تابستان و تهدیدهای رژیم صهیونیستی
باید منتظر جنگی تازه در منطقه بود
از زمانی که رژیم اسرائیل در منطقه خاورمیانه با غصب سرزمین فلسطین پا به عرصه وجود گذاشت، جنگهای متعددی برای توسعه سرزمینی و همچنین سرکوب دشمنان و رقیبان خود به راه انداخته است که بیشتر آنها در تابستان روی داده و یا اینکه در ماه پایانی تابستان بوده است. اگر جنگ 22 روزه سال 2009 را کنار بگذاریم؛ بیشتر به این نکته پی خواهیم برد.
اینکه چه اندیشهای در ورای این جنگافروزیهای تابستانه است چندان مشخص نیست؛ هر چه هست در این زمان جنگ برای طرف اسرائیلی سادهتر بوده و شاید بتوان گفت به دلیل اینکه ارتش اسرائیل یک نیروی هواپایه است؛ در این فصل از سال که هوا صافتر بوده و پدیدههای جوی در خاورمیانه کمتر است، توان عملیاتی نظامیان این رژیم نیز بیشتر بوده و حتی سامانههای جاسوسی و استراق سمع این رژیم در این فصل از سال روانتر و بهتر کار میکنند.
جنگهای تابستانی اسرائیل چنان بر همه روشن شده که با آغاز فصل گرما برخی از آن سخن میگویند و گمانهزنیها در این مورد در رسانههای منطقه و حتی در سطح سران کشورها ادامه دارد. سال گذشته محمود احمدینژاد در سخنانی از جنگی سخن گفت که قرار است اسرائیل در تابستان راه اندازی کند؛ وی از تابستانی داغ خبر داد که قرار است با ماجراجویی اسرائیل شروع شود؛ اما او در این سخنان نگفت که اسرائیل قرار است لبنان را هدف قرار دهد و یا باریکه غزه را و یا اینکه هر دو طرف را با هم. ایراد این سخنان از زبان احمدینژاد از این رو قابل توجه است که وی در برابر سخنان افرادی که معتقد بودند آمریکای دوران بوش قصد حمله به ایران را دارد؛ دیدگاهی منفی داشت و در برخی موارد به تخطئه آنها میپرداخت؛ اما اینکه چرا وی دو هفته پیش و در خلال کنفرانس خبری خود از اندیشه خرابکارانه صهیونیستها برای حمله مجدد به باریکه غزه گفت و آنها را از این اقدام برحذر داشت؛ نکتهای است که باید تامل بیشتری در باب آن داشت.
توجه به این موضوع که احمدینژاد در مقام رییس دولت ایران با توجه به منابع خبری و همچنین اطلاعاتی که در اختیار دارد این سخنان را بر زبان میراند؛ باید ناشی از وجود برنامهای در این زمینه باشد. هر چند این احتمال اول است؛ اما نگرش دومی نیز بر این موضوع مترتب است و آن نیز جلوگیری از هرگونه ماجراجویی رژیم اسرائیل علیه مردم غزه با افشاگری در مورد آن است. احمدینژاد خبر داد که پیش از این قرار بود ارتش اسرائیل حمله هماهنگی را به سوریه و لبنان داشته باشد که این امر به دلیل آمادگی مقاومت اسلامی لبنان و ارتش سوریه راه به جایی نبرد و اکنون ارتش عبری در صدد است تا برای جبران دو شکست پیشین خود در جنگهای 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه؛ دست به اقدام نظامی دیگری بزند.
در بهار سال گذشته نیز از این دست خبرها منتشر شد و ارتش اسرائیل دست به اقدامی نزد؛ سیدحسن نصرالله نیز در سخنرانی خود در خردادماه گذشته حمله ارتش اسرائیل به لبنان را منتفی دانسته بود، اما اینکه چرا باید اینگونه خبرها را جدی گرفت؛ به سابقه بد اسرائیل در برافروختن جنگهای ناخواسته و تحمیلی و حمایت کشورهای غربی از تلآویو و سالم بیرون آمدن این رژیم از هر جنگ باز میگردد. با این توصیف باید خطر جنگ را بیش از هر موضوع دیگر جدی گرفت؛ شاید سفر احمدینژاد به لبنان که قرار است به زودی صورت بگیرد در راستای همین موضوع باشد کما اینکه دیدار سهجانبه وی با سیدحسن نصرالله و بشار اسد در راستای هماهنگی با ماجراجویی جدید اسرائیل ارزیابی شد.
رزمایشهایی که اخیراً در مرزهای شمالی فلسطین اشغالی برگزار شد به همراه فعالیتهای مشکوک نیروهای یونیفیل در جنوب لبنان در بازرسی از خانههای روستائیان طرفدار حزبالله پیامهای خطرناکی را ارسال میکند که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. آمادگی صورت گرفته در درون ساختار امنیتی، نظامی و سیاسی اسرائیل را شاید بتوان در پشت پرده خبرسازیهای این رژیم مبنی بر طرحهای حزبالله برای ربودن مقاماتش جست وجو کرد که به شدت از آن واهمه دارد و ممکن است آن را بهانهای برای شروع جنگی تازه کند.
هر چند مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل از آمادگی خود برای ورود به جنگ همزمان علیه سوریه، لبنان و باریکه غزه سخن میگویند؛ اما باید این مهم را نیز در نظر داشت که علیرغم تمام این آمادگیها؛ این رژیم با موانعی جدی در افروختن جنگی جدید مواجه است. شاید اولین دلیل این موضوع را نه در آمادگی نظامی فوقالعاده محور مقاومت باید یافت، بلکه آن را باید در واشنگتن جستوجو کرد که مسیر جنگ از آنجا و از کاخ سفید میگذرد. در دیدار اخیر باراک وزیر جنگ اسرائیل از آمریکا مقامات آمریکایی به وی یادآور شدند اول به وضعیت ما در منطقه نگاه کن و بعد به جنگ جدید فکر کن؛ چرا که ما در دو جبهه عراق و افغانستان به شدت درگیر هستیم و قدرت تفکر جنگ تازهای را نداریم.
این سخن را باید از دو منظر نگاه کرد: منظر اول به احتمال وقوع جنگ باز میگردد که بدون شک باراک برای کسب مجوز آن به آمریکا سفر کرده است، منظر دوم نیز به بنبستهای آمریکا در منطقه مربوط میشود که هر چه میزند به در بسته میخورد.
البته آمریکاییها در مورد تحولات منطقه به گونه دیگری نیز میاندیشند و آن نیز به لزوم تداوم مذاکرات سازش باز میگردد؛ مذاکراتی که پس از دو سال با ناز و کرشمه دو طرف به صورت غیر مستقیم شروع شده و آنها امیدوار هستند با چراغ سبز عربستان بتوانند از آب گلآلود ماهی بگیرند. مقامات آمریکایی به خوبی بر این نکته واقف هستند حماقت ارتش اسرائیل در سال 1982 در حمله به جنوب لبنان پس از معاهده صلح کمپدیوید که اعراب را برای صلح نرم کرده بود، قرارداد اسلو را 11 سال به عقب انداخت، انتفاضه دوم مسجدالاقصی قرارداد اسلو را به کاغذپارهای تبدیل کرد؛ جنگ 33 روزه عملا نشان داد که مذاکره بیفایده است، جنگ 22 روزه ماهیت اسرائیل را زیر سوال برد و حالا در صورت بروز جنگی جدید ممکن است از نمد پاره سازش نه تنها نتوان کلاهی ساخت؛ بلکه در میان بیاطلاعی تلآویو و واشنگتن از طرحهای مقاومت ماهیت اسرائیل نیز بر باد برود.
آمریکا و فرانسه به همراه برخی از کشورهای اروپایی به اسرائیل قول دادهاند تا توان مقاومت در جنوب لبنان را با استفاده از نیروهای یونیفیل کنترل و در نهایت نابود کنند؛ مسالهای که مقدمه آن خارج کردن ارتش لبنان از جنوب این کشور و سپس بسط سیطره این نیروها بر روستاها و شهرهای جنوب میباشد.
رفتار چندوجهی سیاسی، نظامی، امنیتی اسرائیل و آمریکا در لبنان برای محاصره مقاومت و نابودی آن مسالهای نیست که بتوان آن را مختص این تابستان و آن تابستان دانست؛ اگر گرههای کور آمریکا در منطقه باز شود و پیشرفتی در مذاکرات صلح حاصل نشود؛ باید منتظر تابستانی داغ و جنگی تازه بود تا آرام آرام به نظم نهایی منطقه خاورمیانه و چینش قدرتها در آن برسیم.
نظر شما :