"هویت چهل تکه ای" که می توان زیستی انسانی و دموکراتیک داشته باشد
درباره مساله هویت کردی
نویسنده: صلاح الدین خدیو، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: دکتر جلال جلالی زاده، فعال سیاسی و نماینده سابق مجلس در کانال تلگرامی خود نوشته: تنها راه رهایی کردها شیعه شدن است! چه به زعم او اگر کردها شیعه بودند، از حمایت های بی دریغ جمهوری اسلامی برخوردار می شدند.
ناگفته پیداست این اظهار نظر نامتعارف، قسمی تعلیق به امر محال است و منطقا اثبات یا رد آن نه ممکن است و نه مفید و می توان آن را به گزاره های مترادف و مشابه متعددی تبدیل کرد. مثلا به جای آن می توان گفت اگر پانصد سال قبل، مذهب غالب مردم ایران از اهل سنت به شیعه تغییر نمی کرد، امروز ژئوپولتیک خاورمیانه به گونه ای دیگر بود. یا اگر جنبش اصلاح دینی در اروپا اتفاق نمی افتاد، نوسازی به جای غرب در شرق اسلامی رخ می داد!
نیاز به توضیح ندارد که این سخنان، غیرتاریخی هستند و چون تاریخ با اگر و اما و گزاره های شرطی نوشته نمی شود، اساسا شایسته پرداختن هم نیستند.
نکته جدی اما نومیدی و سرخوردگی فراگیری است که در هنگامه بحران ها و شکست ها، گوینده را ناچار می کند تمام اسلوب معرفتی را کنار نهد و به شیوه ای غریزی، این گونه، تلخکامی هایش را بر زبان جاری کند. این بعد قضیه البته مهم است و شایسته تدقیق و تامل.
نزدیکترین نمونه به این وضعیت، دو سال پیش درست در همین روزها و به مناسبتی مشابه رخ داد. ارتش عراق و حشد شعبی پس از تصرف مناطق مورد اختلاف با کردها، برای اولین بار پس از سال 1991 از ناحیه "پردی" وارد مرزهای استان اربیل شدند و زنگ خطر را برای پایتخت اقلیم کردستان به صدا در آوردند.
اجتماعاتی کوچک در گوشه و کنار اربیل شکل گرفت و در یکی از آنها شاعر شوریده حال، فرهاد پیربال به رسانه ها گفت: دوباره در خطر حمله قرار گرفته ایم. اگر آمریکایی ها به دادمان نرسند، به حکم سنی بودنمان و تعلقمان به جهان اسلام، به ریاض می گوییم ما را در کنف حمایت خود بگیرد. اگر در عربستان هم گوش شنوایی نبود، درهای ایران را می زنیم و می گوییم ما ملتی ایرانی تبار هستیم و شما وظیفه دارید از ما حمایت کنید!
صد البته هیچ کدام از این مراجعات انجام نشد، زیرا با اولین نهیب آمریکا، ارتش عراق در پردی توقف کرد و امکان پیشروی به سوی اربیل را نیافت.
ظاهرا شکوه و تظلم جلالی زاده نیز پس از خروج نیروهای آمریکایی از شرق فرات و حمله متعاقب ارتش ترکیه انجام گرفته است. هرچند یحتمل در نهایت سرنوشتی مشابه دادخواهی پیربال می یابد.
از یک نظر، اما بحران اخیر فرصتی است برای برخی تاملات و بازاندیشی ها و اگر بشود، جایگیر کردن اندیشه به جای کلیشه هایی که دیرزمانی است به ناروا در اذهان جاخوش کرده اند.
به همین خاطر در وهله اول باید گفت، عرصه سیاست که آوردگاه منافع و برایند کنش ها و برهم کنش ها و پهنه اعمال قدرت است، جایی برای دادخواهی و تظلم نیست، هرچند این به معنای آن نیست که برخی فرازهای سخن جلالی زاده کاملا هم عاری از حقیقت نیست.
در واقع این نوشته و گفتارهای مشابه واجد چند گزاره بنیادینند:
کردها در مقام یک بازیگر فروملی از امکان رقابت برابر با بازیگران ملی در جلب نظر قدرت های فرامنطقه ای نظیر آمریکا، روسیه و کشورهای بزرگ اروپایی برخوردار نیستند و این کشورها سر بزنگاه ها در نهایت رقبای دولتی کردها را بر آنها ترجیح می دهند. این بدان معناست که برساختن یک هویت ناب و مستقل کردی و صورت بندی آن در عالم سیاست و سوژه سازی از آن با چالش هایی علاج ناپذیر روبه روست.
بدبینان از این استدلال به این استنتاج می رسند که از قدرت های فرامنطقه ای آبی برای کردها گرم نمی شود.
طبعا تالی منطقی این گزاره، تعامل و کار کردن با کشورهای منطقه و به عبارت بهتر دولت های خودی است. در این وادی اما باید با دو چالش دست و پنجه نرم کرد.
کردها از سویی ایرانی تبارند و با ایرانیان از حیث زبان و نژاد، قوم و خویشند. از سوی دیگر بیش از 80 درصد کردها پیرو مذهب سنت و جماعتند. امری که آنها را از جهان ایرانی دور و در جهان عربی – ترکی متداخل می کند.
ایران و ترکیه اکنون دو قدرت مطرح منطقه هستند و فرض کنیم کردها را مانند ابتدای قرن 16 میلادی مخیر کرده اند میان این دو دست به انتخاب بزنند. ایران همخون و هم تبار است، اما در سیاست داخلی و منطقه ای بر اساس مذهب عمل می کند و برادران دینی را بر عموزاده ها ترجیح می دهد. این همان دشواره ای است که دکتر جلالی زاده از دست آن نالیده است.
دشواره دوم اما امت گرایی و نوعثمانیسم ترکیه است که در آغاز امیدهایی هم برانگیخت. با این حساب، حالا که عموزاده ها تحویل نمی گیرند، راه سنی گری به روی کردها باز است و از طریق اخوت اسلامی مساله کرد حل می شود. به زودی اما این امید هم واهی از آب درآمد. زیر دستکش مخملی سنی گری، مشت محکم ناسیونالیسم ترکی قرار داشت که با شدت هر چه تمامتر کردها را پس زد.
با این وصف کردها از همه جا مانده و رانده شده اند و احساس تنهایی و سرخوردگی ناشی از آن، به صورت تمنای تحقق امر محال خود را بروز می دهد. راه حلی که پیربال و جلالی زاده اینجا پیش می کشند "همسان سازی زمان پریشانه" است اما حقیقت اینقدر هم سیاه نیست که در این نوشتار توصیف شد. اولا آنچه گفته شد، ناظر بر صورت بندی اتحادهای سیاسی بر مبنای متغیرهایی از جنس فرهنگ در یک محیط استراتژیک بود. متغیرهای غیرفرهنگی عدیده ای هم وجود دارند که نباید اهمیت آنها را دست کم گرفت.
چین و ویتنام علیرغم قرن ها خصومت قومی و ذائقه تلخ همسایه کوچکتر از خوی اربابی و تجاوزگری همسایه بزرگ، در دهه های 50 و 60 میلادی علیه فرانسه و آمریکا در یک وحدت ایدئولوژیک بی سابقه قرار گرفتند. اما همین دو کشور علیرغم اشتراک در مرام کمونیستی، پس از دگرگونی در چشم اندازهای استراتژیکشان در اواخر دهه هفتاد با هم به جنگ پرداختند.
این یادآوری به ویژه برای کسانی لازم است که در جستجوی توجیهات ایدئولوژیک برای تبیین دشمنی ترکیه با کردهای سوریه هستند. پ.ی.د تا سال 2015 در دایره دشمنان ترکیه قرار نداشت و آنکارا صالح مسلم را به اجلاس اپوزیسیون سوریه دعوت می کرد. این حزب زمانی به دشمن تبدیل شد که روند دولت سازی در شمال سوریه را تسریع بخشید.
در ثانی با پیگیری یک سیاست هویت افراطی و تاکید روی تمایزها و پرهیز از اشتراکات، صرفا به دشمن تراشی های بی مورد دامن زده می شود و دوستان بالقوه از گردونه حذف می شوند.
کردها با ایرانی ها اشتراکات زبانی و قومی عدیده دارند و با ترک ها و عرب ها هم همکیشند. این اشتراکات را نباید نادیده گرفت. اشتباه راهبردی این است که روی این همسانی و قوم و خویشی های طبیعی و تاریخی و فرهنگی خط بطلانی از جنس ایدئولوژی های مدرن کشید و دنبال تئوری های نژادی برای اثبات داشتن نسبت فامیلی با یهودیان رفت.
نیروهای فرامنطقه ای هم خواهی نخواهی، بخشی از واقعیت های موجود هستند. تهاجم ترکیه را ترکیبی از مقاومت یگان های مدافع خلق و تحریم های آمریکا و فشارهای سیاسی بین المللی متوقف کرد.
فقط کردها در قامیشلو آمریکایی ها را سنگباران نکرده اند. تایوانی ها هم هنگام تعطیل سفارت آمریکا در تایپه و افتتاح آن در پکن در سال 1979، پرسنل دیپلماتیک آمریکا را با سنگ و تخم مرغ بدرقه کردند. علی رغم این واشنگتن ناچار بود میان برقراری روابط میان چین اصلی و چین کوچک – تایوان – اولی را انتخاب کند، هر چند پس از چهار دهه هنوز ضامن امنیت و استقلال دوفاکتوی تایوان است و مانع اصلی عبور ارتش خلق از تنگه تایوان برای اعمال سلطه بر جزیره نافرمان است.
آمریکا نه ابلیس است و نه قدیس که مفتون آن شد. کشوری بزرگ است که دامنه تاثیرگذاری آن از هر کشوری بیشتر است. در عین حال نباید اسیر این کلیشه های فریبنده هم شد که این ابرقدرت در خاورمیانه متحدی بهتر از کردها پیدا نمی کند.
این گزاره ای مطلقا غیرسیاسی است و بیشتر به آرایه ای ادبی می ماند. جایگاه هر بازیگر را ترکیبی از وزن سیاسی، مهارت استراتژیک و هنر استفاده از فرصت ها تعیین می کند.
آنچه کردها باید بیاموزند، این است که سیاست عرصه مقدورات است و راهبردهای صحیح و کم هزینه فاصله آرمان ها و واقعیت ها را کم می کند.
در عالم سیاست دوستی و دشمنی دائمی وجود ندارد، اما می توان از منافع مشترک دائمی سخن گفت. به شرطی که دیدها و تلقی ها اصلاح شوند.
آنچه گفته شد ناظر به عمل سیاسی در محیط استراتژیک خاورمیانه است نه سیاست ورزی در داخل کشورها که بحثی جداگانه می طلبد.
کردها در مقام یک بازیگر فروملی که در عراق و سوریه به کنشگران منطقه ای تبدیل شده اند، در یک چشم انداز استراتژیک جایگاه هریک از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای را باید لحاظ کنند. خصومت آشتی ناپذیر ترکیه با اقلیم کردستان که فراتر از دغدغه های سیاسی و امنیتی واجد حساسیت های غلیظ فرهنگی و تمدنی هم بود، با گسترش روابط اقتصادی و بازارهای مالی مشترک تعدیل و به روابطی دوستانه تبدیل شد.
این تجربه کوچک می تواند به تمام خاورمیانه بسط یابد. ایده بازار مشترک اروپا که از دل آن اتحادیه اروپا درآمد، در اصل اتحادیه ای اقتصادی بود که پس از جنگ جهانی دوم، جای رقابت های ویرانگر ژئوپولتیک میان قدرت های اروپایی را گرفت.
پدرکشتگی کره ای ها و ژاپنی ها قدمتی چند صد ساله دارد و دو کشور ژاپن و کره جنوبی اگر پیوندهای عمیق اقتصادی میانشان را نادیده بگیرند و به تاریخ بیندیشند، دریای ژاپن به رنگ خون در می آید. اما محال است دو نظام لیبرال دموکرات با تولید ناخالص ملی بالا حتی گزینه جنگ را به مخیله شان راه دهند.
از این رو ماندن در تاریخ در جازدن در گذشته و تاکیدات شدید و غلیظ روی هویتی تک بعدی و انعطاف ناپذیر، راه را به روی کنش های معطوف به تفاهم و همکاری می بندد.
جهان کردی، ایرانی، اسلامی و غربی سپهرهایی در هم آمیخته اند و ثبات و آرامش در پهنه سیاست نیز مرهون بسط این معنا در آن است. سرگردانی تقدیر محتوم بودن "زیر آسمان های جهان" نیست. با "هویت چهل تکه" می توان زیستی انسانی و دموکراتیک داشت.
نظر شما :