تغییر الویت آمریکا از خاورمیانه به آسیا

۰۶ آذر ۱۳۹۱ | ۱۷:۳۶ کد : ۱۹۰۹۵۸۶ نگاه ایرانی
یادداشتی از محمدرضا بهرامی، کارشناس و تحلیل گر مسائل آسیای میانه برای دیپلماسی ایرانی.
تغییر الویت آمریکا از خاورمیانه به آسیا

دیپلماسی ایرانی  : دولت آمریکا در ابتدای سال جاری میلادی بازبینی جدید راهبرد دفاعی خود برای قرن 21 را اعلام که بخشهائی  از آن در رسانه ها اعلام گردید . یکی از مهمترین نکات مطرح شده در راهبرد مذکورتاکید بر انتقال تمرکز آمریکا از خاورمیانه و خلیج فارس به شرق آسیا و با هدف مهار توان رو به رشد چین در دو حوزه نظامی و اقتصادی بود .
در این گزارش به موضوع سقف زمانی 5 سال برای این انتقال تمرکز اشاره شده بود . البته این اولین باری نبود که چین بعنوان یک قدرت بزرگ رو به رشد مورد توجه آمریکا قرار گرفت . بعد از سال1997 میلادی ، و در جهت اصلاح و بازنگری راهبرد  امنیت ملی ، کمیسیونی به پیشنهاد وزیر دفاع وقت طرح " امنیت آمریکا در قرن بیست و یکم " را تدوین و ارائه نمودند . این مجموعه تحت عنوان " استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 " در سال 2001 به چاپ رسید . در این مجموعه اهمیت تحولات شرق آسیا و خصوصا موضوع چین مورد توجه مقامات آمریکا قرار گرفته بود .  در این طرح گفته شده بود : " این منطقه  افزون بر این که یک سوم جمعیت جهان را در خود جای داده است ، رقیب احتمالی سیاسی و نظامی آینده برای ایالات متحده یعنی کشور چین و دو کشور از متحدان اصلی آمریکا یعنی  ژاپن و کره جنوبی  در آن قرار داشته  و یکی از لاینحل ترین مشکلات آمریکا یعنی کره شمالی را نیز در بر می گیرد . کشور های آسیای شرقی در دو دهه آینده ممکن است سالانه به طور میانگین شش درصد رشد داشته باشند که از رشد میانگین هر ناحیه دیگری بیشتر است . آسیای شرقی احتمالا بزرگ ترین منبع سرمایه برای بازارهای بین المللی به شمار خواهد رفت. آسیای خاوری  ضمن دارا بودن پویایی اقتصادی و فنی در بیست و پنج سال آینده می تواند به یک منطقه  نسبتا برخوردار از صلح تبدیل شود که اکثر کشور های آن دارای دولت های دمکراتیک بوده و با نهادهای سیاسی و اقتصادی جهان مرتبط هستند" .
در مجموعه فوق سه گزینه از هم گسیختگی اقتصادی ، ناآرامی عمده در چین و سیر نزولی ثبات میان چین با کره جنوبی و ژاپن  ( این سه کشور از نظر آمریکا محور واقعی ژئوپلتیکی آن منطقه را تشکیل می دهند ) در مورد آینده این منطقه مورد بررسی قرار گرفته بود .

دراین مجموعه به دو احتمال دیگر نیز در مورد چین اشاره شده بود . یک احتمال این که چین ثروتمند شده ولی سلطه طلب باقی بماند . احتمال دیگر این است که چین از لحاظ سیاسی فرو بپاشد و این فروپاشی منجر به بروز چالشی منطقه ای شود. علل این فرو پاشی از دست رفتن مشروعیت سیاسی حزب کمونیست ، فساد شدید نخبگان سیاسی و اقتصادی ، فشار تجزیه طلبان تبت و سین کیانگ ، ناکامی در اصلاح موسسات متعلق به دولت که همزمان موجب کسر بودجه و افزایش بیکاری خواهدشد ، افزایش تقاضاها ی اقتصادی میانسالان ، بالا رفتن ایمان مذهبی  و یک رشته داوری های سیاسی ضعیف می توانند باشند .

این احتمال دوم را باید از جنس همان نگرانیهای  عمده ای دانست که رهبر جدید چین در روزهای اولیه بعد از انتخاب شدن  مورد توجه قرار داده و گفت : اگر به فساد اجازه داده شود که حضوری گسترده در چین داشته باشد حزب کمونیست با تهدیدهایی همچون ناآرامی و از دست دادن قدرت خود روبرو می شود.در سالهای اخیر برخی کشورها به دلیل عدم مقابله با فساد با افزایش خشم مردم، ناآرامی های مدنی، و سقوط حکومتها روبرو بودند و فساد یک عامل مهم در تمام این موارد است.
سفر باراک اوباما در آغاز دومین دور ریاست جمهوری خود به شرق آسیا در کنار موارد فوق را می توان نشانه هائی دانست که سیاست انتقال تمرکز به شرق آسیا که هدف عمده آن مهار چین می باشد در دولت آمریکا آغاز گردیده است .البته بررسی آن ، موضوع این مقاله نیست .

منطقه خاورمیانه و همچنین خلیج فارس از گذشته های دور به دو دلیل کاملا آشکار مورد توجه آمریکا قرار داشته است : حفظ امنیت اسرائیل و تضمین جریان انتقال انرژی .
در مورد انرژی چنانچه ارزیابی آژانس بین المللی انرژی را ملاک قرار دهیم تولید نفت آمریکا تا سال 2020 از عربستان سعودی و روسیه بیشتر شده و عملا این کشور را به بزرگترین تولید کننده نفت جهان تبدیل خواهد کرد . همچنین در مورد گاز نیز ارزیابی مرکز فوق نشان از قطع نیاز آمریکا از گاز خلیج فارس و مشخصا قطر تا سال 2016 و در نتیجه بی نیازی آمریکا به خلیج فارس در موضوع انرژی تا تاریخهای ذکر شده فوق می باشد .

در ارتباط با موضوع امنیت اسرائیل موضوع در ظاهر کمی پیچیده تر به نظر می رسد .برخی از کشورهای  خاورمیانه و شمال آفریقا ظرف سالهای اخیر با تحولات قابل توجهی که متاثر از سرریز شدن مطالبات سیاسی اجتماعی مردم و جریانات مختلف بوده ، در ساختارهای حاکمیتی خود مواجه شده اند . تغییر برخی از این ساختارها شرایط نوینی را در منطقه ایجاد نموده است .  اگر صرفا از بعد امنیت اسرائیل بخواهیم به موضوع نگاه کنیم به صراحت می توان شرایط امنیتی  برای این کشور را دشوار تر از گذشته ترسیم نمود . تونس و مصر تحت ساختارهای جدید در حال اداره شدن بوده و خصوصا اخوان فصل مشترک میان آنها و جریان حاکم بر غزه است و وقایع جنگ 8 روزه اخیر بخوبی تفاوت میان شرایط جدید این کشورها با حاکمیتهای گذشته را نشان داد ، اردن در شرایط نیمه بحرانی بسر می برد ، سوریه بشدت بحرانی بوده و آینده آن قابل پیش بینی نیست و هر چند سوریه در محور حمایت از مقاومت قرار داشت اما خطر مستقیمی از ناحیه مرزهای این کشور اسرائیل را تهدید نمی کرد  ، بحران موجود در بحرین نیز با گذشت زمان در حال تغییر شکل دادن بوده و علیرغم مطالبات اصلاح طلبانه اولیه ، بتدریج مشروعیت نظام حاکم را مورد سوال قرار می دهد ، گروههای افراطی با استفاده از فضای ایجاد شده در منطقه از فرصت کافی برای یارگیری در طبقات مختلف اجتماعی و ترویج استفاده از روشهای تند بهره مند شده و در حال تبدیل شدن به یکی از فاکتورهای مطرح در تحولات منطقه می باشند . وضعیت در مورد کشورهای جنوبی خلیج فارس متفاوت بوده و این کشورها موقتا از دو امتیاز حضور و حمایت مستقیم آمریکا ( به دلیل انرژی )و نیز وضعیت مناسب اقتصادی بهره گرفته و نگرانی جدی را از بابت تشدید مطالبات اجتماعی سیاسی مردم  احساس نمی کنند .

از سال 2006 تا کنون اسرائیل سه بار در مرزهای خود جنگیده است ، جنگ 33 روزه با حزب الله ، جنگهای 22 روزه و 8 روزه با حماس و دیگر گروههای مقاومت اسلامی در نوار غزه . هر سه این جنگها نامتقارن و طرف مقابل اسرائیل یک گروه مبارز و نه یک دولت مستقل بوده  است . در تمامی این جنگها اسرائیل نتوانسته به اهداف مورد نظر خود دست پیدا کند و طرف مقابل از نگاه ناظرین خارجی پیروز محسوب گردیده است. علاوه بر این باید توجه داشت که اسرائیل به دلیل جغرافیای محدود به جای سیاست عمق استراتژیک دفاعی متکی بر عمق استراتزیک تهاجمی که مبتنی بر تکنولوژی است می باشد . اما ظرف ماههای اخیر موضوع ورود  پهپاد حزب الله به حریم امنیتی فضای اسرائیل و نیز موشکهای فجر 5 که برای نخستین بار علاوه بر عبور از گنبد آهنین ، شهرهای کلیدی اسرائیل را مورد هدف قرار داد را باید چالشی جدی برای اسرائیل محسوب نمود .
( ضمن اینکه وقتی موشک فجر 5 و پهپاد توسط مقاومت مورد استفاده قرار می گیرد ، امکان استفاده از دیگر توانمندیهای جهان اسلام نیز توسط مقاومت در رویاروئی با اسرائیل متصور است )  مجموع این حوادث شرایط کلی امنیتی را برای اسرائیل شکننده تر از سابق نشان می دهد . ضمن اینکه اختلاف نظر رهبران فعلی اسرائیل با دولت آمریکا ( هر چند کلیدی و عمیق نبوده و آمریکا کماکان خود را متعهد به حفظ امنیت اسرائیل می داند ) پدیده جدیدی در ارتباط با اسرائیل محسوب می شود .

در چنین شرایطی طراحی به منظور انتقال تمرکز از این منطقه به منطقه ای دیگر توسط آمریکا با چه هدفی می تواند صورت گیرد ؟ چه شرایطی می تواند نوعی تضمین امنیتی برای اسرائیل محسوب گردد ؟ البته این انتقال تمرکز به مفهوم بی توجهی به اسرائیل توسط آمریکا به هیچ وجه نمی باشد اما بروز شرایط جدید را نمی توان نادیده انگاشت .
با توجه به موارد فوق به نظر می رسد بعنوان یک احتمال و فرضیه یکی از دلایل این انتقال تمرکز را (علاوه بر مواردی که در بند اول ذکر شد )می توان کاهش اهمیت اسرائیل در مقایسه با دهه های گذشته نزد آمریکا محسوب نمود .  در مورد احتمال کاهش اهمیت اسرائیل باید گفت که این موضوع بعنوان یک فرضیه بعد از پایان جنگ سرد همواره مطرح می شده است . در دوره جنگ سرد شوروی سابق از نفوذ خوبی در منطقه خاورمیانه برخوردار بود ، در مقطعی مصر ( قبل از انتقال یکی از عوامل بقای خود از شوروی سابق به آمریکا ) ، سوریه ، عراق ، سازمان آزادیبخش فلسطین و یمن دارای گرایشاتی به شوروی سابق بوده اند و در آن مقطع یکی از اهداف حضور اسرائیل در قلب خاورمیانه می توانست مقابله با گسترش نفوذ شوروی سابق در منطقه محسوب گردد .  از سوی دیگر تروریسم بین الملل ( از منظر آمریکا ) و افراط گرائی اسلامی یکی از مهمترین  چالشهای آمریکا از سال 1998 ( حمله به سفارت خانه های آمریکا در کنیا و تانزانیا )  بوده و مسئله فلسطین را می توان از محوری ترین عوامل تشویق گروههای تندرو در کشورهای اسلامی ذکر نمود .

اگر این کاهش اهمیت را در ارتباط با اسرائیل و ضرورت تقلیل مولفه های تندروی در کشورهای اسلامی را خصوصا در شرایط جدید بعنوان یک فرضیه مورد توجه قرار دهیم ،  به نظر می رسد آمریکا به منظور تقویت ثبات اسرائیل لاجرم باید موضوع دو دولت مستقل فلسطینی  - اسرائیلی را با جدیت بیشتری مطرح و فشار لازم بر اسرائیل به منظور پذیرش آن اعمال نماید . هر چند تحقق کامل این موضوع نمی تواند به مفهوم برقراری ثبات تعریف شود اما در تغییر صف بندیهای موجود تاثیر قابل ملاحظه ای گذاشته و در ذات خود می تواند نوعی تضمین امنیتی و نه البته در مقیاس کامل برای اسرائیل نیز محسوب گردد  .
البته موضوع شکل گیری دو دولت مستقل از جمله مواردی است که جناح تند نتانیاهو – لیبرمن به صراحت با آن مخالف می باشد و از این منظر چنانچه مجموع این تحولات  در یک چارچوب مورد بررسی قرار گیرد ریشه یابی مواضع تند مقامات اسرائیلی ظرف ماههای اخیر و در موضوعات مختلف می تواند قابل تحلیل باشد .

کلید واژه ها: خاورمیانه محمدرضا بهرامی


( ۴ )

نظر شما :