نگاهی به اهداف آمریکا، ترکیه و عربستان در بحران سوریه
هدف محدود کردن نفوذ ایران است
دیپلماسی ایرانی: با شکل گیری بحران سیاسی در سوریه، بازیگران مختلف براساس منافع و علایق خود جهت گیری های متفاوتی را در رابطه با این کشور اتخاذ نموده اند. در این میان تلاش پیگیر برخی دولتها برای ساقط کردن حکومت اسد از جلوه های بارز تحولات سوریه محسوب می شود که بر پیچیدگی اوضاع این کشور افزوده است. این نوشتار با بهره گیری از نظریه نظام تک– چند قطبی هانتینگتون به واکاوی انگیزه ها و اهداف مهم ترین بازیگران معارض با نظام سوریه می پردازد. البته با توجه به کثرت بازیگران معارض، تنها به آمریکا، عربستان سعودی وترکیه که بدون شک تاثیرگزارترین دولتهای معارض هستند، پرداخته می شود.
ساموئل هانتینگتون ساختار حاکم بر نظام بین الملل را نظم تک -چندقطبی می داند. سیستم تک قطبی به معنای یک ابرقدرت با قدرت قابل توجه به همراه بسیاری ازقدرت های جزئی می باشد. براین اساس، ابرقدرت به طورموثری می تواند مسائل مهم بین المللی را به تنهایی حل وفصل کند وهیچ ترکیبی ازکشورهای دیگرقدرت جلوگیری این کار را ندارند. در مقابل، دریک سیستم چندقطبی، قدرت های عمده ازقدرت قابل مقایسه ای برخوردارند و همکاری ورقابت با یکدیگرالگوهای حاکم بر روابط بین الملل راشکل می دهد. هانتیگتون وضع کنونی قدرت درجهان را هیج کدام ازدونوع تک قطبی وچندقطبی ندانسته و بر این باور است که نظام کنونی نظامی تک– چندقطبی است که در آن،آمریکا تنها کشوری است که درکلیه زمینه های اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک، فنی، فرهنگی، ایدئولوژیک، ازتوفق و برتری نسبت به سایرکشورها برخورداراست و درعمل قادراست منافع خود را درهمه جهان گسترش دهد.
درسطح دوم این سیستم، قدرت های عمده منطقه ای قراردارند که درمنطقه خود برجسته هستند ولی نمی توانند همانند آمریکا منافع خودرا درسرتاسرجهان گسترش دهند. هانتینگتون تعدادی از قدرت های منطقه ای را نام می برد که عبارتند از: روسیه دراروپا و آسیا، چین درشرق آسیا، هند درجنوب آسیا، ایران درجنوب غرب آسیا و برزیل درآمریکای لاتین. دررتبه سوم جهانی یا سطح دوم منطقه ای قدرت های درجه دوم منطقه ای قراردارند که منافع آنها معمولا بامنافع قدرت های درجه اول منطقه ای درتضاد واصطکاک قرارمی گیرد. اوکراین دررابطه باروسیه، ژاپن دررابطه با چین، پاکستان دررابطه با هند، عربستان سعودی دررابطه با ایران وآرژانتین دررابطه با برزیل مهمترین قدرتهای درجه دوم منطقه ای هستند. ازنظرهانتینگتون درسیستم تک- چندقطبی، برخلاف سیستم های دیگرهیچ کدام ازقدرت ها خشنود نبوده وسود نمی برند. بنابراین رفتاردوسطح قدرت نه تنها برهمکاری مبتنی نیست بلکه شدیدا رقابت آمیزاست.
اگر بخواهیم به مهم ترین اهداف و همچنین ائتلافها و رقابتهای عمده در بحران سوریه با توجه به نظریه هانتینگتون بپردازیم باید خاطرنشان کرد که مهم ترین اهداف آمریکا در منطقه خاورمیانه را می توان در تامین امنیت و منافع رژیم صهیونیستی، تضعیف جبهه مقاومت، گسترش نفوذ و هژمونی منطقه ای، تضعیف ایران به عنوان نماد اسلام سیاسی در منطقه و همچنین تامین امنیت انرژی خلاصه نمود. در این میان سقوط رژیم اسد می تواند نقش تعیین کننده ای در تقویت جایگاه اسراییل و تضعیف جبهه مقاومت و همچنین تغییر موازنه قوا به نفع آمریکا و به زیان جمهوری اسلامی ایران که بدون شک قدرت اول منطقه ای در خاورمیانه و مهمترین چالشگر ایالات متحده در منطقه می باشد ایفا نماید.
در این میان، آمریکا برای دسترسی به اهداف خود می تواند با قدرتهای درجه دوم منطقه ای که معمولا با قدرت اول منطقه ای تضاد منافع دارند، همکاری و تقسیم کار نماید. یکی از قدرتهای درجه دوم منطقه ای که از دیرباز همکاری های گسترده ای با ایالات متحده آمریکا داشته عربستان سعودی بوده است. عربستان سعودی خود را رهبر جهان اسلام می داند و تلاش می کند تا تاثیرگزاری خود را در گستره جهان اسلام افزایش دهد. حکام عربستان ازیک طرف لازمه حضورمقتدرانه خویش درمنطقه رادراتحادی عمیق با آمریکا می دانند و ازطرفی دیگر خود را رهبر جهان اهل تسنن معرفی می نمایند که وظیفه دارد درمقابل ایران شیعی مقاومت و ازنفوذ آن جلوگیری نماید. با این همه در سالهای اخیر مشخص گردید که سعودیها در رقابت با ایران متحمل ناکامی های قابل توجهی شده اند؛ تحولات لبنان و قدرت گیری شیعیان نزدیک یه ایران در عراق، در کنار نفوذ معنوی روزافزون ایران در یمن و بحرین که حیاط خلوت عربستان سعودی محسوب می شوند، چالشهای عمده ای را برای نفوذ منطقه ای عربستان ایجاد و عملا توازن قوا را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده است.در چنین شرایطی، عربستان سعودی تلاش می کند تا با حمایت از بنیادگرایان سنی در سوریه، موازنه قوا در منطقه را تغییر داده و ناکامی های خود در مقابل ایران را در سوریه جبران نماید.
گذشته از ناکامی های نسبی عربستان سعودی در مقابل ایران باید توجه داشت که این کشور به تنهایی نمی تواند حافظ منافع آمریکا در منطقه باشد. ساختار سیاسی الیگارشیک در این کشور در کنار ایدئولوژی وهابی رهبران آن نمی تواند برای خاورمیانه در حال دگرگونی الگوی جذابی باشد و لذا ایالات متحده برای دسترسی به اهداف خود به گزینه های دیگری نیز توجه داشته است. ترکیه بازیگر دیگر منطقه ای است که از دیرباز متحد استراتژیک آمریکا بوده است. البته باید در نظر داشت که تا ابتدای سده بیست ویکم، اولویت اصلی سیاست خارجی این کشور اتحادیه اروپا بوده و منطقه خاورمیانه اهمیت چندانی برای ترکیه نداشت؛ در واقع تنها ازسال 2002 و با روی کارآمدن حزب عدالت وتوسعه بود که این کشوربه خاورمیانه روی بازگرداند. هم اکنون تصمیم گیران سیاست خارجی ترکیه بر این باورند که باید بر سرزمین های آباء واجدادی یعنی قلمروامپراطوری عثمانی نیز سرمایه گذاری کنند و با بهره گیری از یک سیاست خارجی منسجم، چندجانبه و پویا، منافع ملی خود را تامین نمایند. در این میان، گسترش نفوذ درمنطقه خاورمیانه می تواند نفوذ ژئوپولیتیکی ترکیه راگسترش داده و بالتبع این کشور را تبدیل به قدرت عمده منطقه ای نماید. در این راستا، ترکیه برای دسترسی به خاورمیانه و افزایش نفوذ در این منطقه، منافع خود را در وجود دولتی دست نشانده درسوریه می بیند نه دولتی هم پیمان با ایران. بر این اساس می توان تلاشهای گسترده این کشور برای سازماندهی و تاثیرگزاری بر اپوزیسیون سوریه را مورد توجه قرار داد. هم اکنون اخوان المسلمین به عنوان قویترین جریان اپوزیسیون سوریه پیوندهای عمیقی با دولت ترکیه دارد. گذشته از این ها دولت ترکیه هم اکنون نقش مخربی در رابطه با عراق نیز ایفا می نماید و تلاش چشمگیری برای سرنگونی دولت مالکی و حتی تجزیه عراق دنبال می کند.
به طور کلی بررسی اهداف و انگیزه های کشورهای آمریکا، عربستان و ترکیه در بحران سوریه حاکی از آن است که منافع سه کشورفوق درسوریه، به سطح بالایی ازهمپوشانی رسیده است؛ آمریکا به دنبال تضعیف جبهه مقاومت و گسترش هژمونی منطقه ای، عربستان به دنبال گسترش نقش آفرینی و جلوگیری ازنفوذ ژئوپولیتیکی وایدئولوژیکی ایران درمنطقه و ترکیه، گسترش نفوذ در خاورمیانه واعاده گذشته تاریخی خود را دنبال می کند. در این میان، محدود کردن نفوذ ایران، فصل مشترک انگیزه های بازیگران فوق می باشد. /16
نظر شما :