تهران با انتخابات یک گام برداشت، حالا نوبت غرب است

سوریه،گره اصلی روابط ایران و جهان

۰۱ مرداد ۱۳۹۲ | ۱۵:۴۸ کد : ۱۹۱۸۷۶۷ گفتگو خاورمیانه
طلال العتریسی، استاد دانشگاه بیروت و پژوهشگر امور خاورمیانه و جهان اسلام در گفتگو با دیپلماسی ایرانی تاکید می کند که اختلاف نظرهای ایران با بخش قابل توجهی از جهان غرب، غرب و امریکا بر سر مساله سوریه گره اصلی تنش های بین المللی تهران است.
سوریه،گره اصلی روابط ایران و جهان

دیپلماسی ایرانی: منطقه در وضعیت بسیار خطرناکی به سر می برد. از یک سو شاهد به چالش کشیده شدن انقلاب های عربی ای هستیم که باعث به روی کار آمدن حکومت های اسلام گرای اخوانی در مصر و تونس و دیگر کشورهای عربی شده است و از سوی دیگر شاهد شعله ور شدن فتنه شیعه و سنی در سراسر منطقه هستیم که سلفی ها آن را تحریک می کنند و هم زمان شاهد استمرار جنگ داخلی در سوریه ای هستیم که همگان آن را به نزاع محور روسی – ایرانی – سوری حزب الله با محور غربی – عربی تعبیر می کنند. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان خاورمیانه یکی از حساس ترین دوران های تاریخ خود را می گذراند. دیپلماسی ایرانی این موضوعات را با طلال العتریسی، کارشناس مسائل استراتژیک و امور خاورمیانه در میان گذشته است که در زیر می خوانید:

اکنون ما شاهد تغییرات ریشه ای در قطر هستیم. کشوری اسلامی یا حتی می توانیم بگوییم کشوری سلفی (آن طور که شیخ حمد گفته بود، ما سلفی هستیم) که از سلفی ها و اخوانی ها حمایت می کرد. به نظر شما دلیل این تغییر ناگهانی در قطر چیست؟

حقیقت این است که این تغییر خیلی حیرت آور است. یعنی من از هر کس پرسیدم جواب روشنی برای این تغییر به من نداده است. اما من فکر می کنم یعنی احتمال می دهم، چون نمی توان هیچ چیز را به طور قطعی گفت که اولا یک اعتراض امریکایی نسبت به عملکرد قطری ها در پرونده های مختلف وجود داشته است. من یک گزارشی را چند وقت پیش خواندم که به نقل از یکی از دیپلمات های غربی می گفت که یک مسئول امنیتی امریکایی به قطر آمد و از امیر قطر خواست که از قدرت کنار برود. و به او گفت این یک دستور است جای بحث ندارد. اگر این قصه را صحیح بدانیم، دلیل آن این است که قطر دورتر از نقشی که باید در حمایت از جریان های اسلامی و تکفیری بازی می کرد، رفت و چنین چیزی برای امریکایی ها چه در لیبی چه در مالی و چه در سوریه قابل قبول نیست. علاوه بر آن بزرگ شدن قطر نیز غربی ها را ترساند. سرمایه گذاری های کلانی که قطر در اروپا انجام می داد، مثل خرید هتل های فاخر و چند ستاره، تیم های فوتبال یا جزیره های مختلف، بلندپروازی های بزرگی کرد.

یعنی به اعتقاد شما از قطر ترسیدند؟

بله، چون در حال بزرگ شدن بیش از اندازه حقیقی اش بود. عظمتی غیر طبیعی مثل ورم شده بود. این مساله ای است که تحیرآور بود و با سیاست های امریکا در تناقض بود. اما شاید دلیل منطقی دیگر به ارتباطاتش با جریان های تکفیری باز می گشت...

شنیدیم که در کنفرانس پاریس بر سر سوریه لوران فابیوس، وزیر امور خارجه فرانسه گفت که ما باید از تحرکات جبهة النصره در سوریه خشنود باشیم و آن را ایجابی بدانیم برای این که به سود منافع غرب در سوریه فعالیت می کند. او از این که امریکا این جبهه را در لیست سیاه وارد کرده است، انتقاد کرد.

این را واقعا لوران فابیوس گفت؟

بله این چیزی بود که عادل عبدالمهدی، معاون مستعفی رئیس جمهوری عراق در یادداشتی که برای دیپلماسی ایرانی نوشت به آن اشاره کرد.

آن چه من خواندم این بود که فرانسوا اولاند، رئیس جمهوری فرانسه در آن کنفرانس بیانیه افتتاحیه را خواند. او در آن کنفرانس از مخالفان سوری و ارتش آزاد خواست که با تندروها در داخل سوریه مبارزه کنند و آنها را نابود کنند برای این که وجودشان به سود حکومت اسد است. یعنی از آنها خواست که وارد یک جنگ داخلی شوند و از ارتش آزاد خواست که با جبهة النصره بجنگد.

یعنی شما چیزی کاملا مغایر با آن چه از فابیوس نقل شده است را می گویید؟

بله، به هر حال آنها بسیار نگران و دست پاچه هستند. چنین موضعی حقیقتش این است که از روی تحیر گرفته شده است. در عین حال به نظر می رسد که نقش قطر اگر ادامه می یافت با وجودش هیچ راه حلی در سوریه یافت نمی شد. یعنی مرحله یافتن راه حلی در سوریه در صورتی امکان پذیر است که قطر وجودی در سوریه نداشته باشد. این احتمال هم مطرح است. احتمال سوم این است که شاید واقعا شیخ حمد آن طور که گفته می شود مریض باشد. یعنی گفته می شود که بیماری های خطرناکی دارد و دیگر نمی تواند در سمت خود به فعالیت ادامه دهد برای همین خواست پسرش را به عنوان جانشینی خودش معرفی کند قبل از آن که به طور کامل ضعیف شود.

اما شیخ حمد، نخست وزیر و وزیر امور خارجه نیز از سمت خود کنار رفت؟

بله بله، او باید کنار می رفت. برای این که او نمی تواند قدرت را تحویل پسرش دهد در حالی که وزیر امور خارجه اش تغییر نکند. برای این که وزیر امور خارجه اش آدم بسیار قدرتمندی بود. او روابط بسیار خوبی داشت که لازم بود در صورتی که تمیم جانشینش شود او را از وزارت امور خارجه دور کند. روایت اولی که گفتم می گوید که مسئول امنیتی امریکایی گفته بود که باید هر دو آنها از قدرت کنار بروند. یعنی هم امیر و هم وزیر. و من نظر شخصی ام است، می گویم که موضوع واقعا حیرت آور است اما این سه احتمالی که گفتم وارد است.

آیا به این ترتیب می توان گفت که سیاست های قطر در منطقه کاملا تغییر خواهد کرد؟

این موضوع در حال حاضر محل بحث است. بله نسبتا تغییر خواهد کرد اما ریشه ای نه. افراد نقش های خودشان را بازی کردند. وزیر امور خارجه شخصیت قدرتمندی بود، حتی قدرتمندتر از امیر بود. وقتی که از حکومت خارج می شود شاید وزیر جانشین او نتواند همان قدرت و همان قوت و همان شبکه روابط را داشته باشد. قطعا همه چیز تغییر خواهد کرد. اکنون ما شاهدیم که شبکه الجزیره بیش از هر زمانی ضعیف شده است، دیگر نمی تواند نقش سابق را بازی کند. من معتقدم که بله نقش قطر به یک نسبت معین و مشخصی تغییر خواهد کرد اما این تغییر آن قدر ریشه ای نخواهد بود به آن معنا که به همان حالت سابق بی طرفانه اش که همیشه میانه رو بود و نقش میانه داشت، بازگردد. قطعا ضعیف تر خواهد بود. در این میان عده ای سناریوی چهارمی را مطرح می کنند و می گویند که ایالات متحده امریکا می خواهد نقش قطر را به سود عربستان ضعیف کند یا به آن پایان دهد. اکنون امریکا به نقش عربستان در این پرونده پایبند است. این احتمال بیش از همه مطرح است و سناریویی منطقی و بیش از دیگر سناریوها قانع کننده محسوب می شود. یعنی همه سناریوهایی که گفتیم احتمالش وجود دارد اما سناریوی چهارم بیش از همه می تواند منطقی به نظر برسد. برای این که عربستان بیشترین ثبات را دارد و صلابت بیشتری دارد و قدرت بیشتری برای تاثیرگذاری دارد. حتی قدرت بیشتری برای مواجهه با ایران در منطقه دارد. قطر نمی تواند با ایران رویارو شود. نقشی که قطر در دو سال گذشته بازی کرد از سهم عربستان بود. بنابر این معتقدم در فکر جدید بازیابی مجدد نقش عربستان در پرونده های منطقه مد نظر است.

یعنی هدف نهایی مواجهه با ایران است؟

قطعا. هدف نهایی رویارویی با ایران است.

آیا احتمال نمی دهید در آینده میان ایران و امریکا تعاملی غیر مستقیم به وجود آید و این دو دیگر نخواهند با هم رو در رو شوند. یعنی شبیه آن چیزی که در پرونده عراق و افغانستان اتفاق افتاد؟

چنین چیزی ممکن است، چیز غیر ممکنی نیست. تا وقتی که امور سیاسی پیچیده باشد و سرشار از مشکلات باشد هر اتفاقی ممکن است بیفتد. ایران از حیث مبدا مخالف تعامل نیست. هیچ بندی نه در قانون اساسی و نه در سیاست ایران وجود ندارد که بگوید نباید با کشوری وارد تعامل شود به جز اسرائیل. آن چه مطلوب است این است که میان ایران با ایالات متحده به شکل مساوی تعاملی به وجود آید، بر اساس عدم دخالت در امور داخلی، عدم تهدید نظام، اعتراف به حق و حقوق و جایگاه و استقلال ایران تا تعامل به وجود آید. در گذشته مناقشه های مختلفی میان دو طرف بر سر پرونده های مختلف انجام می شد. مثلا الآن مناقشاتی بر سر پرونده هسته ای ایران در جریان است. یعنی در 1+ 5 امریکایی ها حضور دارند و مناقشه هایی هم می شود اما به دلایل دیگری به نتیجه نمی رسند. اما این مانع نمی شود که بحثی بر سر قضایای دیگر منطقه به طور مستقیم یا غیر مستقیم نشود. همه چیز بستگی به چگونگی پیشبرد امور دارد.

من در مصاحبه های مختلف گفته ام وقتی که می گوییم این انتخابات سیاست های ایران را تغییر می دهد این بدان معنا است که می گوییم ایران در مرحله گذشته مسئول همه مشکلات در منطقه بوده است و تغییر رئیس جمهور مشکل را حل می کند. این یعنی این که فقط ایران مسئول است در حالی که این صحیح نیست. حداقل می توانیم بگوییم یک طرف ماجرا بوده است.

آیا می توانیم بگوییم که تغییر دولت در ایران باعث ایجاد تغییراتی در سیاست های منطقه ای شده است؟

تغییر دولت در ایران، صد در صد داخلی است. اما تغییر دولت ایران می تواند تاثیری بر تغییر سیاست های منطقه ای بگذارد. برای این که رئیس جمهوری جدید ایران صحبت از گفت وگو می کند و می گوید که ما آماده ایم برای گشایش گفت وگو کنیم و دستمان را به طرف مقابل دراز کنیم. این اتفاقی مهم است. چهره بازی را از حیث مبدا تغییر می دهد. اما نظر شخصی من این است که این امر نیاز به پاسخ طرف مقابل هم دارد که او نیز همین را بگوید و حداقل تا نیمه راه جلو بیاید. من در مصاحبه های مختلف گفته ام وقتی که می گوییم این انتخابات سیاست های ایران را تغییر می دهد این بدان معنا است که می گوییم ایران در مرحله گذشته مسئول همه مشکلات در منطقه بوده است و تغییر رئیس جمهور مشکل را حل می کند. این یعنی این که فقط ایران مسئول است در حالی که این صحیح نیست. حداقل می توانیم بگوییم یک طرف ماجرا بوده است. اما عربستان هم طرف دیگر است، قطر یک طرف است، ترکیه یک طرف است، امریکا هم یک طرف است، همه این طرف ها مشکلات را به وجود آوردند.

یعنی ببینید اگر بگوییم قطر تغییر کرد، ترکیه هم تغییر کرد و ایران هم به این ترتیب تغییر کرد. آیا این باعث نمی شود که بگوییم این تغییر سبب می شود تا نزدیکی ای میان ایران با طرف مقابل به وجود بیاید؟

یعنی انتظار می رود که این مساله به نزدیکی دو طرف کمک کند. من معتقدم که گره اصلی تفاهم در حال حاضر سوریه است. سوریه در حال حاضر گره راه حل های موجود در منطقه است، و گرهی برای تشکیل بنیادی جدید در منطقه است. به همین دلیل دوباره می گویم درگیری سختی بر سر سوریه وجود دارد برای این که هر طرف فکر می کند که اگر سوریه را گرفت محور هیمنه بر منطقه را در دست خواهد داشت و اگر در سوریه شکست خورد یک پروژه استراتژیک بزرگ را از دست خواهد داد. همه طرف ها به این شیوه فکر می کنند.

در مصاحبه ای هنری کسینجر می گوید که برای تشکیل خاورمیانه جدید سوریه باید آتش بگیرد تا بتوان بر اساس آن منطقه تجزیه شود و نقشه جدیدی برای خاورمیانه کشیده شود. آیا شما تصور می کنید که بحران سوریه توطئه ای از پیش طراحی شده است؟

ببین، تا حالا مناقشات بسیاری درباره انقلاب های عربی جریان داشته است. حقیقت این است که واقعا این انقلاب ها لحظه ای تاریخی را رقم زدند، مشکلات در آن کشورها متراکم شدند و در نهایت به انفجار رسیدند. اما الآن به نظر می رسد که کمی اوضاع تغییر کرده است. تلاشی از خارج برای اداره و هماهنگ کردن این انفجار وجود دارد که در حقیقت عوامل حقیقی در کشورهای انقلابی در تونس، مصر، یمن و همه کشورهای انقلابی محسوب می شوند. اما چرا الآن و چرا قبل از این نبوده است؟ شبهاتی درباره این مساله وجود دارد. در سوریه من نسبت به دو موضوع اطمینان کامل دارم. شاید درباره تونس یا مصر چنین اطمینانی نداشته باشم ولی درباره سوریه این اطمینان را دارم. دو موضوع با 90 درصد تدبیر خارجی حاصل شده که در لیبی نیز همان بوده است. آن چه در لیبی رخ داد، انقلاب داخلی نبود. آنچه رخ داد ماحصل یک کار فرانسوی – قطری – انگلیسی بود. اکنون هم می بینیم که فرانسوی ها و بریتانیایی ها در لیبی تصمیم گیر سیاسی هستند. قطر صاحب نفوذ امنیتی است و امریکایی ها نیز در طبرق و بنغازی پایگاه های نظامی دارند. انگلیسی ها نیز مراکزی در اختیار دارند. در اوضاع داخلی نیز شاهدیم که درگیری های قبیله ای وجود دارد و سلاح در هر شهری به وفور یافت می شود. این حقیقت آن چیزی است که در لیبی جریان دارد. آنها می بایست قذافی را می کشتند چرا که اگر کشته نمی شد اوضاع به کلی تغییر می کرد. در سوریه نیز معتقدم که می خواستند مثل لیبی شود. البته این را باید بگویم که در ابتدا آن چه در سوریه رخ داد واقعا چیزی شبیه مطالبات دیگر کشورهای عربی انقلابی بود، اما مردم خواهان اصلاحات بودند و اسد نیز اصلاحاتی را آغاز کرده بود، اما بعدا همه چیز تغییر کرد و تلاش شد تا سناریوی لیبی برای آن پیاده شود. برای همین بر اساس این دیدگاه، بله درست است، کسینجر باید خواستار آتش گرفتن سوریه شود. به ویژه که در مطالعات و بررسی هایی که در گذشته می شد، آمده است که باید شاهد نقشه های جدیدی در منطقه باشیم. نقشه ای که کشورها بر اساس مذاهب سنی و شیعه و تقسیم بندی های طایفه ای شکل بگیرند. بر اساس این نقشه باید سودان، مصر، سوریه و غیره همگی تجزیه شوند. آنها نزدیک به یک سال است که درباره تجزیه سوریه صحبت می کنند. به این ترتیب که علوی ها کشوری را تشکیل دهند، سنی ها هم کشوری به وجود بیاورند و کردها و دیگران همگی کشوری را ایجاد کنند. چنین چیزی واقعا در ذهنیت غرب وجود دارد. کسینجر هم بر همین اساس حرف می زند. اما تجزیه منطقه به این سادگی ها امکان پذیر نیست. چرا که رسیدن به این هدف نیاز به یک کشتار عظیم و بزرگ دارد. اما آن چه اکنون در سوریه حاصل می شود بر اساس این معادله نیست. شاید یک طرف اقدام به کشتار اعضای یک مذهب یا طایفه خاص کند اما طرف مقابل تا کنون واکنش مشابهی نسبت به این عملکرد مذهبی یا طایفه ای نداشته است. چه در عراق چه در لبنان چه در ایران حتی در سوریه. برای همین معتقدم بله چنین رویکرد و سناریوی احتمالی ای نزد غرب وجود دارد اما اینها سناریوهای حتمی نیستند. اگر راه حلی در سوریه حاصل شود به این ترتیب که مثلا نظام بتواند پیروز معرکه باشد پیروزی اش همه این پروژه ها را به هم خواهد زد و سلفی گری موجود را به شدت به عقب خواهد راند.   /11

بخش نخست این مصاحبه را اینجا بخوانید.

انتشار اولیه: شنبه 29 تیر 1392/ باز انتشار: سه شنبه 1 مرداد 1392

کلید واژه ها: سوریه قطر لیبی امریکا عربستان طلال العتریسی


نظر شما :