پایانی برای آن شیر دره پنجشیر
احمد شاه مسعود ملقب به شیر پنجشیر 25 سال برای آزادی افغانستان با نیروهای مختلفی از ارتش اتحاد جماهیر شوروی گرفته تا مجاهدینی که روزی هم رزم خود او بودند و پس از آن با نیروهای طالبان جنگیده بود.
او طی این سالها از سو قصدهای متعددی که توسط دشمن و حتی دوست و متحد (مانند گلبدین حکمتیار و ژنرال دوستم) علیه او طرح و اجرا شده بود، جان سالم به در برد.
اما شش سال پیش در چنین روزی (18 شهریور مصادف با 9 سپتامبر) با دسیسه تروریستهای انتحاری عرب که از اعضای القاعده بودند در سن 48 سالگی در استان تخار افغانستان کشته شد.
کمتر از یک ماه پس از کشته شدن مسعود حکومت طالبان با حمله نیروهای بینالمللی سقوط کرد و با روی کار آمدن دولت جدید در افغانستان سالگرد مرگ او روز شهید نام گرفت و تعطیل رسمی در این کشور اعلام شد.
کم تر از یک سال پس از درگذشت مسعود لویی جرگه به در خواست حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان به او لقب «قهرمان ملی افغانستان» را داد و در سومین سالگرد درگذشت او، محمد ظاهر شاه که از تبعید 30 ساله به افغانستان بازگشته بود در بیانیهای رسمی او را «فرزند نامدار» افغانستان خواند و در توصیف او گفت: «شهید احمدشاه مسعود شخصيتی چند بعدى بود که در دوره پرافتخار جهاد مردم افغانستان، در مقابل تجاوزگران اتحاد شوروى سابق و هم در مرحله مقاومت عليه سلطه ظالمانه طالبان وتروريسم تا آخرين رمق حيات بيرق آزادگى واستقلال کشور عزيز ما را برافراشته نگاه داشت.»
اما مسعود از فرماندهانی نبود که تنها پس از مرگشان مورد تکریم و احترام قرار میگیرند. شجاعت، سرسختی و هوش مسعود در دوران حیاتاش نیز از او شخصیتی آرمانی برای نیروهای تحت فرماناش و حتی مردم عادی افغانستان ساخته بود (و البته به همان نسبت دشمنان سرسختی نیز برای او تراشیده بود).
شخصیت جذاب و برخورد گرم او با خبرنگارهای خارجی به ویژه خبرنگارهای فرانسوی که مسعود به زبانشان تسلط کامل داشت تصویری از او ساخته بود که برای مخاطبان غربی به عنوان نماد مجاهد افغانی و مبارزات مردم این کشور برای کسب استقلال به شمار می رفت؛ تصویری از مردی لاغر اندام ولی ورزیده با ریشی کم پشت، پوتینهای براق، و کلاه پاکول افغانی (کلاهی که دربارهاش گفته بود به خدا سوگند حتی اگر به اندازه کلاهم جای ماندن در این سرزمین را داشته باشم، میمانم و مقاومت میکنم.)
مسعود که نیروهای تحت فرماناش او را «امیر صاحب» خطاب میکردند، با لقب «شیر پنجشیر» برای دنیا شناخته شده بود و حتی شاید بتوان گفت که در زمان مرگاش سرشناسترین شخصیت افغانی در جهان بود. شیر پنجشیر در 11 شهریور 1332 در روستای جنگلک ولایت پنجشیر از منطقه هندو کوش در شمال کابل زاده شد.
او از خانوادهای تاجیک و فارسی زبان (دری) بود اما به واسطه شغل دوست محمد خان، پدرش، که سرهنگ ارتش محمد ظاهر شاه بود، به ولایات مختلف افغانستان سفر کرد و علاوه بر آشنایی با نقاط مختلف افغانستان زبانهای پشتو و اردو را نیز به خوبی آموخت.
مسعود دوران ابتدایی مدرسه را به تناوب در مدارس مختلف هرات و کابل سپری کرد و پس از آن وارد دبیرستان فرانسویها موسوم به «لیسه استقلال کابل» شد و در حقیقت در کلاس دهم همین دبیرستان بود که او رسماً به عنوان یک نابغه شناخته شد.
مسعود پس از دبیرستان راهی دانشگاه پلیتکنیک کابل شد و در همین دوران که مصادف بود با کودتای محمد داوود خان – که به کمک شاخه پرچم از حزب دموکراتیک خلق افغانستان قدرت را از ظاهر شاه گرفته بود – با نهضت اسلامی افغانستان به رهبری برهانالدین ربانی آشنا شد و به عضویت آن در آمد.
در سالهای بعد از آن و با سختگیری بیشتر حکومت سوسیالیست افغانستان - که بعدها با کودتای شاخه تندروی خلق علیه داوود خان به اوج خود رسیده و رسماً تحت حمایت نظامی اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت – مسعود نیز مانند بسیاری دیگر از اعضای احزاب اسلامی ناگزیر به پاکستان گریخت و آن جا با حمایتهای ذوالفقار علی بوتو، رئیس جمهور و سپس نخست وزیر وقت پاکستان حرکتهایی را علیه دولت داود خان آغاز کرد.
مسعود از جمله افرادی بود که در قیام 1975 علیه داوود خان شرکت کرد و چون ناکامی آن را ناشی از عدم کفایت رهبری آن یعنی گلبدین حکمتیار میدانست زمانی که نهضت اسلامی افغانستان به دو شاخه تقسیم شد همراه ربانی در شاخه جمعیت اسلامی ماند.
ریشههای اختلافات مسعود و حکمتیار که به رغم اتحاد استراتژیک این دو در برهههایی از تاریخ افغانستان، به سو قصدهای مکرر حکمتیار به جان مسعود منتهی شد از همین دوران آغاز شدند.
با روی کار آمدن شاخه خلق از حزب دموکراتیک خلق افغانستان در اردیبهشت 1357 و دخالت آشکار شوروی و حضور نظامی این کشور در افغانستان دوره اصلی مبارزات مسعود نیز آغاز شد. او در خرداد سال بعد مخفیانه به افغانستان بازگشت و تیرماه همان سال اولین دسته منظم چریکهای مجاهد را در دره پنجشیر ایجاد کرد.
او از این تاریخ طی سه سال موفق شد شش بار تهاجم روسها را به این ناحیه شکست دهد و در نهایت فرمانده نیروهای شوروی را ناچار کرد تا با وی بر سر میز مذاکره بنشیند. این مذاکره هر چند منجر به آتش بسی دوساله شد که به اعتراف گروموف روس (فرمانده ارتش شوروی در افغانستان) مسعود از آن کمال استفاده را برای آماده سازی نیروهایش برد اما بیشتر از این لحاظ برای این فرمانده افغان اهمیت داشت که اولین شاهد دال بر به رسمیت شناختن مجاهدین از سوی نیروهای شوروی بود.
مسعود در سالهای بعد نیز همیشه با موفقیت حملات روسها را دفع کرد و از سال 1367 به بعد پنجشیر به صورت دژی در آمد که نیروهای اتحاد جماهیر شوروی هرگز نتوانستند به آن دست پیدا کنند. همین امر لقب «شیر پنجشیر» را برای مسعود به ارمغان آورد.
در سال 1369 پس از خروج نیروهای ارتش شوروی از افغانستان مسعود بانی مذاکرات فرماندهان مجاهدین در شاهسلیم ولایت بدخشان شد که هدف از آن هماهنگی نیروهای جهادی علیه حکومت کمونیست کابل بود. در ادامه این نبردها مسعود نیز همراه سایر مجاهدین در سال 1371 وارد کابل شد و پس از آن که سبقتالله مجددی پس از دو ماه از تشکیل حکومت مجاهدین دولت را به ربانی واگذار کرد، مسعود به سمت وزارت جنگ رسید.
سالهای بعد از آن (فاصله 1992 تا 1996) به جنگ داخلی بین مجاهدین برای تثبیت موقعیت و قدرت سیاسی آنها گذشت. محل اصلی این درگیریها کابل بود و در نتیجه این درگیریها تقریباً 80 درصد از این شهر ویران شد.
مسعود که در این دوران در راس شورای نظار قرار داشت همراه دیگر احزاب و رهبران افغانی مانند حکمتیار با حزب اسلامی، ربانی با جمعیت اسلامی، ژنرال دوستم با جنبش اسلامی، شیخ آصف محسنی با حرکت انقلاب اسلامی و سیاف در راس جنبش اسلامی در تخریب کابل و کشتار 60 هزار تن از شهروندان پایتخت سهیم شد.
با این همه اما به اعتراف بیشتر منابع داخلی و خارجی (از جمله کیت کلارک، خبرنگار روزنامه ایندیپندنت در مقالهای که سال 2001 منتشر کرد) سهم مسعود در این جنایات از سایر فرماندهان نظامی کمتر بود و نیروهای تحت فرمان او بیشتر فقط به خاطر دفع حملات رقیب از آتش توپخانه استفاده میکردند.
کشتار دو هزار تن از اهالی کارتهسه و افشار که در زمان تصدی وزارت دفاع توسط مسعود توسط نیروهای تحت فرمان او صورت گرفته نیز لکه سیاه دیگری است که در همین دوران در کارنامه درخشان مسعود قرار میگیرد. سازمان دیدهبان حقوق بشر بعدها این عمل را نقض حقوق بشر خواند و دستاندرکاران آن را محکوم کرد.
اما در دورانی که مجاهدین مشغول جنگیدن با یکدیگر بودند جنبش طالبان در حاشیه مرز افغانستان و پاکستان شکل گرفت و رفته رفته با تصرف نواحی جنوبی به کابل رسید. مجاهدین زمانی به خود آمدند که دیگر کاری از دستشان ساخته نبود.
به این ترتیب مسعود نیز مانند دیگران کابل ویران را برای نیروهای طالبان گذاشت و به نواحی شمالی رفت و هسته مقاومت جدیدی علیه نیروهای تندروی طالبان را به همراه دیگر رهبران مجاهدین در شمال این کشور تشکیل داد. این نیرو به نام جبهه اتحاد اسلامی برای نجات افغانستان (که به اتحاد شمال معروف بود) پس از مرگ مسعود به عنوان یکی از نیروهای اصلی نبرد علیه طالبان و سقوط این حکومت در کنار نیروهای بینالمللی نقش داشت.
مسعود نهایتاً در بحبوحه مقاومت و مبارزه علیه طالبان قربانی عملیات تروریستی القاعده شد. این در حالی بود که چند ماه قبل از این اتفاق در ماه آوریل به دعوت نیکول فونتن، رئیس وقت پارلمان اروپا در این محل سخنرانی کرده و از ارتباط القاعده و طالبان سخن گفته بود.
قاتلان مسعود مدعی شده بودند خبرنگاران یک شبکه بلژیکی و مراکشیالاصل هستند، اما بعداً مشخص شد که تونسی و از اعضای القاعده بودند و گذرنامههایشان نیز مسروقه بوده است.
آنها هنگام مصاحبه با مسعود بمبی را که در دوربین کار گذاشته بودند (یا در کمربند انفجاری یکی از دو خبرنگار) منفجر کردند و به این ترتیب شیر پنجشیر به افسانههای مردم افغانستان پیوست. خبر مرگ مسعود با پنج روز تاخیر منتشر شد و پیکر او در دره پنجشیر دفن شد.
اکنون مقامات رسمی افغانستان (و حتی دیگر کشورها از جمله ایران) هر ساله در سالگرد شهادت مسعود بیانیههایی منتشر میکنند و در آنها به تمجید از شخصیت او میپردازند اما هنوز عمیقترین احساسات و قدرشناسی را تنها میتوان در اشعار و ترانههایی یافت که مردم افغانستان برای قهرمان ملیشان سرودهاند. این اشعار بهترین سند برای نشان دادن قضاوت ملت افغانستان درباره این شخصیت تاریخی است:
دراينجا مرد با ايثار خفته/ عقاب صحنه ى پيکار خفته / قدم آهسته بردار از کنارش/ که مسعود سپه سالار خفته
نظر شما :