فرید مرجایی در گفتگو با دیپلماسی ایرانی :
اوباما از فرصت حضور روحانی استفاده نکرد
دیپلماسی ایرانی : سپتامبر ماه خاطره ای نه چندان خوشایند در ذهن امریکایی ها است. از 11 سپتامبر 2001 تاکنون امریکا به بهانه شعار " جنگ جهانی با تروریسم " به افغانستان و سپس عراق لشگرکشی کرده است. در این سالها پاکستان ، یمن ، سومالی ، لیبی و کشورهای دیگری هم بودند که میزبان حملات امریکایی ها با توسل به جنگنده های بدون سرنشین شدند. دیگر جورج بوش جمهوری خواه در راس قدرت در کاخ سفید ننشته و ظاهرا باید صدای شیپور جنگ به گوش نرسد با اینهمه باراک اوبامای دموکرات هم به محض انتشار خبر حمله شیمیایی در سوریه بیرق جنگ را بالا می برد.ظاهر بازی حاکی از نزدیک شدن به خط پایان است. امریکا این بار دست در دست روسیه راه حلی برای پایان دادن به بحران در سوریه یافته است. بشار اسد باید تسلیحات شمیایی خود را تحت نظارت سازمان ملل دراورد. روس ها هم از امریکا در خصوص عدم ارجاع پرونده بشار به دادگاه رسیدگی به جنایت های جنگی قول گرفته اند.ظاهرا ایالات متحده فعلا از خیال قشون کشی نظامی به سوریه صرفنظر کرده اما چه کسی می داند که پس از این خلع سلاح چه سناریویی در انتظار سوریه خواهد بود. خلع سلاح شیمیایی این کشور در حقیقت بالابردن وزن تسلیحاتی رژیم صهیونیستی در منطقه و در راستای سیاست براندازی امریکا در خاورمیانه است.آیا خاطره 11 سپتامبر 2001 همچنان نقش موتور حامی جنگ در امریکا را بازی می کند؟ چرا افکار عمومی امریکا با گزینه نظامی در سوریه مخالف هستند؟ آیا امریکایی هایی که امروز با حمله به سوریه موافق هستند دچار فراموشی تاریخی شده اند؟ آیا همکاری منطقه ای تهران و واشنگتن دیگر به امری اجتناب ناپذیر تبدیل شده است ؟ پرسش هایی از این دست را با فرید مرجایی تحلیل گر مسائل بین الملل ساکن امریکا در میان گذاشتیم:
12سال از ماجرای حادثه 11 سپتامبر 2001 می گذرد و آمریکا باز در سالگرد این حادثه بحث حمله نظامی به کشوری دیگر در خاورمیانه را مطرح کرده است. آیا خاطره این حادثه هنوز آنقدر در افکار عمومی این کشور پررنگ است که دستاویزی برای ماجراجویی نظامی دیگری شود؟
پاسخ به این سوال شما به نوعی منفی است. یکی از نشانه های این تغییر موضع مردم امریکا هم واکنش های عمومی است که به ماجرای احتمال دخالت نظامی امریکا در سوریه نشان دادند. البته اتفاق منحصر به فردی که در این 12 سال رخ داد این بود که سیستم حکومتی در امریکا جنگ را از جامعه جدا کرد. ارتش در این سالها به نوعی جایگاه و ماهیت جنگ را در امریکا تغییر داده است.استدلالی در این خصوص وجود دارد که خدمت نظام وظیفه عمومی منجر به قرار گرفتن مساله جنگ در سطح جامعه و در معرض نگاه عمومی می شود اما زمانی که پای ارتشی حرفه ای به میان می آید ، مسائل نظامی اندک اندک از تیررس مردم و نظارت دموکراتیک دور شده و شکل و شمایل دیگری به خود می گیرد. در امریکا به دلیل تکنولوژی بالای نظامی جنگ بیشتر شکل سخت افزاری به خود گرفته است و همین امر منجر به کاهش کشته ها اما افزایش آمار زخمی ها می شود. به عنوان مثال اکنون هم که بحث تهدید سوریه وجود دارد باراک اوباما تصریح می کند که به دنبال پیاده کردن سواره نظام در این کشور نیست و از موشک های تاماهاک استفاده می کند که بردی برابر 1000 مایل دارد. بر این اساس باید بگویم که جنگ از تجربه جامعه جدا شده است و اقلیتی که برای حضور در میان های جنگ داوطلب می شوند حتی اگر تلفاتی هم داشته و یا زخمی شوند درد و رنج آنها از چشم جامعه دور می ماند.
ضرب المثلی در این خصوص وجود دارد که امریکا به جنگ نرفته بلکه مردم در مجتمع های بزرگ در حال خرید و گذران زندگی روزمره هستند. اما هنوز مساله 11 سپتامبر پایگاه تبلیغاتی قوی به حساب می آید و اگر توجه داشته باشید چند روز پیش از پیشنهاد پوتین برای واگذاری تسلیحات شیمیایی سوریه به ناظران بین المللی ، باراک اوباما و جان کری اشاره هایی به 11 سپتامبر داشته و در حقیقت بر روی نقطه حساس جامعه امریکا دست گذاشتند. بنابراین بعد از اینهمه سال داستان 11 سپتامبر هنوز اهرمی برای تحریک مردم در مواقع ضروری است. هنوز از این مساله می توان به عنوان سندی برای حمله به کشورهای دیگر هم استفاده کرد. اما برآیندکلی اجتماعی در امریکا این است که مردم دیگر از جنگ خسته شده اند. این خستگی در تمامی نظرسنجی ها به چشم می خورد و نمایندگان کنگره هم به خوبی بر این امر واقف هستند. نظر شخص من این است که کنگره صرفا خود را نماینده نظر مردم به طور کامل نمی داند. کنگره نهادی است برآمده از سیستم قدرت و داخل این سیستم.
اگر هنوز این خاطره قدرت اقناع مردم را دارد چرا در اکثر نظرسنجی هایی که اخیرا منتشر شده افکار عمومی با حمله به سوریه تا این اندازه مخالف هستند؟
در بحث های جاری در این خصوص در سطح جامعه مردم اینگونه استدلال می کنند که امریکا ادعا می کند این جنگ محدود خواهد بود اما کسی از انتهای این جنگ خبر ندارد. در حال حاضر عده ای در امریکا می دانند که دولت جورج بوش به آنها در خصوص دلایل حمله به عراق دروغ گفت و دسته دیگری گمان می کنند واشنگتن در این مسیر اشتباه کرد.جنگ در سوریه جنگ غیرقابل پیش بینی خواهد بود. اگر مهره دیگری در این بازی وارد شد و یا اگر معادلات تعییر کرد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ سوال مردم امریکا این است که چرا این کشور باید در جنگ داخلی در سوریه ایفای نقش کند؟ از نظر آنها انچه در سوریه می گذرد در حال حاضر جنگی منطقه ای است و امریکا با حمله به آن ابعاد بین المللی می دهد. بمباران سوریه از سوی امریکا و متحدانش در حقیقت به نفع شورشیان و مخالفان بشار اسد است و می تواند به تغییر دینامیسم ماجرا منتهی شود. در بسیاری از ماجراجویی های نظامی امریکا علیرغم آنکه کاخ سفید برنامه ای برای تطویل حضور نظامی خود نداشته است اما ورق به گونه ای پیش می رفت که این حضور و فعالیت نظامی طولانی تر می شد. البته این صحبت ها و استدلال ها همگی منطقی به نظر می رسند اما دستگاه های تبلیغاتی و لابی های اسرائیل در امریکا به خوبی از پس جواب دادن به این انتقادها برمی آیند. در حال حاضر هم بحث هایی در این خصوص جاری است.
ما در جنگ عراق شاهد رسوایی بزرگی برای سیستم های اطلاعاتی امریکا بودیم. واشنگتن و متحدانش به بهانه وجود تسلیحات کشتارجمعی به عراق حمله کردند اما در عمل هرگز چنین تسلیحاتی پیدا نشد. آیا مردم آمریکا این بار از دولت خود سند مستدلی مطالبه نمی کنند؟ چرا آمریکا اعلام می کند که حتی با وجود رای منفی شورای امنیت هم به سوریه در صورت نیاز حمله خواهد کرد؟
بله این نکاتی که شما مطرح می کنید از باب منطق درست است اما شما از کوران بازی های تبلیغاتی اینجا به دور هستید. در آمریکا سیستم قدرت و گفتمان عمومی بر این اصل استوار شده که امریکا ورای معاهده های بین المللی و منحصر به فرد است. بر این اساس امریکا خود را مستثنی از جهان می داند و کشوری که منحصر به فرد است و منحصر به فرد هم عمل می کند. مصداق این سخنان را هفته پیش در اظهارات باراک اوباما شنیدیم . به نظر من در واکنش به این سخنان بود که یادداشت مهم ولادیمیر پوتین در نیویورک تایمز خطاب به مردم امریکا نوشته شد. پوتین در این مقاله از سخنان اوباما که امریکا را سرور دنیا می داند انتقاد کرد. در امریکا زمانی که سیستم قدرت تصمیم به انجام کاری می گیرد تبلیغات حالت سونامی پیدا می کند. به عنوان مثال فیلم های قربانیان حملات شیمیایی در سوریه را نشان می دهند و تاکید می کنند که اسد این کار را کرده است. اما در خصوص ارائه اسناد کاخ سفید ادعا می کند که ما سندهایی در خصوص متهم بودن بشار اسد در دست داریم و طرف دیگر هم خواهان ارائه این اسناد است اما تبادل واقعی اسنادی صورت نمی گیرد چرا که آن سونامی تبلیغاتی همچنان ادامه دارد. افراد آگاه ادعا می کنند که اسنادی که امریکا در اختیار دارد ثابت کننده نیست و البته محرمانه هم به افراد کنگره داده شده است. کاخ سفید هنوز سندی برای متقاعد کردن مردم نشان نداده است. در زمان جنگ عراق هم چهره هایی مثل هانس بلیکس و محمد البرادعی علیه امریکا مقاومت می کردند اما این مقاومت ها در برابر قلدری های امریکا ره به جایی نمی برد. در مورد سوریه هم می دانیم که بان کی مون دبیر کل سازمان ملل یا پاپ از مخالفان گزینه نظامی هستند اما چیدمان اخبار به گونه ای است که اکثریت قاطع مردم گمان می کنند که حمله شیمیایی صد در صد کار بشار اسد بوده است.
بنابراین با این تعریف شما افکارعمومی در امریکا از چنان حافظه تاریخی برخوردار نیست که مانع از تکرار اشتباهات گذشته دولت ها شود؟
بله. نقش تبلیغات همین است که این حافظه تاریخی ضغیف می شود . هستند روشنفکران یا خبرنگاران مستقلی که اینگونه فکر می کنند اما این مساله با گفتمان غالب فرق دارد. به قول شما درست چند روز پیش از به راه افتادن فریاد حمله به سوریه ، اسنادی افشا شد که نشان داد امریکا در سال 1988 در حمله شیمیایی عراق به ایران نقشی داشته است. اگر معاهده ژنو 1925 مبنای قضاوت است و بر همین اساس امروز سوریه به ارتکاب جنابت متهم می شود پس امروز هم همین قانون حکمفرما است و سازمان ملل باید به ماجرای شیمیای شدن ایرانی ها هم بپردازد و سپس به سراغ این پرونده برود. مثال دیگر هم جنگ ویتنام است که در آن سال امریکا از مواد شیمیایی در این نبرد استفاده کرد که خزان برگ ها را به دنبال داشت اکنون بعد این سالها هنوز کودکانی به دنیا می آیند که از آسیب های آن حمله درامان نیستند.
از فردای حمله شیمیای رخ داده در سوریه ما یک روز شاهد اصرار اوباما بر حمله سریع و تنبیه بشار بودیم. روز دیگر وی به تبع مخالفت مجلس عوام بریتانیا توپ را به زمین کنگره انداخت. در چند روز اخیر هم شاهد بودیم که وی از کنگره خواست تا در رای گیری صبوری کنند. دلیل این مانورهای سیاسی اوباما چیست؟
ابتدا باید بگویم که در رسانه های ایران به اشتباه از عقب نشینی باراک اوباما سخن می گویند. اوباما و کاخ سفید فعلا مکث کرده اند. پس از مخالفت پارلمان انگلیس و علنی شدن مخالفت های کشورهای اروپای و افکار عمومی ، شاید واشنگتن هم تنها راه حلی که پیدا کرد این بود که توپ را به زمین کنگره انداخت. مساله دیگری که وجود دارد این است که ما دلیل اصلی نیت امریکا برای حمله را نمی دانیم . ما این سونامی تبلیغاتی را می بینیم اما نمی دانیم که پشت پرده واشنگتن چه اهدافی را دنبال می کند. آیا امریکا به دنبال بر هم زدن موازنه قدرت در منطقه است ؟ آیا هدف از هدف قرار دادن دمشق ، تهران است ؟ اما آنچه که مشخص است این است که در بازه زمانی آغاز جدی بحث در خصوص حمله تا زمانی که اوباما از کنگره خواست در رای گیری اندکی صبوری کند افکار عمومی بین المللی و دولت های بسیاری مخالفت خود را به رخ کشیدند. با اینهمه موتور تبلیغاتی برای حمایت از این مساله همچنان فعال است و خاموش نشده است. در این میان ابتکار عمل روسیه جالب بود. پیشنهاد روسیه برای نظارت بین المللی بر تسلیحات شیمیایی سوریه در حقیقت ابتکار عمل را به دست این کشور سپرد. از سوی دیگر تخلیه سلاح های شیمیایی سوریه در حالی که اسرائیل همین تسلیحات را در اختیار دارد مطلوب طبع واشنگتن و تل آویو است. داکترین نظامی اسرائیل و امریکا بر نابرابری است. در این راستا مقاله پوتین از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. پوتین در این یادداشت چند نکته را توامان مطرح کرد: هم اینکه ما گمان می کنیم که شورشیان عامل این مساله بوده اند و هم اینکه اندکی خویشتن داری به خرج دهید. مساله دیگری که قابل توجه بود این است که وی ادعای اوباما در خصوص استثنا بودن امریکا، و منزلت برتری را رد کرد. امریکایی ها سالهاست که خود را از قاعده مستثنی می دانند و در زمان جورج بوش هم دولت وی ادعا می کرد که ما معاهده ژنو مبنی بر منع شکنجه را قبول نداریم.
پیش بینی شما از رای احتمالی کنگره به گزینه نظامی علیه سوریه چیست؟ جمهوری خواهان ، دموکرات ها یا چهره هایی که مخالف جنگ هستند اما حامی سیاست های باراک اوباما چه تصمیمی اتخاذ خواهند کرد؟
واکنش احتمالی کنگره به این رای گیری در حال حاضر به اصلی ترین مباحث تبدیل شده است. در حال حاضر بسیاری از نمایندگان کنگره در برنامه های تلویزیونی اعلام می کنند که از میان مردمی که به دفاتر ما زنگ می زنند 80 نفر مخالف جنگ و دو نفر موافق هستند. بنابراین بسیاری از نمایندگان کنگره چه جمهوری خواه و چه دموکرات به صراحت اعلام می کنند که افکار عمومی مخالف این جنگ هستند و البته که این اظهار ناراحتی نمایندگان کنگره امری جدید است. اما مساله دیگر این است که درست است که بر مبنای تئوری دموکراسی نمایندگان کنگره منعکس کننده نظرات مردم هستند اما این امری ظاهری است که در داخل چندان معنا ندارد. کنگره به عنوان یک نهاد بیشتر تحت تاثیر لابی های سیاسی و در تماس با سیستم قدرت و پاسخگوی به آن است. بنابراین در روز رای گیری تعجب نکنید که علی رغم تمام این سخنان که در مخالفت با جنگ گفته می شود ، با استناد به این بهانه که اعتبار امریکا به عنوان ابر قدرت در خطر است و باید برای دفاع از مردم بی گناه وارد صحنه شویم ، رای به گزینه نظامی بدهند. برخی جمهوری خواهان تنها به دلیل مخالفت با اوباما ممکن است رای منفی بدهند. در میان دموکرات ها هم بسیاری راضی نیستند و تعدادی هم به دلیل مسائل حزبی و دولتی از اوباما حمایت می کنند. در جبهه دموکرات ها دو روند وجود دارد : یک روند مترقی است که در کنگره با نام فراکسیون مترقی شناخته می شود . خط دیگری هم در داخل دموکرات ها است که مداخله گر هستند. در زمان جنگ ویتنام به عنوان نمونه حزب دموکرات جنگ طلب تر بود ولی از زمانی که نومحافظه کاران اعلام موجودیت کردند و از حزب دموکرات به جمهوری خواه رفتند اما این روند دخالت کردن در امور دیگر کشورها در سنت حزب دموکرات بوده است. افرادی که در حال حاضر دور و بر جان کری یا در گذشته پیرامون هیلاری کلینتون بودند همان افرادی هستند که به دخالت امریکا در دیگر کشوها و تاثیرگذاری آن اعتقاد دارند. مساله " مسئولیت حمایت " که ابداع امریکایی ها است بهانه ای برای دخالت انها در دیگر کشورها شده است.
آیا سوریه با بشار اسد بیش از سوریه در اختیار نیروهای تکفیری و سلفی به نفع امنیت اسرائیل نیست ؟ تل اویو و واشنگتن برای سوریه پس از اسد چه برنامه هایی در سر دارند؟
این بحث کاملا منطقی در ذهن همه ما است. اما اینکه می گویند سوریه در این سالها هیچ موشکی علیه اسرائیل پرتاب نکرده است بحثی گمراه کننده است. این جمله تعریف کننده واقعیت سوریه، اسرائیل و رابطه این دو با هم در منطقه نیست. حقیقت این است که وجود دولت بشار اسد و اتحاد ان با ایران به هیچ وجه به نفع اسرائیل نبوده و نیست. استراتژی دولت امریکا و رژیم اسرائیل بسیار پیچیده است. درست مانند جنگ ایران و عراق که سیاست امریکا تضعیف تهران – بعداد توسط یکدیگر بود اکنون نیز همین استراتژی در سوریه پیاده می شود. در حال حاضر اگر دولت اسد سقوط کند امریکایی ها بسیار نگران و ناراضی خواهند بود. این بحث در محافل سیاسی هم بسیار مطرح است که اگر دولت بشار سقوط کند آیا جایگزین های مناسبی برای ان وجود دارد . پاسخ به این پرسش در حال حاضر منفی است. با اینهمه این فقدان نیروی رهبری در سوریه پس از بشار باعث نمی شود که امریکا و اسرائیل به استراتژی خود در سوریه ادامه ندهند. برای این دو برهم زدن اتحاد میان ایران ؛ حزب الله و سوریه از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. از سوی دیگر ادامه این تنش تا زمانی که اوضاع تغییر کرده و آلترناتیوی برای دولت بشار پیدا شود هم یکی دیگر از سیاست های واشنگتن و تل آویو در منطقه است. فعالیت های این دو و انگلیس، فرانسه ،ترکیه و عربستان در دفاتر نظامی و سیاسی خود در اردن همچنان برای ساختن یک الترنانیو ادامه دارد که هنوز به نتیجه نرسیده است. در حال حاضر هدف این دو به استحاله رساندن محور مقاومت است ومطمن باشید که با رفتن دولت بشار اسد بسیاری از واقعیت ها در منطقه تغییر خواهد کرد. مساله دیگر این است که تکفیری ها و سلفی ها نیروهای خطرناکی هستند اما نیروی استراتژیکی که توان سیاسی خاصی داشته باشند ، به حساب نمی آیند. شاید این نیروها برای دولت امریکا هم بهتر باشند چرا که برنامه و استراتژی سیاسی خاصی برای منطقه در نظر ندارند. بدین تربیت این گروه نمی توانند هژمونی امریکا و متحدش اسرائیل را در منطقه زیر سوال ببرند.
آیا امریکا به تجزیه سوریه بعد از بشار هم فکر می کند؟
احتمال دارد که این فکر چندان جدی نباشد اما این بحث تجزیه را هم به عنوان یک سناریوی احتمالی مد نظر دارند.امریکایی ها پیش بینی می کنن که با از میان رفتن حاکمیت مرکزی در سوریه ، استقلال مرزی این کشور از میان رفته و اقلیت های متفاوت یا شورشیان هرکدان مناطقی را تحت کنترل خود بگیرند. با اینهمه نمی توان به طور قطع از برنامه قطعی امریکا برای سوریه پس از اسد سخن گفت. مساله در امریکا این است که مانند کشورهای اروپایی مثلا فرانسه نیستند که در سیاست خارجی به تحلیل ریشه ای مور بپردازند. در دستگاه دیپلماسی امریکا با روش شناسی پوزیتیویستی کار را پیش می برند و برای مشکلاتی که در مقاطع متفاوت ممکن است رخ دهد ، در همان مقطع چاره جویی می کنند.
تاثیر برخورد امریکا با سوریه بر مذاکرات ایران با 1+5 را چگونه ارزیابی می کنید؟ در بسیاری از تحلیل ها می بینیم که گفته می شود هدف از دمشق در حقیقت تهران است. چرا باید ایران در سایه دولت اعتدال هدف قرار گیرد؟
در تمام رسانه ها تاکید می شود که هدف از سوریه ، ایران است. اینکه سران کاخ سفید در نامه های خود به وزیر امور خارجه ایران چه می گویند از تیررس عمومی به دور است اما اینجا در ملاعام چیز دیگری گفته می شود. نکته اینجاست که لابی اسرائیل به هیچ وجه مایل به ایجاد شبکه گفتگو میان تهران – واشنگتن نیست. لابی اسرائیل به جناح راست این رژیم متصل است وگرنه شما روزنامه اسرائیلی هاآرتص را می بینید که دیدگاه های معقولی هم دارد. اما این 50 درصد معقول اسرائیل در امریکا هیچ گونه لابی ندارد. یکی از دلایل اعمال فشار بر امریکا از سوی اسرائیل در سوریه هم این بود که دولت جدید ایران را در سوریه در آچمز جدی قرار دهند. در صورت حمله امریکا به سوریه قطعا این مساله بر جلسه میان ایران و کشورهای اروپایی ها درخصوص برنامه هسته ای این کشور هم تاثیرگذار خواهد بود. این مساله را در کنگره امریکا پیش از آغاز به کار رسمی دولت روحانی هم دیدیم که تحریم ها جدید تحت تاثیر این لابی به تصویب رسید. مساله دیگر عکس العمل های نه چندان شفاف در داخل ایران هم است. برخی در داخل اعلام کردند که دولت سوریه از این تسلیحات استفاده کرده است و این می توانست نشان دهنده این باشد که امکان توافق میان تهران – واشنگتن علیرغم حمله امریکا به سوریه وجود دارد.
آیا بحران های منطقه ای همکاری تهران – واشنگتن را اجتناب ناپذیر نکرده است؟
بله اگر امریکا تمایلی به برقراری صلح در منطقه داشت شاید این همکاری هم اجتناب ناپذیر بود. اما پرسش مهجوری که در این میان وجود دارد این است که امریکا برای برقراری صلح در سوریه چه کرده است؟ این در حالی است که ما از جانب امریکا هیچ گونه اعمال فشاری برای تشکیل اجلاس ژنو 2 ندیده ایم. دلیل این استراتژی امریکا هم این است که در منطقه به ذات سیاست امریکا براندازی است. امریکایی ها در تبلیغات خود اعلام می کنند که خواهان به پایان رسیدن بحران در سوریه هستند اما هیچ گونه قدم عملی برداشته نشده است. منطق حکم می کند که تهران و واشنگتن بر سر پرونده هایی چون افغانستان و عراق همکاری هایی داشته باشند اما داکترین نظامی اسرائیل و امریکا با پیش شرط برای هدف سلطه کامل بر منطقه است.
با این اوصاف شما امیدی به بهبود رابطه میان تهران – واشنگتن در سایه دولت روحانی ندارید؟
خوش بین هستم و فعالیت های تیم جدید ایران را بسیار مثبت می دانم. دولت روحانی به دنبال به ثمر رساندن کار است و به نظر من ایران در حال حاضر سهم خود را برای کاهش تنش ها پرداخت کرده و توپ اکنون در زمین امریکا است. اما کاخ سفید از این فرصت ها استفاده لازم را فعلا بعمل نیاورده است. ما هر روز شاهد موضع گیری های سازنده و مفید دکتر روحانی و دکتر ظریف در خصوص تحولات منطقه ای هستیم. مساله اینجاست که در زمان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری ایران اینگونه در غرب جاافتاده بود که دولت نهم و دهم ایران عامل اصلی اختلاف با تهران است .متاسفانه این مساله در داخل ایران هم زیاد بال و پر گرفت و اکنون باید در خصوص این مساله آگاهانه تر برخورد کرد. به همین دلیل برخورد امریکا با دولت یازدهم تا حدودی سیاستمداران این دولت را شوکه کرد. در بحث رابطه ایران و امریکا به دلیل آنکه واشنگتن با تحریم های خود جنگ خاموشی را آغاز کرده ، نیروهای سیاسی داخل باید اتحاد و انسجام داشته باشند.
انتشار اولیه: دوشنبه 25 شهریور 1392/ باز انتشار: جمعه 29 شهریور 1392
نظر شما :