آمریکایی ها از بوش خسته اند یا از محافظه کاران؟

۰۲ آبان ۱۳۸۶ | ۰۱:۴۴ کد : ۹۲۸ اخبار اصلی
مایکل تامسکی، ستون نویس گاردین مى نویسد اگر رأی دهندگان در آمریکا همه جمهوریخواهان را با رهبران کنونی مقایسه کنند، انتخابات ریاست جمهوری بعدی آمریکا ممکن است پایان عصری برای محافظه کاران باشد.
آمریکایی ها از بوش خسته اند یا از محافظه کاران؟
  رقابت انتخابات ریاست­جمهوری در آمریکا مثل دادگاه­های جنایی، مسابقه بین تیم­های مهم فوتبال یا جنگ بین زوجین در یک رابطه زناشویی هزار حدیث گفته و ناگفته دارد. مسائل اظهار شده همان­هایی است که نامزدها پیش می­کشند و روی آن مانور می­کنند از جمله مشکل عراق، تهدید تروریسم، بحران بهداشت و درمان و غیره.
 
مسائل ناگفته و نانوشته هم سؤالاتی است که نامزدها از پرداختن به آن بیزارند و خودشان از آن شانه خالی می­کنند اما از نظرها پنهان نیست و میهن­دوستان از هر دو حزب عمیقاً در باره آن نگران هستند. بیشتر این مسائل هم به "حال و هوای" افکار عمومی در زمان انتخابات برمی­گردد و این که این انتخابات چه مواردی از تحولات عمده تاریخی را روشن می­سازند.
 
برای مثال انتخابات بریتانیا در سال 1945 نشان داد رأی­دهندگان مشتاق اصلاحات اجتماعی بودند و این تمایل به قدری عمیق بود که به راحتی یک قهرمان بزرگ ملی را کنار گذاشت. مشابه آن زمانی در آمریکا اتفاق افتاد که در سال 1980 مردم با اختلاف زیاد رونالد ریگان را به کاخ سفید فرستادند و نشان دادند که عصری به پایان رسیده و فصلی دیگر آغاز شده است.
 
آیا سال 2008 هم چنین تحولی را رقم خواهد زد؟ این پرسش ذهن و زبان بسیاری از تحلیل­گران را در واشینگتن به خود مشغول کرده است. لیبرال­ها مشتاقند جواب این سؤال بلی باشد در حالی که محافظه­کاران از این واهمه دارند (و بدبینی محافظه­کاران بیش از خوش­بینی لیبرال­ها به نظر می­رسد).
 
اما چگونه می­توانیم تشخیص بدهیم که سال 2008 می­تواند آبستن چنین تحولی باشد؟ بگذارید من به شما بگویم مهمترین سؤالی که برای انتخابات سال آینده مطرح است چه می­تواند باشد: آیا مردم آمریکا از دست محافظه­کاران به ستوه آمده­اند یا آن که فقط از فساد و ناکارآمدی آنان خسته شده­اند؟
 
"جنبش محافظه­کاری" مدرن از دهه 1950 متولد شد. برای این که بنیانگذاران آن، مردانی نظیر ویلیام اف. باکلی جونیور، راسل کیرک مدعی بودند پیشینیان آنها –بیورک، اوکشات، هایک و فون­میسس-بیشتر از آن که سیاستمدار باشند متفکر و تئوری­پرداز بودند و جنبش محافظه­کاری هیچ تاریخ سیاسی تجربی تا آن زمان نداشته است. و در حقیقت در آن زمان مقوله جدیدی بود.
 
با فرا رسیدن سال 1964، محافظه­کاران موفق شدند نامزدی از میان خود مطرح کنند که "بری گولدواتر" نام داشت اما به کاخ سفید راه نیافت و 16 سال طول کشید تا محافظه­کاران توانستند ریگان را به ریاست­جمهوری برسانند. 14 سال دیگر هم لازم بود که به رهبری "نیوت گینگریچ" ریاست مجلس نمایندگان را که یک سطح پایین­تر از رئیس­جمهوری است به دست آورند.
 
در تمام این مدت [بیش از نیم قرن] یک آمریکایی متوسط -منظور غیرسیاسی- تجربه منفی عمیقی از جنبش محافظه­کار در ذهن نداشت. آن دوره هم به آن شکل که محافظه­کاران نقل می­کنند عصر طلایی نبوده، چون برای مثال وقتی ریاست جمهوری ریگان به پایان رسید محبوبیتش بسیار پایین­تر از زمان خروج بیل کلینتون بود.
 
اما به هر حال یک آمریکایی متوسط، تجربه حکومت محافظه­کاران را نسبتاً مثبت ارزیابی می­کرد: چون ریگان مالیات­ها را کاهش داده بود، از شدت جنگ سرد و رقابت با روس­ها کاسته بود و احساس مردم را نسبت به کشورشان بهتر کرده بود.
 
حتی گینگریچ و دار و دسته اش، پیش از آن که به حق به خاطر پیچیدن به پر و پای زندگی زناشویی بیل کلینتون از چشم­ها بیفتند، اعتبار زیادی نزد مردم متوسط در آمریکا پیدا کرده بودند و گویی هرکول اصطبل آوگییس پادشاه الیس را بعد از سی سال بی­توجهی نظافت و تمیز کرده است [کنایه از این که به فساد و قصور طولانی دموکرات­ها بعد از مدت زمان بسیار طولانی پایان داده است، بر اساس اساطیر یونان آوگییس پادشاه الیس اصطبل خود را سی سال مورد غفلت قرار داده بود و نسبت به آن بی­توجهی کرد تا این که سرانجام هرکول آن را پاک کرد].
 
بعد هم بوش آمد. ابتدا همه چیز به خوبی و زیبایی پیش می­رفت و "کارل روو" مرشد بوش پیش­بینی می­کرد که اکثریت به نفع محافظه کاران بعد از دوره هشت ساله بوش هم تداوم خواهد داشت. اما این پیش­بینی و امکان وقوع آن به دلایلی که همه می­دانیم درست از آب در نیامده است.
 
اکنون آمریکایی­ها به این تجربه رسیده­اند که محافظه­کاران به وعده­هایی که داده بودند عمل نکردند. اما آیا از این اوضاع و احوال درس گرفته­اند؟ این که محافظه­کاری خسته وفرسوده شده و نمی­تواند پاسخگوی مشکلات باشد؟ یا این که مشکلات آنان ناشی از محافظه­کاری نیست بلکه فقط به خاطر بوش است که با این مکافات دست به گریبانند و به طور کلی جنبش محافظه­کاری هنوز کارآمد و نسبت به حزب رقیب امانت­دارتر و صادق­تر است و خود را با این برداشت قانع خواهند کرد؟
 
محافظه­کاران و نامزدهای جمهور­خواه ریاست جمهوری در آمریکا امیدوارند و استدلال می­کنند که دومی درست­تر است یعنی معضلات کنونی آنها به دلیل تصمیم­های بوش است و خود محافظه­کاری هنوز کارامد و با مردم صادق است. آنها از اکثر سیاست­های دولت بوش دفاع کرده و می­گویند که بعضی از آن خط­­ مشی­ها را بسط خواهند داد- که برای بعضی نام و برای برخی ننگ ایجاد کرده از جمله "میت رامنی" وعده کرده اندازه اردوگاه­ها را در گوآنتانامو افزایش خواهد داد.
 مانند بوش همه گفته­اند با کاهش مالیات موافقند و از کاهش تصدی­گری دولت دفاع می­کنند و در راه حل مشکلات داخلی کوشش خواهند کرد. آنها سعی می­کنند در زمینه کارآمدی و قابلیت از بوش متمایز جلوه کنند. رامنی از موفقیت­هایش در بنگاه­ اقتصادی سخن به میان می­آورد. رودی جیولیانی بر رشادت­ها و توانایی­هایش به عنوان شهردار نیویورک تأکید می­ورزد.
دموکرات­ها هم چندان با صدای بلند مخالف با محافظه­کاران موضع نمی­گیرند و به شدت از کلمه "لیبرال" پرهیز می­کنند و به هیچ وجه منتقد فلسفی نحوه مدیریت محافظه­کاران نیستند. با این وجود همه نامزدهای پیشروی دموکرات روی سکوهای پویا وقوی ایستاده­اند.
 
در مورد مسائل بهداشت و درمان، پدیده گرمایش زمین و مصرف انرژی همگی نوید می­دهند که رویه کاملاً جدیدی در پیش خواهند گرفت. هیلاری کلینتون هم در مسائل تجاری همان حرف­هایی را می­زند که شوهرش می­زد. در مورد امور خارجه و سیاست خارجی می توان گفت کلینتون، باراک اوباما و جان ادواردز از جنگ­طلبی و لفاظی پرهیز می­کنند و سعی دارند از لحاظ ایدئولوژیک، حساب خود را از رویه کنونی پاک جدا جلوه دهند.
 
تابستان و پاییز سال آینده جنگ اصلی در خواهد گرفت. آن وقت جمهورخواهان به رأی­دهندگان خواهند گفت که نامزدهای دموکرات برنامه­هایی به ارزش میلیاردها دلار پیشنهاد کرده­اند که به شکل اجتناب­ناپذیر میزان پرداخت مالیات را بالا خواهد برد. دموکرات­ها هم که باید موضع خود را حفظ کنند، و در ضمن احتیاط خود را در مورد مالیات از دست نداده و وعده و وعید بیجا ندهند، روی چشم­انداز متفاوتی برای جامعه کار خواهند کرد و علائمی وجود دارد که 51 درصد رأی­دهندگان این چشم­انداز را باور خواهند کرد.   

نظر شما :