قطب بندی های جهان در حال تغییر است
ایران تنها ابرقدرت مستقل منطقه
دیپلماسی ایرانی: کسانی که دستی در آتش دارند مثل کسانی نیستند که خارج از آن هستند. بر اساس این ضرب المثل لبنانی ها می فهمند که معنای آتش جنگ موجود در سوریه و لیبی و مصر و یمن و دیگر کشورهای دوست و برادر چیست. می فهمند وقتی که صبرشان تمام می شود و از جایگاه کشورهای بزرگ عربی کاسته می شود و کشورهای بزرگ جهانی دست به کار می شوند و می خواهند خباثت خود را پیاده کنند فقط به فکر مصالحشان هستند. حتی وقتی که می گویند از دموکراسی ها و آزادی های مردم کشورهای منطقه حمایت می کنند و رهبران انقلابی را با آغوش باز می پذیرند تنها از زاویه منافعشان اقدام است. همان طور که ادعا می کنند که هر آن چه در جهان می افتد را به خوبی دنبال می کنند و می دانند ابعاد آن تا کجاست و این را هم می دانند که باید چه اهدافی را تعریف کنند تا جنگ های داخلی پایان یابند و در ساخت نظام بین المللی و ثبات و زندگی مشترک میان کشورها دخالت کنند.
حالا چه تغییراتی قرار است رخ دهد و باید مواظب چه تحولاتی باشیم؟
اولا، تغییر جدی در نظام بین المللی که از اواخر دهه هشتاد از قرن گذشته میلادی بر اساس انقراض رهبری جهان دو قطبی امریکایی – شوروی در جهان ایجاد شده بود و ایالات متحده به رهبری یک جانبه جهان رسیده بود، ایجاد شده است. روسیه ای که اتحاد جماهیر شوروی را به ارث برده حتی یک روز هم از این که باید در جهت امریکا گام بردارد آسوده نبوده است. امریکایی که پیمان آتلانتیک شمالی را تا مرزهایش رسانده و کار نصب سپر دفاع موشکی را در مرزهایش آغاز کرده است. در عین حال همچنان به بهانه مطالبات دموکراتیک از دخالت در امور داخلی اش نیز می ترسد. برای همین خود را برای نفوذ در خارج از مرزهایش آماده کرده است. روس ها سال ها از بحران خطرناک مزمن میان ایران و امریکا بعد از بحران سوریه بهره برداری کرده و وضعیت را به جایی رساندند که امریکا نسبت به آن بی توجه باشد. می توان گفت اکنون روسیه پوتین خود را آماده بازی قدرتمندی در برابر امریکا کرده است. چین نیز به سمتی می رود که کشور عظیم و شریکی برای امریکا در رهبری جهان با همه ثباتش باشد. اکنون چین در حال گذر از مرحله سخت داخلی است اما در نهایت اراده خود را تحمیل خواهد کرد. اما درباره اروپا باید بگوییم که از سال های دور به دلایل متعدد که بارزترین آنها اتکا به قدرت نظامی امریکا و تقسیم بندی های موجود در درون خود به رغم رسیدن به اتحادیه است، از نقش آفرینی در دنیای جدید دور افتاده است.
ثانیا، "قهر" یا خشم منطقه ای از امریکا به رغم "هم پیمانی های" غیر کافی آن با کشورهای منطقه که همواره نیاز به حمایت های نظامی آن داشته اند، تغییر کرده است. امریکا اجازه داد که بهار عربی به ویژه در سوریه در بگیرد و دست بسته کناری بنشیند حتی اگر این رویکرد به "قهر" هم پیمانانش با آن بینجامد یا حتی آن را محکوم به ناتوانی کنند. مثلا عربستان سعودی که به نوعی خود را در سوریه درگیر کرده است و مصر به شکلی دیگر، اختلاف های سیاسی با واشنگتن پیدا کرده اند برای این که این گونه برداشت می کنند که پیروزی حکومت اسد به معنای رسیدن ایران به ریاض است. ترکیه نیز همین احساس را دارد و به همین شیوه برخورد می کند. شاید دلیل روشن برای این ادعا امضای قرارداد تسلیحاتی عظیمش با چین بر خلاف میل امریکا باشد. با علم بر این که هر دو بر حمایت از اخوان مصر تاکید دارند. "مصر السیسی" و انقلاب 30 ژوئن گذشته هم امریکا را کلافه کرد و هم ترکیه را که هر دو تلاش داشتند تا از اخوان المسلمین و رئیس جمهوری مخلوع آن محمد مرسی حمایت کنند. این کلافگی زمانی دو چندان شد که امریکا رسما اعلام کرد کمک های خود به مصر را متوقف می کند. حالا این سوال مطرح است که آیا السیسی وزیر دفاع مصر و فرماندهان ارتش بعد از این تجربه عبدالناصر را تکرار می کنند و به سمت روسیه متمایل خواهند شد تا در برابر هر گونه تعرض اسرائیلی مصون بمانند، اگر چه می دانند که روسیه جدید نیز روابط خوب و ماه عسل گونه ای با اسرائیل دارد؟ اما سوریه، به رغم نیازی که حکومت آن به دو هم پیمان اساسی و تنهای آن در جهان یعنی روسیه و ایران دارد، عمدا از عمل به توصیه های آنها خودداری می کند چرا که می داند عمل به توصیه های آنها باعث پیروزی آنها در منطقه خواهد شد، در حالی که بر روی استفاده از برگه درگیری های آنها با امریکا به نهایت تاکید خواهد کرد.
تغییر سوم که البته جدید نیست بلکه از همه مهمتر است این است که جمهوری اسلامی ایران به سمتی می رود تا به ابرقدرت منطقه تبدیل شود. کشوری که دشمن امریکا است. روابطش با کشورهای اروپایی سرد و حتی به دلیل هم پیمانی شان با واشنگتن قطع است. در حالی که روابط بسیار خوبی با روسیه دارد، البته این رابطه در حد دوستی است و هیچ گاه به سطح هم پیمانی نرسیده است. این بدان معنا است که ادامه آن تنها در سایه احترام به مصالح ایران ممکن است. و روابطش با چین و غیره نیز منطبق با همین مصالح است. دلیل روشن آن نیز این است که ایران تنها کشور "مستقل" منطقه است که وابسته به هیچ کشور بزرگ یا ابرقدرت یا محوری در دنیا نیست. کشوری که طرحی سخت اما قابل اجرا و دست یافتنی ای را در سر دارد و می گوید که می خواهد تنها ابرقدرت منطقه شود، و باید نقش بین المللی بزرگ تری داشته باشد. قطعا کشورهای بزرگ باید دریابند که این تغییرات رخ داده اند، آیا چیزی از آن می دانند و آن را پذیرفته اند؟
منبع: النهار/تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :