پکن توان کنترل تروریسم را در دورن مرزهای خود دارد
استراتژی کلان چین، چانه زنی زیرکانه با آمریکای ترامپ
عبدالرحمن فتح الهی - سیاست و استراتژی آمریکا در شمال و شرق آسیا علیرغم پایان یافتن جنگ سرد تغییر عمده ای نکرده است و بر خلاف پایان یافتن آن نزاع بزرگ آمریکا تعهدات خود در باره متحدانش را ازجمله ژاپن، استرالیا و کره جنوبی تجدید کرده و منافع اقتصادی و ژئوپلتیک را دنبال می کند. به گونه ای که می توان گفت تنها نقطه اشتراک دو دولت اوباما وترماپ به مهار چین باز می گردد که این مساله به صورت پررنگی در عملکرد تقریبا یک ساله ترامپ مشهود است و روابط واشنگتن – پکن در طی سال گذشته میلادی بر همین پاشنه چرخید. به موازات این مساله سطح تقابل و رقابت میان دو ابر قدرت اقتصادی جهان در 2017 نه تنها در خصوص مسائل منطقه شرق آسیا به ویژه بحران شبه جزیره کره، بلکه به سایر مسائل فرامنطقه ای هم تعمیمی داده شد. چین در خصوص بحران های مختلف از جمله، افغانستان، عراق، سوریه و حتی برجام و مسئله هسته ای ایران با در نظر گرفتن ملاحظه، آرامش در روابط و احترام و همکاری متقابل سیاست کاملا مغایر با ترامپ را در دستور کار خود دارد واین مغایرت سبب استمرار و حتی افزایش تنش ها و رقابت های دو ابر قدرت شده است، به گونه ای بود که شاید بتوان این اداعا را مطرح کرد جنگ سرد در شرق آسیا هنوز پایان نیافته و منطقه در دوران جنگ سرد یخ زده و راهبرد کاخ سفید همچنان در این منطقه مبنی بر کنترل و مهار چین استوار است؛ چینی که روز به روز قدرت سیاسی، نظامی و به خصوص اقتصادیش در حال اوج گیری است و احتمال دارد در آینده ای نزدیک این واشنگتن باشد که باید سعی کند خود را به پکن برساند. لذا راهبرد آمریکا در قبال چین طی چند دهه گذشته استفاده از ابزار و تهدیدات نظامی بوده است در این راستا راهبرد اتحاد با سه کشور فوق الذکر را برای مقابله با آن در پیش گرفت و از تایوان به عنوان پاشنه آشیل چین استفاده کرده است. از همین رو نیز دیپلماسی ایرانی برای تحلیل روابط واشنگتن – پکن در سال گذشته میلادی و نیز ارزیابی این روابط در سال 2018 گفت و گویی را با محسن شریعتی نیا کارشناس مسائل چین و تحلیلگر حوزه شرق آسیا صورت داده که در ادامه می خوانید:
با توجه به اختلافات و تفاوت دیگاه اوباما و ترامپ می توان گفت که تنها وجه اشتراک دو دولت سابق و کنونی ایالات متحده ، حساسیت واشنگتن نسبت به قدرت گیری چین است. در سایه این نکته ترامپ تنها به فاصله سه روز از 20 ژانویه (آغاز رسمی ریاست جمهوری) در فرمان 23 ژانویه دستور به خروج آمریکا از معاهده ترانس پاسیفیک) TPP( را داد و در ادامه با استقرار سامانه سپر موشکی در تایوان و گفتگوی تلفنی 30 ژانویه با رئیس جمهوری این کشور در خصوص ائتلاف علیه پکن، انتقال سامانه موشک های تاد به کره جنوبی، تجهیز ژاپن، از همه مهمتر مسئله مهم کره شمالی و تنش های کم سابق اخیر با پیونگ یانگ با رزمایش های متعدد مشترک با سئول و توکیو در شبه جزیره کره، اعزام ناو جنگی "یو اس اس کارل وینسون " در نزدیکی مرزهای پیونگ یانگ و تحریک مناطق جدایی طلب تبت و سین کیانگ در چین و ...؛ اساسا تهدید پکن برای واشنگتن چسیت و در این راستا مجموعه اقدامات و مناسبات پکن - واشنگتن را در طول سال گذشته میلادی چگونه ارزیابی می کنید؟
شاید بهتر باشد به جای مفهوم تهدید از مفهوم رقابت راهبردی استفاده کنیم. الگوی تعاملات چین و آمریکا در یک دهه آخر اخیر در قالب نوعی از همکاری و رقابت راهبردی پیچیده شونده قابل تحلیل است. در مدتی که از ریاست جمهوری آقای ترامپ می گذرد. این الگو چندان متحول نشده است. به بیان دیگر نه آقای ترامپ و سایر کانون های قدرت در آمریکا تغییرات اساسی در این مدل ایجاد نکردند. از طرف دیگر چین نیز علاقه ای به تغییر این الگو و حرکت به سوی به چالش کشیدن یالات متحده نشان داده است. البته روشن است که در مورد آینده ای کوتاه مدت سخن می گوییم. برخلاف بحث شما معتقدم الگوی حاکم بر روابط چین و آمریکا در دوره آقای ترامپ نسبت به دوره آقای اوباما تغییرات چندانی به خود ندیده است. همچنان توان سازی در برابر قدرت رو به افزایش چین در کانون استراتژی آسیایی آمریکا قرار دارد. ممکن است شیوه ها و ابزارهای توازن سازی در برابر چین در دوره ترامپ نسبت به دوره اوباما تغییر کند. پیش کشیدن بحث "ایندو- پاسفیک" و اقداماتی از این دست در حوزه تاکتیک ها قابل بحث است نه در حوزه استراتژیک. استراتژی همان توازن سازی در برابر چین است که احتمالاً تا آینده قابل پیش بینی تداوم خواهد یافت. ذکر این نکته ضروری است که توازن سازی با مهار که در ایران به غلط به عنوان استراتژی آمریکا در برابر چین به کار برده می شود، تفاوت های بسیاری دارد.
در مقابل تمامی رفتارهای تنش زای آمریکا، چین کافیست در پی این اقدامات و در راستای اقدام متقابل، ثروت نزدیک به 3 تریلیون دلاری خود را از آمریکا خارج کند تا ضربه بسیار مهلکی بر اقتصاد آمریکا وارد کند، همچنانی که ما در فرمان منع روادید به برخی کشورها از سوی ترامپ عربستان را که خود صادر کننده تروریسم است، فقط به دلیل ثروت 750 میلیارد دلاری در داخل خاک آمریکا در این لیست جای نداد که این رقم قطعا در مقابل بدهی سنگین اش به چین رقم مهمی نیست، شما این تناقض رفتار پکن را چگونه تحلیل می کنید؟ آیا سیاست کاهش تنش واحترام متقابل با افزایش فشار آمریکا در دستور کار پکن خواهد بود؟
با این حد از ساده سازی اقتصاد سیاسی بین الملل و پیچیده ترین و گسترده ترین رابطه درون آن یعنی رابطه چین و آمریکا موافقتی ندارم. چین و آمریکا اولین و دومین اقتصادهای جهان به شمار می روند و در چارچوب نظم بین الملل لیبرال که پیچیده ترین مجموعه قواعد و هنجارها و بالاترین درجه بالا وابستگی متقابل میان دولت ها به ویژه قدرت های اقتصادی را فراهم آورده با یکدیگر تعامل می کنند. در چنین فضای حساسیت و آسیب پذیری که شاخص های اساسی وابستگی متقابل به شمار می آیند، به اوج خود می رسند. به عنوان مثال هنگامی که بحران مالی 2008 رخ داد، در ماه نخست 20 میلیون نفر در چین در اثر پیامدهای این بحران بیکار شدند. اقتصاد چین و آمریکا در یکدیگر و متعاقب آن در اقتصاد جهانی تنیده شده اند. بنابراین چین نمی تواند چنین رفتارهای غیر مسئولانه و مبتنی بر خودزنی بروز دهد، زیرا اولین و مهم ترین بازنده آن خود چین خواهد بود. بنابراین دلیلی که چینی ها چنین اقدامی انجام نمی دهند این است که فهم بسیار پیچیده ای از منافع خود در سیاست بین الملل امروز دارند. تعاملات چین و آمریکا با رفتار برخی کشورهای خاورمیانه که بازیگران تازه وارد و تا حدی بدوی در سیاست بین الملل محسوب می شوند، از اساس متفاوت است
13 دسامبر کنگره ایالات متحده آمریکا بودجه دفاعی این کشور را موسوم به "قانون اختیارات دفاع ملی آمریکا" که پیشتر با 344 رای موافق مجلس نمایندگان آمریکا روی رقم بی سابقه 696.5 میلیارد دلاری بسته شده بود، امضاء کرد، از آن سو نیز چین هم بودجه نظامی خود در سال جاری را با 7 درصد افزایش نسبت با سال 2016 به رقم 151 میلیارد و 43 میلیون دلار افزایش داد. آیا با توجه به تنش های میان دو کشور، چه در مساله کره شمالی و چه دیگر اختلافات دو کشور رقم بودجه دفاعی چین افزایش خواهد یافت، آیا این افزایش بودجه ها دال بر آغاز جنگ سرد تسلیحاتی میان پکن و واشنگتن به خصوص از زمان آغاز به کار ترامپ است؟
اشاره کردم که الگوی حاکم بر تعاملات چین و آمریکا در دوره ترامپ احتمالاً تداوم خواهد یافت. البته در این الگوی همکاری و رقابت احتمالاً حوزه های جدیدی از رقابت شکل خواهد گرفت و یا رقابت های فعلی در نقاطی تشدید خواهد شد. کانون رقابت استراتژیک چین و آمریکا تا آینده کوتاه مدت همچنان آسیای شرقی به ویژه آسیایی دریایی خواهد بود. به بیان دیگر افزون بر کانون سنتی رقابت چین و آمریکا که همانا تایوان است، دریای چین جنوبی و دریای چین شرقی به عنوان دو حوزه جدید رقابت راهبردی این دو احتمالاً در سال های آتی بیشتر در صفحات روزنامه ها مورد بحث قرار خواهند گرفت. افزایش بودجه نظامی چین مادامی که رشد اقتصادی این کشور ادامه دارد و منافع آن به طور فزاینده جهانی می شود، احتمالاً تداوم خواهد داشت. اما چینی ها در پی ورود به جنگ سرد جدیدی با آمریکا نیستند. آنان حوزه های مشخصی تحت عنوان هسته منافع ملی خود تعریف کرده اند و می کوشند با افزایش قدرت نظامی از منافع ملی خویش حراست نمایند. در این مسیر ممکن است رقابت راهبردی با آمریکا در برخی حوزه ها تشدید شود.
در یک کوچ و جابه جایی استراتژیک، افغانستان در طول چند سال اخیر به پایگاه جدی داعش بدل شده است، اما یقینا با پایان یافتن پرونده داعش در سوریه و عراق اکنون میزان و شدت جابه جایی این گروه تروریستی به منطقه غرب آسیا و کشورهایی مانند افغانستان بیش از پیش خواهد بود. با توجه به مرز مشترک میان دو کشور افغانستان و چین، حضور بخشی از داعش در کشورهایی مانند فیلیپین که احتمال گسترش آن به مالزی هم وجود دارد و نیز وجود بسترهای پذیرش این تفکر با توجه به اختلافات و تنش های منطقه "سین کیانگ" در چین؛ شما خطر گسترش داعش در چین را تا چه اندازه جدی می بینید؛ اساس می توان طرح گسترش نا امنی در چین را جزء استراتژی آمریکا برای سال جرای میلادی دانست، آن هم در سایه اعلام راهبرد ترامپ در خصوص افغانستان که می تواند مدیریت مستقیم ناامنی در مرزهای مشرک افغانستان با چین را داشته باشد؟
قلمرو تحقیق و محقق با قلمرو اطلاعات و افسران اطلاعاتی بسیار متفاوت است. محقق معمولاً بر اساس داده های آشکار، رویکرد نظری خود و تعهد به الزامات علم می تواند در مورد موضوعی اظهار نظر محققانه کند. مدیریت ناامنی در مرزهای چین از سوی آمریکا موضوعی است که داده های کشف قابل اتکایی برای آن وجود ندارد و چینی ها نیز در سطوح رسمی تا جایی که من خوانده ام، آمریکا را متهم به مدیریت ناامنی در مرزهای خود نکرده اند. بنابراین در مورد این موضوع نمی توان اظهارنظر محققانه ای داشت. اما در مورد گسترش داعش به درون مرزهای چین بعید است چنین اتفاقی به صورت سیستماتیک رخ دهد. زیرا چین قدرتی بزرگ است و سرویس اطلاعاتی این کشور به شدت در مورد کنترل منطقه سین کیانگ و مرزهای غربی این کشور تلاش می کند. اگر رسوخی صورت گیرد احتمالاً به صورت موردی و نه سازمان یافته که به ایجاد پناهگاه های امن در درون خاک چین منجر شود، خواهد بود. احتمالاً دولت قدرتمند چین تا آینده قابل پیش بینی توان کنترل و سرکوب تروریسم در درون مرزهای خود را خواهد داشت. تنها در صورتی که حکومت مرکزی در چین ضعیف شود یا این کشور دچار ناآرامی های سیاسی گردد، گروه های تروریستی می توانند امیدوار به نفوذ سازمان یافته در درون این کشور باشند.
اگر پکن بزرگترین و مهمترین تهدید برای ایالات متحده نباشد، حداقل یکی از بزرگترین آنها است؛ اما وجه مشترک ترامپ و دولت پکن در کاسب مآب بودن هر دوی آنهاست. از همین رو چین همواره بعد از جنگ جهانی دوم با در پیش گرفتن سیاست کاهش تنش و پیگیری مداوم این رویکرد، به جایی رسیده که حتی سیاست کشور خود را از اقتصاد جدا کرده است، یعنی با یک نوع حکومت سیاسی چپ رادیکال کمونیستی با آن خفقان سیاسی، دنباله رو جدی اندیشه های تجاری لیبرال است، به گونه ای که در نشست داووس، پکن از بسیاری از کشورهای لیبرال بیشتر داعیه اقتصاد آزاد را داشت، در سایه نکات مطرح شده به نظر شما آینده تقابل این دو سیاست سوداگرانه و کاسب کارانه در سال جاری میلادی به کجا خواهد رسید؟
با این برداشت از چین و سیاست های چین چندان موافق نیستم. شما چین و سیاست های پیچیده این کشور را بسیار ساده کرده اید. به علاوه مفاهیمی چون کاسب کار و امثالهم که در ایران بسیار به کار برده می شود، در تحلیل سیاست بین الملل یکسره بی معناست. در سیاست بین الملل دولت موجودی سرزمینی است که بر اساس یک قرارداد اجتماعی با شهروندان، در یک جامعه حکومت می کند. بر همین اساس دولت موظف به تامین منافع آن جامعه در سیاست بین الملل که به نام منافع ملی خوانده می شود، می باشد. تفاوت دولت با یک گروه راهزن که بر جامعه ای مسلط می شوند در همین نکته است. به بیان دیگر دولتی که در پی منافع ملی نباشد، اساساً دولت نیست. چین نیز از این قاعده مستثنا نیست و حزب کمونیست خود را موظف می داند منافع ملی چینی ها را در صحنه بین المللی پیگیری کند. منافع ملی چین و آمریکا در حوزه های بسیار وسیعی مشترک است و این اشتراک مبنای همکاری های وسیع کشور است. بیش از 100 مکانیسم همکاری و رایزنی منظم میان چین و آمریکا وجود دارد. این دو شرکای تجاری کلیدی یکدیگرند و در بسیاری از نهادهای بین المللی از شورای امنیت سازمان ملل تا سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول با یکدیگر همکاری دارند. همان گونه که اشاره شد این وابستگی متقابل یکی از دلایل کلیدی تداوم همزیستی مسالمت آمیز میان این دو قدرت بزرگ است.
در خصوص مساله کره شمالی، چین نوعی از دوگانگی را در رفتار خود دارد، از یک سو پکن حمایت های خود را از پیونگ یانگ داشته، اما در سوی دیگر با رفتارهای متناقضی مانند عکس العمل های منفعلانه در شورای امنیت، در راستای قطعنامه های این شورا حرکت می کند، تحلیل شما از این دوگانگی چیست، آیا اساسا چین قرار داشتن کره شمالی مقتدر و هسته ای را در کنار مرزهای خود تهدید می داند یا حیات خلوت خود برای جلوگیری از محاصره توسط کشورهای همسایه در سایه طرح و برنامه آمریکا؟
منافع چین با سایر بازیگران درگیر در بحران هسته ای کره شمالی در جاهایی هم پوشی دارد و در جاهایی هم متفاوت است. ریشه این که آمریکایی ها چین را به رفتار دوگانه گاهی اوقات متهم می کنند در همین همپوشی و تفاوت منافع چین در این بحران با منافع آنهاست. چینی ها به هیچ روی خواستار تغییر رژیم در کره شمالی یا فروپاشی نظام سیاسی این کشور نیستند. از طرف دیگر همان گونه که اشاره کردید با وجود اختلافات با کره شمالی، این کشور را به عنوان یک دارایی استراتژیک برای خود می نگرند و تمایلی به از دست دادن آن ندارند. به همین لحاظ نمی توان گفت که این سیاست دوگانه است، بلکه بهتر است از همپوشی و تفاوت توأمان منافع چین با سایر قدرت های درگیر در این بحران به خصوص ایالات متحده سخن به میان آورد.
با توجه به شرایط و نکاتی که قبلا مطرح شد، برآیند سیاست های پکن در تقابل با اندیشه های ترامپ چگونه خواهد بود؟ اساسا در این تقابل ساختار نظم بین الملل و اقتصاد جهانی چه آینده ای پیدا خواهد کرد؟
ترامپ اندیشه ای ندارد که اساساً کسی در پی مقابله با آن باشد. با روی کار آمدن ترامپ ترکیب عجیبی از حماقت و قدرت در قدرتمندترین کشور جهان شکل گرفته و مایه سرافکندگی نخبگان آمریکا و آمریکاگرایان شده است. به طور سنتی در تحلیل سیاست بین الملل رهبران به عنوان افراد عقلایی و بازیگران حرفه ای در صحنه شطرنج گونه سیاست بین الملل مفهوم بندی شده اند. ترامپ اساساً این مفهوم بندی را به هم زده و به همین جهت هم تعریف او و تعریف تقابل با او به شدت دشوار است. چینی ها می کوشند با زیرکی بسیار از فرصت ترامپ برای شکل دهی به روابط خود با آمریکا آن گونه که می خواهند و نیز گسترش نفوذ خود در صحنه بین المللی حداکثر استفاده را ببرند. بنابراین تا آینده قابل پیش بینی استراتژی کلان چین چانه زنی زیرکانه با آمریکای ترامپ خواهد بود.
انتشار اولیه: سه شنبه 19 دی 1396 / انتشار مجدد: دوشنبه 2 بهمن 1396
نظر شما :