روابط بریتانیا و امریکا در آغاز دوره جدید
تیم ترامپ متفاوتتر از هر چیزی که دیده اید
نویسنده: جک استراو، وزیر امور خارجه اسبق بریتانیا
دیپلماسی ایرانی: دیک چنی و من هرگز صمیمی نبودیم. او عادت داشت که با سوظن به من نگاه کند. یک بار در طول جلسه ای عادی در کاخ سفید، ناگهان معاون رئیس جمهور به من گفت: «این محرمانه است.» هرچند با چنین اخطاری از نظرش من به بلافاصله خلاصه مسائل را در اختبار مطبوعات قرار می دادم.
اما بیایید به اصل مساله بپردازیم. در مصاحبه به میزبانی یک شبکه رادیویی محافظه کار در سال 2015، چنی گفت: «این مفهوم که به نوعی می گوید مسلمانان را ممنوع کنیم، ممنوعیت کل یک دین است که دقیقا در برابر تمام چیزهایی قرار می گیرد که ما برای آن ایستادگی می کنیم و به آن باور داریم. منظور من این است که آزادی مذهبی در جایی که ما از آن آمده ایم همواره بخش مهمی از تاریخ ما بوده است.»
چنی کاملا حق دارد که بگوید تهدید دونالد ترامپ، که در حال حاضر یک واقعیت است، در ممنوعیت صدور روادید برای هر کسی که از یکی از این هفت کشور با اکثریت مسلمان آمده باشد، اشتباه است. این کاری است غیراخلاقی. مانند بسیاری از تصمیمات سیاسی اشتباه به اعتراضات عملی منجر شده است و تقریبا به طور قطع ماهیتی غیرمولد خواهد داشت.
فرمان اجرایی جمعه گذشته ترامپ برای تبلیغاتچی های ماهر داعش به مانند پاسخی به دعاهایشان است. این جهادی ها بی رحمانه به دنبال شکار افرادی هستند که در جوامع غربی احساسات آنها را به حاشیه رانده شده است. اولین حرکت این افراد به سمت از خودبیگانگی، به نفرت و خشونت نسبت به غرب منجر خواهد شد. ترامپ خوراکی فراوان برای این رژیم نفرت فراهم کرده است. به همه اینها ماهیت پوچ انتخاب ترامپ را اضافه کنند که اتباع عربستان سعودی، کشوری که حادثه تروریستی 11 سپتامبر را ترتیب داد و از آن زمان چندین گروه جهادی سنی را تغذیه کرده است، اجازه داشتن روادید را دارند.
تنها پنج روز پیش یکی از دوستانم در واشنگتن که رابطه نزدیکی با جمهوریخوهان دارد، به واکاوی «شیفتگی راست افراطی» که حالا بخش غربی کاخ سفید را به دست گرفته است پرداخت. من از او پرسیدم: «یعنی می گویی که این افراد از یکی دو نفری که دور و بر دیک چنی بودند هم بدتر هستند؟» پاسخ این بود: «اوه، البته. افراد ترامپ کاملا متفاوت از هر چیزی هستند که تا کنون واشنگتن تجربه کرده است.»
برای 75 سال گذشته و تا جایی که آینده را می توان دید، رابطه بریتانیا و ایالات متحده یکی از مهم ترین روابط موجود باقی خواهد ماند. با وجود این که، یا شاید به خاطر این که، رابطه مهم بین بریتانیا و آمریکا، هرگز ساده نبوده است. جان مینارد کینز در مذاکرات زمان جنگ با واشنگتن این طور شکایت کرد: «هیچ سلسله مراتب واضح و روشنی از قدرت وجود ندارد...جنگ داخلی همیشگی بین شخصیت های برجسته دیده می شود.» او ادامه داد: «هیچ کاری به نظر روی کاغذ انجام نمی شود... هیچ کس به نظر اسناد را نمی خواند و هیچ کس پاسخ اسناد را نمی دهد. ناگهان به تصمیمی اساسا غیرروشن می رسیم که فرآیند آن را کسی نمی تواند درک کند.»
من این نقل قول را زمانی که وزیر امور خارجه بودم روی میز کارم نگه می داشتم. اما باید گفت که زمان دولت روزولت که کینز با آن سر و کار داشت، و زمان جورج دبلیو بوش، پاردایم عملی خوبی برای مقایسه با روزهای ابتدایی ریاست جمهوری ترامپ است. من هرگز به بوش رای نمی دهم (او نیز به من رای نمی دهد)، اما در روابط بین الملل این نکته هرگز اهمیت ندارد. شما منافع خود و طرف مقابل را شناسایی می کنید و به راه حلی برای به حداکثر رساندن منافع مشترک می رسید.
تفاوت های مهمی در سیاست وجود دارد که تنها برخی از آنها عمومی می شود. بوش به شکل جدی افرادی باتجربه را در کنار خود داشت از جمله کاولین پاول و کاندولیزا رایس. برخلاف چهره عمومی اش، بوش به شخصه در دیدارهای خصوصی علاقه قابل توجهی برای گوش دادن و شرکت در بحثی معقول داشت. در مورد ایران به عنوان مثال، من و همتایان فرانسوی و آلمانی ام، دومینیک دو ویلپن و یوشکا فیشر، باید با خصومت های اولیه دولت آمریکا با مذاکرات E3 درباره برنامه هسته ای ایران، دست و پنجه نرم می کردیم. مذاکراتی که دونالد رامسفلد آن را فاجعه خطاب می کرد. اما بعدها رایس توانست بوش را برای آوردن آمریکا پای میز مذاکرات قانع کند.
در مقابل این قضیه، چالشی قرار دارد که ترزا می، بوریس جانسون و همکارانشان با آن مواجه هستند. رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه ترامپ و ژنرال جیمز ماتیس، وزیر دفاع، به طور عمومی چهره هایی توانمند به نظر می رسند. اما تا کنون ظاهرا آنها نفوذ بسیار اندکی در طرفداران واقعی کاخ سفید و رئیس خود داشته اند. رئیسی که گفته است از گزارش های شفاهی و کتبی این دو نفر راضی نیست و برای دریافت اطلاعات خود به فاکس نیوز تکیه می کند.
می از دیدگاه من، حق دارد که در اولین فرصت به دنبال ملاقات با ترامپ باشد. اما امتناع او در محکوم کردن دستور ممنوعیت حال حاضر این هفت کشور برای ورود به امریکا، جای تعریف ندارد. می باید فشار بیشتری برای متقاعد کردن ترامپ برای پایان دادن به این افتضاح اعمال کند. دعوت برای سفر رسمی ترامپ به انگلستان با وجود درخواست های میلیونی برای لغو آن، هنوز پابرجاست. اما به نظر عاقلانه می آید که ترتیبات این ملاقات به زمانی دورتر محول شود. به هر حال سفر بوش و اوباما نیز دو سال پس از انتخاب آنها صورت گرفت.
بسیار مهم است که نخست وزیر بتواند به جمعیت مسلمان انگلستان اطمینان دهد که دین و ایمان آنها برای این کشور بسیار ارزشمند است. با این حال یک معامله تجاری در دوران پس از برگزیت مساله ای است که همچون انسانیت، نجابت و احترام به پیروان ادیان دیگر، از اهمیت برخوردار است.
منبع: گاردین/ مترجم: روزبه آرش
نظر شما :