عربستان سرخورده است و ترکیه تنها
پیروزی بزرگ حلب و تغییر معادلات منطقه به سود ایران و روسیه
دیپلماسی ایرانی: پیروزی ارتش سوریه به همراه متحدان روسی و ایرانی اش در حلب پیروزی بزرگی نه تنها برای حکومت بشار اسد بلکه برای ایران و روسیه نیز محسوب می شود. قطعا این پیروزی نه تنها معادلات قدرت در سوریه بلکه در منطقه را نیز تحت تاثیر خود قرار می دهد. به این ترتیب جای پای روسیه در سوریه بیش از هر زمانی مستحکم تر می شود و ایران نیز قدرتی فوق العاده کسب می کند. به گونه ای که از حالا به بعد اگر کسی بخواهد بر سر سوریه مذاکره کند علاوه بر روسیه ناگزیر است با ایران نیز وارد مذاکره شود چرا که قدرت بالفعل سوریه در کنار روسیه ایران نیز هست. قدرتی که توانایی های خود را با کسب پیروزی به خوبی نشان داده است. بنابراین باید انتظار داشت اگر مذاکرات دو جانبه ای میان قدرت های بزرگ درباره سوریه صورت بگیرد، قدرت ها باید یک صندلی را نیز در کنار خود متصور شوند، آن هم صندلی ایران است.
به هر صورت، جنگ حلب شکستی سخت برای مخالفان اسد است. نه تنها برای مخالفان داخلی میانه رو که با این شکست مشخص شد که بیش از پیش تحلیل رفته اند و چه بسا به زودی دیگر اثری از آنها در صحنه سیاسی – میدانی سوریه دیده نشود و رسما عرصه را به مخالفان تندروی عموما تروریست واگذار خواهند کرد، بلکه شکستی سخت برای حامیان خارجی آنها نیز محسوب می شود، به ویژه برای عربستان سعودی، قطر و ترکیه که از مخالفان سوری حمایت قاطع می کردند. البته منابع خبری گزارش می دهند که حمایت ترکیه از مخالفان در نبرد حلب تقریبا قطع شده بود. شبکه اسکای نیوز عربی گزارش می دهد که ترکیه هر گونه امدادرسانی تسلیحاتی و پشتیبانی لجستیکی به مخالفان اسد در حلب را قطع کرد و می توان گفت در نبرد حلب چندان اثری از ترکیه نبود. اما ترکیه در شمال سوریه ظرف یکی دو روز اخیر تحرکاتی را داشته است. برخی منابع خبری سوری می گویند که این تحرکات زیر نظر روسیه انجام شده است. اتفاقی که می تواند نشان دهنده این واقعیت باشد که ترکیه نیز پذیرفته زیر نظر روسیه منافع خود در سوریه به ویژه در شمال این کشور را دنبال کند.
رسانه های غربی تمایل نداشتند پیروزی استراتژیک و مهم ارتش سوریه در شرق حلب را پوشش دهند برای همین عمده تمرکز آنها بر جنبه انسانی جنگ بود و دائما تلاش می کردند آوارگی ها و کشته شده های غیرنظامی را پوشش دهند. این نشان می دهد که غربی ها به نوعی واقعیت جاری در سوریه را پذیرفته اند اما از آن جا که قبول واقعیت به معنای پذیرفتن شکست استراتژی شان در سوریه است بنابراین ترجیح می دهند به سادگی از کنار آن عبور کنند و بیشتر جنبه های انسانی این جنگ را پررنگ کنند.
پیروزی ارتش سوریه در حلب با حمایت روشن و واضح روسیه و ایران در حالی اتفاق می افتد که دولت باراک اوباما روزهای پایانی خود را می گذراند و کاخ سفید می رود تا رئیسی جدید از جنس جمهوریخواهان اما با ادبیات و ویژگی های متفاوت به روی خود ببیند. دونالد ترامپ اظهار داشته بیش از آن که طرفدار سرنگونی حکومت بشار اسد باشد طرفدار همکاری با روسیه است و هر کسی که علیه داعش و گروه های جهادی می جنگد تا به این ترتیب جنگی تمام عیار علیه تروریسم شکل بگیرد. بنابراین می توان گفت اوباما در حالی دولت را تحویل می دهد که با توجه به خودداری اش در جلوگیری از پیروزی ارتش سوریه در حلب به نوعی معادله جدید را پذیرفته است، معادله ای که می گوید امریکا به نوعی سوریه را به روسیه واگذار کرده است.
چند روز قبل از پیروزی مهم و استراتژیک ارتش سوریه در حلب، مقامات امریکایی اعلام کردند که با طرح روسیه موافقت کرده اند و هر گونه حمایت و پشتیبانی از جبهه النصره را رد می کنند و همانند روسیه با آنها نیز می جنگند. اگرچه به گفته روس ها امریکایی ها تلاش می کردند در مذاکرات خود بابت پذیرفتن این شرط روسیه امتیازی در خور توجه از مسکو بگیرند اما در جنگ حلب نشان دادند که واقعیت را پذیرفته اند و حمایت تسلیحاتی و میدانی خود از مخالفان سوری طرف جنگ در حلب را متوقف کرده اند. برای همه روشن بود آن کسی که در شرق حلب می جنگید ارتش آزاد نبود بلکه جبهه النصره بود که قدرت برتر را داشت. شکست مخالفان در حلب اگر چه شکست ارتش آزاد مورد حمایت امریکا قلمداد شد اما شکست جبهه النصره نیز بود که تا دندان مسلح در این منطقه با ارتش سوریه می جنگید.
شکست مخالفان سوری در حلب می تواند بیانگر این واقعیت نیز باشد که عقب گرد امریکا از خاورمیانه شمارش معکوس خود را آغاز کرده است. این مساله زمانی بیشتر خود را نشان می دهد که می بینیم در موصل عراق نیز این مستشاران ایرانی هستند که میدان دار مبارزه با داعش هستند و امریکایی ها به نوعی با این واقعیت کنار آمده اند که باید معادله ترسیم شده از سوی ایران را بپذیرند. این عقب گرد با آمدن ترامپ به کاخ ریاست جمهوری که به صراحت صحبت از دوستی با روسیه کرده است، می تواند سرعت بیشتری به خود بگیرد.
در این میان ترکیه خود را بیش از پیش در انزوا و تنها می بیند برای همین است که به سوی روسیه شیفت کرده اما چون روابط نزدیکی با روسیه همانند ایران و دیگر متحدان منطقه ای روسیه ندارد طبیعی است که در این تغییر نگرش ته صف قرار بگیرد.
این در حالی است که عربستان سعودی و متحدانش در شورای همکاری خلیج فارس بیش از پیش احساس تنهایی می کنند. به ویژه که مصر، این کشور مهم و استراتژیک جهان عرب را نیز در کنار خود ندارد و به روشنی می بیند که این کشور در کنار روسیه ایستاده است و حتی بر خلاف منافعش در سوریه به حکومت بشار اسد کمک می کند. اتفاقی که سبب تیرگی روابط ریاض با قاهره شده است. عربستانی ها که خود را در باتلاق یمن گرفتار می بینند بیشتر از هر زمان دیگری امنیت خود را در خطر می بینند. البته که تقصیر این اتفاق را هم به گردن دولت باراک اوباما می اندازند که به ادعای آنها به ایران مجال قدرت نمایی داد و پای خود را از بحران های خاورمیانه بیرون کشید و اعراب را در برابر تهدیدهای متعدد تنها رها کرد. عربستانی ها به صراحت می گویند که از سوی امریکایی ها احساس خیانت می کنند. عربستانی ها امیدی به آینده هم ندارند. تصویب قانون جاستا در کنگره امریکا آن هم در حالی که اکثریت آن در اختیار جمهوری خواهان است بیان کننده این واقعیت است که برای امریکایی ها تاریخ مصرف حمایت از عربستان به پایان رسیده است. عربستانی ها امیدی ندارند که دولت جدید امریکا که به رهبری دونالد ترامپ که از حس جمهوری خواهی فقط نام حزب را یدک می کشد، تشکیل خواهد شد رویکردی دوستانه نسبت به آنها داشته باشد. تعطیلی فعالیت چهار شرکت تجاری رئیس جمهوری جدید امریکا در عربستان آن هم در حالی که عربستان در وضعیت فعلی به شدت به حضور سرمایه گذاران و شرکت های خارجی نیاز دارد، نشان دهنده آن است که ترامپ علاقه چندانی به عربستانی ها ندارد. شاید به همین خاطر است که بریتانیایی ها می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند و این گونه وانمود کنند که اگر امریکا نیست، آنها هستند. آنها می توانند از امنیت اعراب خلیج فارس در برابر تهدیدهای خارجی حمایت کنند. اما عربستانی ها خوب می دانند حمایت انگلیسی ها فقط تا زمانی ادامه دارد که آنها بتوانند به بازارها و کارخانه جات انگلیسی رونق ببخشند، در حالی که در بحران فعلی، عربستانی ها نیاز به یک متحد استراتژیک دارند که فقط چشمش به پول هایشان نباشد. به ویژه که از لحاظ اقتصادی هم حال و روز خوبی ندارند. انگلیس از چنین ویژگی ای برخوردار نیست، انگلیسی ها نه پول امریکایی ها را دارند نه قدرت آنها را. برای همین همان طور که فرانسوی ها اول یک شوی سیاسی بازی کردند و بعد از عقد قراردادهای تسلیحاتی از عربستانی ها فاصله گرفتند، انتظار دارند مانورهای سیاسی انگلیس نیز بیش از آن که واقعی باشد صرفا یک شوی سیاسی باشد که بیشتر برای انگلیسی ها منافع اقتصادی داشته باشد نه بیشتر.
نظر شما :