آیا کاهش تعهدات هسته ای می تواند دربردارنده منافع ایران باشد؟!
تهران گرفتار در سناریوی "کیش و مات" اروپایی ها
گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – بعد از عملیاتی شدن گام چهارم ایران در کاهش تعهدات برجامی به نظر می رسد اروپا در کم سابقه ترین و یا بی سابقه ترین واکنشهای دیپلماتیک خود به این گام در سه مقطع، ایران را تهدید به فعال شدن مکانیسم ماشه کرده است. این در شرایطی است که جمعه هفته گذشته شش کشور اروپایی نیز به ساز و کار مالی موسوم به اینستکس ملحق شدند. این شرایط متناقض در حالی از جانب اروپایی ها شکل گرفته که قرار است ششم دسامبر مصادف با ۱۵ آذر نشست مشترک کمیسیون برجامی با حضور نمایندگان ایران و سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان به همراه نمایندگان روسیه و چین و نماینده اتحادیه اروپا در سطح معاونان و مدیران کل وزارت امور خارجه به ریاست به ریاست سید عباس عراقچی، معاون سیاسی وزیر خارجه ایران و هلگا اشمید، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در وین برگزار شود. اما سوال مهم اینجاست که اروپا با پیگیری این شرایط متناقض به دنبال اجرای چه برنامه ای در قبال برجام است؟ دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آینده پژوه و کارشناس مسائل بین الملل به دنبال پاسخ به این سوال است که در ادامه می خوانید:
بعد از عملیاتی شدن گام چهارم ایران در کاهش تعهدات برجامی با گاز رسانی به مجتمع فردو که یکی از نقاط حساس اروپایی ها بود شاهد واکنش های دیپلماتیک آلمان، فرانسه و انگلستان نسبت به این اقدام بودیم. در این راستا برلین، پاریس و لندن در دو بیانیه ۲۰ آبان و بیانیه امروز یکشنبه جمهوری اسلامی ایران را به فعال کردن مکانیسم ماشه تهدید کردند. اینها علاوه بر تهدید مستقیم چهارشنبه هفته گذشته ژان ایو لودریان نسبت به فعال کردن همین مکانیسم بود. آیا انجام این تهدیدات از جانب اروپایی ها در فواصل زمانی کوتاه نشان از پررنگ تر شدن احتمال وقوع آن دارد و یا این که آلمان، فرانسه و انگلستان کماکان شمشیر داموکلس خود (مکانیسم ماشه) را بر سر ایران نگاه خواهند داشت و به تبع آن، این بیانیه ها و هشدارها از مرز تهدید دیپلماتیک پا جلوتر نخواهد گذاشت؟
مکانیسم ماشه اهرمی است که اروپا از آن به عنوان یک تکه از پازل سناریویی دقیق و حساب شده علیه ایران بهره برداری می کند. در این خصوص فعال شدن یا نشدن این مکانیسم از سوی اروپایی ها یک بازی دو سر برد را برای آنان به همراه دارد. چون همانگونه که من پیشتر در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی عنوان کردم اروپایی ها به سمت و سوی ایجاد زمینه و بسترهایی خواهند رفت که میزان همکاری، همگرایی و همسویی بیشتر با ایالات متحده آمریکا را در زمینه برجام به همراه دارد. از این رو باید گفت که اکنون اتحادیه اروپا با محوریت آلمان، فرانسه و انگلستان در یک سو زمینه الحاق و پیوستن شش کشور اروپایی را به اینستکس فراهم می کنند، اما در عین حال فعال شدن این ساز و کار مالی را مشروط به بازگشت ایران از گام های کاهش تعهدات برجامی و ایجاد شرایط قبل از ۱۸ اردیبهشت ماه سال جاری می کنند و از طرف دیگر متناسب با آنچه ایالات متحده آمریکا و اسرائیل به دنبال آن هستند، بستر را به گونه ای فراهم کردهاند که اگر جمهوری اسلامی ایران مطابق با خواست ها و ریل گزاری اروپایی ها قدم برنداشت و در ادامه گام پنجم کاهش تعهدات برجامی را عملیاتی کرد، با فعال کردن مکانیسم ماشه این ایران است که در نزد افکار عمومی جهانی به عنوان مقصر مرگ برجام معرفی شود. لذا اینجا سناریویی مطرح است که بیشتر در قالب سناریوی "کیش و مات" کردن دیپلماتیک ایران از جانب اروپایی ها و همسو با نگاه و سیاست ایالات متحده آمریکا در حال اجراست.
پیرو این نکته اگر جمهوری اسلامی ایران بپذیرد که به شرایط قبل از ۱۸ اردیبهشت ماه سال جاری و عملیاتی شدن گام های کاهش تعهدات برجامی بازگردد و در عین حال آمریکا نیز سیاست فشار حداکثری خود را حفظ کند و تحریم ها را روز به روز افزایش دهد و به موازات آن اروپایی ها نیز از عمل به تعهدات، موسوم به تعهدات 11 گانه خود سرباز زنند، آن زمان هیچ دستاوردی برای ایران در زمینه توافق هستهای وجود نخواهد داشت. اما اگر ایران شرایط مذکور را نپذیرد و کماکان به گام های کاهش تعهدات برجامی خود مُصر باشد، مطمئن باشید وضعیت به سمت و سویی پیش خواهد رفت که علاوه بر فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامه ها علیه ایران، دوباره زمینه و بستر برای اجماع جهانی علیه تهران مهیا خواهد شد که با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل هر گونه احتمالی، حتی احتمال قرار گرفتن ذیل فصل هفتم منشور را می توان متصور بود. این گونه تهران در یک سناریو موسوم به کیش و مات قرار دارد. چون اروپا از یک سو میخواهد میراث دیپلماتیک خود به نام برجام را حفظ کند، ولی از طرف دیگر توانایی رقابت با ایالات متحده آمریکا در جهت همکاری برجامی را ندارد. لذا اگر تهران شرایط برلین، پاریس و لندن را نپذیرد، اروپا را از دست می دهد؛ اگر اروپا بخواهد به ایران نزدیک شود، آمریکا را از دست خواهد داد. پس در این بین اروپایی ها برای رون رفت از شرایط کنونی به نوعی معتقد به پیگیری سیاست اصالت "نفع" جرمی بنتام هستند و نفعشان نزدیکی با آمریکاست. پس اگر ایران بپذیرد در چارچوب و نگاه اروپاییها در برجام بماند، باز همان نگاه مطلوب ایالات متحده آمریکا را پیاده کرده؛ اگر هم نپذیرد باز به سود آمریکا است.
اما بنا گفته دیروز یکشنبه آقای لاریجانی، رئیس مجلس در آن سوی داستان جمهوری اسلامی ایران نیز مکانیسم های ماشه مخصوص به خود را دارد که با فعال شدن مکانیسم ماشه اروپا می تواند به عنوان اقدام متقابل تهران عمل کند. این مواضع لاریجانی تا چه اندازه دربردارنده منطق سیاسی و دیپلماتیک است و در صورت صحت این ادعا تا چه اندازه میتواند توازن را میان ایران و اروپا ایجاد کرده و ذیل گفته های شما، تهران از بن بست سناریوی کیش و مات خارج کند؟
نکته بسیار مهمی که در این میان نباید نادیده گرفته شود این است که واقعیت ها جدای از مواضعی است که بیشتر حالت شعاری و واکنشی را دارد. در این راستا مکانیسم ماشه ای که اروپایی ها طی دو بیانیه اخیر خود علیه ایران به عنوان یک تهدید دیپلماتیک مطرح کرده اند در چارچوب برجام و به عنوان یک اهرم قانونی و حقوقی در اختیار، نه تنها آلمان، فرانسه و انگلستان، بلکه در اختیار چین و روسیه به عنوان دیگر اعضای حاضر در توافق هسته ای قرار دارد، در صورتی که آنچه آقای لاریجانی به عنوان مکانیسم ماشه جمهوری اسلامی ایران مطرح کرده است، صرفاً میتواند در چارچوب اقدامات شدیدتر ایران در کاهش تعهدات برجامی برای گام پنجم و گام های بعدی باشد. یعنی در بهترین حالت مکانیسم ماشه ایران می تواند ایجاد محدودیت شدید نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی بر فعالیت های هسته ای کشور، ایجاد محدودیت فعالیت و محدویت دسترسی جدی برای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی به تاسیسات و نیروگاه های اتمی و یا حتی خروج از N.P.T باشد. پس در صورتی که حتی اگر ما این ادعا را بپذیریم، مکانیسم ماشه ای برای ایران وجود دارد که در چارچوب گام های کاهش تعهدات برجامی میتواند از سوی ایران برای تقابل با هر کشوری که از مکانیسم ماشه استفاده کند، مورد بهره برداری قرار گیرد، تنها و تنها شرایط را برای ایران پیچیدهتر میکند و اتفاقاً به تحقق هر چه بیشتر و پررنگ تر سناریوی کیش و مات که قبلا به آن اشاره کردم کمک میکند.
چنان که پیشتر اشاره کردید به موازات این تهدیدات تروئیکای اروپا ما شاهدیم که کشورهای بلژیک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد نیز به آلمان، فرانسه و انگلستان به عنوان اعضای اصلی اینستکس به این سازوکار حمایتی برجامی پیوستند که با استقبال پاریس، برلین و لندن مواجه شد؛ آیا اساساً پیوستن این شش کشور اروپایی به سازوکار مالی برجامی که تا کنون هیچ خروجی عملی برای ایران در پی نداشته و از وعده سیاسی پا فراتر نگذاشته است در کنار تهدیدات دیپلماتیک اروپایی ها، نشان از مواضع یک بام و دو هوا برای اجرایی کردن، نه سناریوی شما موسوم به کیش و مات کردن ایران که اجرای سیاست چماق و هویج علیه تهران نیست؟ اگر چنین است این سیاست (چماق و هویج) می تواند اروپا را در رسیدن به اهدافش کمک کند؟ از طرف دیگر حتی با عملیاتی شدن این ساز و کار می توان به کاهش تنش میان اروپا با ایران خوشبین بود، چرا که برخی از کارشناسان، حال با نگاهی بدبینانه معتقدند این اقدام اروپایی ها و پیوستن شش کشور قاره سبز به اینستکس تنها به منظور خرید زمان است. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
واقعیت انکار ناپذیری که اکنون در روابط بین الملل، دیپلماسی و سیاست وجود دارد این است که مفاهیمی مانند "چماق و هویج" و یا "قند و شلاق" دیگر رنگ باخته است. لذا آنچه در چارچوب سیاست یک بام و دو هوای اروپاییها با محوریت تهدید ایران به فعال شدن مکانیسم ماشه از یک سو و پیوستن ۶ کشور اروپایی به اینستکس در دیگر سو در حال اجراست، پیگیری همان سناریوی کیش و مات کردن تهران است. چون ما باید این نکته بسیار مهم را در نظر داشته باشیم که شدیدترین فعالیتهای دیپلماتیک میانجی گرایانه اروپا با محوریت اقدامات و تلاش های امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه برای نجات برجام صورت گرفت که تقریباً در دو دهه اخیر از جانب هیچ مقام اروپایی برای هیچ پروندهای صورت نگرفت. اما در نهایت این تلاش ها به یک در بسته به نام چراغ سبز ترامپ و آمریکا برخورد کرد. یعنی اروپا دیگر می داند از مسیر آمریکا نمی توان برجام را نجات داد. بنابراین اکنون اروپا به این نتیجه رسیده است که باید تمام برنامه و سناریوی خود را، نه برای آمریکا که برای جمهوری اسلامی ایران طراحی کند.
در این راستا اروپایی ها نیک می دانند که هرگونه تهدید و ایجاد فشار بر ایران می تواند نتیجه عکس بدهد. بنابراین یک سناریویی را برای ایران طراحی کرده اند که اگر تهران در چارچوب تهدید به فعال شدن مکانیسم ماشه از گام های کاهش تعهدات هستهای بازنگشت، شرایط را به سمت و سویی پیش ببرند که اروپا با نمایش تلاشهای دیپلماتیک خود در قالب پیوستن ۶ کشور بلژیک، دانمارک، فنلاند، هلند، نروژ و سوئد به اینستکس و نظایر آن نهایتاً با فعال کردن مکانیسم ماشه ایران را مقصر مرگ بر جام جلوه دهد. این همان سناریویی است که اروپاییها میخواهند با محوریت اقناع افکار عمومی جهانی به منظور فشار بیشتر به جمهوری اسلامی در چارچوب برجام اجرایی کنند، نه سیاست چماق و هویج. با این تفاسیر تنها این بخش از سوال شما می تواند قابل قبول باشد که اقدام اروپایی ها در پیوستن شش کشور قاره سبز به اینستکس، تنها به منظور خرید زمان بوده است تا سناریوی کیش و مات خود را کامل کنند.
از این رو آنچه در جریان است این است که اروپا از یک سو می خواهد وجهه دیپلماتیک خود را با جمهوری اسلامی ایران حفظ کند. چون به هر حال اتحادیه اروپا با تمام همراهی هایی که با ایالات متحده آمریکا دارد به دنبال ان است که استقلال سیاسی خود را در عین عدم وابستگی قاره سبز به واشنگتن نشان دهد. پس دنیای سیاست و دیپلماسی اساسا دنیای "تناقض" و "متناقض نماها" و برخورد و تلاقی این تناقض و متناقض نماها است. در دنیای سیاست و دیپلماسی با وجود تضاد منافع بازیگران انبوه همه چیز که ساده و خطی نیست که اگر ساده، خطی و تک بُعدی بود دیگر نیازی به سیاست و دیپلماسی نبود. بنابراین سیاست، دیپلماسی و مذاکره برای دنیای پیچیده و متناقض کاربرد دارد، نه محیط مکانیکیِ خطی. پس کسانی که توان و یا دانش دیپلماتیک و سیاسی حل دنیای پیچیده تناقض و متناقض نماها را ندارند فوراً به عباراتی مانند سیاست چماق و هویج و یا قند و شلاق تکیه می کنند تا ناتوانی های خود را پنهان دارند.
با توجه به تمام نکاتی که به آن اشاره کردید اساساً این سوال پیش می آید که نگاه شما به سیاست کاهش تعهدات برجامی چیست، چون ذیل گفته های شما تا به اینجای کار این سیاست تهران (سیاست کاهش تعهدات برجامی) به شدت زیر سوال رفته است؟
یقینا چنین است. نکته بسیار مهمی که در پاسخ به این سوال باید مورد مداقه قرار گیرد این است که باید پرسید که جمهوری اسلامی ایران، سیاست کاهش تعهدات برجامی را با نگاه راهبردی و استراتژیک تعریف کرده است یا نگاه تاکتیکی و مقطعی؟! در این راستا متاسفانه باید عنوان کرد که سیاست کاهش تعهدات برجامی، نه در چارچوب راهبردیش و نه در چارچوب تاکتیک هیچ دستاوردی برای ایران نداشته است. چون جهت گیری ما در به کارگیری کاهش تعهدات برجامی بدون منطق دیپلماتیک و در منظر اقدامت دستوری و ایدئولوژیک برای پاسخ به برخی جریانات سیاسی داخلی و اقناع افکار داخلی صورت گرفته است. زمانی که در کشور پارادایم مشخص دیپلماتیک نداریم، یقینا در تعریف دکترین به بن بست می رسیم؛ زمانی که دکترینی برای کشور تعریف نشده باشد، سیاست کلانی هم شکل نخواهد گرفت؛ زمانی که سیاست کلانی وجود نداشته باشد به تبع آن استراتژی و راهبرد یک خیال است و اگر در نهایت امر استراتژی وجود نداشته باشد تمام اقدامات تاکتیکی و تکنیک های ما پا در هوا هستند. بنابراین در بهترین حالت جمهوری اسلامی ایران با سیاست کاهش تعهدات برجامی در چارچوب اقدامات تاکتیکی و تکنیکی محبوس و محدود شده است. اگر چه در جمهوری اسلامی ایران سخن از طراحی پارادایم سیاسی، دکترین، سیاست کلان، راهبرد و استراتژی و ارجاع به اسناد بالادستی به کرات شنیده می شود، اما در عمل هیچ کدام از آنها منبع تصمیم گیری نیستند. بلکه نگاه های ایدئولوژیک و دستوری است که پایه گذار واکنش های ماست. پس سیاست کاهش تعهدات برجامی برخاسته از این نگاه نمی تواند در محیط عملیاتی نتیجه مطلوب را برای کشور در پی داشته باشد. لذا نقد من به سیاست کاهش تعهدات برجامی ناظر بر این واقعیت است که ریشه های این حرکت مشخص نیست. با این وصف سیاست کاهش تعهدات برجامی در حد تاکتیک مقطعی باقی خواهد ماند که اکنون حتی آن تاکتیک ها هم دیگر جوابگوی شرایط پیش رو نیستند و در ادامه نتیجه عکس به دنبال دارد. یعنی اگر جمهوری اسلامی در گام ابتدایی، طبق بند ۲۶ و ۳۶ برجام با کاهش تعهدات هسته ای، هم به دنبال تقابل با فشارهای آمریکا و بدعهدی اروپا بود و هم خواستار حفظ برجام، اما اکنون با این گام ها، هم برجام را از دست می دهد، هم اروپا را در جبهه آمریکا قرار میدهد و شرایط را برای بازگرداندن پرونده فعالیت های هسته ای خود به دوران قبل از برجام را شکل می دهد. یعنی اکنون سیاست کاهش تعهدات برجامی به ضد خود بدل شده است.
به موازات این واکنش های دیپلماتیک اروپایی ها، آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز عرصه برخی اتفاقات معنادار بعد از برداشته شدن گام چهارم بود. در راستای تحرکات آژانس بین المللی انرژی اتمی شاهدیم که پنچ شنبه گذشته کورنل فروتا که روزهای پایانی تصدی گری مدیرکلی این آژانس را می گذراند، در بیانیهای خطاب به شورای حکام خواستار همکاری کامل و به جای ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی شد. در این بیانیه وی دوباره بر گزارش اخیر آژانس مانور داد که عنوان کرده بود ذرات اورانیوم ساخته دست بشر در محلی که ایران به آژانس اعلام نکرده بود، پیدا شده که طبق برخی اخبار این مکان همان تورقوزآباد است که در اتهام زنی های بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل مطرح شد. اینها علاوه بر حاشیه سازی و جنجال آفرینی سیاسی و دیپلماتیک برخی کشورها در این آژانس پیرامون اخراج بازرس آژانس بینالمللی انرژی اتمی از ایران بود. با این زمزمه آیا تلاش هایی برای سیاسی و حتی امنیتی کردن پرونده فعالیت های هستهای ایران در این آژانس وجود دارد؟
من معتقدم که اکنون پرونده فعالیتهای هستهای با فشارهای ایالات متحده آمریکا و سمت و سو دهی اسرائیل روز به روز در حال امنیتی شدن است و متاسفانه گامهای کاهش تعهدات برجامی نیز به این مسئله دامن میزند. زمانی که بنیامین نتانیاهو در نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد از تورقوز آباد سخن گفت و با خنده و تمسخر مقامات داخلی جمهوری اسلامی ایران روبه رو شد اکنون باید این سوال را پاسخ دهند که این مکان موهوم مورد ادعای نخست وزیر اسرائیل در لابه لای گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی چه می کند؟ پس می بینید ما در شرایطی به سر میبریم که برآیند اقدامات ما و همچنین فشارهای تل آویو و واشنگتن، وضعیت را به سمت و سویی پیش می برد که نمی توان آینده چندان روشنی را برای کشور متصور بود. لذا من معتقدم که شرایط به گونه ای پیش خواهد رفت که پرونده فعالیتهای هستهای ما در دوران بعد از کرنل فروتا، دبیر موقت آژانس بین المللی انرژی اتمی بیشتر در مورد بحث و سوال قرار خواهد گرفت به گونه ای که با آغاز دوران رافائل گروسی، دبیر جدید آژانس بینالمللی انرژی اتمی اتفاقات مهمی برای ما در شورای حکام روی خواهد داد که چندان به سود ما نخواهد بود.
در کنار تمام این مسائل قرار است که ششم دسامبر/۱۵ آذر ماه نشست مشترک کمیسیون برجامی با حضور نمایندگان ایران و سه کشور اروپایی آلمان، فرانسه و انگلستان به همراه نمایندگان روسیه و چین و نماینده اتحادیه اروپا در سطح معاونان و مدیران کل وزارت امور خارجه به به ریاست سید عباس عراقچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه ایران و هلگا اشمید، معاون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در وین برگزار شود. آیا در این شرایط که فاصله انتظارات اروپایی ها از ایران و نیز تهران از قاره سبز به بیشترین فاصله ممکن رسیده است با برگزاری این دست نشست ها می تواند پر شود و یا برگزاری نشست های کمیسیون برجامی تنها یک ژست دیپلماتیک برای نجات برجامی است که روز به روز به پایان حیات خود نزدیک می شود؟
واقعیت این است که فاصله و گسل موجود بین ایران و اروپا به قدری جدی است که نمی توان با برگزاری این دست نشست ها، آن هم در سطح معاونین وزراء کاری از پیش برد. به هر حال، هم جمهوری اسلامی ایران برای تقابل با سیاست فشار حداکثری آمریکا و بدعهدی های اروپا در انجام تعهداتشان مصر به تداوم گام های کاهش تعهدات برجامی است و هم اروپا اکنون در مسیر آمریکا معتقد است که ایران در چارچوب همان گام ها به دنبال خروج از برجام و احیای توان هستهای است. لذا با برگزاری این نشست چنین گسلی قابل رفع نخواهد بود. خصوصاً آنکه مواضع کارگزاران جدید اتحادیه اروپا نیز نشان می دهد که نمی توان امید چندانی به تغییر رفتار قاره سبز در قبال حفظ برجام، تعامل سازنده تر با جمهوری اسلامی ایران و عمل به تعهداتشان داشت. در این راستا جوزپ بورل، مسئول جدید سیاست خارجی اتحادیه اروپا که جانشین فدریکا موگرینی شده است، صراحتا عنوان کرد که اگر ایران کاری کند که برجام از بین برود، اشتباه بزرگی خواهد بود. اینها علاوه بر آن است که مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در بیانیهای از آغاز به کار روسای جدید کمیسیون اروپا به عنوان فرصتی برای ترغیب کشورهای اروپایی به همسویی با سیاستهای ضدایرانی آمریکا استفاده کرد. یعنی اکنون نیروی جدید اتحادیه اروپا و نگاه غایی آلمان، فرانسه و انگلستان نیز وام گرفته از ایالات متحده است در چنین شرایطی بعید است بتوان از دل نشست 15 آذر ماه دستاورد قابل لمسی را تصور کرد.
در آستانه برگزاری این نشست شاهد سفرهای دیپلماتیک سید عباس عراقچی، معاون سیاسی وزیر امور خارجه به شرق آسیا و دیدارهایی با مقامات چین و ژاپن با محوریت برجام بودیم؛ آیا این سفرها می تواند کاری برای حفظ برجام انجام دهد؟
اگر چه نفس این سفرها می تواند برای مناسبات دو جانه ایران با چین و یا تهران - توکیو مثبت و سازنده باشد، اما در رسیدن ایران به اهداف و منافع برجامیش چندان کارساز نخواهد بود. چون در این میان اگر نگاه جمهوری اسلامی ایران به کارکرد و عملکرد دو بازیگر دیگر یعنی روسیه و چین است، باید بگویم که پکن و مسکو، نه به عنوان یک بازیگر محوری، بلکه به عنوان یک بازیگر تابع به شرایط برجام نگاه میکنند. لذا اگر اروپا بتواند در خصوص حفظ برجام کاری انجام دهد چین و روسیه نیز در آن راستا گام برمیدارند. در غیر این صورت مطمئن باشید که پکن و مسکو نیز مطیع شرایط و اقتضائات سیاسی و دیپلماتیک حاکم خواهند بود.
نظر شما :