امريکا زير ذره‌بين ۷۰ ساله لابى صهيونيست‌ها

۰۱ دی ۱۳۸۸ | ۱۶:۴۰ کد : ۶۴۹۳ اخبار اصلی
فارن پالیسى مى‌نویسد، هر کدام از مقام‌های امریکایی که می‌خواهند در این کشور به قدرت برسند باید ...
امريکا زير ذره‌بين ۷۰ ساله لابى صهيونيست‌ها

دیپلماسی ایرانی: مجله فارن پالیسی تحلیل جالبی درباره رابطه اسرائیل و امریکا و لابی یهودی‌ها در امریکا منتشر کرده که بخش‌های عمده‌ای از آن برگرفته از روزنامه اسرائیلی هاآرتص است.

فارن پالیسی این مقاله را به اندازه‌ای جالب دانسته که نظیر آن را نمی‌توان در روزنامه‌های معتبر امریکایی همچون نیویورک تایمز یا واشنگتن پست دید.

به گفته فارن‌پالیسی هر کدام از مقام‌های امریکایی که می‌خواهند در این کشور به قدرت برسند باید از سوی لابی یهودی‌‌ها تایید شوند. به ویژه گذشته آنها که بسیار مورد توجه اعضای لابی یهود قرار دارد.

این مجله سپس به مورد اوباما اشاره می‌کند و می‌نویسد، درباره دولت اوباما هر انتقادی که علیه اسرائیل از سوی وی یا نزدیکانش صورت گرفته یک امتیاز منفی علیه او محسوب می‌شود و بر تمام فعل و انفعال‌های متاثر بر آینده او اثر گذاشته است. به گونه‌ای که اکنون عده‌ای در درون این لابی وجود دارند که می‌گویند، این هم یک چپ‌گرای دیگر، اوباما نمی‌خواهد از اسرائیل به درستی حمایت کند.

داستان آغاز رویکرد منفی اسرائیلی‌ها به اوباما از آنجا آغاز می‌شود که شنیده‌هایی درباره چاس فریمن کسی که مستقیما با اعضای لابی یهودی‌ها دیدار کرد و از برخی رفتارهای اسرائیل انتقاد کرد، منتشر شد. هم‌زمان گلایه‌های مشابهی از دیدار سناتور چاک هاگل با اعضای همین لابی گزارش شد. حتی از این عجیب‌تر سازمان صهیونیست‌های امریکا و گروه‌های راست‌گرای دیگر از دیدار حنا روزنتال با رئیس دفتر ناظران ضد یهود انتقاد کردند. چرا؟ ظاهرا او در گفت و گویی با ژورنال استریت به شدت از حمایت سازمان‌های صهیونیستی از جامعه یهودی و افراط در این حمایت و چشم پوشی از بسیاری از خطاها و افراط‌کاری‌های آنها انتقاد کرده است. وی پیشنهاد داده است که فشارهای بیشتری بر جامعه یهودی و اسرائیل وارد شود تا پروسه صلح به نتیجه برسد.

در همین حال یک هم‌صدایی محسوسی از سوی خانم روزنتال شینده شده که در مصاحبه‌ای به خبرنگاران گفت: «من اسرائیل را دوست دارم. من در اسرائیل زندگی کرده‌ام. من به آنجا باز خواهم گشت و هر شانسی را بررسی خواهم کرد. من باید بگویم این مسئله بخشی از قلب من است. و چون که من آن را بسیار دوست دارم، من می‌خواهم آن را امن، آزاد و دموکرات ببینیم.»

وی از خبرنگاران خواسته که حتما این گفته‌هایش را در رسانه‌ها منعکس کنند.

به نظر می‌رسد این گفته او  بسیار احساسی و مطلوب برای یهودی‌ها باشد اما آن چیزی که کمی تعجب‌آور به نظر می‌رسد این است که او در امریکا زندگی می‌کند و این گونه نسبت به اسرائیل ابراز احساسات از خود نشان می‌دهد. برای مقامات امریکایی در موقعیت وی، مهم این است که آنها امریکا را دوست داشته باشند، اما او بر این باور است که ضد یهودیت یک احساس نفرت فلسفی است که با زور مواجه شده است و باید جلوی آن را گرفت. به هر حال باید بگویم او اسرائیل را آن طوری دوست دارد که فرانسه یا تایلند یا نامیبیا و جاهای دیگر را دوست دارد و این هم چندان بی‌ربط نیست. او در سخنانش تاکید می‌کند، این کاملا ممکن است که شما از ضد یهودیت نفرت داشته باشید و هم‌زمان اسرائیل را هم دوست نداشته باشید.

اما آنچه بسیار مهم جلوه می‌کند و بر دیگر ارکان امریکا تاثیر می‌گذارد، تاثیر لابی صهیونیستی بر روابط خارجی ایالات متحده امریکا است. گروه‌هایی که در کمیسیون‌های مرتبط با وزارت امور خارجه هدف قرار گرفته‌اند مانند فریمن، هاگل و رونتال. چرا که آنها می‌خواهند مطمئن شوند کسی بر تحولات خاورمیانه نظری مغایر به منویات و ایده‌های آنها ندارد. برای مثال، آنها به شدت به دنبال بی‌اثر کردن خودمختاری در منطقه برای غیر یهودی‌ها هستند. در حالی که مردم به شدت به آنها فشار می‌آورند که نگاهشان را به واقعیت‌ها بیش از پیش گسترش دهند و دیدگاه‌های اخیرشان را نسبت به منطقه تغییر دهند. این فشارها اثر هم کرده است.

لابی‌صهیونیست‌ها اکنون به جایی رسیده که اگر نتواند هر دیدار خصوصی‌ای را مدیریت کند، می‌تواند افکار را مجددا به گونه‌ای مدیریت کند که پتانسیل وجود یک انتخاب حتی بحث‌برانگیز که بتواند مناقشه را به راه اصلی مورد نظرشان در سیاست خارجی باز گرداند، ایجاد کند. مطمئنا در ایالات متحده هر کسی که در دولت واشنگتن فعال است این چنین مشاورانی دارد.

نتیجه این می‌شود که سیاست ایالات متحده در خاورمیانه (و سیاست خارجی ایالات متحده به طور کل) از سوی آنها به شدت زیر نظر گرفته می‌شود و جایگزین‌هایی برای آنها مطرح می‌شود تا بتوانند وقف اهداف ثابت لابی‌های صهیونیست‌ها شود تا به یک رابطه به خصوصی برسد که از هر گونه سکون خلاف میل آنها وحشت داشته باشد. نتیجه این که سیاست ایالات متحده به دست افراد متخصصی می‌افتد که سیاست‌های 70 سال اخیر شاید هم بیشتر این کشور را همیشه هدایت کرده‌اند و همواره یک راه ثابت و غیر متغیر ایجاد کرده‌ان. اگر چند امریکایی دیگر آنچه در هاآرتص آمده است را بخواند، دیگر امریکایی‌ها باید به دنبال یک کشور جدید برای خود باشند.


نظر شما :