مرگ ملک عبدالله آغاز تغییر در حکومت آلسعود است؟
معضل ناهمزمانی عربستان با جهان امروز
دیپلماسی ایرانی: عربستان مانند برخی دیگر از جوامع پیرامونی خود، از بسیاری جهات با شیوه های سیاسی و مدنی متعارف و رایج در جهان امروزی منطبق و «همزمان» نیست! گویی در حاشیه دهکده جهانی زندگی می کند. هم با دهکده در تماس است و هم نمی تواند و نمی خواهد در آن ادغام و با آن همگون شود!
شاید دهکده جهانی نامی است که با قدری شتاب بر جهان امروز نهاده اند. تصور نام گذاران این بوده است که چون افزایش سرعت های ارتباطی میان نقاط مختلف و جوامع گوناگون، جهان را بیش از همیشه به یکدیگر نزدیک کرده است، این نزدیکی موجب شناخت بیشتر آنها از فرهنگ ها و شیوه های رفتاری و انواع عادات و سلیقه ها می شود، از موسیقی و نقاشی و تئاتر و معماری تا هنر آشپزی و سایر جلوه های زندگی شهری و زندگی در آپارتمان ها و استفاده از اتومبیل ها و تلفن های هوشمند همراه و ارتباطات اینترنتی و فروشگاه های بزرگ و خدمات بانکی و . . . پس، گویی همه ما در دهکده ای جهانی زندگی می کنیم. در واقع همه آن عادات و شیوه ها می توانند موجب شباهت هایی در ظواهر محیط زندگی و بهره مندی از امکاناتی که جهان صنعت و تکنولوژی در اختیار بشر گذاشته است بشوند، اما تأثیر بر اذهان نه فقط به آن سادگی نیست، بلکه با واکنش های حاد و مقاومت هایی نیز مواجه می شود. دلیلش این است که نه فقط عربستان بلکه بسیاری از جوامع بشری در جهان در یک زمان یا بهتر است بگوییم در یک عصر زندگی نمی کنند!
منظور این است که در این دهکده جهانی برخی در قرن بیست و یکم زندگی می کنند و برخی در عصر حجر! موضوع تازه ای هم نیست. از همان آغاز شکل گیری تمدن در میانرودان در هفت هزار سال پیش، همه جوامع بشری به طور یکسان مدنی نشدند، وقتی نوبت به تمدن های مصر و ایران و دره سند و چین تا یونان رسید همه ملل همزمان در سطح آن مدنیت ها نبودند. همین اختلاف سطح هموار بحران آفرین و جنگ افروز بوده است. به همین دلیل به نظر می رسد عربستان در آینده دست کم در منطقه بسیار مسئله ساز خواهد بود!
نظام سیاسی و اجتماعی عربستان نه انطباقی با تحولات نظریه سیاسی در طول تاریخ داشته است و نه مثلاً درکی از مفاهیم حقوق مشارکت مردم در زندگی سیاسی و به اصطلاح نظرات ژان ژاک روسوییِ قرارداد اجتماعی یا الگوسازی تضمین آزادی ها و حقوق فردی در پرتو تفکیک قوای مونتسکیویی دارد! در واقع نام آن کشور، یعنی پسوند سعودی، به خودی خود نظر به قرون گذشته دارد که فاتحی به ضرب و زور شمشیر مال و جان و سرزمین و همه چیز ملتی را در اختیار خود می گرفت و حکومت مالکانه ای را بر ملتی تحمیل می کرد و آن «حق مکتسبه» را برای فرزندانش به ارث می گذاشت. معمولاً نیز برای مشروعیت بخشیدن به تحمیلات خود: «زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش»! تیمور جانی نیز دین را بهانه جنون ویرانگری خود کرد!
باری این رخداد در قرن بیستم در صحاری عربستان میان ملتی فقیر و بی سواد، و با قدری چاشنی خارجی و سوار بر وهابیتی برخاسته از ذهنیت همان فرهنگ صحرایی با شمشیر بر قبایل دیگر، توسط ابن سعود تکرار شد و نام خودش را هم بر آن ملک طِلق و سرزمین تحت سلطه خود گذاشت و شد عربستان سعودی!
آن یک نفر اکنون به شش هزار نفر افزایش یافته و آن فقر بومی به ضرب دریای زیر زمینی نفت بیکران به ثروتی نجومی تبدیل شده است، و هنوز کشور متعلق به آنان است، و چون ثروت نبوغ می آورد، همه آنان نابغه اند و عناوین سیاسی و مشاغل تسهیل کننده سلطه بر آن کشور یا مِلکِ بزرگ را میان خود تقسیم کرده اند. در این میان اقتضای زمان نیز بر آن کشور فشار می آورد! نوابغ بهره مند از ثروت اغلب زندگی جداگانه و مدرنی همراه با حساب های پر و پیمان بانکی و گذرنامه های مطلوب در غرب و گاوی شیرده در سرزمین موروثی خود دارند. اما در عربستان ثروت حاصل از حج هم کمک می کند و همراه با سرریز ثروت نفت به جیب ملت نیز بهره مند می رساند. آن ثروت ناچار نخست در ظواهر زندگی مدرن شهری تأثیر می گذارد و سپس به توسعه فرهنگی از طریق آموزش علمی در مدارس و دانشگاه ها تبدیل می شود.
تضادهایی در همین رهگذر شکل می گیرد. گروه سربرآورده از متن قبایل و صحرا امواج نخستینِ آموزشی، به آنچه احساس برتری مذهبی خود و لزوم تحمیل آن به دیگران است دست می یابند و گروهی که به مدارج بالاتر تحول فکری و ذهنی می رسند درباره انحصار قدرت و ثروت در دست آن شش هزار فرزندان دردانه حاکم و مالک قرن گذشته چون و چرا می کنند. گروه نخست نیز اینان را غاصب و فاسق و گمراه می دانند! گرچه شمار افراطیون و بنیادگرایان عجالتاً بیشتر و خشونتشان نیز بیشتر است و تا حد اقدامات تروریستی انتحاری نیز پیش می رود، اما تحولات و توسعه فرهنگی تدریجاً به شمار گروه دوم یعنی منتقدین سیاسی و اجتماعی می افزاید، و در هر حال آنچه افزودنی نیست شیوه حکومتی قرون وسطاییِ خاندانی متکبر و انحصارطلب است که نمی خواهد امتیازات و منافع خود را از دست بدهد. از این رو به سیاست های کلاسیک همان قرون و اعصار متوسل می شود. از جمله ایجاد نفاق میان فرقه های گوناگون مذهبی با سنیانِ غیروهابی و همچنین با شیعیان که در حدود بیست درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می دهند. همچنین تجهیز و کیش دادن بنیادگرایان به اهداف بیرون از کشور که هم به وسیله آنان جهانگشایی کنند و هم از شرشان در درون کشور در امان باشند! مانند القاعده و داعش و نصره و خراسان و مانند آن. اما گروه دوم که در سطوح بالا و ارکان دانشگاهی و نظامی و دولتی نیز نفوذی فزاینده خواهد داشت، به سادگی رام نخواهد شد! شاید به همین دلیل باشد که همانند خالفای عباسی و اموی ناچار خواهند شد که به محافظان و نظامیان غیرعرب متوسل شوند که نتوانند مدعی حاکمیت مالکانه آن خاندان بر آن سرزمین باشند. البته این گونه وابستگی نیز مسائل و خطراتی همانند سرنوشت خلیفه المتوکل در پی خواهد داشت که سرانجام به دست همان محافظان یا ممالیک ترک کشته شد!
منظر از این مقدمه این است که به نظر نگارنده، نمی توان از مرگ ملک عبدالله و روی کار آمدن ملک سلمان انتظار تغییری بنیادی داشت. اینان پیرمردانی نحیف نشسته بر سکوی پرتاب هستند که یکی دو سالی هستند و نوبت به نفر بعدی می دهند و تغییراتشان تفاوت چندانی در روند سلطه خانواده ایجاد نمی کند! سیاست اصولی را مقتضیات حفظ قدرت و منافع اختصاصی خاندان طرح و اجرا می کند. اتکا به بنیادگرایی افراطی، سیاست های غیروهابی ستیزانه و نژادپرستانه از جمله ضدیت با ایرانیان و کردان و شیعیان وبه قول خودشان عجمان و مجوسان و رافضیان، که اقشار فرودست فرهنگی و اجتماعی را به وجد می آورد و ستیز در سرزمین های بیرونی با همدستی رژیم های همسان همسایه با بهره گیری از ثروت نفتی، و خصوصاً اتکا به نظامیان و دادطلبان و قبایل پاکستانی که تشنه پول و حمایت نفتی آنان هستند، سیاست هایی است که برای بقای بر اریکه قدرت و بهره مندی بیشتر از ثروت و قدرت از آن پیروی خواهند کرد. اما تاریخ و مقتضیات زمانه در همان دهکده جهانی نیز بی شتاب راه محتوم خود را می پیماید!
انتشار اولیه: شنبه 8 فروردین 1394 / انتشار مجدد: جمعه 14 فروردین 1394
نظر شما :