مذاکرات صلح ابزار ماجراجویی های منطقه ای آمریکا شد
به اسم مذاکره به کام جنگی جدید در منطقه
دیپلماسی ایرانی: روز جمعه ۲۸ تیر ماه، جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، از توافق اسرائیل و فلسطینی ها برای از سرگیری مذاکرات صلح در آینده نزدیک خبر داد. این اولین بار نیست که این مذاکرات صورت می گیرد؛ مذاکرات فلسطینیان و اسرائیلی ها سابقه ای بیست ساله دارد. از سال 1993 که روند مادرید آغاز شد و سپس در اسلو، تابا، قاهره ادامه یافت و در نهایت به 18 دور مذاکرات ایهود اولمرت، نخست وزیر وقت اسرائیل و محمود عباس منجر شد، این مذاکرات به تفاهماتی منتهی شد، ولی وقتی اسرائیل در جنگ لبنان 2006 شکست خورد و بنیامین نتانیاهو در اسرائیل روی کار آمد او همه نتایج مذاکرات پیشین را کنار گذاشت. در حالی که دور جدید مذاکرات محمود عباس نیز قرار است با نتانیاهو صورت پذیرد، سابقه نشان داده است که نتانیاهو هیچ گونه اعتقادی به مذاکره، عقب نشینی یا امتیاز دادن به فلسطینی ها ندارد.
اوباما به دنبال اجرای طرح «دو دولت» است و از زمانی که بر سر کار آمده است برای احیای مذاکرات بر اساس این طرح به دو طرف فشار آورده است. در حالی که مشکل اصلی در اجرای این طرح، کرانه باختری، ساحل غربی رود اردن است. محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی، برای ورود به مذاکرات این شرط را قائل شده بود که اسرائیل شهرک سازی ها در این منطقه را متوقف کند. چرا که در زمانی که شما برای استقرار یک دولت در یک سرزمین مذاکره می کنید معنا ندارد که در آن منطقه شهرک سازی از سوی یک دولت دیگر صورت بگیرد. اسرائیل به رغم فشار آمریکا این پیش شرط فلسطینی ها را نپذیرفت و حتی وقتی محمود عباس این پیش شرط را به شش ماه و سه ماه کاهش داد، نتانیاهو آن را نپذیرفت.
مسئله اصلی در طرح دو دولت این است که برای تشکیل دولت فلسطینی نیازمند یک سرزمین هستیم. اما این سرزمین به طور مشخص کجاست؟ بحثی که وجود دارد این است که این دولت در اراضی اشغالی سال 1967 یعنی کرانه باختری رود اردن و نوار غزه تشکیل شود. ولی مسئله این است که از سال 1967 تاکنون آنقدر اسرائیل در کرانه باختری دست به شهرک سازی زده است که جایی برای دولت فلسطینی باقی نمانده است.
علاوه بر این، اسرائیل با استناد به تورات، کرانه باختری را بخشی از سرزمین آباء و اجدادی خود می داند و حاضر نیست که حتی یک وجب از این خاک را به فلسطینی ها واگذار کند. ما این منطقه را کرانه باختری (West Bank) می نامیم، در حالی که آنها آن را یهودا والسامره می خوانند و متعلق به خود می دانند. به این دلیل است که از سال 1967 که این منطقه را اشغال کرده اند تاکنون بلاانقطاع به شهرک سازی مشغول بوده اند به نحوی که در حال حاضر کل منطقه کرانه باختری را شهرک های یهودی نشین اشغال کرده است و شهرهای فلسطینی همچون نابلس، طولکرم، الخلیل و ... با همدیگر ارتباط جغرافیایی ندارند. چرا که این شهرک های اسرائیلی و اتوبان هایی که برای ارتباط بین این شهرک ها ساخته شده است، عملا شهرهای فلسطینی را در محاصره خود قرار داده است. بنابراین این سوال مطرح است که آیا این مسئله منطقی است که اکثریت یک سرزمین را دیگری اشغال کرده باشد و مناطقی را به طور تکه تکه برای تشکیل دولت در اختیار دیگری قرار بدهند؟ آیا در این مناطقه تکه تکه و محاصره شده امکان تشکیل یک دولت وجود دارد؟
بر این اساس می توان گفت که مسائل اصلی مورد اختلاف بین دو طرف قابل حل به نظر نمی رسند و تاکنون نیز پس از بیست سال مذاکره بین طرفین هیچ کدام از این مسائل حل نشده است. سرزمین ها نیز مشخص نیست و فلسطینی ها کرانه باختری را از آن خود می دانند و طبق قطعنامه 242 و 338 شورای امنیت آن را اشغالی می دانند در حالی که اسرائیلی ها آنجا را سرزمین آباء و اجدادی خود می دانند و عملا آن را در کنترل خود گرفته است. فلسطینی ها قدس را پایتخت خود می دانند و اسرائیلی ها نیز مدعی هستند که قدس پایتخت ابدی آنهاست و غیر قابل تجزیه و مذاکره است. لذا این مسئله قابل حل به نظر نمی رسد.
بحث حاکمیت (sovereignty) نیز مسئله مورد اختلاف دیگری است. بدیهی است وقتی از طرح دو دولت سخن می گوییم باید مشخص شود که حاکمیت این دولت چگونه تعریف می شود. این دولت فلسطینی که ظرف بیست سال گذشته بحث آن مطرح بوده است هیچ گاه اسرائیل نپذیرفته است که این دولت حاکمیتی داشته باشد. حاکمیت به این معنی که بر کشوری مستقل حکمرانی کند و می تواند ارتش مستقل، فرودگاه مستقل، روابط خارجی آزاد و ... داشته باشد. چنین اجازه ای به دولت مورد نظر داده نمی شود بنابراین فاقد حاکمیت است.
از سوی دیگر اسرائیل منابع آب را نیز تحت سلطه خود قرار داده است و پسآب ها را در شهرهای فلسطینی رها می کند. آب شهرک های اسرائیلی تامین است و از این آب برای استخرهای خود استفاده می کنند در حالی که فلسطینی ها حتی فاقد آب آشامیدنی هستند.
مسئله بازگشت آورگان موضوع مورد اختلاف دیگری است که هیچ چشم اندازی برای حل آن وجود ندارد. در حال حاضر حدود 4 میلیون آواره فلسطینی در اردن، سوریه و دیگر کشورها ساکن هستند و طبق قطعنامه 198 شورای امنیت سازمان ملل این آوارگان باید به موطن خود باز گردند. اما اسرائیل اجازه بازگشت آنها را نمی دهد.
بنابراین به نظر می رسد که هیچ کدام ازاین مسائل با مذاکره قابل حل نیست و راه میانه ای نیز وجود ندارد. زمانی که دو دولت با هم وارد مذاکره می شوند هر کدام سقف و کف یا حداکثر و حداقل مطالبات و خواسته ها دارند. بین حداقل و حداکثر میانه ای شناخته می شود و بر سر آن توافق می شود. ولی بین حداقل خواست های فلسطینی ها با حداکثر امتیازی که اسرائیل ممکن است با آن موافقت کند آنقدر اختلاف و فاصله وجود دارد که این دو به هم نمی رسند؛ بنابراین هیچ امکانی برای مصالحه و توافق وجود دارد.
تاکنون نیز تجربه بیست سال مذاکره نشان داده است که اسرائیل همواره متمایل به تلف کردن وقت و مذاکره برای مذاکره بوده است. اسحاق شامیر، نخست وزیر لیکودی اسرائیل گفته بود که «ما حاضریم تا قیامت مذاکره کنیم». از نظر اسرائیلی ها مذاکره برای مذاکره صورت می گیرد و نه مذاکره برای حل موضوع و رسیدن به یک تفاهم.
نکته ای که در این جا باید مورد توجه قرار گیرد این است که اسرائیل هر زمان که می بیند که تحت فشار بین المللی مجبور است عقب نشینی کند و امنتیازاتی به فلسطینی ها بدهد یک بحران داخلی ایجاد می کند و نخست وزیر وادار به استعفا می شود و انتخابات زودرس برگزار می شود. تا انتخابات برگزار شود و دولت جدید بر سر کار بیاید و قدرت را به دست بگیرد همه وضع سابق به هم می ریزد و مدعی می شوند که وضعیت جدیدی ایجاد شده است و همه مذاکرات مجددا از نقطه صفر باید شروع شود.
الان هم که بحث مذاکرات مجددا مطرح است بین خودشان این بحث وجود دارد. به هر حال با اولمرت 18 دور مذاکره صورت گرفته است و امکان ادامه مذاکرات وجود دارد. یعنی مذاکرات جدید مبتنی بر این باشد که آنچه با اولمرت تفاهم شده است پذیرفته شود و مذاکرات ادامه یابد. ولی اسرائیل این مسئله را نپذیرفته است و گفته است که از مذاکرات از صفر شروع شود. وقتی مذاکرات از صفر شروع می شود یعنی هیجده دور مذاکره سابق که با اولمرت صورت گرفته است کنار گذاشته می شود و به خانه اول باز می گردند. دوباره مذاکرات عقیم ادامه داشته باشد و در نهایت به هیچ نقطه ای نرسد.
برای اثبات این که این مذاکرات بی نتیجه است همین دلایل کافی است ولی سوال اصلی این است که چرا اینها می خواهند که مذاکره صورت بگیرد.
بعضی اوقات مثل ایام انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، رئیس جمهور آمریکا برای کسب دستاوردی در سیاست خارجی و یافتن دستاویزی برای جلب رای مسئله مذاکرات صلح را مطرح می کند. اما الان چنین مسئله ای مطرح نیست و در زمانی که تا انتخابات ریاست جمهوری فرصت داریم اوباما در حال حاضر نیازی ندارد که بگوید که در سیاست خارجی دستاوردی داشته به خصوص این که وضع خاورمیانه بسیار پیچیده است و بحران در مصر، سوریه، لبنان، اردن، عراق و ... بحرانی است و آمریکا تا سال آینده می خواهد از افغانستان خارج کند. بنابراین چنین احتمالی مطرح نیست. بنابراین چرا آمریکا به دنبال احیای مجدد مذاکرات است؟
در این باره دو احتمال مطرح است. احتمال اول این است که آنها از یک انتفاضه سوم بیم دارند. آنها این احتمال را مطرح می کنند که در حالت رکود و جمود در عرصه سیاسی فلسطین مردم دست به یک انتفاضه بزنند. انتفاضه را نمی توان تروریسم خواند چرا که حالت مردمی و مدنی دارد و در چارچوب اعتراضات قانونی است. لذا آنها از این می ترسند و شایند خواسته اند که قبل از شروع چنین انتفاضه ای روندی را ایجاد کنند که نشان دهند که مذاکرات برقرار است و در حال پیشرفت است و نیازی به شکل گیری انتفاضه نیست.
این احتمال از این جا مطرح می شود که بعد از جنبش تمرد (سرپیچی) در مصر و تجمعات میلیونی در مصر، خیلی از کشورها تحت تاثیر گرفتند. به هر حال با توجه به این که انقلاب مصر در 25 ژانویه 2011 به پیروزی رسید و پس از مدتی این انقلاب مصادره شد، مردم به این نتیجه رسیدند که باید این انقلاب را پس بگیرند و این انقلاب تازه با حجم گسترده تری از مشارکت مردمی تحت عنوان جنبش تمرد به وجود آمد. این حرکت در مناطق و کشورهای دیگر به خصوص فلسطین تاثیر گذاشت و خیلی ها این مسئله را مطرح کردند که اگر این حرکت در مصر به نتیجه می رسد چرا در فلسطین به نتیجه نرسد؟ چرا جوانان فلسطینی این مدل را در پیش نگیرند؟ این مسئله مطرح شد و مقالاتی در ارتباط با آن نوشته شد مثلا منیر شفیق، اندیشمند و نظریه پرداز فلسطینی در این باره مقاله ای نوشت و تاکید کرد که الان باید چین حرکتی از سوی جوانان فلسطینی به راه بیفتد. آثار این مسئله در حال پدیدار شدن بود و گروههایی فلسطینی خود را برای چنین حرکتی آماده کرده بودند. بنابراین من احتمال می دهم که آمریکا، تشکیلات خودگردان و اسرائیل با اعلام آغاز این مذاکرات خواسته اند امیدی ایجاد کنند و زمینه بروز این جنبش تمرد در فلسطین را از بین ببرند.
اما احتمال دیگری که وجود دارد این است که آمریکا به فکر یک اقدام تازه در منطقه است. باید توجه داشت که هر زمان آمریکاییها خواسته اند که در منطقه خاورمیانه دست به ماجراجویی بزنند، در ابتدا به سراغ مسئله فلسطین آمده اند که این مسئله را حذف کنند و وانمود کنند که این مسئله در حال حل شدن است تا کسی در منطقه برای مقابله با آمریکا و مخالفت با طرح های آمریکا در منطقه مسئله فلسطین را مد نظر قرار ندهد و بهانه نکند. به عنوان مثال در سال 2003 که آمریکا خواست ائتلاف منطقه ای برای پوشش عملیات نظامی خود در عراق ایجاد کنند کمپ دیوید را به راه انداخت. لذا هر گاه که آمریکا قصد ماجراجویی در منطقه را داشته است به ابتکار خود یا در پی توصیه هم پیمانان منطقه ای خود تظاهر کرده اند که می خواهند مسئله فلسطین را حل کنند تا در شرایطی که بعدا ایجاد می شود کسی مسئله اشغال فلسطین را به عنوان موضوعی علیه آمریکا استفاده نکند.
الان هم که جان کری، وزیر خارجه آمریکا با فشار و التماس می خواهد این مذاکرات به راه بیفتد این احتمال مطرح می شود که شاید آمریکا به دنبال دست زدن به یک ماجراجویی جدید در منطقه است و می خواهد مسئله فلسطین را کنار بگذارد.
هرچند از این که این ماجراجویی چگونه خواهد بود اطلاعی نداریم و نمی دانیم که آیا خود آمریکا دست به این کار می زند یا دیگران را به این کار ترغیب می کند؟ هدف آن چه خواهد بود؟ با این وجود، مسلما هدف آمریکا محور مقاومت یعنی ایران، عراق، سوریه و حزب الله است و آمریکاییها دخالت مستقیم در این مسئله نخواهند داشت. یعنی اینگونه به نظر می رسد که قرار است کاری در منطقه صورت بگیرد که بخش مهمی از آن جنبه عملیات نظامی دارد و آمریکا در آن به صورت غیر مستقیم دخالت خواهد داشت. لذا تلاش می کند که نشان دهد که در حال حل مسئله فلسطین است و به سود جهان عرب در حال حرکت است. بنابراین به طور حتم آمریکا این طرح را با کشورهای هم پیمان خود در منطقه از جمله عربستان سعودی، مصر، قطر، امارات، اردن و ... هماهنگ کرده و آنها در جریان این پروژه هستند.
بعضی از گزارشاتی که درز کرده است نشان می دهد که برای این مذاکرات جدید سقف زمانی تعیین کرده اند و گفته اند که بین 6 تا 9 ماه سقف این مذاکرات خواهد بود. در حالی که وقتی بیست سال مذاکره به نتیجه نرسیده است ظرف 6 ماه هم حتما این مذاکرات به نتیجه نمی رسد. همین مسئله این احتمال را مطرح می کند که این ماجراجویی که برای منطقه خاورمیانه طراحی شده است به یک فترت زمانی 6 ماهه نیازمند است که در این فاصله آن طرح صورت گیرد.
بنابراین با توجه به تحولات سوریه، مصر و قطر به نظر می رسد که همه این اتفاقات بخشی از یک سناریو است که قرار است انجام شود. سپردن پرونده سوریه به عربستان سعودی و گرفتن آن از دست قطر، کنار گذاشتن اخوانی ها در سراسر منطقه و آغاز این مذاکرات همگی بخش هایی از یک سناریو به نظر می رسند که بخش خشونت بار هم خواهد داشت. هرچند دقیقا نمی دانیم زمان آن کی خواهد بود ولی شاید در آخر تابستان و اوایل پاییز صورت بگیرد. به نظر می رسد که در هفته های آینده مطالب بیشتری در این مورد درز خواهد کرد.
این احتمال را بسیاری اکنون در نظر می گیرند. آخرین مطلبی که در این رابطه منتشر شده تحلیل ناصر قندیل، روزنامه نگار برجسته لبنانی و تحلیلگر مسایل منطقه در اورینت نیوز بود که این احتمال را مطرح کرده بود که آمریکا دست به یک ماجراجویی نظامی بزند. خصوصا با توجه به پیشرفت های نظامی که ارتش سوریه در مدت اخیر در القصیر و حمص و حاشیه دمشق داشته است. چرا که غرب حاضر نیست به ماندگاری حکومت بشار اسد و ادامه پاکسازی مناطقی که دست شورشیان است تن دهد بنابراین دست به اقدامی جدید خواهد زد.
هرچند مکان این ماجراجویی به احتمال بسیار زیاد در بین کشورهای عراق، سوریه، لبنان و اردن خواهد بود، ولی جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت هدف اصلی این اقدام خواهد بود. همانطور که هدف اصلی آنچه که در سوریه در حال وقوع است گسستن حلقه اتصال بین محور مقاومت است و در نهایت هدف آن ایران است. این مسئله در شرایطی به وقوع می پیونند که آقای حسن روحانی، رئیس جمهور جدید ایران قرار است به زودی مسئولیت کشور را بر عهده بگیرد. غرب فضایی ایجاد کرده است که گویی آقای روحانی قرار است امتیازاتی واگذار کند و به تفاهماتی با غرب برسد. در عین حال غربی ها عوامل فشار جدیدی نیز ایجاد می کنند که اگر در مذاکرات آینده بین ایران و غرب تفاهماتی که مد نظر آنهاست صورت نگرفت باز هم عوامل فشار جدیدی در دست داشته باشند که این ماجراجویی احتمالی یکی از این عوامل فشار خواهد بود. /16
انتشار اولیه: سه شنبه 1 مرداد 1392/ باز انتشار: پنجشنبه 3 مرداد 1392
نظر شما :