گرجستان، معاهدات ننگين و سر اشپختر

۱۱ آبان ۱۳۸۶ | ۰۰:۲۹ کد : ۹۷۳ تاریخ دیپلماسی
نویسنده خبر: محمدرضا دبیرى
باخت ایران فقط در گلستان و ترکمنچای نبود (بخش دوم)
گرجستان، معاهدات ننگين و سر اشپختر
در قسمت اول گفتيم که: سوابق تاريخى گرجستان چه بود .درزمان صفويه قفقاز چه صورتى داشت، و افاغنه پس از اشغال با کشور ما چه کردند. معاهدات ننگين تر از ترکمن چاى چگونه و تحت چه شرائط منعقد شدند و نادر شاه افشار چگونه به فرياد اين ملت رسيد. همچنين اجمالا حمله آغا محمدخان قاجار به تفليس وآمدن سيسيانف (اشپختر) و جنگ اول گنجه را مختصرا مرورى کرديم.حال بخوانيد بقيه قضايا را.
   
 بنا به اسناد و نوشتجات روسى ،در 1806 سيسيانوف مجددا از رود متکوار عبور کرد و به "نخا" رفت و حکمران انجا محمد حسن خان را که بدستور آغا محمد خان قبلا کور شده بود ولى گمارده ايرانى ها بود، برکنار کرد وبجاى او جعفرقليخان خوئى که به شاه قاجار ياغى بود را بجاى محمد حسن خان نشانيد.
 
پس از این فتح امپراطور روسيه سيسيانوف را به درجه سپهبدى ارتقا داد ويک جقه الماس نشان برايش خلعت فرستاد. سيسيانوف پس از آن به شماخى رفت . مصطفى خان حاکم شماخي مقاومتى نکردوبا پرداخت خراجي تسليم شد.
 
بنا به روايت اسناد مورخين روسى، سيسيانوف از شروان گذشت و و بباکو رفت ودر يک فرسنگى شهر اردو زد و به حسين خان حاکم شهر نوشت که تسليم شود و کليدهاى شهر را با دست خود به اردوى او ببرد.
هرچه حسين خان به او التماس کرد که وى را در انظار از اين سرشکستگي معاف دارد واز او نخواهد که کليدها را شخصا باردوگاه وی بياورد، سيسيانوف نپذيرفت .
 
سر انجام حسين خان به خدعه ای متوسل شد وبه او نوشت :"چون نگرانى مانع است که بميان لشگريان شما بيايم از شما ميخواهم بدون همراه ويا حد اکثر دونفر در نقطه اي در باغى نزديک ارک شهر بيائيد تا کليد ها را شخصا تحويل دهم".
 
سيسيانوف روز پنجشنبه 8 فوريه 1806(19 ذيقعده1220)   با اليسبار پسر آقا بابا و يک قزاق ديگر به محل معهود رفتند. طرفين از اسب پياده شدند و هم ديگر را بغل کردند و خوش وبش کردند. وقتى حسين خان کليد ها را بدست او داد ،غفلتا دو همراه حسينخان از پشت با تفنگ خود بسوى سیسیانف شليک کردند وا و و دو نفر همراهش را در جا کشتند . سپس با عجله سر اورا بريدند و با چاپار مخصوص براى شاه به طهران فرستادند.
 
پير قلى خان سردار که از طرف عباس ميرزا بيارى محاصره شوندگان باکو آمده بود، چون از اين واقعه با خبر شد به اردوى روسها هجوم برد وچون راه بازگشت به تفليس قطع شده بود، روسها از راه قزلر به باکو رفتند و با کشتى آنجا را ترک کردند (فرار کردند).
 
واما اجازه دهيد ويکى دو ماه به عقب برگردیم وبا هم به تهران برويم وروایت ایرانی قضیه را هم مرور کنیم و به این منظور به نقل داستان از مرحوم سعید نفیسی با مختصر تصرفی بسنده میکنم:
"... در اين موقع واقعه بسيار عجيبى در دربار طهران روى داده است بدين معنى که فتح على شاه به خرافات و اباطيل و مخصوصا سحر و جادو خيلى معتقد بود وبراى بيرون راندن روسها به اين گونه وسائل هم متوسل مى شد.
در آن زمان مرد روحانى و فاضلي بنام حاج ميرزا محمد سبزوارى در تهران بود که بلحاظ عقايدش به حاج ميرزا محمد اخباري معروف بود وى معتقد بود که در اسلام ادعاى اجتهاد کردن، يعني اظهار عقيده کردن در احکام ،خلاف شرع است. ودر شريعتى که از رسول خدا و ائمه اطهار مانده است کسى حق ندارد در آن عقيده اى اظهار کند و يگانه دستور مردم ، اخبارى است که از پیامبر و ائمه رسيده است.يعنى انچه از سیره وگفتار و رفتار انها روايت کرده اند معتبر است و چيزى برآنها نميتوان افزود در غير اينصورت اینکار جز بدعت در دين چيز ديگرى نيست.
 
حاج ميرزا محمد اخبارى سخنورى بلیغ بود و در بحث مخصوصا در صنعت جدل بسيار ماهر بود و بقوه بيان خود همه را محکوم ميکرد و حافظه بسيار قوى داشت. چون در علوم مختلفه دست اندر بود، بزرگان شيعه در ان زمان مانند سيد على طباطبائى معروف به صاحب شرح کبير و حجت الاسلام سيد محمد باقر اصفهانى و حاج محمد ابراهيم کلباسى و شيخ جعفر نجفي از دست او و مجادله هاى وى به تنگ امده بودند ودر رویا روئی با وی احتیاط می کردند.
 
حاج ميرزا محمد اخبارى مدتها در عتبات و بحرين و اصفهان بود و عده زيادى هم مريد داشت .
هنگامى که سيسيانوف با سپاهيان ايران در جنگ بود وى در تهران سکونت داشت و مدعی بود که "تسخير ارواح خبيثه و اجنه ونیز ارتباط با ارواح طاهره و علم اعداد و طلسمات" همه را بخوبى ميداند و چله نشستن او بى اثر نمى ماند.
 
چون شخص بسيار متنفذى بود بمحض اينکه وقت ملاقاتى بدون حضور ثالث از شاه خواست فورا پذيرفته شد.مجلس را خلوت کردند و به شاه پيشنهاد عجيبى کرد که حتى در نظر شاه خرافاتى هم عجيب بنظر آمد.
 
او به فتحعلی شاه گفت که من چلّه مى نشينم ، واز روزى که چلّه نشستم تا چهل روز ديگر حتما سر اشپختر را به دربار شما مياورند. ولى يک شرط دارم و ان اين است که اگر اين امر تحقق پيدا کرد، شما اين مطلب را آشکار کنيد و به حمايت من طريقه اخبارى را در ايران رواج بدهيد وبا مخالفان من مخالفت کنيد.
 
فتح عليشاه اين شرط را پذيرفت.بعد از اين شرط و پيمان حاج ميرزا محمد سبزوارى يکسره به شاه عبدالعظيم رفت و در حجره اى را بروى خود بست و چله نشست.صورت مردى را بروى ديوار کشيد واسم انرا اشپختر گذاشت.طنابى را به پشت خود گره زد ودو سر انرا بدو طرف شکلى که بديوار کشيده بود بست.
 
مرتبا اوراد معينى را تکرار ميکرد و طورى به نقش ديوار خيره شده بود که چشمانش سرخ و رنگ خون شده بودند.چنان متمرکز در اين کار بود که هر کس وارد حجره ميشد ملتفت نميشد. سرانجام روز چهلم کاردى برداشت ودر سينه ان نقش ديوار فرو کرد، وگفت که در همين موقع اشپختر را کشتند !!
 
فتحعلى شاه روز چهلم طبق قراری که محرمانه گذاشته بود همه اعيان در بار خود را به سلام دعوت کرد و روى تخت مرمر به سلام نشست. اما هر چه منتظر شد سر اشپختر را نياوردند. سرانجام حوصله اش سر رفت و کسى را نزد ميرزا محمد فرستاد که... پس چه شد؟ روز دارد تمام ميشود و خبرى نيست؟! وى جواب داد اگر کسى که سررا مياورد پاى اسبش لنگ شود ، تقصير از من نيست!
 
يک ساعت بعد عاقبت سوارى امد و سر اشپختر را اورد و معلوم شد چاپار به راستى پاى اسبش در سليمانيه در شش فرسنگى طهران لنگ شده است و مدتى در آنجا مانده است".
 
از آن تاریخ ببعد این ضرب المثل در مورد کسانی که با عجله برای انجام کاری حرکت میکنند شایع شد که : "مگر سر اشپختر آورده ای؟!..."
 
 البته طبیعی است که جزئیات روايت ايرانى ها تفاوتهائى با تاريخ نويسان روسى داشته باشد ولی در اصل قضیه تفاوتی نیست.
 
ایرانیها بيشتر و بحق جانفشانی ها و رشادتهاى ايرانيان را ترسيم کرده اند وشکستها را نوعا به خیانت این و آن ونه به برتری آتش و تکنولوژی و آموزش نظامی حریف نسبت داده اند، ونوعا به مبالغه در پيروزى نيروهاى خودى و حقير شمردن دشمن پرداخته اند ،که در تبليغات زمان جنگ عموما متداول است و اصطلاح و شعار "واى بحال اُرُس" باقيمانده از آن دوران است. 
 
یک محقق تاریخ (دکتر حسين آباديان) مى گويد: سلسله نبردهايى که در سالهاى 1218 تا 1228 و 1241 تا1243 هجرى قمرى در منطقة قفقاز صورت گرفت و در تاريخهاى عمومى ايران از آن به جنگهاى ايران و روس ياد شده است، يکــى از درخشان‌ترين حماسه هاى مردمى در برابر اشغال ايران توسط بيگانه به شمار مى‌آيد. آنچه در تاريخهاى عمومى نقل مى‌شود بيشتر معطوف به شکستهاى ايران است و در نوشته‌هاى متأخر کمتر از حماسه‌سازيهاى مردم در برابر بيگانه سخن رفته است. نتيجة جنگها هرچه بود، ناشى از بازى قدرتهاى بين‌المللى و زدوبندهاى پشت پردة آنهاست. ايلات و عشاير منطقه در اين جنگها عمدتاً با نيروهاى حکومت مرکزى ايران همکارى واز خود گذشتگي زيادى کردند و نشان دادند که به دولت ايران وفادار هستند.
 
بهر حال بعد از نبرد اصلاندوز ایران شکست خورد و در چمن گلستان از محال قره باغ قرار آتش بس گذاشتند. وروسها بندهائی برای بازرگانی و بحرپیمائی هم به آن اضافه کردند. میرزا ابوالحسن خان شیرازی از طرف ایران با وساطت سفیر انگلیس سروته قضیه را بهم میاورند و میرزا بزرگ فراهانی اصلا طرف مشورت هم قرار نمیگیرد.عباس میرزا هم از تلخی شکست افسردگی گرفته بود.
 
عهدنامه گلستان بيش ازآنکه يک سند حل و فصل جامع مناقشات باشد ، در حقيقت بنوعى قرارداد ترک مخاصمه "Armistice" واز نظر حقوقى شناسائى "Status Quo Presentium" يعني شنلسائی و حفظ وضع موجود بود ودرمناطقی هم که در قرارداد اسم برده اند، تحدید حدودی صورت نگرفته بود وبدقت مشخص نبود. 
 
عهدنامه گلستان سبب شد مرزهای طبیعی ایران یعنی سلسله جبال قفقاز تغییر کند و تمام نواحی شمال رود ارس از دست ایران خارج شود .البته ایروان و نخجوان در دست ایران باقی ماند. این عهد نامه شامل یازده فصل بود. به موجب این عهد نامه ایالات و شهرهای گرجستان ، داغستان ، باکو ، دربند ، شروان ، قره باغ ، ، شکی ، گنجه ، موقان وقسمت علیای طالش به روسیه واگذار شد.حق کشتیرانی نظامی ایران دردریای خزرازبین رفت وتسهیلات فراوانی برای بازرگانان روسی درایران فراهم آمد وزمینه های نفوذ اقتصادی روسیه درایران فراهم گردید . روس ها هم دراین عهد نامه تعهد کردند که نیابت سلطنت عباس میرزا را درایران به رسمیت بشناسند و در رساندین او به سلطنت بعد از پدر تمام کوشش های خود را به کار گیرند.
 
           
بسیاری از تاریخ نویسان بگونه مبالغه آمیزی ویا بعضا با حب وبغض با بزرگنمائی غیر منصفانه صرفا خصوصیات ویا ضعف های اخلاقی وشخصی فتحعلیشاه را دلیل شکست جنگهای ایران و روس ومعاهده "ننگین ترکمانچای" می دانند.
 
ازجمله می گویند که او مردی خسیس ولئیم بود ومواجب قشون را نمیپرداخت،
 
یا اینکه او مردی خرافی و اهل رمل و اسطرلاب بود،
 
یا اینکه حرمسرای بزرگی داشت و زنان زیادی از اقوام گرجی وترک وتات و تا تار و تاجیک و وترکمن و چرکس و و کرد ولر و افغان وعرب و...در حرمسرای او بودند وفرزندان متعددی داشت که بحسب علقه ها و وابستگی های ایلی و طایفه ای و منطقه ای مادرانشان و نوع تربیتشان وسمپاتی هائی که بعضا به سیاستهای انگلیس وعثمانی و روس وغیره پیدا می کردند، میانه ای با یکدیگر نداشتند و هر یک سازی می زدند وگرفتاریها را بیشتر می کردند.
 
 و باز نوشته اند که او محاسن بسیار بلندی داشت که تا به کمرش میرسید و خیلی به آن می نازید.
 
 اگر بخواهیم از او تیپ شخصیتی بسبک "پسیکانالیست" های امروزی ارائه بدهیم باید گفت که او یک "نارسیست" و باصطلاح"خود شيفته" بود.
 
" قبله عالم " فکر می کرد که خداوند عالَم مردی به صباحت منظر او نیافریده است.اکثرا در آب و یا آینه خودش را نگاه میکرد . وقتی ژنرال گاردان بهنگام تقدیم استوارنامه، افسران جوان و فرانسوی هیات نظامی همراه را در شرفیابی بار اول به شاه معرفی کرده بود، قبله عالم تفقدا سری تکان داده بود وبا لبخند رضایت گفته بود : اینها هم زیبا و رعنا هستند !
 
بد شانسی او این بود که دوربین عکاسی خیلی دیر و در زمان نبیره اش ناصرالدین شاه اختراع شد.
 
صاحب دیوان را که طبع شعر داشت وباصطلاح رئیس دفتر مخصوص او بود مامور کرده بود که مجموعه اشعاری در وصف وی گردآوری کنند و در نسخ متعدد در حد مقدور تکنولوژی وقت، بخط خوش خوشنویسان تکثیر و تذهیب کنند و این نسخه ها به اسم "شمایل خاقان" درخانواده های اشراف و نزدیک به دربار از باب چاپلوسی دست بدست می گشت و هنوز هم ممکن است در بین کلکسیونرها وآنتیک بازها ویا عتیقه فروشان خیابان منوچهری تهران نسخه ها ویا صفحات مُذَ هّبی از "شمایل خاقان" پیدا شوند.
 
 یکطرفه نباید قضاوت کرد.عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوى !   
واقعيت اينست که فتحعلى شاه در مدت 37 سال سلطنتش چه از سوى شاهزادگان مدعى تاج و تخت و چه از جانب ياغيان ترکمن و افغان و قفقازی و چه از طرف دشمنان خارجى يعنى روسيه و عثمانى و انگليس تحت تهديد و فشار بود واز نظر سياست خارجى بدنبال متحدى قدرتمندى اروپائى ميگشت که بين همسايه هاو قدرتهاى روسيه و انگليس و عثمانى موازنه مثبت ايجاد کند و آنطور که توسط مغرضين و معاندين در افواه شايع کرده بودند،غير ازپاره اى نقاط ضعف شخصى که متداول زمان هم بود- ودر زمان خودش شاید هم عیب بشمار نمیرفتند- آنطور هم که گفته اند از قضايا پرت نبود. از تغییر فضای بین المللی ونبود اطلاعات و اخبار نباید غافل بود.
 
روسها حتى قبل از اشغال قفقاز سياستهاى ويژه‌اى براى استمرار نفوذ خود در منطقه تدارک ديده بودند. امپراطوری روس با افت و خیز هائی دوران "هژمونیک" خود را دیری بود که آغاز کرده بودند.
 
 آنها قزاقها را به تدريج وارد قفقاز کردند و در کنار آنها ساير اتباع خود را هم اسکان مى‌دادند . اين گروه ها در اخراج مردم بومى و بويژه مسلمانان تلاشهاى زيادى کردند که اين روند در دورة بعد از جنگها در قفقاز شدت گرفت.
 
قلب تپندة قفقاز داغستان بود که عموم مردم آن مسلمان بودند. در داغستان ايلات و عشاير و قبايل متعددى زندگى مى‌کردند، عده‌اى ترک زبان بودند و گروهى ديگر از تاتهاى مسلمان به شمار مى‌آمدند. اخراج چرکسها که بزرگترين گروه مسلمان قفقاز بودند پيامدهاى دردناکى به بار آورد، آنها از سرزمينهاى خود آواره شدند و از قفقاز بيرون رفتند و تنها عده اى اندک از آنها در موطن اصلى باقى ماندند.
 
گفته اند که تحريکات حسین خان قاجار پس از انعقاد صلح بین ایران و روسیه (عهدنامه گلستان) براى نپرداختن ماليات واز ترس آنکه عباس میرزا به این خاطر او را سرکوب نکند آتش جنگ بین ایران و روسیه را روشن کرد. دست اندازی روس ها به قلمرو ایران و قسمت ارس (از جمله گوگچه و قپان) و نارضایتی بسیاری از حاکمان سرزمین های ایرانی که به تصرف روس ها درآمده بودند از جمله ابراهیم خان جوانشیر حاکم شوشی و نارضائى هاى های دولت ایران ازجهت از دست دادن سرزمین های وسیع، ظلم و ستم پی در پی روس ها به مسلمانان قفقاز و تقاضای کمک از دولت ایران به ایشان از عوامل اصلی شروع دوباره آتش جنگ بود.
 
پس از عهدنامه گلستان ، در دربار تعدادى از شاهزادگان و نيز برخى از ديوانسالاران ذينفوذ به اين جمعبندى رسيده بودند که از دست دادن شهرهاى قفقاز بويژه در شرائطى که روسها به تخريب آثار مسلمانان و به اصطلاح "روسيفيکاسيون" وتغيير ترکيب جمعيتى وجابجائى اقوام   پرداخته اند نبايد تحمل شود.
 
 انديشه توسل به جهاد در ذهن برخى از آنان وجود داشت. آنها معتقد بودند براى جلوگيرى از تجاوزهاى روسيه در گرجستان بايد به روحانيون روى آورد تا آنها مردم را برای مقابله باروسيه بسيج نمايند و اعلام جهاد نمی آيند.
 
ميرزا بزرگ فراهانى که داراى نفوذ بود جلودار اين وظيفه گرديد. بعضی ميگويند چون ميرزا بزرگ در جريان معاهده گلستان ببازى گرفته نشده بود ودر چمن گلستان راهش ندادند، ميخواست بازى را بهم بزند .ولى بعيد است که اين اتهام ویا دروغ راست باشد!   
          
میرزا بزرگ ، حاج ملاباقر سلماسى و صدرالدين تبريزى را به عتبات فرستاد تا موضوع حملات روسها را به گرجستان و داغستان ورفتار با مسلما نان را به اطلاع علما نجف یعنی شيخ محمدجعفر نجفى و آسيد محمد اصفهانى برسانند. وقتى روحانيون عتبات از مراتب مطلع شدند، فرستادگانى به قم، کاشان، يزد، اصفهان، شيراز و شهرهاى ديگر فرستادند و حکم جهاد دادند.
 
ملا احمد نراقى و مير محمدحسين سلطان‌العلما امام جمعه اصفهان و ملا على‌اکبر اصفهانى احکامى مشابه صادر کردند . ميرزا بزرگ مجموعه اين احکام را جمع‌آورى کرد و تحت عنوان "جهاديه" منتشر نمود.
 
مشخص نبودن حد و حدود و مرزهای بین ایران و روسیه و شورش ها و ناامنی هایی که بسیاری از حاکمان و ساکنان مرزی برپا کرده بودند از بهانه هاى اولیه شروع دوباره جنگ های ایران و روسیه بود.
در چنين جوى فتحعلی شاه، عباس میرزا را به فرماندهی سپاه ایران منصوب و راهی نواحی تصرف شده کرد. لایق ترین فرزندان شاه عباس میرزا بود. او علیرغم انکه اولاد ارشد نبود به ولایتعهدی و نیابت سلطنت منصوب شده بود،سیاست می فهمید و سپهسالاری قشون کرده بود وغیرت ملی داشت و شاید هم دغدغه دین، و از نظر سیاسی به انگلیسی ها نظر مساعدی نداشت و با روسها دشمن بود وچون می خواست از فشار روس وانگلیس و عثمانی بکاهد، دشمنِ دشمن را دوست می پنداشت و از اتحاد با ناپلئون استقبال می کرد.
 
بعد از کنگره وین تلاش کرد به مترنیخ صدراعظم اتریش که اینک به مقتدرترین فرد اروپا بدل شده بود نزدیک شود و نامه نوشت و از او خواست که نمونه هائی از تفنگهای اتریشی و اروپائی را برای کپی برداری برایش بفرستد که البته مترنیخ هم چند قبضه تفنگ برای او فرستاد.
 
 بهرحال در اين هنگام چون روس ها مهیای جنگ نبودند غافلگیر شدند و سپاهیان ایرانی تمامی ولایات از دست رفته از جمله باکو، دربند، شوشی، داغستان، ایروان و تالش را به تصرف درآوردند.
 
پس از این واقعه پاسکوویچ از سرداران معروف روسیه از جنگ های روس و عثمانی فارغ شد و فرماندهی سپاه روس در قفقاز را عهده دار شد ویرملوف به خاطرعدم کامیابی در جنگ از طرف تزار روسیه احضار شد.
 
پاسکوویچ درصدد برآمد تمامی نواحی متصرف شده توسط ایرانیان را بازپس گیرد. ابتدا قره باغ و سپس ایروان را تصرف کرد و در جبهه‌های طالش و لنکران قوای ایران را شکست داد لذا با شتاب خود را به گنجه رساند.
 
عباس میرزا نیز با ۳۰ هزار سپاهی عازم گنجه شد. در این نبرد که به جنگ گنجه معروف شد عنقریب بود که گوی پیروزی نصیب ایرانیان شود اما مى گويند به علت کوتاهى و يا خيانت آصف الدوله صدراعظم جدید ایران دراعزام نیرو به سپاه ایران، در سپاه ایران بی نظمی به وجود آمد و تلاش های عباس میرزا در نظم بخشیدن به امور فایده ‌ای حاصل نکرد و ناچار به عقب نشینی پرداخت و در نتیجه این عمل تلاش های ایرانیان در کسب فتوحات در خطر افتاد و باعث پیروزی کامل پاسکوویچ و سپاهیانش شد.
 
پس از تصرف گنجه و وارد آمدن تلفات سنگین به سپاه ایران سرانجام معابر ارس به دست روس ها افتاد. عباس میرزا نیز آخرین نیرو های خود را در سردار آباد متمرکز و در سال ۱۲۴۳ ه.ق با قوای روسیه به نبردی سخت پرداخت اما نرسیدن آذوقه و جیره و مواجب سپاهیان از تهران باعث تضعیف و متزلزل کردن روحیه سربازان ایرانی شد و سردارآباد به تصرف سردار روس درآمد و قوای ایران به کلی از ساحل چپ رود ارس به داخل آذربایجان رانده شدند.
 
نتیجه این شکستها منتهی به معاهده ننگین ترکمن چای درسال 1828 شد که بررسی عهدنامه و آثار آن مجالی دیگر می خواهد.
 
آرى چنين بود برادر...! این شکست ها موجب شد نه تنها ايران ولاياتی را که بموجب عهد نامه گلستان در سال 1813 از دست داده بود،قطعیت یابد، بلکه به موجب معاهده "ترکمن‌چای" (1828 ميلادی) تسلط روس‌ها بر قفقاز کامل شد و ايروان و نخجوان نيز به آن اضافه و به روسها واگذار گرديد. طبق قرارداد ترکمانچای حق کشتیرانی نظامی در دريای خزر از ايران سلب، و کاپيتولاسيون به ما تحميل شد.
گر بَرکنم دل از تو و بردارم ازتو مِهر/  آن مِهر بَر که افکنم؟ آن دل کجا بَرم؟
محمدرضا دبیرى

نویسنده خبر


( ۷ )

نظر شما :