خائن بیغرض به صدام حسین کجاست؟
بسیاری از مردم جهان نام رهبران کلیدی حزب بعث را میدانند یا شنیدهاند. صدام حسین، طاریق عزیز، عزت ابراهیم الدوری، سعید الصحاف، عبطان، برزان، علی شیمیایی و خیلیهای دیگر که اسامیشان را همه میدانند. اما در این میان نام یک نفر از همه کمتر شنیده میشود. ناجی صبری آخرین وزیر امور خارجه صدام حسین که بلافاصله پس از سقوط بغداد توسط نظامیان امریکایی، از اتریش پناهندگی گرفت. پس از آن دیگر هیچ خبری از صبری نشد. زمانی که رسانههای جهان خبر از پناهندگی این یا آن مقام بعثی، تسلیم یا ترور یا اعلام یکی از رهبران عراق را میدادند، هیچ خبری از ناجی صبری نبود. جالب این که هیچ رسانهای هم سراغی از او نمیگرفت. ناجی صبری کجاست؟ هیچ کس نمیدانست. حتی هنگامی که از برخی چهرههای عراقی سراغی از او میگرفتیم ابراز بی اطلاعی میکردند. افکار عمومی عراق حتی نام او را فراموش کرد. در عراق اگر از کسی بپرسید، آیا رسانههایتان خبری از ناجی صبری منتشر کردهاند یا نه به شما میگویند، ناجی صبری کیست؟
ناجی صبری از نوامبر 2002 وزیر امور خارجه دولت صدام حسین شد. در طول همین مدت رفته رفته به سومین چهره دولت بعثی تبدیل شد. فردی که بسیاری از اطلاعات اساسی رژیم بعث از جمله اطلاعات سری دستگاه دیپلماسی کشور و اطلاعات هستهای را میدانست، از آنجا که برنامههایشان را شخصا با صدام حسین تنظیم میکرد و گزارشش را مستقیما به اطلاعات صدام حسین میرساند، اطلاعات گرانبهایی را از زیر و بم دستگاه بعثی در اختیار داشت. دقیقا همزمان که کار خود را در دستگاه دیپلماسی عراق آغاز کرد، رابطه خود با سیآیای را نیز کلید زد.
کار صبری با سیآیای از آنجا آغاز شد که آنها از او خواستند که علیه صدام حسین دست به افشاگری بزند و همزمان از امریکا پناهندگی بخواهد تا بتوانند آزادانه از اطلاعاتش استفاده کنند. اما او این کار را نپذیرفت و پشت صدام حسین باقی ماند. اما امریکاییها کوتاه نیامدند. به چانه زنیهایشان ادامه دادند و پیشنهادهای چشمگیری به او دادند. عاقبت پذیرفت یک سری از اطلاعات سری عراق را به سیآیای بدهد. او در ابتدا اطلاعاتی را به سیآیای داد که این سازمان علاقه چندانی به شنیدنش نداشت. اما هنگامی که او راستش را درباره سلاحهای مخفی صدام حسین به آنها گفت، امریکاییها نسبت به او کنجکاو شدند، اما از او اطلاعات دیگری میخواستند. در این لحظه صبری باز هم از فروختن صدام حسین به امریکاییها اجتناب کرد. به همین دلیل سیآیای نیز تماسش را با او قطع کرد.
پس از یک ماه در دسامبر 2002 صبری نظرش برگشت. فکر کرد میتواند با امریکاییها بازی کند و آنها را از تهدید عراق دور سازد. از این رو یک سری اطلاعات غلط به امریکاییها و بریتانیاییها داد با این هدف که از حقایق منحرف شوند و بر سر یک سری دادههای دروغ جنجال تبلیغاتی راه بیندازند. فکر میکرد این جنجالها به ضرر امریکاییها تمام خواهد شد و همانند حمله موشکیای که امریکا و بریتانیا در زمان کلینتون به عراق داشتند، به نفع صدام حسین تمام خواهد شد.
اما پیشبینی او بر عکس از آب در آمد. تمام این اطلاعات بیشترین سود و منفعت را برای امریکاییها داشت و بر خلاف آنچه صبری پیشبینی میکرد موقعیت تازهای را برای آنها به وجود آورد. اطلاعات او باعث شد ایالات متحده امریکا دست به یک سری تبلیغات گسترده علیه صدام حسین بزند. وی در این اطلاعات به امریکاییها گفت، که صدام حسین به حمایت از شبه نظامیان داخلی برخواسته و عین همین عبارت را خود شخصا در دیداری خصوصی به اطلاع تونی بلر نخستوزیر بریتانیا رساند.
اما بزرگترین اشتباه اطلاعاتیاش زمانی بود که دیداری حساس با امریکاییها داشت. در آن دیدار آنها گلایه کردند که بر اساس اطلاعات سازمان ملل، عراق از سال 1998 به سمت ساخت سلاح هستهای گام برداشته و میخواهد به هر قیمتی که شده به ساخت بمب هستهای برسد. صبری با دستپاچگی پاسخ میدهد نه عراق به دنبال ساخت بمب هستهای نیست بلکه میخواهد سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی بسازد. وی فکر میکرد که با این کار میزان جرم صدام حسین را کاهش میدهد. چرا که در گذشته متحدان اروپایی صدام به او سلاح شیمیایی فروخته بودند و نسبت به آن هم کمتر حساسیت داشتند. چون جورج بوش در نطق مشهورش عراق را جزء محور شرارت قرار داده بود، گمان میبرد که بدین ترتیب میتواند به امریکاییها ثابت کند که صدام حسین آن طور که آن هم فکر میکنند در محور شرارت جای ندارد. چرا که فکر میکرد هر کشوری که به دنبال تولید بمب هستهای باشد از نگاه امریکاییها جزء محور شرارت است.
اما هر چه بیشتر میگذشت، به خرابکاری خود بیشتر پی میبرد. در کمال تعجب میدید که اطلاعات غلطی که به امریکاییها میدهد تنها صرف جنجالهای تبلیغاتی میشود و منافع دیگری برای امریکاییها و غربیها به وجود میآورد.
به همین دلیل به سراغ محمد البرادعی و هانس بلیکس رفت و به آنها گفت که عراق حاضر است بی قید و شرط بازرسان آژانس را به حضور بپذیرد و آزادانه تمام عراق را بگردند. توافق در این زمینه حاصل شده بود. در این میان کائولین پاول همه چیز را به هم زد. او گفت: «باید ثابت شود که تمام مواد هستهای، شیمیایی، بیولوژیکی و هر آنچه جزء سلاحهای ممنوعه به حساب میآید، کجا ذخیره شده و تمام و کامل تحویل مجامع بینالمللی شود.»
ناجی صبری باز هم به خرابکاری خود بیشتر پی برد. روز به روز میگذشت و اوضاع بدتر میشد. هنگامی که قطعنامههای شدیداللحن و تهدید آمیز علیه عراق صادر میشد، ناجی صبری از یک سو احساس شرم میکرد که ناشیانه خیانت کرده و از سوی دیگر از آن میترسید که خیلی زود مورد غضب صدام حسین قرار بگیرد و دستش رو شود.
پس از آن ناجی صبری تلاش تازهای برای تحریک مجامع بینالمللی علیه امریکا آغاز کرد. اما چون پاسخی در برابر اطلاعات دروغی که خودش مسببش بود، همچون ساخت سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک نداشت، نمیتوانست کاری از پیش ببرد. در همین حال صدام حسین نیز نسبت به غربیها بیش از پیش سوء ظن پیدا کرده بود. هنگامی که صدام حسین ندای آخر را سر داد و گفت، حاضر نیست هیچ کدام از بازرسان آژانس را به حضور بپذیرد، ناجی صبری تازه فهمید چه مصیبتی در راه است و چه افتضاحی بار آورده است. از یک سو میدید به دلیل دروغهایی که خودش به غربیها داده و آنها نیز آن دروغها را در بوق و کرنا کردهاند، صدام حسین تا چه اندازه سوء ظن پیدا کرده و از سوی دیگر دائما شاهد افزایش تهدیدهای غربیها علیه عراق بود.
هنگامی که آخرین گروه بازرسان آژانس عراق را ترک میکردند، ناجی صبری نیز با آنها از عراق خارج شد. به صدام حسین گفته بود، باید دیپلماسی خود را در خارج از عراق آن قدر فعال کنیم تا غربیها از مواضعشان عقب بنشینند.
روز حمله امریکاییها به عراق وی در بغداد نبود. در آن روز وی جلوی دوربینهای خبری آمد و در حالی که بر خلاف همیشه لباس عربی بر تن داشت و در راه بازگشت به سفارت عراق در وین بود، گفت: «امریکا پا در جهنم گذاشته است.»
یک هفته پس از حمله اعلام کرد که پناهنده اتریش شده است و در آن کشور ماند. نمایندگان سیآیای سه هفته بعد به سراغش آمدند و گفتند در صورتی که به همکاریاش با سیآیای ادامه دهد و بر خلاف گذشته، اطلاعات دقیق به آنها بدهد، به او کمک خواهند کرد؛ به او هشدار دادند که امریکاییها اکنون در خاک عراق هستند و تمام نقاط عراق را زیر نظر دارند. اگر بخواهد دوباره اطلاعات خلاف واقع بدهد، عاقبتش با خودش خواهد بود.
صبری از حالا به بعد نگرانیاش چیز دیگری شد. خبر خروج رهبران و درجهداران بعثی را از عراق شنیده بود و میدانست که با چه ثروت و قدرتی در کشورهایی مانند اردن، امارات متحده عربی، سوریه و لبنان مستقر شدهاند. همچنین با خبر شده بود شمار بسیاری از کادرهای اصلی حزب بعث در اروپا و امریکای جنوبی مستقر شدهاند. از آنجا که خانوادهاش هنوز از عراق خارج نشده بودند، نگران جان آنها نیز بود.
صبری به یک شرط حاضر به همکاری با امریکاییها شد. در هیچ جا نامی از او برده نشود. خانوادهاش نیز در اسرع وقت به او بپیوندند. پس از این توافق به فاصله چهار روز صبری خانوادهاش را کنار خود دید و به دور از چشمان رسانهها و بعثیها به همکاریاش با امریکاییها و بریتانیاییها ادامه داد.
بسیاری معتقدند، کیکهای زردی که سال گذشته میلادی در عراق کشف شدند و در نهایت با توافق امریکاییها به کانادا منتقل شدند، نتیجه اطلاعاتی بود که وی به امریکاییها داده بود.
نظر شما :