مانند این است که تفنگ بر شقیقهاش بگذارد و شلیک کند! او دیگر در دنیای سیاست هیچ بختی ندارد و با انواع محدودیتها روبه رو خواهد شد. اما در روسیه ستایش، چهبسا پرستش استالین روزبهروز دامن میگستراند.
بهانه اصلی برای ستایش استالین این است که شوروی به فرماندهی او در جنگ بر آلمان پیروز شد. اما این دلیل بسیار نامعقول است. میان کشتارهای هولناکی که استالین انجام داد و پیروزی در جنگ هیچ ربطی وجود ندارد. یعنی آن کشتارها هیچ کمکی به پیروزی او در جنگ نکرد. پس چطور پیروزی در جنگ میتواند آن کشتارها را فروپوشاند؟ من از مردمی که پیشوای خونآشامشان را میستایند میترسم.
نظر شما :