نقش تاریخی آلمان در توازن قوا در اروپا

۱۶ خرداد ۱۳۸۶ | ۱۶:۵۱ کد : ۸۱ اخبار اصلی
با امضاء پیمان لوکارنو در واقع جنگ جهانی اول پایان یافت و بین آلمان و فرانسه سازش برقرار شد. نقش آلمان درجلوگیری از همکاری نظامی فرانسه با انگلستان برای ایجاد توازن قدرت اهمیت داشت به این ترتیب کنسرت اروپایی که در دهة (40-1830) شکل گرفته بود یک بار دیگر به وجود آمد.
نقش تاریخی آلمان در توازن قوا در اروپا

آلمان محور تمام اختلافات و کشمکش های سیاسی اروپا، طی سال های 1919 تا 1939 بود. این دوره که بیست سال آشوب نام گرفت، دورة متارکه جنگ بود و طی آن صلحی برقرار نشد. معاهدة ورسای  به صورتی که تنظیم شده بود قابلیت اجرایی نداشت. در واقع به جز سرزمین هایی که از آلمان جدا گردید، بقیه مواد این عهدنامه با گذشت زمان به نفع آلمان منتفی شد.

 

مساله غرامت ها به صورت یک گرفتاری بین المللی درآمد. ابتدا آلمان در کنفرانس«اسپا»SPA درسال 1921، پرداخت مبلغ 132 هزار میلیارد مارک طلا راپذیرفت. با بحران ناشی از سقوط ارزش پول آلمان، پرداخت غرامت با تاخیر افتاد و نیروهای متفق منطقه، «راین لند» را اشغال کردند. درسال 1924 آمریکایی ها وارد عمل شدند و با طرح «داوس» ترتیباتی را برقرار ساختند. به تدریج وضع پیچیده شد: آلمان توانایی پرداخت غرامت نداشت، فرانسه هم که می خواست درمنطقه «راین لند» باقی بماند به تاخیر در پرداخت، علاقه مند بود، آمریکا نیز که می خواست در آلمان سرمایه گذاری کند، خواهان بهبود وضع اقتصادی این کشور بود.

 

انگلستان هم برای برقراری توازن اروپایی، آلمان را درمقابل فرانسه تقویت کرد. به این ترتیب مساله غرامت به ابزار سیاست آمریکا و انگلستان تبدیل شد. درسال 1929«طرح یانگ» به اجرا درآمد که به موجب آن، آلمان متعهد به پرداخت غرامت ها طی 6 سال- به طور متوسط سالی دو هزار میلیارد مارک- گردید. درعوض نیروهای متفق درسال 1930، منطقه اشغالی « راین لند» را تخلیه کردند، اما بحران اقتصادی سال 1929 آمریکا به آلمان سرایت کرد و با تصمیم کنفرانس لوزان در1932، پرداخت غرامات متوقف شد و به جای آن مقرر گردید تا 1935 آلمان سه هزار میلیارد مارک بپردازد.

سرانجام مساله  غرامات این گونه شد که آلمان درمجموع 10 میلیارد و 800 میلیون مارک وجه نقد و 20 هزار میلیارد مارک کالا و ذغال سنگ پرداخت نمود ودرمقابل معادل همان، یعنی حدود 30 هزار میلیارد مارک وام خارجی دریافت کرد.

 

قضیه خلع سلاح آلمان نیز به همین شکل حل وفصل گردید. فرانسه در سال 1919 می خواست که با غیرنظامی نمودن آلمان ازخطر این کشور برای امنیت خود بکاهد، اما دو عامل سبب شد که دراین سیاست تجدید ئظر کند؛ یکی انقلاب چپ در آلمان که ممکن بود درصورت پیروزی فرانسه نیز سرایت کند و دیگری خطرکمونیسم  که در شوروی قدرت را به دست گرفت. «مارشال فوش» Foch رئیس ستاد ارتش فرانسه  و فرمانده کل قوای دولت های متفق، نه تنها از انحلال ستاد نیروهای مسلح آلمان خودداری کرد، بلکه  به سربازان آلمانی که از ایالت های بالتیک به کشور باز می گشتند، اجازه داد سلاح ها و تجهیزات نظامی خود را نگاه دارند تا بتوانند  شوراها و جنبش چپ آلمان را سرکوب کنند.

 آمریکا و انگلستان نیز اتحاد شوروی و کمونیسم را بزرگترین تهدید برای امنیت اروپا دانستند و با تجدید تسلیحات آلمان برای مقابله با آن موافقت کردند. آلمان هم سعی داشت از اختلاف نظر دولت های متفق برسر چگونگی خلع سلاح آن کشور استفاده کند و از اجرای مقررات  محدود کنندة عهدنامة ورسای سرپیچی نماید. آلمان نه تنها از انجام کامل این مقررات اجتناب ورزید، بلکه به طور پنهانی به تقویت ارتش خود پرداخت.

براساس  معاهدة ورسای، ارتش  یک صدهزار نفری آلمان  مرکب از هفت هنگ پیاده نظام و سرهنگ سواره نظام بود که فقط برای حفظ امنیت داخلی آلمان کفایت میکرد و ارتش جنگی نداشت؛ زیرا فاقد تانک، هواپیما و توپخانه سنگین بود.

 ژنرال «سکت»رئیس ستاد نیروهای مسلح آلمان، یک صد هزار فرمانده تربیت کرد، به طوری که درسال 1936 هیتلر توانست از این هستة دفاعی ارتش بزرگی تشکیل دهد.

 

با ورود آلمان به جامعه ملل در1926، این دولت خواستار تجدید نظر در ماده 169 عهدنامة ورسای( مبنی برخلع سلاح آلمان) و «تساوی تسلیحاتی» گردید.« برونینگ» صدراعظم آلمان ، تقاضا کرد که ارتش آن کشور به دو برابر افزایش یابد و از حق داشتن سلاح سنگین نیز برخوردار شود. فرانسه  که می دید آلمان  عملاً کادرهای نظامی تشکیل داده و تجهیزات لازم و مهمات  کافی ذخیره نموده است دست از مخالفت با تجدید سازمان نیروهای مسلح  آلمان برداشت و در 11 دسامبر 1932، آلمان از جامعه ملل حق تساوی تسلیحاتی کسب کرد.

 

جمهوری وایمار که در سال 1919 به ریاست «فردرریش ابرت»  سیاست مدار سوسیال دموکرات تشکیل شد حکومت ضعیفی بود. معاهدة ورسای و مساله غرامات دست وپای آن را بسته بود و آشوب های داخلی، ثبات و آرامش کشور را به طور دائم تهدیدکرد.«ابرت» که با پیروزی انقلاب آلمان در نوامبر 1918 به صدراعظمی رسیده بود درسال 1922 رئیس جمهور شد و در 1925 درگذشت. به موجب عهدنامه «راپالو» (واقع در نزدیکی  بندر ژن ایتالیا) که در 16 آوریل 1922 بین آلمان و شوروی به امضاء رسید دو  دولت  از دعاوی مربوط به خسارات جنگ و پرداخت غرامت  صرف نظر کردند و روابط دیپلماتی و کنسولی بین خود برقرار ساختند.

آلمان  نخستین دولت غربی بود که حکومت  شوروی را به رسمیت شناخت و یک ضربه سیاسی براتحاد فرانسه و انگلستان و آمریکا وارد ساخت. این بزرگترین هنر«والترراتناو» وزیر امور خارجه آلمان بود که با نزدیکی  به شوروی، نزد دولت های غربی هراس ایجاد کرد و سبب شد که آن ها به تدریج از آلمان دست بکشند.

 

در دوران ریاست جمهوری مارشال هیندنبورگ (1934-1925) ، آلمان از ثبات بهتری  برخوردار شد. بازی سیال آلمان با شوروی، فرانسه را به انگلستان نزدیکتر ساخت و پاریس از لندن خواست، به طور رسمی  متعهد گردد  تا چنانچه در آینده به مرزهای فرانسه تجاوز شود، انگلستان از آن جلوگیری کند. دولت انگلیس که در نظر داشت توازن قوا دراروپا را برقرار سازد، فرانسه را مجبور به پذیرش رفتار مساوی با آلمان نمود. در واقع عهدنامة راپالو، وضع آلمان را ثبت کرد ودولت های متفق از ترس نزدیکی بیشتر آلمان به شوروی حاضر شدند با آلمان آشتی کنند. این بار گوستاو اشترزمان وزیرامورخارجه آلمان، وارد مذاکرات سیاسی شد او طی گفت وو با «آرستید بریان» وزیرامورخارجه  فرانسه، خواستار  قانونی کردن تسلیحات آلمان و کاهش غرامت جنگ و تخلیه منطقه « راین لند» گردید.

 کنفرانس لوکارنو (واقع در کنار دریاچه لوکارنو در سویس) که بین دولت های آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، بلژیک  و هلند تشکیل شده بود، در 16 اکتبر 1925 پایان یافت و روز اول دسامبر پیمان لوکارنو درلندن به امضاء رسید. به موجب این پیمان آلمان به خانوادة دولت های اروپایی پیوست و با قبول جدایی آلزاس و لورن، مرزهای غربی خود با فرانسه را به رسمیت شناخت وبا غیرنظامی شدن منطقة «راین لند» موافقت کرد، پیمان لوکارنو که بزرگترین موفقیت دیپلماسی آلمان بود، نفوذ انگلستان را درمقابل فرانسه به دلیل تضمین مرزهای این کشور به همراه داشت.

 

با ورود آلمان به جامعه ملل در سپتامبر 1926، این کشور تجدید حیات یافت. با امضاء پیمان دوستی و بی طرفی میان آلمان و شوروی در 24 آوریل 1926 بازی دوگانة آلمان با دولت های شرق وغرب اروپا هم چنان  ادامه یافت  اساس حفظ تعادل قدرت گردید که با گذشت چند دهه از جنگ جهانی دوم اعتبار خود را حفظ کرده است.

 با امضاء پیمان لوکارنو در واقع جنگ جهانی اول پایان یافت و بین آلمان و فرانسه سازش برقرار شد. نقش آلمان درجلوگیری از همکاری نظامی فرانسه با انگلستان برای ایجاد توازن قدرت اهمیت داشت به این ترتیب کنسرت اروپایی که در دهة (40-1830) شکل گرفته بود یک بار دیگر به وجود آمد. شوروی از آن برکنار ماند و آمریکا هم که خواهان صلح و ثبات در اروپا بود به همکاری اقتصادی با کشورهای این قاره ادامه داد. شوروی و آمریکا به میل خود از عضویت درجامعه ملل خودداری کردند و نظم اروپایی با فعالیت وهمکاری دولت های عضو این جامعه برقرار شد.

بدین سان نفوذ آلمان درقارة اروپا افزایش یافت؛ اما بین دولت در سیاست جهانی هیچ نقشی نداشت . جامعه ملل که وظیفه هماهنگ ساختن منافع دولت های بزرگ  و حل وفصل اختلافات  وایجاد توافق نظر میان آن ها را به عهده داشت با خروج آلمان از جامعه ملل درسال 1933، و تجاوز ایتالیا  به حبشه درسال 1935 به اهداف خود نرسید. درسال 1935 هیتلر با برقراری نظام وظیفه اجباری، معاهدة  ورسای را نقض کرد. آلمان امضای معاهدة فرانسه  با شوروی  را بهانه قرارداده خواستار خروج قوای  فرانسه از منطقه « راین لند» شد. درسال 1936 هیتلر با اشغال این منطقه حاکمیت ملی آلمان را کامل ساخت و پیمان لوکارنو را که ضامن استمرار صلح در اروپا بود نقض کرد.

 

جمهوری وایمار یک حکومت دموکراتیک بود که رعایت قانون و آزادی های اساسی را برای مردم آلمان فراهم ساخت. درسایه مقررات همین حکومت بود که «آدلف هیتلر» رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی)، توانست درانتخابات 1933 با کسب اکثریت آراء به قدرت برسد و صدراعظم آلمان شود.


( ۱ )

نظر شما :