گفتگو محال نیست

۰۶ مهر ۱۳۸۶ | ۱۰:۲۶ کد : ۷۶۷ تاریخ دیپلماسی
متن کامل سخنرانی تاریخی سید محمد خاتمی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد درباره طرح گفتگوی تمدنها
گفتگو محال نیست

" بسم‌الله‌ الرحمن الرحيم آقاى رييس! آقاى دبيرکل! عاليجنابان! خانم‌ها و آقايان!

از تصويب پيشنهاد جمهورى اسلامى ايران درباره‌ گفت‌وگوى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها در مجمع عمومى سازمان ملل متحد زمان چندانى نمى‌گذرد، اما هر روز، شاهد توجه بيشتر محافل علمى و مجامع سياسى به اين پيشنهاد هستيم. براى پى بردن به علل اين پذيرش اقبال لاجرم بايد به اوضاع جهان و نيز به دلايل عدم رضايت از وضع کنونى جهان توجه کنيم؛ وضعى که طبعا هيچ شخص عدالت‌خواه و انساندوستى آن را تاييد نمى‌کند.

 

در نگاه سياسى به پيشنهاد گفت‌وگوى تمدن‌ها و فرهنگ‌ها کمابيش بحث‌هايى مطرح شده است. اجازه دهيد من در اينجا به اجمال دليل غيرسياسى اين پيشنهاد را توضيح دهم.

 

 يکى از مهمترين دلايلى که من در اينجا فقط فرصت اشاره به آن دارم، موقعيت کم نظير جغرافيايى ايران است؛ موقعيتى که آسياى دور و خاورميانه و آسياى ميانه و شبه قاره هند و به طور کلى حوزه‌هاى گوناگون فرهنگى و تمدنى آسيا را به قاره اروپا متصل مى‌کند.اين موقعيت استثنايى باعث شده است که ايران، در مسير وزش طوفان‌هاى سياسى و روابط تجارى و نسيم روح‌افزاى تبادل فرهنگى قرار گيرد.

 

 يکى از نتايج تبعى و طبيعى اين موقعيت جغرافيايى، رشد يک نحوه ذوق و تربيت فرهنگى بوده است که آن را مى‌توان يکى از خصايص اصلى روح ايرانى در طول تاريخ او دانست.

 اين خصيصه وقتى از نظر روانشناسى اجتماعى و تحليل فلسفى عناصر اصلى تشکيل دهنده‌ى معنويت ايرانى مورد ملاحظه قرار گيرد، نشان‌دهنده‌ وجود يک قدرت استثنايى و کم نظير در درون فرهنگ ايرانيان است که مى‌توان از آن، به قدرت ادغام تعبير کرد و مراد از قدرت ادغام، تامل و تدبر در آيين‌ها و روش‌ها و دست‌آوردهاى مختلف فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و گزينش و اقتباس عناصر متناسب و افزودن براندوخته‌ى فرهنگى خويش است.

 

حکمت معنوى سهروردى که فراهم آمده از خرد ايرانى و عقل يونانى و معرفت و شهود و تفکر اسلامى است، نمونه‌اى مثال زدنى و کم نظير از آن قدرتى است که ما آن را توانايى روح ايرانى براى "ادغام" ناميديم. گذشته از اين، بايد به يکى از اساسى‌ترين منابع فکر و فرهنگ ايران يعنى اسلام نيز اشاره کنم.

 

معنويتى که اسلام معرف آن است، معرفتى جهانى است، همه‌ى صفحات زمين و تمام آحاد بشر در تمام طول تاريخ، مخاطب بالقوه‌ى دعوت اسلامى‌اند. دعوتى که به جهت تاکيد بر جنبه‌ى برابرى ذاتى انسان‌ها و عدم اعتبار عناصرى چون خاک و خون، دل تشنگان عدالت و آزادى را ربود.

 

 از طرف ديگر اهتمام به تفکر و تعقل و تفکيک‌ناپذيرى عقل از وحى، موجب غلبه بر ثنويت آشکار و نهان شده است. تمدن اسلامى يکى از معدود تمدن‌هايى است که حول محور يک متن مقدس "قرآن مجيد" تاسيس و گسترش يافته است. وحدت تمدن اسلامى، ناشى از وحدت صدايى‌ست که همه‌ى اقوام و ملل اسلامى شنيده‌اند و کثرت آن ناشى از پاسخى است که به اين دعوت دادند. آنچه اکنون به طور جدى بايد لحاظ شود، واقعيت فرهنگ جهانى است.

 

فرهنگ جهانى نمى‌تواند و نبايد بى‌اعتنا به مقتضيات و خصوصيات فرهنگ‌هاى بومى، خود را به آن تحميل کند. فرهنگ‌ها و تمدن‌هايى که به مرور زمان و مطابق با روح جمعى و خصوصيت‌هاى تاريخى و سنتى به طور طبيعى در طى اعصار و قرون در دامن يک ملت پرورده شده‌اند، متشکل از عناصرى هستند که يک ملت در شبکه‌اى از مناسبات که با يکديگر متلائم و متناسب هستند، فراهم آمده‌اند و از اين روى، درعين کثرت عناصر تشکيل دهنده‌ى آن‌ها، صورت واحدى را مى‌توان از آن مجموعه انتزاع کرد.

 

براى اين که فرهنگ جهانى از وحدتى طبيعى در صورت و ماده برخوردار شود و هرج و مرج صور و اشکال تمدنى و فرهنگى در آن راه نيابد، چاره‌اى جز گفت‌وگو و مبادله دانش و تجربه و فهم در عرصه‌هاى مختلف فرهنگى و تمدنى نيست.

 امروز کسى قادر نيست از مهاجرت آزاد مفاهيم تمدنى و فرهنگى به مناطق مختلف جهان جلوگيرى کند و از طرف ديگر، اگر اين گفت‌وگو ميان روشنفکران، دانشمندان، متفکران و هنرمندان که به حوزه‌هاى مختلف تمدنى و فرهنگى تعلق دارند صورت نپذيرد، بيم آن مى‌رود که مردم به يک نوع بى‌خانمانى فرهنگى دچار شوند و در نتيجه آن‌ها ديگر نه در دامن امن فرهنگ خود و نه در افق باز فرهنگ جهانى، جايى براى سکنى‌گزين و زندگى کردن نخواهند يافت.

 

خانم‌ها و آقايان!

پيشنهاد گفت‌وگوى تمدن‌ها با پرسش‌هاى فراوان نظرى و علمى مواجه است. من نمى‌خواهم پرسش‌هاى اساسى درباره‌ى تمدن و فرهنگ و اشتغالات فکرى و علمى در اين زمينه را کم‌اهميت جلوه دهم، ولى مى‌خواهم تصريح کنم که منظور اصلى ايران از پيشنهاد گفت‌وگوى تمدن‌ها در واقع طرح يک سرمشق جديد در مناسبات بين‌المللى است.

 

اين سخن وقتى روشن مى‌شود که آن را با سرمشق‌هاى ديگرى که در دوره‌ى جديد و هم‌اکنون، مبناى مناسبات بين‌المللى‌ست، مقايسه کنيم. با نقد بنيادى و ساختارشکن سرمشق قبلى‌ست که مى‌توانيم دليل نياز به طرح جديد را شناسايى کنيم.

 بدون درس گرفتن از گذشته‌ سياسى جهان و بدون کاوش درعلل بروز فاجعه‌هاى عظيم جهانى در قرن بيستم و خلاصه بدون نقادى سرمشق حاکم بر روابط بين‌الملل که متکى بر گفتمان قدرت و تقديس و تفخيم اقتدار بود، نمى‌توانيم دولت‌ها و مردم جهان را به سرمشق گفت‌وگوى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها دعوت کنيم.

 

 سرمشق گفت‌وگوى تمدن‌ها و فرهنگ‌ها اگر از منظراخلاقى مورد ملاحظه واقع شود، در واقع دعوت به وانهادن اراده‌ى معطوف به قدرت و تمسک و گرايش به اراده‌ى معطوف به عشق است و در اين صورت نتيجه نهايى گفت‌وگوى تمدن‌ها و فرهنگ‌ها نه فقط هم سخنى، که همدلى و محبت است.

 

حضار محترم!

گفت و گوى تمدن‌ها، به دو صورت امکان تحقق دارد:

 

 الف: تاثير و تاثر مصاديق فرهنگ‌ها و تمدن‌هاى مختلف نسبت به يکديگر بر اثر عوامل گوناگون در طول زمان را از جهتى مى‌توان به گفت و گوى تمدن‌ها و فرهنگ‌ها تعبير کرد. معلوم است که اين نوع گفت و گو کمتر انتخابى و ارادى و مسبوق به تصميم و شناخت و بيشتر محکوم حوادث اجتماعى يا اوضاع اقليمى و اتفاقات تاريخى‌ست.

 

ب: صورت ديگر گفت و گوى ميان تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، گفت و گوى ميان نمايندگان آنها مثل دانشمندان، هنرمندان و فيلسوفان است. در اين صورت، گفت و گو فعاليتى‌ست مبتنى بر شناخت و تصميم که مقهور عوامل تاريخى يا جغرافيايى نيست. افق تاريخى که لازمه‌ى ذات و وجود آدمى است، اگرچه موجب مى‌شود که گفت و گو با عنايت به تاريخى بودن انسان شکل گيرد، ولى اين امر بدان معنى نيست که ما نمى‌توانيم گفت و گوهايى "فراتاريخى" داشته باشيم و گفت و گوهاى "فراتاريخى" که طبعا متوجه پرسش‌هاى هميشگى بشر نظير معنى زندگى و مرگ و سعادت است، بايد شالوده و اساس گفت و گو در ساير زمينه‌هاى سياسى و اجتماعى تلقى شود.

 

بدون گفت و گو در مبانى و به صرف پرداختن به ظواهر و روساخت‌ها، کار گفت و گو به سامان نمى‌رسد، زيرا امور ظاهرى که معمولا به عنوان امور "واقعى"، "ضرورى" و "عاجز" توصيف مى‌شود، اگر متکى بر توافق يا حداقل شناخت دقيق گفت و گو کنندگان در باب مسائل مبنايى نباشد، معمولا به جاى ايجاد تفاهم، منجر به ايجاد و گسترش سوء تفاهم مى‌شوند. مهاجرت انديشه‌ها و تاثير و تاثر ميان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، همچون مهاجرت پرندگان، به نحو طبيعى در تاريخ استمرار و دوام داشته است. در مهاجرت فرهنگ‌ها و انديشه‌ها ترجمه‌ى زبان‌ها به يکديگر نقش مهمى ايفا کرده است.

 

مشکلى که گاهى پديد مى‌آيد اين است که ما، با زبانى مواجه باشيم که از حيث ظاهر با زبان ما تفاوتى ندارد، بلکه تفاوت در عالم و جهانى‌ست که اين دو زبان به آن، تعلق دارند. يکى از مشکل‌ترين گردنه‌هاى گفت و گوى فرهنگ‌ها در جايى‌ست که يکى از طرفين گفت و گو با زبانى که عميقا سکولاريست است - و منظور من از سکولاريسم در اينجا معناى عام و گسترده است که شامل هرگونه انکار افکار ماورايى، تجربه‌ى شهودى و اعتقاد به غيب است - بخواهد با زبانى که وفادار به امانت ساحت قدسى و معنوى انسان است، گفت و گو کند.

 

اين گفت و گو محال نيست، چون بشر، بزرگ‌تر و وسيع‌تر از "زبان" خود اوست و درست به همين دليل يعنى تفوق وجودى حقيقت انسان بر زبان است که مى‌توان به گفت و گو دل بست. به نظر مى‌رسد وقت آن رسيده است که روايت دکارتى - فاوستى تمدن غرب، گوش خود را براى شنيدن ساير رواياتى از حوزه‌هاى ديگر فکر و فرهنگ بشرى آماده کند.

 

تخريب بى‌انتهاى طبيعت که معلول نگاه بيمار قرون اخير به طبيعت است، زندگى نوع بشر را تهديد مى‌کند و اگر هيچ دليل فلسفى، اجتماعى، سياسى و انسانى براى ضرورت گفت و گو وجود نداشت، مگر همين وضعيت اسفبار نسبت ميان انسان و طبيعت، باز لازم مى‌آمد که همه متفکران و انسان دوستان و مصلحان جهان، کار گفت و گو را در صدر همه‌ وظايف خود قرار دهند. يکى ديگر از دست‌آوردهاى گفت و گو ميان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، نه شناخت فرهنگ و تمدن ديگرى - که طبعا حاصل مى‌شود - بلکه شناخت فرهنگ و تمدن خود است. بايد از خود فاصله گرفت، تا خود را بهتر ببينيم. هر ديدنى مستلزم فاصله گرفتن است که درعين حال به ما امکان مى‌دهد که در ديگرى نيز غوطه‌ور شويم.

 

 آقاى رييس! خانم‌ها و آقايان! در گفت و گوى ميان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها بى‌شک بايد هنرمندان بزرگ در کنار فيلسوفان و دانشمندان و يزدان شناسان به مقام لايق و فاخر خود دست يابند. هنرمندانى که دريا و کوه و جنگل براى ايشان منابع انرژى و نفت و معدن نيست.

 

 بهره‌ ايشان از دريا، موسيقى موج و آينه‌گردانى آب و آسمان است. کوه براى آنها تنها توده‌اى از سنگ و خاک نيست و جنگل را تنها چوب نمى‌بينند که مى‌توان از آن، استفاده کرد. اما جهانى که امروز محکوم احکام سياسى، نظامى و اقتصادى‌ست، جهانى‌ست که نهايتا به تخريب بى‌انتهاى محيط زيست، تخريب بى‌پايان ساحت‌هاى معنوى هنرى و شاعرانه‌ى انسان منجر مى‌شود براى غلبه بر اين بحران، فکر فيلسوفان و زبان عالمان و کوشش مصلحان اجتماعى کافى نيست.

 

 اين هنرمند و شاعر است که با قدرت جادويى خويش، زندگى را يا حداقل بخشى از زندگى را از چنگال مرگ به غنيمت مى‌ربايد و ادامه‌ى حيات طبيعت و انسان را ممکن مى‌سازد. گفت و گوى شاعران و هنرمندان، در زبان و با زبان قدسى و معنوى ممکن است؛ زبانى که از هجوم بادهاى مسموم قرون و اعصاv، جان به سلامت برده باشد، جهان کنونى ما از بابت نسبت آدميان با يکديگر و با طبيعت، جهان تراژيک است. طبعا تک گويى و تنهايى و سپس احساس اضطراب ناشى از اين تنهايى، نتيجه جهان تراژيک است. پيشنهاد گفت و گو را مى‌توان کوششى براى تضعيف وضعيت تراژيک دانست. علاوه بر تجربه‌هاى هنرمندانه و شاعرانه، عرفان نيز يکى از زبان‌هاى لطيف، عميق، عمومى و جهانى براى گفت و گوست.

 

تجربه‌هاى عارفانه که متکى بر ظهور و تجلى امر قدسى بر جان و دل عارفان است، موجب گشايش دريچه‌هاى وجودى انسان بر جهان شده است. آشنايى با ودايع و آثار عرفانى ملل مختف، ما را با عمق وجودآنها آشنا مى‌کند و لايه‌هاى عرفانى و نزديکى زبان و بيان عارفان به يکديگر، با وجود اختلاف‌هاى فراوان فرهنگى، تارخى و جغرافيايى حيرت‌آور است.

 

 پيشنهاد گفت و گوى تمدن‌ها گرچه مستلزم شناخت جغرافيايى فرهنگى و حوزه‌هاى مختلف تمدن است، اما نمى‌توان نقش و تاثير بى‌همتاى دولت‌ها را ناديده گرفت. بدون تعهد جدى دولت‌ها و بدون ملزم شدن آنها به لوازم راى مثبت خود به قطعنامه‌ى گفت و گوى تمدن‌ها، نمى‌توان چشم اميد به نتايج سياسى اين پيشنهاد داشت. دولت‌هاى عضو سازمان ملل متحد بايد براى رفع موانع گفت و گوى فرهنگ‌ها و تمدن‌ها کوشش کنند و شرايط گفت و گو که نفى تحميل هر پيش شرط و اعتقاد راسخ به برابرى شرکت‌کنندگان در گفت و گوست، گردن بگذارند.

 

گرچه تصوير نمادى تميس (الهه‌ى نظم و قانون) از لحاظى متضمن حقيقتى است که تا امروز نيز مقبوليت نسبتا عام يافته است و مجسمه‌ى او بر پيشانى محاکم قضايى کشورهاى گوناگون نصب شده است، اما وقت آن رسيده است که از او بخواهيم، پرده از روى چشم‌هاى خود برگيرد و ترازوى خود را که در جهان کنونى تنها براى توزين قدرت سياسى و اقتصادى‌ست کنار بگذارد و قبل از صدور حکم با چشمانى باز و دست‌هايى آزاد از هرگونه تعهد قبلى، وضع کنونى جهان را از طريق گشودن ابواب گفت و گو ميان حوزه هاى مختلف فکر و فرهنگ و تمدن بشناسد و سپس اين معرفت را براى اتخاذ تصميم‌هاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى در اختيار جهانيان قرار دهد. رشد فزاينده‌ى تکنولوژى ارتباطات، تحولاتى را به دنبال داشته و خواهد داشت که از سطح مناسبات و روابط اجتماعى در گذشته و در لايه‌هاى عميق زندگى ما نفوذ مى‌کند و سفره‌هاى زيرزمينى مشترک ميان مناطق مختف فرهنگى و جغرافيايى به وجود مى‌آيد.

 

 اين سفره‌هاى مشترک را به کمک علم "نشانه‌شناسى" مى‌توان کشف کرد و شناخت و به اين وسيله به "زبان مشترک" که لازمه‌ى هر گونه گفت و گوست، نزديک شد. ما، بايد متواضعانه به صداهاى فرهنگ‌هاى مختلف، صداهايى که شايد بتوانند با تکيه بر تجارب عميق انسانى راه‌هاى جديدى براى زندگى انسان نشان دهد، گوش فرادهيم.

 

گفت و گو آسان نيست، اما مشکل‌تر آمادگى براى شنيدن و براى گشودن دريچه‌هاى وجودى خود بر ديگرى‌ست. اعتقاد به گفت و گو، موجب نشاط و سرزندگى و اميد است؛ اميد به اين که ما بتوانيم در جهانى زندگى کنيم که فضيلت، در تواضع و محبت باشد، نه در شاخص‌هاى اقتصادى يا انبارهاى سلاح تخريب عمومي. اگر گفت و گو پيروز شود، انسان و تمدن و فرهنگ پيروز شده است.

 

ما، بايد به اين پيروزى ايمان داشته باشيم که گوش و جان همه‌ى جهانيان، آمادگى شنيدن اين خطابه الهى را داشته باشد که "فبشر عبادى‌الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه".

 

 با اين اميد که دوران کينه‌توزى و زورگويى به سرآمده باشد و صداى عشق به حق و عدالت و حرمت انسان درگنبد گيتى طنين‌انداز شود و همگى هم‌صدا با آينه شفاف روح قدسى انسانى (حافظ) ترنم اين بيت را در واقعيت زندگى دريابند که: از صداى سخن عشق نديدم خوشتر/ يادگارى که دراين گنبد دوار بماند.

 

 متشکرم


نظر شما :