تمرکز بر ظرفیتهای منطقه ای؛ کم هزینه ترین راه حل
نویسنده خبر:
محمدرضا بهرامی
یادداشتی ازمحمد رضا بهرامی، سفیر سابق ایران در افغانستان برای دیپلماسی ایرانی
یادداشتی ازمحمد رضا بهرامی، سفیر سابق ایران در افغانستان برای دیپلماسی ایرانی:
به نظر میرسد سال 2010 را باید سال تعیین کنندهای برای افغانستان و تحولات آتی این کشور در نظر گرفت. دولت افغانستان در کنفرانس لندن که در اولین ماه این سال برگزار گردید تقریبا به تمامی اهداف خود دست یافت و علاوه بر اخذ حمایت جامعه جهانی از طرح مصالحه ملی خود با گروههای شورشی، افزایش تعداد نیروهای ارتش و پلیس خود تا سقف 305000 نفر تا شهریور 1390 در کنار واگذاری تدریجی مسئولیت های امنیتی به دولت این کشور و همچنین اختصاص 50% از میزان کمک های توسعهای کشورهای مختلف برای بازسازی افغانستان در چارچوب طرحها و پروژههای دولت این کشور( در گذشته این رقم صرفا 20% را شامل میشده است) را میتوان عمدهترین موفقیت های افغانستان در جریان این کنفرانس محسوب کرد.
در تمامی کنفرانس های بین المللی برگزار شده در مورد افغانستان از سال 2001 تا کنون، هیچ گاه محوریت دولت این کشور به این میزان مورد توجه و حمایت جامعه بین الملل قرار نگرفته بود.
مطالعه میدانی رفتار سیاسی دولت افغانستان و کشورهای موثر جامعه جهانی متعاقب اجلاس مذکور نشان از پیشبرد هم زمان چند موضوع دارد. اول انجام بزرگترین عملیات نظامی مشترک میان نیروهای دولت افغانستان و ناتو برعلیه شورشیان در استان هلمند افغانستان که تا کنون موفقیت آمیز بوده و قرار است بر خلاف گذشته با استمرار حضور در این منطقه و انجام فعالیتهای عمرانی مانع از بازگشت شورشیان به آنجا گردند و در ادامه نیز قرار است این عملیات در استان قندهار انجام و در واقع دو منطقهای که شورشیان موسوم به طالبان از بیشترین و قویترین حضور برخوردار بودند را پاکسازی کنند.
دوم ادامه تلاش در دعوت مکرر از شورشیان برای پیوستن به روند مصالحه ملی و تشکیل شورای مصالحه ملی با همین هدف، مهیا کردن برگزاری کنفرانس بین المللی افغانستان در کابل و همچنین تشکیل لویه جرگه افغانی به عنوان ظرفی بومی برای دستیابی به توافق با مخالفین و تلاش برای استفاده از ظرفیتهای منطقهای موثر بر جریانهای شورشی افغانستان و حامیان آنها در دستور کار دولت افغانستان قرار گرفته است، سوم تشدید اجرای سیاست چند لایه امریکا در مورد پاکستان که عمدتا متمرکز بر تقویت نقش نهادهای غیر نظامی پاکستان در ساختار تصمیم گیری، تشویق بخش های امنیتی و نظامی این کشور در مهار لایههای پنهان و تعیین کننده سیاست این کشور که عمدتا از جنس امنیتی بوده در جهت مقابله با جریانات تندرو و عدم استفاده از کارت افراط گرایی در ارتباط با هند و افغانستان و همچنین حرکت در جهت ساز و کارهایی که منجر به کاهش تنش هند و پاکستان و تعیین چارچوبی برای تعامل میان ان دو کشور هستهای جنوب آسیا گردیده و طبیعتا از رقابتهای آن دو در حوزه افغانستان جلوگیری شود.
مهمترین اتفاقی که در این راستا صورت پذیرفته تغییر رفتاری است که در حوزه پاکستان مشاهده میشود.
کشته شدن رهبران تحریک طالبان پاکستان ( TTP )، کشته شدن حداقل یکی از فرماندهان مهم غیر عرب القاعده و کشته شدن محمد حقانی فرزند جلال الدین حقانی و از فرماندهان طالبان افغانی ظرف یکی دو ماه اخیر هر چند توسط هواپیماهای بدون سرنشین امریکا در مناطق قبایلی پاکستان صورت گرفته، اما این عملیات نیازمند اطلاعات دقیق زمینی است که به سختی میتوان باور نمود بدون همکاری بخش های رسمی در پاکستان صورت پذیرفته باشد.
همچنین دستگیری تعدادی از مسئولین ارشد طالبان افغانی (برخی اخبار حاکی از دستگیری 7 نفر از مجموع 15 عضو شورای موسوم به شورای کویته نظیر ملا برادر، مولوی عبدالکبیر، ملا عبدالقیوم ذاکر، ملا احمد جان آخوندزاده، ملا عبدالرئوف، ملا محمد یونس و ملا محمد حسن است) در کنار تمایل علنی مقامات پاکستان جهت میانجیگری میان طالبان افغانی و دولت افغانستان و نیز ارائه تعریف جدیدی از مفهوم افغانستان به عنوان عمق استراتژیک پاکستان، که توسط فرمانده ارتش پاکستان بیان گردید را میتوان اتفاق قابل توجهای در بازشناسی رفتار پاکستان ظرف ماههای اخیر ارزیابی کرد.
سوال عمدهای که در این رابطه مطرح میشود این است که: آیا این تغییر رفتار در پاکستان را باید بعنوان تاکتیکی جدید از سوی لایههای پنهان سیاست این کشور تلقی نمود که با آگاهی از اینکه غرب، ناتو و امریکا فرصت زیادی برای ایجاد تغییر در افغانستان و عبور از بحران جاری ندارند، لذا با هدف حفظ اعتماد غربیها و به ویژه امریکا، ادامه برخورداری از کمکهای آنها و طبیعتا ممانعت از تشدید فشار آنها، خرید زمان، نوسازی بدنه عملیاتی طالبان و تصفیه جناحهای غیر همراه در آن، این رویکرد را در چارچوب سیاست دوگانه پیشین دنبال کرده و منتظر فرارسیدن دور جدید ناکامیها و ناامیدی های ناتو و امریکا از تحولات افغانستان به ویژه در حوزه نظامی است.
به نظر میرسد در این صورت پاکستان تصور دستیابی به منافع حداکثری در افغانستان و در چارچوب نوعی توافق اجباری غرب با خودش را دنبال می کند.
و یا باید این رفتار را تغییری راهبردی در سیاستهای پاکستان تلقی کرد. بدین مفهوم که شرایط داخلی پاکستان، بروز و ظهور برخی نشانههای نافرمانی در طالبان افغانی، وضعیت منطقهای و رویکرد غرب و امریکا، تصمیم گیران لایههای آشکار و پنهان این کشور را به این نقطه رسانده که امکان ادامه سیاست دوگانه سابق میسر نبوده و انجام مذاکره میان گروههای مختلف شورشی و دولت افغانستان امری اجتناب ناپذیر است و لذا با تغییر بازی در افغانستان به دنبال اخذ نقشی محوری در مدیریت مذاکرات احتمالی آتی هستند.
به هر صورت به نظر میرسد پاکستان بدون توجه به شرایط واقعی موجود در منطقه و با تکیه بر همان معیارهای سابق هر نوع رویکردی در افغانستان را در راستای دو اصل ذیل دنبال میکنند:
-امکان استفاده هند از جغرافیای افغانستان بر علیه پاکستان وجود نداشته باشد.
-هر دولتی در افغانستان رویکار میآید یک هم پیمان و دوست واقعی برای پاکستان بماند.
در جمع بندی از وضعیت موجود توجه به ارزیابی های ذیل میتواند مفید واقع شود:
به نظر میرسد نوعی همگونی میان اتفاقات صورت پذیرفته در حوزه افغانستان و پاکستان با راهبرد جدید اعلام شده از سوی امریکا در این مورد وجود داشته و در واقع اجلاس لندن فرصت تبیین و قبولاندن این راهبرد به کشورهای مشارکت کننده در اجلاس را در اختیار امریکا قرار داد. نکته قابل توجه در این زمینه آستانه کم تحمل اکثر کشورهای اروپایی است که در افغانستان حضور دارند.
سقوط دولت هلند و وجود اعتراض در برخی دیگر از کشورهای اروپائی نسبت به چگونگی و مدت حضور در افغانستان، اهمیت عنصر زمان را در سیاستهای ناتو و امریکا در این کشور برجستهتر میکند.
هر چند ضرورت انجام مذاکره با مخالفین و شورشیان از مدتها قبل مورد تاکید دولت افغانستان قرار داشت اما اجلاس لندن مشروعیت و حمایت جامعه جهانی از این رویکرد را مورد تاکید قرار داد. در همین راستا توجه به این نکته حائز اهمیت است که برگزاری هر گونه مذاکره با نیروهای مخالف در چارچوب حفظ دستاوردها و ساختارهای بدست آمده طی 8 سال اخیر و با محوریت دولت افغانستان، در صورتی که تضمین کننده بازگشت ثبات و امنیت به این کشور باشد قاعدتا مورد حمایت دوستان افغانستان قرار خواهدگرفت و در نقطه مقابل بی توجهی به این موضوعات و تلاش کشورهای غربی و به ویژه آمریکا برای ساده سازی موضوع بدون توجه به پیچیدگیهای آن نوعی فرار به جلو محسوب و میتواند فروپاشی و بی ثباتی لجام گسیخته را به همراه داشته باشد.
به نظر میرسد حل بحران افغانستان در گرو تقویت ظرفیتهای دولت افغانستان، خروج نیروهای خارجی، محور قرار گرفتن همکاریهای صادقانه منطقهای و حمایت جامعه جهانی از این همکاریها با توجه به نقش و موقعیت کشورهای موثر منطقه است.
البته غرب و به ویژه امریکا با بی توجهی به این مهم و ادامه پافشاری بر سیاست های گزینشی در منطقه حتی در مواجهه با بحران افغانستان که کانون همگرائی جهانی محسوب میشد در مسیری گام برمی دارد که نتیجهای بیش از دستاوردهای 8 سال گذشته برای آنها به همراه نخواهد داشت.
این در حالی است که فعال شدن و محور قرار گرفتن ظرفیت کشورهای منطقه مناسبترین روشی است که نه تنها ثبات و امنیت را برای افغانستان و منطقه به ارمغان خواهد آورد، بلکه غرب و امریکا بدون پرداخت هزینههای بیشتر و ناکامیهای گستردهتر میتوانند از بحران افغانستان عبور و مانع از توسعه فعالیت گروه های افراطی و یا تروریستی شوند.
نظر شما :