تغییر مهره های شطرنج آمریکا
ابراهیم متقی در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی با اشاره به کناره گیری گیتس و آغاز کار پانه تا در وزارت دفاع آمریکا به مجموعه تغییرات نظامی و امنیتی آمریکا می پردازد.
اختلاف نظر در سیاست دفاعی و امنیتی ایالات متحده آمریکا از سال 2010 آغاز شد. اولین گام در این مسیر را «استنلی مک کریستال» فرمانده پیشین نیروهای آمریکایی و ناتو مستقر در افغانستان برداشت. در آن زمان او مقام های سیاسی و بخشی از فرماندهان نظامی آمریکایی را با وارد کردن اتهام بی لیاقتی، عامل اصلی تداوم بحران در افغانستان دانست. از همه مهم تر این که مک کریستال اختلافات زیادی با کارل آیکنبری سفیر وقت آمریکا در این کشور داشت. پس از این جریان، موضوع افزایش نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان و همچنین گسترش منازعات به پاکستان به عنوان یکی اصلی ترین دغدغه های آمریکا محسوب می شد. این موضوع مطرح شد که چرا پاکستان باید درگیر نبردی شود که مورد پذیرش آمریکا و توافق رهبران پاکستان قرار نداشته است. از همه مهم تر این که آینده نبرد اعلام نشده آمریکا در پاکستان چه خواهد بود؟ اوباما پاسخ لازم را به دست آورد. حرف اوباما این بود که کشتن بن لادن مهم ترین دغدغه آمریکاییها محسوب می شد اما بن لادن در افغانستان و پاکستان فقط با یک فرد و سازمان روبرو نیست، بلکه فضای ژئوپلیتکی منطقه با سیاست های توسعه طلبانه آمریکایی و گسترش حضور نظامیان آمریکا در منطقه مغایرت دارد.
در این فضا گرایش اوباما به گونه ای تدریجی متوجه دیوید پترائوس شد. پترائوس در سال 2006 آمریکا را از یک بحران امنیتی بسیار گسترده در عراق رهایی داد. کتاب پترائوس با عنوان گفتمان، هویت، زبان و جنگ ضد شورشگری در سال 2006 جنجال زیادی در آمریکا به پا کرد. کتابی که توانست سبک جدیدی را در ارتباط با کنترل محیط های منطقه ای بحران زده ابداع کند. کتابی که در دانشکده های دفاع ملی آمریکا از اهمیت ویژه ای برخوردار شد و زمینه تبدیل به سبک جدیدی از منازعه در محیط های بحرانی را فراهم کرد.
در پایان سال 2010 اختلافات اوباما و رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا شروع شد. این اختلافات به فشارهایی مربوط می شد که دموکرات ها به اوباما وارد می کردند. حرف دموکرات ها این بود که اگر حزب دموکرات می خواهد در کنگره های ایالتی جایگاه خوبی را برای اوباما قائل شود و بتواند موقعیت خوبی را در کنگره فدرال در سال2012 مربوط به حزب دموکرات برای اوباما به وجود آورد، باید تغییراتی در ساختار قدرت به وجود آورد. بنابراین آغاز فعالیت مربوط به کنوانسیون های حزبی دموکرات و جمهوری خواهان و آینده رقابت های مربوط به کنوانسیون های حزبی که در نهایت در آگوست 2012 منجر به برگزاری کنوانسیون ملی حزب دموکرات می شود، این هشدار را برای اوباما بوجود آورد که نیازمند تغییر برخی سفرا و مقامات دفاعی و امنیتی است. به این ترتیب چندین فرد در معرض این تغییرات قرار گرفتند. اولین نفر رابرت گیتس بود. اگرچه گیتس فردی باتجربه، خوش ذهن و با ابتکار در شرایط بحران بود و توانست نجات بخش ساختار دفاعی آمریکا در دوران بعد از تندروی های دونالد رامسفلد باشد، اما در عین حال می بایست با این پست خداحافظی می کرد. او باید با کسی جایگزین می شد که حزب دموکرات از او حمایت کند.
فرد دیگری که دستخوش این تغییرات شد، کارل آیکنبری سفیر آمریکا در افغانستان بود. او کسی بود که قبلا در اداره تحقیقات فدرال آمریکا (FBI) کار می کرد و درحوزه مقابله با تروریسم دارای اعتبار نسبتا خوبی بود. رویکرد آیکنبری به گونه ای بود که حتی با کرزای و بسیاری از مقامات افغانستان نتوانست به یک نتیجه مطلوب برسد. تضادهای او با مک کریستال نیز موقعیت امریکا در فضای خاورمیانه را با ابهام روبرو کرد. برای همین اوباما رایان کراکر را جایگزین آیکنبری کرد. به این ترتیب فضا از حوزه اف بی آی به سازمان سیا کشیده شد. چرا که کراکر دارای سابقه فعالیت در سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) بوده است. در دسامبر 2010 رابرت گیتس اختلافات خود را با اوباما علنی کرد. این اختلافات به قانون بودجه آمریکا مربوط بود. اوباما ترجیح داد که تعداد نیروهای نظامی آمریکا را محدود کند و هزینه های نظامی آمریکا را در مقایسه با هزینه های بهداشت و خدمات اجتماعی کاهش دهد. گیتس بر سر این موضوع به شدت درگیر شد. او اعتقاد داشت که در شرایط بحران،آمریکا به هیچ وجه نباید نیروی نظامی، هزینه نظامی و مداخلات نظامی خود را کاهش دهد. بنابراین در فضایی که گیتس با پیشینه اطلاعاتی خود می توانست مطلوبیت استراتژیک لازم را برای آمریکا تداوم ببخشد اما به دلیل اختلاف در رابطه با کارویژه ارتش آمریکا زمینه برای تغییر در الگوی انتخاب مدیران ارشد آمریکا در حوزه های منطقه ای و ساختار دولت فدرال به وجود آمد.
به همین دلیل بود که تغییرات فرا گیر شد. لئون پانه تا (Leon Panetta) به وزارت دفاع منصوب شد. قرار است ژنرال «مارتین دمپسی» جانشین آدمیرال مایک مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا شود، هرچند هنوز مجلس سنای آمریکا صلاحیت این فرد را برای ریاست ستاد مشترک آْمریکا مورد تصویب قرار نداده است. اوباما همچنین ژنرال پترائوس را به عنوان رئیس سازمان سیا معرفی کرد. بنابراین تغییرات در ستاد مشترک ارتش، ساختار وزارت دفاع آمریکا و ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا نشان می دهد که آمریکاییها سبک های جدیدی در ارتباط با حوزه دفاعی خود پیگیری می کنند.
در سال 2009 اوباما قول داد که نیروهای نظامی آمریکا را از افغانستان خارج کند. او در اولین گام دستور خروج 10 هزار نیروی نظامی را صادر کرد. البته این سوال قابل طرح است که خروج 10 هزار نیروی نظامی در برابر 30 هزار نیرویی که سال 2009 افزایش پیدا کرد چه موازنه ای را ایجاد می کند و آیا خروج نیروهای نظامی منجر به دولت سازی و پیامدهای آن در افغانستان خواهد شد؟ پاسخ این سوال چندان روشن نیست و با ابهام های بسیار زیادی روبرو است. اگرچه دیوید پترائوس چنین نگاهی را خواهد داشت و خروج تدریجی و فعال کردن نیروهای اطلاعاتی در افغانستان را ادامه خواهد تا به نوعی زمینه های کنترل امنیتی در این کشور و پاکستان را به وجود بیاورد. مشابه این وضعیت را پترائوس در ارتباط با بحران عراق طراحی کرد. مسئله آمریکا در عراق این بود که نیروهای نظامی آمریکا به 55 هزار نفر کاهش پیدا کندو 5 هزار نیروی امنیتی اف بی آی و سیا در پوشش مسائل دیپلماتیک فعالیت های خود را گسترش دهند. یعنی به جای کنترل نظامی از الگوی کنترل امنیتی استفاده کنند. این الگو را قرار است کراکر در آینده در افغانستان پیاده کند و به نوعی آمریکا تلاش می کند که هزینه های نظامی را کاهش دهد. نیروی نظامی کمتری در خارج از کشور نگه دارد و از همه مهم تر این که به جای تراکم نیروی نظامی در عراق و افغانستان از الگوی متنوع سازی و پراکنده سازی نیروها در حوزه های مختلف جغرافیایی بهره گیری کنند.
بنابراین فضای موجود نشان می دهد که تغییر در رفتار تاکتیکی آمریکا در خاورمیانه اجتناب ناپذیر است. در این فرایند عربستان سعودی به عنوان کشور قابل قبول برای ائتلاف با آمریکا در خاورمیانه فعالیت خود را ادامه می دهد. این موضوع هزینه های نظامی و اعتباری آمریکا را در منطقه کاهش خواهد داد. بنابراین آغاز فعالیت پانه تا در وزارت دفاع آمریکا زمینه تغییرات در رئیس سازمان سیا و ستاد مشترک ارتش را نیز به وجود خواهد آورد.
در کنار این باید مسئله افغانستان را در فضای امنیت منطقه ای آمریکا تحلیل کرد. فضایی که اوباما تلاش دارد نیروهای نظامی در افغانستان و عراق را تا سال 2012 به 40 هزار نفر برساند و این مسئله می تواند کارنامه خوبی برای اوباما در کنترل بحران های منطقه ای ارمغان بیاورد. وضعیتی که با دسامبر 2008 کاملا متفاوت به نظر می رسد. یعنی اوباما تلاش می کند که نشان دهد که به دستاوردهای نظامی- امنیتی کاملا جدیدی دست پیدا کرده است، کارگزاران حزب دموکرات را در حوزه های نظامی و امنیتی به کار گرفته و توانسته هزینه ای اعتباری و مالی امریکا را در مناطق بحرانی کاهش دهد.
نظر شما :