داستان روابط ایران و امریکا

۲۳ مرداد ۱۳۸۹ | ۲۱:۲۵ کد : ۸۳۵۴ تاریخ دیپلماسی
نویسنده خبر: محمدرضا دبیرى
پرده سوم، به بهانه سالگرد کودتای 28 مرداد 1332.
داستان روابط ایران و امریکا

 درادامه قصه روابط ایران و امریکا (اگر نخوانده اید اینجا را کلیک کنید)بعد از رفتن کمپانی نفتی سینکلر از ایران و اغاز سلطنت پهلوی، اگرچه امریکائی ها به نفت خاورمیانه علاقه نشان می دادند ولی در ایران در این زمینه فعالیت چندانی نداشتند و یا شاید هم می دانی نمی دیدند.

فقط در 15بهمن 1315 (ژانویه 1937) بعد از انکه قرارداد دارسی مورد تجدید نظر قرار گرفت و رضا شاه قرارداد 1933 را با شرکت نفت ایران و انگلیس بست ، قانونی به تصویب مجلس رسید که حق انحصار وکاوش واستخراج نفت در قسمتی از شمال و شمال شرق ایران بمدت 60 سال به شرکت "امریکا وایران" (امیرانین) واگذار گردید. این شرکت وابسته به شرکت "سی بورد" ثبت شده در"دلاویر" امریکا بود.

این امتیاز در محدوده حوزه ای که از خطی از بندر شاه و کرد کوی و دامغان و جندق و فهروج بم به سمت شرق کشیده می شد در در وسعت یکصد هزارمایل مربع باید انتخاب می شد. همچنین سه روز بعد بموجب مصوبه مکمل دیگری اجازه ساختن لوله و نگاهداری نفت به شرکت تابعه دیگری از "سی بورد" داده شد. "سی بورد" قبلا حق اکتشاف واستخراج نفت در افغانستان را بدست آورده بود و می خواست نفت افغانستان را پس از استحصال از طریق خطوط لوله در ایران صادر کند. این شرکت پس از دو سال کاوش از ادامه قرارداد منصرف شد و از ایران رفت. در این فاصله امریکائی ها با شیوخ سعودی و بحرین وقطر به نتائجی رسیده بودند.

دوره زمانی دوازده ساله بین 1941 میلادی تا 1953 یعنی شهریور 1320 که متفقین ایران را اشغال کردند تا زمانی که بر علیه مصدق کودتا شد،یکی از حساس ترین و در عین حال جالب ترین مقاطع تاریخ دیپلماسی ایران است. بسیاری از تاریخ نویسان این دوره وحتی رجالی که نویسندگان خاطرات خود در این دوره را نوشته اند، یا ملاحظاتی داشته اند و احتیاط کرده اند و"آهسته" نوشته اند که "گربه" شاخشان نزند،و یا وقایع را آنگونه ثبت و ضبط وتحلیل کرده اند که در نهایت خودرا خادم ودیگری را خائن دانسته اند. برای اثبات مدعای خود هم قرائن و امارات وادله را از متن نطق های خودشان در مجلس ویا جای دیگر، ویا فلان بیانیه خودشان و یا تقطیع شده مطالب دیگران شاهد و مثال آورده اند.

در دوره پس از کودتا ی 28 مرداد، جو بسته وخفقان آوری حاکم شده بود که در فضای مبارزه با کمونیسم ، نه حاکمان داخلی تمایل داشتند که وقایع این دوران 12 ساله بگونه منصفانه ای مورد نقد و بررسی وتحلیل قرارگیرد ونه بازیگران خارجی که مهمترین اولویت آنها "مهار "شوروی در فراسوی مرزهای شمالی ایران بود، تمایلی به مفتوح وآفتابی شدن رقابت هایشان در آن دوره داشتند. آنها به "مشروطه" خودشان رسیده بودند وبین خودشان توافق کرده بودند.

ودیگرنیازی به این "اما" و"اگر" ها نداشتند. مگر آنکه حقایق باید طوری روشن میشد که به تثبیت وتوجیه وضع موجود کمک کند .

در آن فضا براحتی ممکن بود برچسب توده ای، ویا مصدقی، بهر نویسنده ویا محقق مستقل و بیطرفی بچسبد، و سروکار با سرلشگر تیمور بختیار و دار و دسته اش ،علوی کیا و مصطفی امجدی و آرشام و..احتمالا خرس معروفشان پیدا کند. یا اینکه بقول امروزی ها "مورد دار" ومنزوی بشود واز نان خوردن بیفتد، ولذا اولی طریق، آن بود که آدم منکر توانائی و قابلیت تحلیل سیاسی ومستقل خود شود و فراموش کند که می فهمد. البته استثنائاتی که داعیه قهرمان شدن را در سر میپروراندند وآماده پرداخت بهای آن بودند، موضوع بحث فعلی نیست.

کمتر نویسندگانی در داخل ایران بوده اند که وقایع را در یک گستره وچشم انداز وسیعتر، یعنی تحلیل اوضاع و احوال بین المللی و الزامات ناشی از جهان دوقطبی و ربط آن به وقایع وتحولات داخلی یکجا مورد توجه قراردهند. اگر هم وجود داشته، شاذ ونادر بوده است. البته در کتبی که بعدا در خارج از کشور نوشته شد این امر متفاوت بود.

بعد از گذشت نیم قرن اینک که نه شاهی در میان است و نه مصدقی. دیوار برلن فروریخته، شوروی فروپاشیده، توده ای ساکت وخنثی ویا استحاله شده،سفارت امریکا بسته شده،آن دیگری فرتوت تر شده وشرکت نفت ایران و انگلیس و کنسرسیوم نفت هم که بلحاظ تغییر معادله بازار نفت ومکانیسم عمل، سالبه به انتفاء موضوع اند.

از آن طرف، قوا م السلطنه وسرلشگر زاهدی و تیمور بختیار ودیگران هم که گرفتار سین جیم نکیر و منکرند، ومنتظر پس دادن تقاص. حال هم دوران نه شرقی، نه غربی است، و نظام جمهوری اسلامی هم که مقتدرانه برقرار است و دل خوشی هم از هیچیک از نامبردگان ندارد. اگر این روزها نشود- جسورانه که خیر- ولی در شرائط نسبتا راحت تر و منصفانه تر به قضایا و کسانی که ذکرشان رفت پرداخت، پس کی می شود؟!

با این مقدمه، اگر حالی و مجالی وتوفیقی باشد، در آینده به قضایای پس از رفتن رضا شاه از ایران، قوام السلطنه و سهم دادن به توده ای ها در کابینه وداستان نفت شمال وآذربایجان، و قرارداد "قوام – سادچیکوف" و نقش قوام السلطنه خواهم پرداخت. وتلاش خواهم کرد داستان سرائی هائی ازقبیل قضیه خدعه وترفندی که در مساله آذربایجان به او نسبت می دهند (می گفتند که کلاه گشادی سر استالین گذاشت) را مورد بررسی قرار دهم. با هم ببینیم چگونه می شود، استالین این هفت خط سیاسی، در اوج پیروزی راکه برلین را فتح کرده بود، اینقدر خام وناشی بدانیم، که در کاخ کرملین با تعارف سیگاری از قوطی سیگار جواهر نشان قوام السلطنه نمک گیر- وشاید هم دودگیر- شده و ضمن یک معامله سَلَف و پا در هوا، با سر رسید هفت ماه دیگر، چندین لشگر ارتش سرخ را از آذربایجان وتبریز عقب بکشد و به باقر اوف دستور دهد که غلام یحیی دانشیان، سید جعفر پیشه وری و "ژنرال" جعفرکاویان و صادق پادگان و فدائیان فرقه دموکرات رابه سودای قرارداد نفت شمال که هنوز به تصویب مجلس نرسیده، به امان خدا رها سازد. این قضیه تاچه حد مبنای صحیحی دارد؟ ویا مثلا هدایت وصندوق سازی انتخابات مجلس شورای ملی دوره 15را که به او منتسب می کنند، اندکی روشن تر کنیم، تا ببینیم چقدر این وقایع نگاری ها با واقعیت منطبق است.

البته این را هم عرض کنم که من هم مثل شما قوام السلطنه راشخصا ندیده و وسنم هم آن را اقتضا نمی کرد .این آشنائی و آنچه که هست، از طریق نوشتجات دیگران ویا آنچه که از پدرم شنیده بودم حاصل شده است. از مجموعه اینها برمیاید که او با معیار های "رئال پولیتک" رجل استخوان دار و سیاستمداری زیرک وباهوش وموقع شناس ودرعین حال مرموزی بوده که دربین اشراف بازمانده از زمان قاجاریه وبازیگران عصر پهلوی ها کمتر نظیر داشته است. او به ایجاد موازنه مثبت بین روسیه و انگلیس ودرعین حال داخل کردن امریکا به سیاست و اقتصاد و مسائل ارتش برای برقراری این موازنه،باور داشت. هرچه که بود، قدر مسلم انکه رجل آرمان گرائی نبود. ولی تمامی اینها سبب نمی شود که در تحلیل ودرک وقایع، در اثر تبلیغات، تصورات وتخیلات وآرزوها را، جانشین واقعیات ،و حقایق معادلات سیاسی وبین المللی آن زمان بکنیم.

بهرحال این پرده فعلا محل پرداختن به این موضوع نیست.اینها فهرست موضوعاتی هستند که در ماه های بعد اگر عمری باقی بود باضافه قرارداد "گس-گلشائیان" وقضایای رزم آرا و جبهه ملی دکتر مصدق وملی کردن صنعت نفت وبه نقش آیت الله کاشانی خواهم پرداخت. تا ببینیم نفوذ امریکائی ها در شکل گیری قضایای بعد از جنگ جهانی دوم   ورقابت های آنان با انگلیسی ها وهردو انان با روس ها چگونه بوده است وبرنامه اصل 4 چه بود وچه نقشی داشت؟ چگونه تلاش های امریکا در شکل گیری قدرت ودولت در ایران بعد از جنگ جهانی دوم، وبویژه بعد از کودتای 28 مرداد32 وارد فاز جدیدی شده بود.

ولی اجازه بدهید ابتدائا چون فعلا در ماه مرداد هستیم و مناسبت تاریخی ایجاب کرده است ، توالی تاریخی را رعایت نکنم و با یک اشاره گذرا، وزودتر وخیلی مختصر به کودتای 28 مرداد سال 1332 بپردازم .از شما وتاریخ هم پوزش می طلبم و قول میدهم که منبعد نوبت و تاریخ را رعایت کنم.

 اینکه کودتا چگونه اجرا شد، وبازیگران داخلی و خارجی ان چه کسانی بودند، چگونه عمل کردند ویا چه باید می کردند که نکردند؟ ومثلا روز 28 مرداد سازمان نظامی افسران حزب توده که بعداز اقاریر خسرو روزبه وسروان عباسی (به روایت سرهنگ نجاتی) معلوم شد چقدر در ارتش ریشه دوانده بودند، چرا با چنین سازمانی برای مقابله با کودتا چیان وحمایت از مصدق وارد عمل نشد؟ آنها که طبق گفته سرهنگ مبشری از برنامه کودتا اگاه بودند. یا اینکه خادم و خائن چه کسانی بودند؟ هدف امروز این نوشتارنیست و قصد قضاوتی هم اینجا ندارم. ضمن آنکه وقایع نگاران، کتب و مقالات متعددی دراین زمینه نوشته اند و به چگونگی اجرا و عملکرد شخصیت ها واحزاب داخلی و ذکر وقایع آن در آن مقطع در ایران پرداخته اند. ولی برای اینکه کسانی که جوانند وسنشان مقتضی نیست و یا احیانا فراموش کرده اند، با استفاده از بعضی از همین منابع، وقایع تاریخی را فهرست وار عرض خواهم کرد.

دو سه روزی بود که شایعه کودتا مطرح وقوت گرفته بود. کودتا قرار بود بعد از نیمه شب 23 مرداد شروع شود و تانکهای مستقر در سعد آباد به فرماندهی نصیری، و دوسه واحد دیگر در شهر واز جمله باغشاه به شهر حمله کنند و مواضع از پیش تعیین شده را اشغال کنند.خبر این کودتا بگونه ضد و نقیضی به مصدق هم رسیده بود.مصدق با اعتراض از رئیس ستاد مواخذه میکرد که چرا چند واحد تانک که در سعد آباد در دست گارد بود را از گارد تحویل نمیگیرد ودر پادگانهای شهر مستقر نمیکند؟تیمسار ریاحی هم که بوهائی برده بود، بله قربان میگفت ولی عملا کار خاصی نمیکرد.تا اینکه تانکها را 25 مرداد در پادگان باغشاه مستقر کردند که فرماندهی آن جدیدا با سرهنگ دادستان - از عوامل کودتا- بود.در حقیقت گوشت را به دست گربه سپردند.

صبح روز 24 مرداد کیم روزولت وزاهدی حلقه اول عاملین کودتا را در باغ مصطفی مقدم در تجریش جمع می کنند و آغاز عملیات را به اطلاع آنان می رسانند و چند پست فرماندهی و وزارت را هم بین آنان تقسیم می کنند. در این شب نصیری از باغشاه با چهار کامیون سرباز ودو جیپ ویک زره پوش برای ابلاغ فرمان شاه به منزل مصدق می برد. وقتی درشب 25 مرداد سرهنگ نصیری(فرمانده گارد شاه) فرمان عزل مصدق از نخست وزیری را برای ابلاغ بدر خانه اوبرد، سرهنگ ممتاز فرمانده گارد محافظ نخست وزیر به دستور وی، سرهنگ نصیری را خلع سلاح وبازداشت کرد. همان شب تیمی از کودتا گران هم قرار بود همزمان به خانه دکتر فاطمی رفته وبا حکم نخست وزیر جدید اورا دستگیر کنند. که چنین نیز کردند ولی بازداشت نصیری، برنامه ها را عوض کرد. بعد از نيمه شب با پرتاب موشک سفيدى انصراف از کودتا را به واحدهاى کودتاچى ابلاغ کردند.

بدین ترتیب معلوم شد که مصدق مقاومت خواهد کرد.لذا طرح عملیاتی فاز اول ناموفق شد وفاز دوم را اغاز کردند. سرلشگر زاهدی جایش را عوض کرد و این بار در باغ کاشانیان درایستگاه پسیان مخفی شد. شاه وثریا از کلاردشت به رامسر رفته وبا هواپیما از رامسر به بغداد فرارکردند و نوری السعید انها را به عنوان میهمان پذیرفت و از آنجا راهی رم شد.

فرمانداری نظامی ، در روز بیست و پنج مرداد برای اطلاع از محل پناهگاه سرلشکر زاهدی و دستگیری او، یکصد هزار ریال جایزه تعیین کرد. تا ساعت ده بامداد، گارد شاهنشاهی خلع سلاح شد.

با پخش خبر فرار شاه، جمعیتی از مردم به خیابانها ریختند و به شادمانی و شعار دادن پرداختند. مجسمههای پهلوی ها از میادین بهارستان و توپخانه پایین کشیده شد. عکسهای شاه از همهی ادارات دولتی جمعآوری شد. بلافاصله دکتر سید حسین فاطمی و تعدادی سرباز، به کاخ شاه رفته و موجودی اتاقها و ساختمانها را صورتجلسه و مهر و موم کردند.

دراین گیر و دار،افراد حزب توده هم به خیابانها ریخته ونام برخی از خیابانها را عوض کردند. ساعت 6بامداد روز بیست و ششم مرداد، رادیو از پخش سرود شاهنشاهی که برنامهی روزانه را با آن آغاز میکرد، خودداری کرد.

میتینگ وگردهمائی بزرگی در میدان بهارستان برگزار شد و چند نفر از سران جبهه ملی سخنرانی کردند. دکتر فاطمی در این میتینگ حرف های بسیار تندی زد که در محاکمه سال بعد مستند دادستان علیه اوقرار گرفت.دکتر مصدق هم اعلام کرد ،حال که شاه حضور ندارد،حق انحلال مجلس دوره 17 با اوست.

نزاع و زد و خوردهای خیابانی در روز بیست و هفتم مرداد نیز ادامه داشت. بعد از ظهر بیست و هفت مرداد، دستور دولت برای پایان دادن تظاهرات خیابانی توسط فرمانداری نظامی تهران اعلام گردید و سربازان با دریافت این دستور به دستگیری ومضروب ساختن کسانی که علیه شاه تظاهرات میکردند برخاستند. با استفاده از این موقعیت عده ای از جاهل ها و قمه کش های سازمان یافته با تعدادی از درجه داران که لباس شخصی به تن داشتند وتیراندازی هوائی می کردند، به خیابانهای لالهزار و نادری ریختند و به تظاهرات شاهپرستانه پرداختند.

کمی بعد از ساعت ده شب آن روز ، خبر رسید که در خیابان لالهزار، زد و خورد شدیدی بین تودهای ها و سلطنتطلبان صورت گرفت و بعضی از مأموران انتظامی نیز به طرفداران شاه و مخالفان دولت پیوسته اند.

مرحله دوم کودتا در حقیقت صبح روز 28 مرداد، به سرکردگی شعبان جعفری وتیم بلوا و اغتشاش آغاز شد و توسط دستههای مزدور و اوباشی که مجهز به چوب و چماق وچاقو بودند، همراه با افراد بیکاره وبدکاره ای که با دریافت پول، سوار کامیونها و اتوبوسها شده بودند، واز جمله زنان بدنام وبدکاره ای چون "ملکه اعتضادی" ویا پری معروف به "آژدان قزی" به نفع شاه شعار میدادند.

مقارن ساعت ده صبح روز بیست و هشتم مرداد، دستهای از قدارهبندان و اوباش به دستههای سی- چهل نفری تقسیم شدند و هر دسته به یکی از سازمانهای دولتی و بانکهای اطراف بازار و میدان ارک یورش بردند وسپس به طرف میدان توپخانه و خیابانهای مرکزی به راه افتادند.جالب این است که درهمین اثنا هیات دولت مشغول بحث در باره انحلال مجلس هفدهم و برگزاریرفراندوم بودند.دولتیان ابتدا تصور کردند که از نوع شلوغی های هر روز است. یکی دو سه ساعتی به تردید وپرس وجو ازمقامات ونظامیان گذشت. وقتی متوجه شدند که قضیه طور دیگری است، دکتر فاطمی از مصدق خواست که از طریق رادیو از مردم بخواهد که بیرون بریزند و به صحنه بیایند. بعد هم تا نوار سخنان دکتر مصدق تهیه شد و دکتر فاطمی شخصا آن آن نواررا به اداره رادیو برد، دیگر دیر شده بود. روزنامه باختر امروز را آتش زده بودند و دفتر حزب ایران غارت شده بود و فرستنده رادیو در محاصره و در حال سقوط بود.

تظاهر کنندگان ومهاجمان در حالی که چند کامیون سربازان فرمانداری نظامی، آنها را حمایت میکردند. ساعت یک بعد از ظهر، فرستنده رادیو را اشغال و آماده حمله به خانهی شماره 109 دکتر مصدق واقع در خیابان کاخ شدند. ساعت دو بعد از ظهر، شهربانی کل کشور و ستاد ارتش توسط چند تانک و تعدادی کامیون حامل سرباز محاصره شد.

کودتاچیان قبل از آغاز کودتا برای جلب نظر مساعد بعضی فرماندهان واحدهای ارتش مقیم تهران و یا حداقل بیطرف ساختن آنها با فرماندهان مزبور در تماس بودند.

ساعت دو و نیم بعد از ظهر، نخستین حملهی دسته تانک کودتاچیان به خانهی نخستوزیر آغاز شد. طولی نکشید که خیابانهای اطراف اقامتگاه دکتر مصدق که توسط سرهنگ عزتالله ممتاز (فرمانده گارد منزل دکتر مصدق) آرایش جنگی پیدا کرده بودند، تبدیل به صحنهی پیکار مهاجمان و مدافعان گردید.

مهاجمان با حملات خود، قصد نفوذ به داخل خانهی نخستوزیر را داشتند، ولی افسران، درجهداران و سربازان تحت فرماندهی سرهنگ ممتاز تا اخرین فشنگ با مهاجمان جنگیدند و دو نفر از افسران تیر خوردند. همین مقاومت باعث شد که دکتر مصدق و اعضای هیأت دولت و چند تن از یاران او با نردبانی از پشت بام قسمت شمال شرقی عمارت خارج شده و به منزلی در همان حوالی بروند.

مقارن ساعت پنج بعد از ظهر، گلولهباران اقامتگاه نخستوزیر به وسیلهی سربازان گارد شاهنشاهی و دیگر نظامیان آغاز شد ومدافعان تسلیم شدند.

این در حالی بود که ساعت سه و نیم بعد از ظهر روز بیست و هشت مرداد سرلشکر فضلالله زاهدی، سقوط دولت مصدق و انتصاب خود را به نخستوزیری را از رادیو تهران اعلام کرده بود.

بعد از سقوط مصدق که موقع میوه چیدن از درخت کودتا شده بود، صدها نفر مدعی شدند که آن روز سوار همان جیپ ویا تانکی بوده اند که به خانه دکترمصدق حمله کرده ودرب منزل نخست وزیر را شکسته اند. حال آنکه خانه دکترمصدق، " قلعه سنگباران" که نبود ظرفیت این همه مدعیان و تانک هایشان را داشته باشد.

من در سالهای دهه 60 و70 بلحاظ قرب جوار وهمسایگی، با تیمسار ممتاز فرمانده گارد خانه مصدق ،که در اوائل انقلاب امیرارتش و سپس باز نشسته شده بود گاهگاهی در محوطه مجموعه مسکونی در شهرک غرب قدمی و گپی میزدم، وحرفهائی را مستقیما از اوشنیدم که در اصل قضیه تغییر اساسی نمیدهد. خدایش بیامرزد که آذربایجانی شجاع و وظیفه شناسی بود.

این تقریبا چکیده وملخص آنچه بود که دیگران نوشته اند. اگر با همین رویکرد در باره این روز سرنوشت سازبازهم بخواهند بنویسند، کم وبیش در چهار چوب همین مطالب-با مختصر بالا و پائینی – خواهد بود با این تفاوت که در روایت خود نقش این یکی را پرنگ تر ویا آن دیگری را کم رنگ تر خواهند کرد، و یا برعکس آن دیگری را خائن و این یکی را خادم خواهند دانست.

ولی با این همه، این امرموجب ان نمی شود که این حقیر هم ننویسم، و از مرئی ومنظر و زاویه متفاوتی به موضوع ننگرم. دراین نوشتار، بیش از انکه به عملکرد جبهه ملی دکتر مصدق، آیت الله کاشانی، دکتر فاطمی و حزب توده ویا عاملین کودتا، از قبیل سرلشگر زاهدی، اشرف خواهر شاه، سرهنگ نصیری، کرمیت روزولت، میس لمبتون، برادران رشیدیان، میر اشرافی، سرتیپ باتمانقلیچ، سرتیپ گرزن، گیلانشاه، و عزیزالله وعباس فرزانگان، خسروانی و معینیان و یا شعبان جعفری بپردازم، سعی خواهم کرد فضای بین المللی والزامات واقتضائات آن را بیشتر مطمح نظر قرار دهم.

همه خوانندگان تاریخ دیپلماسی یقینا با اصطلاحاتی نظیر "پشت پرده آهنین" ، "جنگ سرد" ویا "سیاست سد بندی ومهار" آشنا هستند. اکثر قریب باتفاق آنان میدانند اینها دقیقا چه مفهومی دارند. بسیاری از خوانندگان حتی مطرح کنندگان این اصطلاحات، و مبتکرین و نظریه پردازان آن را هم می شناسند. بعضی ممکن است ازشرایط زمان طرح و نحوه اجرای آن نیز آگاهی داشته باشند.

 در زبان انگلیسی بمعنای ، "پس زدن" و "عقب راندن" است. ازنظرنظامی ها "رول بک"یک اصطلاح “Roll Back”   عملیاتی وتاکتیکی بمفهوم"بیرون کردن دشمن ازخانه"بود که کاربرد آن در استراتژی امریکا در دوران پس از پایان جنگ جهانی دوم وآغاز جنگ سرد، بین اهل فن متداول شد.

منظور از "رول بک" بکار گرفتن نیروی نظامی ،اطلاعاتی و امنیتی وحتی ابزارهای اقتصادی وتبلیغاتی و روانی، برای ریشه کنی،سرنگونی و"عقب راندن" کمونیسم وحکومت های در معرض خطر  کمونیسم در کشورهای اروپائی، آسیائی، وحتی آفریقائی و امریکای لاتینی بود که کمونیسم در آن ریشه دوانیده بود و یا تحت پوشش بعضی حکومت های ملی و شعارهای ناسیونالیستی (ولی در پشت پرده مارکسیستی) در معرض خطرپیوستن به اردوگاه سوسیالیسم وشوروی بودند. البته کشورهائی که امریکا و انگلستان چه در کنفرانس های یالتا، مسکو و چه در مناسبت های دیگر مناطقی را قبول کرده بودند که اعم از "دو ژوره" ویا "دوفاکتو" تحت سیطره ارتش سرخ باقی بمانند از این قاعده مستثنی بودند.

شاید جالب باشد که بدانید در یالتا و مسکو و دیگر دیدارهای محرمانه چرچیل، روزولت واستالین چگونه در یک نشست کوتاه سرنوشت ملتها و میلیون ها انسان را تعیین می کردند.

برای نمونه وقتی درزمان جنگ، چرچیل درمسکو بود در یک جلسه محرمانه، روی یک تکه کاغذ باندازه کف دست (تصویر آن دستخط را در زیر مشاهده می کنید)، درصد نفوذ آینده شوروی وانگلیس را در اروپای جنوب شرقی نوشت وبه استالین پیشنهاد داد. استالین هم با قلم خودش بعضی را"تیک" زد در مواردی این درصد را تغییر داد و به چرچیل برگردانید که مبنای توافق و سرنوشت این کشورها شد.

 در نوشتجات امده است که چرچیل به استالین گفته که بهتر است این یادداشت سوزانده شود، تا ملت ها ندانند چگونه سرنوشتشان بایک تکه کاغذ کوچک رقم خورده است. ولی استالین با بی اهمیتی گفته است که مهم نیست، می خواهید پیش شما باشد.

این یادداشت به همین سادگی مبنای تعیین سرنوشت ملت ها و هفت میلیون المانی ساکن رومانی قرار گرفت که استالین آنها را بعدا اخراج، و جا بجا کرد ویا ازبین رفتند، و چرچیل هم صدایش در نیامد.

 به موجب همین یادداشت کوچک دست نوشته، قرار بود شوروی در رومانی و بلغارستان به ترتیب 90% و75% نفوذ داشته باشد و انگلیس به ترتیب 10% و 25% ذی نفوذ باشد. درمجارستان و یوگسلاوی انگلستان و شوروی بالسویه هرکدام 50% نفوذ داشته باشند ولی در یونان 90% درحوزه نفوذ انگلستان باشد و 10 درصد هم شوروی.

بر اساس همین توافق استالین در جنگ داخلی یونان از کمونیست ها حمایت نکرد و آنها شکست خوردند.

این یادداشت کوچک توسط سرویس اطلاعاتی و جاسوسی ژنرال فرانکو ربوده و توسط جوردانا وزیر خارجه اسپانیا در بارسلوناعلنی شد. بعضی ها هم نوشته اند که استالین عمدا این یادداشت را لو داده است. (اصل این دستخط در موزه "بران کاستل" نگهداری می شود).

File:Percentages agreement2.jpg

دستخط چرچیل در مورد تقسیم حوزه نفوذ در کشورهای اروپای جنوب شرقی

در10و 11 اکتبر1944 مولوتف و ایدن در جزئیات "موافقت نامه درصد نفوذ" را روی کاغذ بزرگ تر ورسمی تری اوردند. آنچه که از موافقتنامه ایدن و مولوتف بعدا درز کرد، فقط به نود درصد نفوذ شوروی در بلغارستان و 80 درصد نفوذ این کشور در مجارستان اشاره شده و از یوگسلاوی و رومانی و یونان ذکری نشده است.

صرفنظر از مثال وموارد بالا که فقط از نظر درک بهترو تشریح اوضاع و احوال بین المللی ونحوه ونمونه توافقات متفقین در مناطق اشغال شده ذکر شد و ربط مستقیم بمطلب ما نداشت، ولی برای فهم روشن تر مطالبی که در پرده های بعد خواهم گفت مفید است.

 در مورد ایران ، پس از "پل پیروزی" شدن ایران و خارج شدن از وضعیت حقوقی بی طرفی، و اعلان جنگ به آلمان ودول محور، سران سه کشور قول داده بودند (به ویژه در کنفرانس پتسدام هم مجددا تاکید شده بود) که نیروهای متفقین ظرف شش ماه پس از خاتمه جنگ تمامی نیروهایشان را از ایران خارج کرده وخاک مارا را تخلیه کنند. انگلیس ها در آخرین هفته های موعد مقرر نیروهایشان را اعم از هندی و انگلیسی بیرون کشیدند. امریکائی ها نیروی عملیاتی و تاکتیکی در جبهه ایران نداشتند فقط چند واحد افسر و درجه داراز صنف اردنانس و ترابری وسررشته داری، و مقداری لکوموتیو و واگون و وسائط نقلیه و تجهیزات حمل ونقل نو که برای استفاده متفقین آورده بودند ولی تقریبا اسقاط شده بودند -و قاعدتا بعد از استفاده در جنگ می باید مجانا به ایران واگذار کنند- آنها هم نظامی ها را بردند وتجهیزات راباقی گذاشتند، ولی بی انصافها تمام پولش را(گویا به قیمت نو) از مهندس جعفر شریف امامی که رئیس راه اهن وقت بود گرفتند و رفتند. فقط استالین بود که "لیت"و"لعلّ "کرد وساخلو و سالدات های خود را در آذربایجان نگاهداشت.

بهر حال، برای اولین بار وینستون چرچیل درسخنرانی خود در کالج وست مینیستر ایالت میسوری در سال 1946 اصطلاح کشیده شدن "پرده آهنین" در بین کشورهای اروپائی را بکار برد، در آن موقع دربین تصمیم گیرندگان امریکا، اساسا "رول بک" یا مطرح نبود و یا اینکه طرفداران خاص و اندکی داشت.

هنگا می که " جرج کنان" در مسکو بود، تلگراف 5500 کلمه ای خود در مورد ضرورت "سد بندی" در مقابل کمونیست ها رابه واشنگتن مخابره کرد. حتی "هنری والاس" معاون معاون وقت رئیس جمهور امریکا اعتقاد داشت که باید بدون تقابل با شوروی در باره مسائل مورد اختلاف، مصالحه و مماشات وبگونه ای تشنج زدائی کرد. "والتر لیپمن" مفسر معروف نیز با این رویکرد موافق بود. 

ولی نهایتا ترومن به این نتیجه رسید که استالین اهل معامله ومذاکره نیست. ترومن در جائی گفته بود سوال و دغدغه اصلی ذهن استالین این است که فقط بپرسد چند لشگر آماده دارید؟!

 وقتی ترومن به این تصمیم رسید که در مقابل تهاجم ایدئولوژیک وتوسعه طلبی شوروی باید ایستادگی و برخورد کند، این امر به شکرآب شدن وقطع روابط او ومعاونش انجامید.

در این دوره "مک کارتیسم" ویا هیستری کمونیسم هراسی مبالغه شده، که از طرف سناتور افراطی ویسکانسین،"جوزف مک کارتی" ویاران او، ازجمله ادگار هوور رئیس اف.بی.ای. تبلیغ می شد، در داخل امریکا درحال اوج گرفتن بود.در افکار عمومی اینگونه تبلیغ می شد آنها بین مرگ و زندگی یکی را باید انتخاب کنند. یا باید به دامن کمونیست ها بیفتند و یا باید با ان بجنگند. ادگار هوور و معاون او ویلیام سالیوان در تدارک سند و مدرک و پرونده سازی بر علیه کارمندان دولت، هنرمندان هالیوود ونویسندگان ،روزنامه نویسان وحتی بعضی از سیاستمداران بودند، کمک زیادی به این جو کردند. اگرچه هوور بر خلاف معاونش ،هیچوقت این اتهام را نپذیرفت.

بسیاری از این افراد مورد سوءظن محاکمه شدند و بعضی ناگزیر از ترک امریکا شدند. "برتولد برشت" نمایشنامه نویس معروف ازجمله نویسندگانی بود که امریکا را ترک کرد و به آلمان شرقی رفت و "والتر اولبریشت" در "جمهوری دموکراتیک المان" ان زمان به عنوان یک قهرمان او را پذیرا شد.

سناتور مک کارتی، قاطعیت ترومن را برای مبارزه با کمونیسم در امریکا مناسب نمیدانست و به همین دلیل در انتخابات از آیزنهاور و معاون او ریچارد نیکسون حمایت می کرد. اگرچه بعدها که این سناتور و کارهای اودرد سر ساز شده بود آیزنهاور ناچار شد از نیکسون بخواهد طی نطقی بدون ذکر نام، از رفتار وکردار مک کارتی انتقاد کند.

 واما در صحنه سیاست خارجی در زمان ترومن، برای اولین بار گروهی از استراتژیست های امریکائی و مشخصا "جیمزبرنهام" این نظریه را مطرح وبرآن نظر پافشاری کردند که با توجه به توسعه طلبی شوروی، توسل به زور و "رول بک" نظامی واطلاعاتی وتبلیغاتی(ومنجمله جنگ اقتصادی و روانی) وعملیات سری وکمک های تسلیحاتی (بدون آنکه امنیت داخلی و خارجی امریکا در خطر باشد ویا ضرورت دفاع از خود ایجاب نماید)، در قبال تهاجم ایدئولوژیک شوروی قابل توصیه و بعضا اجتناب ناپذیر است.

بر اساس این نظریه در استانه جنگ کره درسال 1950 ،ترومن رئیس جمهور امریکا، دستور العمل محرمانه شماره 68 شورای امنیت ملی امریکا را امضا و صادر کرد که به موجب آن جنگ و مداخله نظامی در مناطق و مواردی که خطر کمونیسم جدی و ملموس است را مجاز می شمرد. البته در این دستورالعمل چند مورد و به طور مشخص "جنگ پیشگیرانه" را مستثنی کرده بود. جنگ ویا " دفاع از خود پیشگیرانه" نظریه ای بود که 50 سال بعد در قرن بیست ویکم، جرج بوش (پسر) بعد از وقایع 11سپتامبر بعنوان"جنگ با ترور" بصورت دکترین دفاعی امریکا در آورد و برای توجیه حمله به عراق و افغانستان مبنا قرار گرفت.

البته قبل از آنکه این تفکر در زمان ترومن بصورت سیاست تدوین شده و دستورالعمل عام شورای امنیت ملی امریکا درآید به صورت موردی تست وآزمایش شده و نتائج مثبتی از ان گرفته شده بود. لحن بسیارقاطع ترومن به استالین در مورد تخلیه آذربایجان که بعضی از آن به عنوان "اولتیماتوم" یاد کرده اند، و قضیه 21 آذر ونجات تبریز، که قوام السلطنه ومحمدرضا شاه هریک سعی کردند بنوعی خود را قهرمان آن معرفی کنند، را می توان در زمره آن دانست.

به گونه گذرا ومختصر عرض کنم که نه شاه و نه قوام هیچ یک فرقه دموکرات را پاکسازی نکردند. بعد از آنکه قوای روس پشت فرقه دموکرات آذربایجان را خالی کردند و به آن سوی مرز عقب کشیدند، خوانین ذوالفقاری در زنجان و افشارها که غلام یحیی و فدائیان فرقه املاک انان را مصادره کرده، واموال آنان را غارت کرده و تعدادی از آنان را کشته بودند شدیدا کینه پیشه وری و مخصوصا غلام یحیی و فدائی های فرقه را داشتند (وظاهرا با کمک انگلیسی ها یک شبکه عملیات چریکی. هم سازمان داده بودند) قبل از انکه ارتش و قوای دولتی برسند سواران ذوالفقاری و افشار، فدائی ها را قلع و قمع کرده و و برای انتقامجوئی بسیاری را کشته ویا بدار کشیده و تار ومار کرده بودند. بجز جنگی که سرگرد تیمور بختیار وهنگ تحت امر او در مراغه با قشون مسلح فرقه ای ها داشت (ودر ان جنگ رشادت های نظامی فوق العاده وبی باکی ایلیاتی خود را نشان داد و به همین خاطر هم مدال و ترفیع درجه گرفت و سرهنگ دوم شد)، قوای دولتی بدون زد و خورد عمده ای روز 21 آذر1325 وارد تبریز شدند. 

بهر حال اتخاذ استراتژی "رول بک"، چرخشی اساسی در تعهدات و رویکرد ایالات متحده امریکا در قبال کشورهای اروپائی و آسیائی و جهان سوم که در معرض خطرکمونیسم بودند را در پی داشت.

ازجمله نتائج واثار مشخص این سیاست میتوان بطور مثال به مداخلات زیر اشاره کرد.

در سال 1949 کمونیست های یونانی در جنگ داخلی این کشور از طرف بلغارستان و یوگسلاوی(تیتو) حمایت می شدند(شوروی درجنگ داخلی یونان وارد نشد). در نهایت کمونیست های یونان از نیروهای ملی یونانی تحت حمایت انگلیس شکست خوردند. ولی همزمان با آن کمونیست ها در خاک آلبانی سیطره داشتند.

در همان سال 1949تیمی مرکب از ما مورین زبده عملیاتی و اطلاعاتی امریکائی و انگلیسی در یک عملیات مشترک سری در خاک آلبانی پیاده شدند تا جنگهای چریکی بر علیه کمونیست های آلبانی را سازمان دهند. در آن موقع "کیم فیلبی" افسر اطلاعاتی ارشد "اینتلیجنس سرویس" بریتانیا توسط سرویس اطلاعاتی روسیه خریداری شده و به جاسوسی دو جانبه بدل شده بود. "فیلبی" قبلا این عملیات را به روس ها لو داده بود. نتیجه ان شد که تمامی اعضاء امریکائی-انگلیسی تیم نفوذ کرده به خاک آلبانی، یا کشته شده و یا دستگیر شدند.

مورد دوم عملیات مخصوص در نوامبر 1950 برای کمک به لشگر 93 تحت فرماندهی ژنرال" لی می" از بقایای ارتش چین ملی در شرق برمه واز افسران طرفدار حزب کومین تانگ( چیان کای چک) بود که درتدارک حمله به نیروهای کمونیست طرفدار "مائوتسه تونگ" دراستان "یونان" در جنوب چین بود.

این عملیات هم در سال 1952 به شکست منتهی شد وامریکائی ها بدون نتیجه عقب کشیدند.

پس از انتخابات امریکا که حزب دموکرات بازنده شد و ژنرال جمهوریخواه "دوایت آیزنهاور" رئیس جمهور شد، ودکترین آیزنهاور یا سیاست"مهار" ویا "سد بندی" ویا همان "کانتین منت" کمونیسم به عنوان مکمل ویا جایگزین "رول بک" مطرح شد.

به زبان ساده این دکترین که هسته اولیه ان بر اساس نوشته های "جرج کنان" شکل گرفت، بر این نظر استوار بود که عقاید کمونیستی همانند آب به اطراف نشت میکند وهرکجا حفره وگودالی (به مفهوم آسیب پذیری) باشد زودتر به انجا سرایت می کند، واثرات "دومینو"ئی ان دیگران را هم بسقوط می کشاند. لذا باید در اطراف جهان کمونیستی سد های نفوذ ناپذیری ساخت تا از رخنه آن جلوگیری کرد. این دکترین اگرچه بنام ایزنهاور معروف شد ولی طراحان اصلی آن "جرج کنان" و"جان فاستر دالس" وزیر خارجه ایزنهاوربودند.

در زمان دموکراتها، اولویت وموتور حرکتی امریکا در ایران مساله نفت وانرژی بود و دکترمصدق راکه در یک فرایند دموکراتیک بقدرت رسیده بود می پسندیدند، کم و بیش در این راستا لاس سیاسی می زدند. بهمین دلیل چرچیل نمیتوانست برای برکناری مصدق، باامریکا به توافق برسد. ولی ارزیابی های او این بود که در انتخابات پیش روی جمهوریخواهان بیشتر شانس دارند. ولذا تا رسیدن ایزنهاور به قدرت، منتظرنشست.

 پس از روی کار آمدن جمهوریخواهان در امریکا بعنوان اولویت اصلی سیاستContainment سیاست امریکا یعنی امریکا درامده بود، انگلیسی ها آیزنهاور را مجاب کردند که با بودن حکومت مصدق (که بر اساس اصول دموکراتیک روی کار آمده بود)، و با حزب توده مانند احزاب دیگر مماشات وبازی می کرد، سیاست "مهار" نمی تواند موثر واقع شود. رزیابی آنها این بود که توده ای ها دیر یا زود مصدق را کنار زده و قدرت را در دست خواهند گرفت.

ولذا طرح کودتا ریخته شد . اولین موردی که امریکائی ها با کمک و هماهنگی انگلیسی ها درسیاست "مهار ویا سد بندی" از نظر خودشان موفق شدند، عملیات موسوم به "آژاکس" برای کمک و سازمان دهی به کودتای 28 مرداد 1332 بر علیه دولت ملی دکتر مصدق بود. البته نقشه کودتا یک طرح چند وجهی بود که تشکیل کنسرسیومی ازشرکت های نفتی امریکائی در کنار انگلیسی ها وبا حضور شرکت های نفتی هلندی و فرانسوی از دیگر نتائج ان بود.

درماه های بعد از نخست وزیر شدن سرلشگر زاهدی، وی درمحافل، مناسبت ها و ازجمله نطق در مجلس شورا، به تلویح و یا تصریحا، یاد آور می شد، وبرخ می کشید، که: "من کسی بودم که شاه را به تاج و تخت برگرداندم". شاه هم از این گوشه و کنایه ها خوشش نمی امد. به اشاره دربار، وشاید هم فی البداهه، یکی از وکلای آذربایجان (گویا جمال امامی) در مجلس در ضمن سخنان خود با لهجه شیرین آذری گفته بود:"آن روز اگر یک گوربه (گربه)راهم روی تانک می نشاندند به نخست وزیری میرفت ".

در اینجا باز پرده می افتد.

ادامه دارد...

محمدرضا دبیرى

نویسنده خبر


نظر شما :