آينده روابط ايران و امريکا
دیپلماسی ایرانی: تغيير در سياستهاى امريکا در مقابل ايران در اواخر دوران رياست جمهورى جورج بوش قابل درک بود. زمانى که اقدامات جناح راست افراطى نئومحافظهکاران مورد کم توجهى قرار گرفت و ارتش امريکا در عراق و افغانستان زمينگير شد دولت بوش سياستهاى خود را در رابطه با ظرفيتهاى همکارى خود پس از شکست در عراق تغيير داد. ديگر امريکا در عراق حضورى مانند سال 2003 نداشت. قبل و طى دوران طلايى 5 سال اول اشغال عراق، دولت بوش از جمله "محور شرارت" احساس غرور مىکرد. در سال 2007، دولتى که ديگر غرور کمترى داشت مذاکرات سطح پايينى را با ايرانىها به واسطه نورى مالکى انجام داد تا وضعيت امنيت در عراق را به طور غير مستقيم حل کند.
تاثير ديگرى که جنگ عراق بر روى امريکا داشت به گسترش روابط خود با ايران باز مىگشت. در نهايت رياست جمهورى به باراک اوباما منتقل شد که با شعارى براى تغيير سياستهاى جهان در جهت تقابل کمتر به روى کار آمد که اين شعار اگر تنها دليل پيروزى او نبود،يکى از آنها بود. اوباما اين مساله را روشن کرد که شيوه ضد ديپلماتيک دولت بوش را شکست خواهد داد. اکنون آشتى دشوار با ايران مرکز ترکيب سياست خارجى امريکا را تشکيل مىدهد.
ملاقات تاريخى با ديپلماتهاى ايرانى در ارتباط با برنامه هستهاى اين کشور و ملاقاتهاى پشت پرده همچنان با شدت ادامه دارد. مسلما، بر اساس تمام مقياسهاى عقلانى، اين ايده که ايران تهديدى براى امنيت ملى امريکا و حتى اسرائيل به شمار مىرود، بسيار بىمعنى است. اين واقعيت که ايران به يک تهديد بينالمللى تبديل شده است با واقعيت خواستهها و توانايىهاى ايران همخوانى ندارد.
افرادى که معتقدند که قدرت نظامى آشفته اسرائيل در شرف پايان است نيازى ندارند که به آنها يادآورى کنيم که اسرائيل در حقيقت همان کارى را انجام داد که ايران متهم به انجام آن است. اسرائيل بر روى انبارهاى کلاهکهاى هستهاى نشسته است. اسرائيل به کشورهاى همسايه خود تجاوز کرده است. سازمانهاى اطلاعاتى اسرائيل رهبران سياسى کشورهاى ديگر را کشته و يا ربودهاند. ارتش اسرائيل جنايات جنگى را رقم زده است. اسرائيل سرزمينهاى فلسطين و فلسطينىها را بر خلاف قوانين بينالمللى مورد تاخت و تاز قرار داده است. در عوض، يکى از منابع اصلى جامعه جهانى براى عدم تنبيه اسرائيل همان قانون است. همين مساله مذاکره با ايران را دچار مشکل کرده است.
و امروز با وجود تلاشهاى فراوان جناح راست در اسرائيل و همپيمانان آنها در سناى امريکا براى آمادهسازى يک جنگ جديد در آسياى غربى، اقداماتى در جهت صلحى سرد بين ايران و امريکا انجام شده است. تغيير جهت اوباما از سوى مقامات سياست خارجى ايران به عنوان روزنهاى ديده مىشود. نقش محمود احمدىنژاد، رئيسجمهور ايران به شکل کاملا واضحى کاهش پيدا کرده است. البته اين درحالى است که رياست جمهورى هرگز در مرکز برنامهريزى سياست خارجى در ايران قرار نداشته است. اما چالش موجود در مشروعيت محمود احمدىنژاد در ايران توانايى او براى تاثيرگذارى در گفتمان در مسائل بينالمللى را کاهش داده است.
در حال حاضر مواردى وجود دارد که نشان مىدهد اوباما نمىتواند از سياست نيکسون در مقابل چين در اوايل دهه 1970 استفاده کند. ابتدا اينکه خشونتهاى ناشيانه جناح راست در ايران در مقابل جنبش سبز سبب شده است تا هيچ رهبر خارجى نتواند همکارىهاى نزديکى با ايران داشته باشد.
همکارىهاى امنيتى در چالشهاى امريکا از جمله،افغانستان،عراق،فلسطين و از همه مهمتر واقعيت ژئوپليتيک ايران مساله ديگرى را پررنگ مىکند: برداشتن گامى مهم در مذاکرات استراتژيک ايران و امريکا که پا را فراتر از برنامه هستهاى ايران بگذارد از سوى امريکا احساس مىشود. اگر صلح در منطقه هدف اصلى است، روابط ديپلماتيک ميان ايران و امريکا بايد به صورت بسيار جدى تعقيب شود.
*نويسنده: Arshin Adib-Moghaddam
**نويسنده اين مقاله، نويسنده کتاب ايران در جهان سياست است.
نظر شما :