پس ميزان راى مردم است، چه شد؟

۰۱ مهر ۱۳۸۹ | ۱۳:۰۹ کد : ۸۷۵۲ اخبار اصلی
در سال 2003 به خود می‌بالیدیم که برای دموکراسی نمونه دیگران خواهیم شد ولی حالا در سال 2010 همه می‌گویند، مبادا الگوتان الگوی دموکراسی عراقی باشد...یادداشت اختصاصی دیپلماسی ایرانی از جاسم الحفی روزنامه نگار و عضو کمیسیون حقوقی وزارت امور خارجه عراق.
پس ميزان راى مردم است، چه شد؟

دیپلماسی ایرانی: پس از سال 2003 عراق وارد مرحله تازه‌ای از عرصه سیاسی خود شد. عرصه‌ای کاملا متفاوت با بیش از 80 سال سابقه تاریخی‌‌اش. ما برای نخستین بار طعم دموکراسی را چشیدیم. فهمیدیم که پای صندوق رای رفتند و با طیب خاطر کسی را به عنوان نماینده انتخاب کردن یا کسی را به سمت ریاست خود برگزیدن چه احساس خوشی است. به یاد می‌آورم انتخابات قانون اساسی، مجلس، دولت موقت و نخستین دوره مجلس چهار ساله را که چه شور و هیجانی بر کشور حاکم بود. این شور و هیجان در انتخابات سال 2008 یعنی در انتخابات استانداری‌ها به رغم تمام کاستی‌هایش وجود داشت و در انتخابات 2010 نیز مردم با همان شور و هیجان پای صندوق رای رفتند در حالی که سایه شوم تروریسم و خمپاره‌های شبه‌نظامیان کوچه به کوچه تعقیبشان می‌کرد.

زنان عراقی برای نخستین بار فهمیدند که حقوق واقعی زن چیست. زنی از سوی آنها نماینده‌شان باشد چه معنایی می‌دهد و برای نخستین بار زنان آزادانه و نه تحت تفکرات قشری یا قومی یا حزبی خاص در دولت و ارکان مختلف حکومت شرکت کردند و خود را در حد وزیر آزمودند.

عراق برای نخستین بار الگو شد. الگوی خیر و نه الگوی شر. الگوی دموکراسی نه الگوی بعثی. الگوی آزادی نه الگوی جنگ. برای اولین بار احساس کردیم که کشورهای عربی دیگر حسرت ما را می‌خورند. در منطقه استثنائیم و هیچ همسایه‌ای مانند ما احساس آزادی نمی‌کند.

به رغم تمام مشکلات و ناامنی‌ای که نزدیک به یک‌صد هزار نفر از مردم بی‌گناه عراق را کشت مردم همچنان مقاومت کردند و به اهالی سیاست اعتماد کردند و گذاشتند آنها تا آخرین لحظه بر سرنوشتشان حکومت کنند. اعتماد عمومی بالا بود و مردم واقعا به حکومتشان اعتماد داشتند. سراسر عراق مام جلال را قلبا به عنوان رئیس جمهوری خود می‌دانستند و دولت مالکی را با همه کاستی‌هایش پذیرفتند. پارلمان را با همه کاستی‌ها و بی‌اخلاقی‌هایش نماینده خود می‌دانستند و به رای دادگاه‌های قضایی بی هیچ اعتراضی تمکین می‌کردند.

اما قدر این اعتماد بالای عمومی دانسته نشد. دولتمردان ما آن چنان سرگرم بازی‌های کثیف سیاسی خود شدند و آن چنان خود را غرق توطئه و دسیسه علیه هم کردند که فراموش کردند این مردم بودند که آنها را انتخاب کردند. فراموش کردند که دموکراسی فقط این نیست که عده‌ای به قدرت برسند و عدی‌ای دیگر به زیر بیایند و فراموش شوند و توسط اکثریت له شوند. فراموش کردند که این ملت برای آسایش حکومت آقایان خون دادند و از جان پدر و مادر و برادر و همسر و فرزند مایه گذاشتند.

آری دل مردم عراق بسیار به درد آمده است. اقبال عمومی از سیاستمداران به اندازه‌ای پایین آمده که به گواه برخی آمار مجلس اعلا اگر در همین الان انتخابات جدیدی برگزار شود کمتر از 12 درصد مردم در انتخابات شرکت می‌کنند. آیا این فاجعه نیست؟ آیا آقایان از این آمار لرزه بر اندامشان نمی‌افتد؟ در ایالات متحده اگر مشارکت عمومی مردم در انتخابات کمتر از 50 درصد برسد، دولتمردان امریکایی خود را نمی‌بخشند. در استرالیا در سال 2004 اقبال عمومی از انتخابات تنها 34 درصد بود که باعث شد کلی از جامعه‌شناسان و اهالی خبره به حضور کم‌رنگ مردم در انتخابات هشدار دهند. تازه نکته جالب این جا است که هنگامی که نظر سنجی کردند تا از مردم بپرسند، چرا در انتخابات شرکت نکردید همه گفتند هر کسی بر سر کار بیاید می‌خواهد خدمت کند پس چه فرقی به حال ما می‌کند؟! اما در عراق نه خدمات عمومی بود، نه ثروت و نه رفاه اجتماعی. مردم فقط برای این که به آینده خود امیدوار بودند و به دموکراسی معتقد شده بودند و گمان می‌کردند اهالی سیاست می‌توانند آینده خوبی برایشان رقم بزنند در انتخابات شرکت کردند و بیش از 70 درصد مردم پای صندوق رای رفتند. اما اکنون چرا چنین شده است؟

7 ماه است از انتخابات گذشته نه تنها هنوز نخست‌وزیری انتخاب نشده بلکه تازه بازی تازه‌ای آغاز شده که معلوم نیست نهایت آن به کجا خواهد رسید. حتی اگر نخست‌وزیر هم مشخص شود باز دعوا بر سر انتخاب وزیران ادامه خواهد داشت و این بدان معنا است که عملا کشور یک سال معطل باقی بماند.

اکنون از هر شهروند عراقی بپرسید، به شما می‌گوید: «ما انتخاب کردیم تا آقایان با هم دعوا کنند؟ ما در انتخابات شرکت کردیم که هر کسی برای حفظ منافع خودش باشد برای حذف دیگری تلاش کند؟...»

دقیق‌تر که می‌شوید، می‌گویند: «اول گفتند ایاد علاوی برنده است، باید دولت تشکیل دهد، ولی دولت تشکیل نداد، چرا؟ چون دیگران نمی‌خواهند؟ این دیگران کیستند؟ غیر از ملت عراق است؟ بعد گفتند، خوب علاوی اگر نیست مالکی که هست، چرا مالکی انتخاب نمی‌شود؟ گفتند احزاب و سران تشکل‌های سیاسی با او مخالفند. پس چه کسی باید نخست‌وزیر شود؟ مگر ما انتخاب نکردیم؟ مگر گفته نمی‌شد، میزان رای مردم است؟»

بله میزان رای مردم است ولی برای این که دیگران انتخاب کنند. حالا کار به جایی رسیده که می‌گویند، مردم عراق انتخاب کردند ولی کشورهای دیگر که هنوز انتخاب نکردند!

آری 7 ماه گذشت هنوز در بن‌بست سیاسی کشور گم شده‌ایم؟ هنوز آقای نوری مالکی می‌گوید هر کس با من مخالف است مخالف باشد من باید به هر قیمتی شده نخست‌وزیر شوم، آقای ایاد علاوی می‌گوید، مرا مردم انتخاب کردند، نخست وزیری حق من است و وقتی با مخالفت دیگران مواجه می‌شود، تهدید می‌کند به هر قیمتی شده  نخست وزیر می‌شود! و حالا دل به فرد تازه‌ای یعنی عادل عبدالمهدی خوش کرده‌ایم که گرچه هنوز نگفته نخست‌وزیری حقش است ولی معلوم نیست سقف خواسته‌هایش تا کجاست؟

این ماجرا همچنان ادامه دارد و مشخص نیست، نقطه پایان آن کجاست. فقط خواهشا آقایان پایانی در نظر بگیرند و لطقا الگوی تعریف شده عراق را عوض نکنند. در سال 2003 به خود می‌بالیدیم که برای دموکراسی نمونه دیگران خواهیم شد ولی حالا در سال 2010 همه می‌گویند، مبادا الگوتان الگوی دموکراسی عراقی باشد.  


نظر شما :