ریشه واقعی اختلاف های ایران - آمریکا

۲۸ آبان ۱۳۹۲ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۲۴۵۶۳ خاورمیانه
دیاکو حسینی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی به بررسی فراز و فرودهای رابطه تهران - واشنگتن و دورنمای تنش زدایی میان این دو پرداخته است
ریشه واقعی اختلاف های ایران - آمریکا

دیپلماسی ایرانی: برای بسیاری از ایرانیان این سوال که چرا ایران و ایالات متحده باید با یکدیگر دشمن باشند همچنان بی جواب مانده است. از دیدگاه آنها اگرچه دو کشور پیرامون سرنوشت اختلاف فلسطین و اسرائیل، آینده سوریه و بحرین و برنامه های هسته ای ایران اختلاف نظر دارند اما در گذشته بارها ثابت کرده اند که درباره موضوعات دیگری مانند مبارزه با صدام حسین در عراق و همینطور طالبان در افغانستان قادرند موضعی مشترک اتخاذ کنند. به دنبال سرنگونی صدام حسین، تهران و واشنگتن منافع مشابهی در مبارزه با تروریزم و ناامنی در عراق که توسط سلفی ها و طرفداران القاعده انجام می گرفت، داشتند و در این راه همکاری هایی نیز میان دو کشور صورت گرفت. همچنین ایران همانند ایالات متحده از سرنگون شدن طالبان در افغانستان خرسند بوده و هرگز خواستار بازگشت طالبان ضد شیعی به افغانستان نیست.به علاوه ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، واجد بالاترین شاخص های دموکراسی است؛ همراه با یک طبقه متوسط تحصیل کرده، زنان و جوانانی مدرن که کشش و گرایش شگفت انگیزشان به قرائت های معتدل از اسلام سیاسی و علاقه و سازگاری حیرت آور آنان به ارزش های جامعه بشری در مجموع سبب شده کمترین شباهتی به اکثریت جوانان یمن، اردن، عربستان و مراکش که تعدادی از آنها در یک دهه گذشته در انفجارهای تروریستی مادرید، لندن و نیویورک دست داشته اند و تعداد قابل توجه دیگر از آنها در جبهه های سوریه، عراق و افغانستان سرگرم مبارزه با ایده هایی مانند دموکراسی، بازار آزاد و حقوق بشر هستند، نداشته باشند.ایران تنها کشور قدرتمند خلیج فارس است که می تواند ثبات کریدور های انرژی و جریان مداوم صادارت نفت را در این منطقه تضمین کند. کشوری که همزمان درونش بازاری گسترده برای جذب سرمایه گذاران و کالاهای غربی را نیز گنجانده است. اگرچه ایران دارای یک حکومت تئوکراتیک با آرمان های شریعت اسلام است اما رقابت تاریخی و اجتناب ناپذیرش با قرائت وهابی از اسلام که سرمنشا تروریزم و خشونت در دهه گذشته بوده، تهران و واشنگتن را عملا در یک جبهه قرار می دهد. به این ترتیب، به نظر می رسد  که ایران و آمریکا در طولانی مدت منافع همخوانی با یکدیگر دارند.

با همه اینها، دلایل محکم تری نیز برای قرار گرفتن دو کشور در دو سوی خاکریز هم وجود دارد. از نگاهی برخی افراد رنجش های گذشته مانند نقش آمریکا در سرنگونی دولت مصدق در 1953، حمایت آمریکا از رژیم پهلوی، عملیات طبس و کودتای نوژه، حمایت آمریکا از صدام حسین در جنگ هشت ساله، اعمال تحریم های یکجانبه علیه ایران، بلوکه کردن دارایی های ایران، دنبال کردن ایده تغییر رژیم از جانب آمریکا،حمله به پایگاه های آمریکا در مدیترانه توسط حزب الله، گروگانگیری در سفارت آمریکا، و حمایت ایران از گروه های ضداسرائیلی، عوامل اصلی تیرگی روابط دو کشور بوده اند. به گمان من این موضوعات نه علت تخاصم ایران و آمریکا بلکه نمودهایی از این تخاصم و بیشتر شبیه نشانه های یک بیماری هستند. هیچ پزشک متبحری با از میان رفتن نشانه های ظاهری لزوماً از میان رفتن بیماری را نتیجه نمی گیرد. بنابراین حتی اگر دو کشور بابت تمامی این اختلافات از هم پوزش بخواهند و درصدد جبران برآیند، اصل مناقشه برجای خود باقی خواهد ماند. اگر این اختلافات عامل اصلی دشمنی میان دو کشور نباشند پس چه عامل دیگری برای توضیح آن وجود دارد؟  هسته مرکزی خصومت عبارت است از بی اعتمادی قدرت طرفدار وضع موجود به نیات آتی یک قدرت در حال ظهور چالشگر و تجدیدنظر طلب و یا به عبارت دیگر این اعتقاد که ایران از جایگاه خود در نظام جهانی راضی نیست و از این رو می کوشد تا با از میان بردن برتری ایالات متحده به عنوان مهمترین تهدید امنیت ملی جایگاه خود را در سلسله مراتب جهانی بهبود ببخشید و در مقابل این اعتقاد ایران که تا زمانی که ایالات متحده با برتری نظامی خود در خلیج فارس امنیت ملی ایران را تهدید می کند،ایران قادر نخواهد بود به جایگاهی که شایستگی آن را دارد، دست یابد. از دیدگاه آمریکا:

  • ایران تنها کشور چالشگر در سرتاسر آسیای غربی، خلیج فارس و مدیترانه برای هژمونی ایالات متحده است که تلاش دارد با بیرون راندن ایالات متحده از این مناطق برتری خود را مسجل سازد. اگرچه این هراس پیش از انقلاب نیز وجود داشت اما اطمینان از اینکه شاه برای محافظت از کشورش در برابر تهاجم اتحاد جماهیر شوروی (همراه با پیشینه دردناکی از تهاجم و اشغال سرزمین های ایرانی) به ایالات متحده وابسته خواهد بود، مانع از آن می شد که واشنگتن ایران را با وجود تمام استعدادش برای کسب برتری در خلیج فارس، به چشم قدرت تجدیدنظر طلب بنگرد و در واقع نیز اینگونه بود. بدبینی شاه نسبت به اقدامات شوروی حتی در جایی که مستقیماً به ایران مربوط نمی شد بیانگر اوج نگرانی های او نسبت به نیات مسکو در کرانه های ایران بود. در یکی از گزارش های محرمانه که توسط وزارت امور خارجه آمریکا در 21 ژوئن 2006 آزاد شد و حاوی گفتگوهای هنری کیسینجر و شاه ایران در تاریخ 11 آوریل 1969 بود، بی اعتمادی شاه به نیات اتحادجماهیر شوروی بر اساس یک منطق ژئوپولیتیکی به وزیر امور خارجه ایالات متحده، تشریح شده است:« کیسینجر نظر شاه را در باره اهداف اتحادجماهیر شوروی در خاورنزدیک ] کشمکش اعراب و اسرائیل[ پرسید و شاه با اشاره به منافع بلندبالای شوروی برای نفوذ در این منطقه از جهان گفت که فکر می کند آنها تلاش دارند بواسطه اعمال کنترل بر مثلثی که سه نقطه آن سوئز، عدن و جیبوتی است بر مدیترانه مسلط شوند. او احساس می کرد که آنها قصد دارند با به دست آوردن کانال سوئز، کنترل خود را بر دریای سرخ به منظور دستیابی به اقیانوس هند و نهایتاً خلیج فارس بگسترانند. شاه احساس می کرد که هدف اصلی اتحاد جماهیر شوروی، در حل و فصل منازعه اعراب و اسرائیل، آزاد کردن انرژی و سربازان عرب برای استفاده از آنها در مکان هایی دیگر مانند لیبی و در نهایت، خلیج فارس می باشد.» قسمت دوم این گزارش نگرانی دیگر شاه و همچنین انگیزه نیرومند او برای طرفداری از وضع موجود به جای پیروی از اصول تجدیدنظر طلبی در سیاست خارجی ایران را بر ملا می سازد. گزارش دیگری از سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در تاریخ 24 مارچ 1966 در خصوص نگرانی های ایران از افزایش نفوذ ناسیونالیست های عرب می نویسد: «شاه سخت معتقد است که ناسیونالیست های عرب در حال برنامه ریزی برای استان نفت خیز خوزستان با جمعیت قابل توجهی عرب زبان هستند... او احساس می کند  که غرب به قدری که او مایل بوده از او حمایت نکرده ... و  بابت عقب نشینی بریتانیا از خلیج فارس و تلاش ناصر برای پر کردن خلاء ناشی از آن نگران است. تمام این عوامل شاه را متقاعد کرده که ناسیونالیزم تندرو عرب خطر فوری بزرگتری برای ایران است تا اتحاد جماهیر شوروی». احتمالا این موضوع وی را به حمایت از اسرائیل برای سرگرم نگه داشتن اعراب و جلوگیری از جلب توجه آنها به ایران متقاعد کرده بود .او در این راه به حمایت آمریکا نیز نیاز داشت و در سوی مقابل ایالات متحده نیز از چنین نیازی به خوبی آگاه بود. در حالیکه ماهیت ژئوپولیتیک ایران پیش از انقلاب 1979 اتحاد با ایالات متحده و یا حداقل حمایت از موازنه های جهانی را اقتضا می کرد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایدئولوژی انقلابی، ضد امپریالیستی، ماهیت شیعی و بی ثبات کننده آن برای کشورهای همسایه در نهایت ایران را در قامت یک قدرت تجدیدنظر طلب در برابر ایالات متحده نشان داد. این وضعیت پس از ناکامی صدام حسین در جنگ هشت ساله و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز تشدید شد زیرا اکنون ایران از جانب هیچ قدرت همسایه ای بطور جدی تهدید و حتی موازنه نمی شد. در این هنگام واشنگتن تلاش داشت با حمایت از عربستان و سایر کشورهای عرب همسایه ایران در ترتیبات امنیت دسته جمعی شورای همکاری خلیج فارس از یک طرف و  تحمل عراق از طرف دیگر، استراتژی موازنه با ایران را دنبال کند. همزمان محاصره ایران با پایگاه های نظامی که قوسی کامل از آسیای مرکزی تا خلیج فارس را تشکیل می داد، به اندازه کافی برای ایجاد بازدارندگی در برابر ایران تجدیدنظر طلب کافی بود. برخلاف ابتدایی ترین اصول فکری موازنه قوا، حمله نیروهای ائتلاف به عراق در مارچ 2003 وزنه های موازنه دهنده را یکی پس از دیگری به سود ایران واژگون کرد. با حذف عراق از گردونه کشورهای موازنه دهنده ایران و تضعیف عربستان سعودی، موازنه گرهای منطقه ای ایران از دور خارج شدند. سایر قدرت های منطقه ای مانند روسیه، ترکیه و پاکستان نیز علاقه ای به درگیر کردن خود با مسئله ایران ندارند. زیرا از دیدگاه این کشورهای به مراتب قدرتمندتر از عراق، عربستان و کشورهای کوچک تر حاشیه خلیج فارس،  ایران هیچ تهدید جدی را متوجه آنها نمی کند. بنابراین از دیدگاه آمریکا، ایران، امروز بیش از هر زمان دیگری آماده بلندپروازی های ژئوپولیتیکی است؛ بلندپروازی هایی که به چالش کشیدن تفوق آمریکا نتیجه اجتناب ناپذیر آن است.

        از دیدگاه ایران:

  • ایالات متحده بزرگترین تهدید علیه امنیت ملی ایران شمرده می شود. آمریکا با بودجه نظامی بیش از 70 برابر و تولید ناخالص داخلی بیش از 38 برابر ایران، همچنین استقرار قریب به 40 پایگاه نظامی در اطراف مرزهای ایران خطری قریب الوقوع را رو به روی مقامات تهران ترسیم می کند. با وجود اینکه آمریکا ادعا می کند حضور نظامی در خلیج فارس و سرتاسر خاورمیانه به منظور دفاع از امنیت ملی آمریکا و متحدانش است اما ایران نمی تواند مطمئن باشد که آمریکا روزی از این نیروی نظامی خوف انگیزش به هر بهانه ای علیه ایران استفاده نخواهد کرد و تحت شرایط برخورد نظامی، برتری بالقوه آمریکا، ایران را وادار خواهد کرد که پیش از آنکه چنین برخوری رخ دهد توان بازدارندگی اش را به اثبات برساند و همزمان به تعهدات آمریکا نیز بدبین باقی بماند. سه جنگ آمریکا علیه عراق و افغانستان در کمی بیش از یک دهه،  ایران را به این نتیجه رسانده است که توان بکارگیری نیروهای نظامی آمریکا در منطقه به سرعت می تواند با افزایش قابلیت های تهاجمی همراه باشد. رقابت تسلیحاتی ایران و آمریکا به دلیل شکاف تکنولوژیک میان دو کشور تا آینده قابل پیش بینی مقدور نیست از این رو ایران به افزایش توانایی های نامتقارن نظامی برای جبران این کاستی ها امید بسته است. از آنجایی که دست کم در پانصد سال گذشته حمله مهاجمان به خاک ایران خاطرات تلخی را از قدرت همسایگانش برجای گذاشته، اکنون ایران ترجیح می دهد اگر مواجهه نظامی تقدیر محتوم ایران باشد، بهتر است این رویارویی در بیرون از خاک ایران انجام شود. این موضوع بطرز جالبی با استراتژی نبرد نامتقارن سازگار بوده است.ایران بارها اعلام کرده که هرگز به دنبال ساخت تسلیحات هسته ای نبوده و گزارش  های بازرسان آژانس انرژی اتمی نیز این ادعا را تایید می کند. اما اگر ایران به دنبال ساخت بمب هسته ای هم می بود کاملاً حق داشت. ایران در میان دو کشور هسته ای روسیه، پاکستان دو کشور هسته ای دیگر با کمی فاصله جغرافیایی بیشتر هند و اسرائیل و یک کشور مداخله جو ایالات متحده محاصره شده است. با وجود اینکه امروز احتمال درگیری نظامی میان ایران، هند، روسیه و پاکستان و همچنین احتمال استفاده ایالات متحده و اسرائیل از تسلیحات هسته ای در صورت برخورد نظامی با ایران در تصور نمی گنجد اما چه کسی می تواند شرط ببندد کند که ده یا بیست سال آینده نیز این پیش بینی پابرجا بماند. از دید ایرانیان، این رفتار دوگانه آمریکا نه تنها ظالمانه و در راه ضعیف نگه داشتن ایران تاجایی است که حتی نتواند بقای خود را بیمه کند بلکه دور نگه داشتن اسرائیل، هند و پاکستان از محدودیت های قوانین بین المللی از جمله مقررات منع گسترش تسلیحات هسته ای، واشنگتن را بی اندازه غیرقابل اعتماد نشان داده است. از این جهت، چگونه ایران می تواند به تعهدات امنیتی آمریکا نسبت به ایران امیدوار باشد. بهترین راه ایران تکیه به توانایی های خود برای گریز از نابودی است. یاداوری این نکته ضروری است که به همان اندازه که جمهوری اسلامی ایران نزد ایالات متحده غریب و پیش بینی رفتارهای آن به دلیل نقش محرک های ایدئولوژیک و ساختار مذهبی حاکمیت ایران دشوار است،ایران نیز جامعه آمریکا را معجونی درهم و برهم در ترکیبی با سنت های مسیحی متلون، لیبرال، محافظه کار و بلحاظ بوروکراتیک و شیوه تصمیم گیری بیش از اندازه انعطاف پذیر و غیرقابل درک می شناسد. از دیدگاه رهبران ایران، این ویژگی ها ایالات متحده را بسان غولی که در اتاق تنگ و تاریک به دنبال فضایی بزرگتر برای خود می گردد تبدیل ساخته که در این میان، ایران هر لحظه ممکن است قربانی تنازع بقا شود.

چرا ایران و آمریکا حق دارند به هم بدبین باشند؟

ایران و ایالات متحده امروز مشغول انجام همان کاری هستند که پیشینیان آنها انجام داده اند. از نظر واشنگتن انگیزه های ایران برای برتری جویی چندان هم نامأنوس نیست. ایالات متحده خود در اواخر سده نوزدهم انگیزه مشابهی برای بیرون راندن اسپانیا از نیمکره غربی داشته است. به شهادت تاریخ تمامی قدرت های منطقه ای که سعی دارند به منظور دست یافتن به عالی ترین سطح امنیت به قدرت بزرگ که قادر به ایفای نقش فراتر از منطقه خود باشند تبدیل شوند، برای کسب هژمون منطقه ای تقلا می کنند و در این راه سایر رقبا را باید از پیش پای خود بردارند. تاریخ به ما آموخته که به سه دلیل مناطق برای قدرت هایی که در مسیر تبدیل شدن به قدرت بزرگ هستند اهمیت دارند. نخست آنکه همه کشورها می دانند که قدرت های بزرگ بازتاب دهنده موفقیت آنها در غلبه بر رقبای منطقه ای هستند. هیچیک از قدرت ها نمی توانند بدون آنکه در منطقه خود بالقوه یا بالفعل تفوق کسب کرده باشند، به قدرت بزرگ تبدیل شوند. دوم؛ به رغم همه پیشرفت ها در یکدست کردن جهان، تهدیدات امنیتی و بیشترین سطح تجارت بین الملل همچنان در مناطق یا مناطق مجاور تمرکز دارد. سوم؛ حفظ جایگاه قدرت های بزرگ به عملکرد آنها در مناطق خودشان بستگی دارد؛ بطوریکه اگر این قدرت ها نتوانند بحران های منطقه ای را کنترل کنند و یا توسط قدرت های مداخله کننده به چالش کشیده شوند، اعتبارشان را به عنوان قدرت بزرگ تا حدی زیادی از دست خواهند داد. مطابق با این آموخته ها ایران همان کاری را می کند که تمام قدرت های منطقه ای از جمله ایالات متحده پیش از او انجام داده اند. آلمان دو بار در میانه سال های  1900-1871 و یکبار دیگر در 1945-1932 در همین مسیر گام برداشت که در هر دو مورد ناکام ماند.ژاپن از 1984 تا 1931 به هژمونی منطقه ای دست یافت اما نتوانست جایگاه خود را حفظ کند. روسیه از 1945 تا 1991 موفق شد هژمون کامل بر اوراسیا را برقرار کند. فرانسه ناپلئونی تلاشی مشابه را در 1798 آغاز کرد که به سرانجام نرسید. ایالات متحده تنها قدرت بزرگ پس از انحلال امپراتوری رم بوده است که به منظور کسب هژمونی منطقه ای به موفقیت کامل دست یافته و تا کنون آن را حفظ کرده و به دلیل برخورداری از چنین منزلتی است که طبق دستورالعمل ژئوپولیتیکی 1991 که رسماً از جانب جورج هربرت بوش اعلام شد، می کوشد تا از ظهور قدرت های چالشگر در مناطق حیاتی یعنی اروپای غربی، آسیای شرقی و خلیج فارس جلوگیری کند. هژمونی منطقه ای عالی ترین شکل امنیت نیست بلکه تنها در سایه دست یافتن به هژمونی جهانی است که یک ابرقدرت می تواند مطمئن باشد که دست کم بلحاظ نظامی از جانب هیچ قدرت چالشگر دیگری تهدید نخواهد شد. از این رو همانطور که شاهنشاهی هخامنشی، امپراتوری رم، اتحاد جماهیر شوروی در گذشته و ایالات متحده امروز نشان داده اند به محض دست یافتن به هژمونی منطقه ای داعیه تشکیل امپراتوری جهانی را در سرخواهند داشت و بطور طنزآمیزی سرآغاز این حرکت ترس را در دیگران برمی انگیزد و پویایی ها برای موازنه ابرقدرت افسارگسیخته شکل می گیرد. چرا در حالیکه ایران و ایالات متحده نیز مانند سایر قدرت ها برای افزایش ضریب بقا تحت فشارهای ساختاری همسان با سایرین در گذشته و امروز قرار دارد، باید به گونه ای دیگر رفتار کنند؟ اگر تمام این مفروضات و همچنین این توقع که ایران همان راهی را پیش خواهد گرفت که سایر قدرت های منطقه ای از جمله ایالات متحده طی کرده اند، درست باشد، در این صورت، ظن واشنگتن به نیات ایران برای به دست گرفتن کنترل منابع انرژی در خلیج فارس، تجهیز گروه های شیعی برای افزایش نفوذ در منطقه، ضربه زدن به متحدان آمریکا در خاورمیانه و در نهایت تدارک نظامی مانند تسلیحات هسته ای برای بیرون راندن آمریکا از منطقه را می توان بخوبی درک کرد. ایران و آمریکا مانند همه قدرت های مسلط و در چالشگر که در تاریخ می شناسیم، گرفتار تراژدی مشابه و البته مرگباری هستند. شاید به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای بتواند خطر قریب الوقوع جنگ را کاهش دهد اما قادر نخواهد بود از بدبینی های دو کشور نسبت به یکدیگر بکاهد. یک توافق استراتژیک گسترده  که شایستگی نام معامله بزرگ را دارد و باید شامل تعیین تکلیف منازعه فلسطین و اسرائیل، بحرین، سوریه و حضور نظامی آمریکا در خلیج فارس نیز باشد، به اتخاذ بینش و مفروضاتی کاملا متفاوت و همچنین شجاعتی بیش از امروز نیاز داریم که متاسفانه هیچکدام از دو کشور ایران و آمریکا حتی نزدیک به آن هم نیستند. 

کلید واژه ها: خلیج فارس هژمونی ایران و آمریکا ایران


( ۱۰ )

نظر شما :