کدام يک از آمريکايىها در عراق مى ميرند
يکى ازجمعه هاى گرفته اوايل نوامبر 2005 در فلوجه بود که با خودم فکر مى کردم "شايد مى توانستيم به جاى آن13 نفر، فقط سه نفر کشته داشته باشيم." قطعههاى يکى از خودروهاى نظامى را از روى زمين برمى داشتم که چند ساعت قبل با يکى از بمبهاى دست ساز منفجر شده بود.
با خودم فکر مى کردم چرا تجهيزات ما بهتر از اين نيست وچرا سه نفر ديگر از ما مردند؟ ماه رمضان تازه به پايان رسيده بود. ماهى که در آن حملات انتحارى دو يا سه برابر شد و گردان من، گردان دوم تفنگداران دريايى، 13 نفر را در عرض کمتر از دو هفته از دست داد.
شورشى ها تکنولوژى نظامى خود را ارتقا داده بودند و ما همچنان درهمان خودروهاى نظامى قديمى بوديم. البته اين خودروها مانند خودروهاى سال قبل، درهاى پارچه اى نداشتند. اما آيا واقعا اين بهترين تجهيزاتى بود که مى توانستيم در اختيار داشته باشيم؟
همان موقع بود که خودروى بزرگى را در حال عبور ديدم. خودرويى که در اختيار يکى از شرکت هاى پيمانکارى خصوصى بود. خودروى جنگى ما در کنار آن مثل يکى از مدلهاى قديمى فورد در کنار يک فرارى به نظر مىرسيد.
آن خودرو هيبتى عظيم، سنگين و فنا ناپذير داشت. دلم مى خواست آن را مصادره ودر آن زندگى کنم. اگر در يکى از آنها بودم، مطمئن مى شدم که به خانه بازمى گردم. خيلى از آنهايى که به خانه بازنگشتند هم مى توانستند به خانه ها يشان بازگردند.
همان طور که مى گذشت به خودرويى خيره شدم که بعدا فهميدم اسم آن "خودروى محافظ ضد مين" است. هيچ وقت فکر نمى کردم در عراق هم چيزى پيدا شود که برايم جذاب باشد اما آن خودرو آنجا بود و با غرش مىگذشت.
به سرجوخه خودمان نگاه کردم و پرسيدم: جناب سرجوخه؟
- بله، فينللى؟
- چرا شرکتهاى خصوصى چنين خودروهايى دارند و ما نداريم؟
به من نگاه کرد و همان نشانه بين المللى براى پول را نشانم داد: انگشت اشاره و شصت دستش را به هم ماليد. ناگهان همه چيز را فهميدم. درآن جمعه ماه نوامبر در فلوجه برايم روشن شد که بزرگ ترين قدرت آمريکا، يعنى اقتصاد، در اين بازى نقشى ندارد. موضوع دردناکى بود.
بر اساس آمار پنتاگون هيچ فردى در اين خودروهاى ضد مين کشته نشده بود. پس چرا سربازان يا تفنگداران دريايى در عراق از اين خودروها ندارند؟ جواب آن به سادگى به اقتصاد برمىگردد. قيمت هر کدام از اين خودروها پنج برابر بيشتر از مجهزترين خودروهاى "هيوم وى" است که ما از آن استفاده مى کرديم.
مردم بايد علائق شخصى و ويژه اى براى جان خود يا پول داشته باشند که از اين خودروها استفاده کنند در حالى که سربازان، آنها را در اختيار ندارند. براى آنکه آمريکا، پايه اى ترين اصول سرمايه دارى را با در اختيار داشتن ارتشى تماما داوطلب در ميدان جنگ اجرا نمى کند. اين اتفاق در آينده هم روى نخواهد داد مگر آنکه شيوه سربازگيرى براى ارتش تغيير کند.
تا زمانى که طبقه ثروتمند از حقوقى مسلم برخوردارند و فرزندان سناتورها و طبقات مرفه در آن خودروهاى امن مى نشينند، بهاى لازم براى سربازان پياده پرداخت نمى شود.
18 ماه بعد از آنکه تفنگداران دريايي درخواست کردند چنين خودروهايى در اختيار داشته باشند، بالاخره اولين سرى از آنها از راه رسيدند. اما نه به آن تعدادى که خواسته شده بود. تا پايان سال فقط 1500 خودرو از 3900 خودرويى که پنتاگون قول آنها را داده بود در اختيار سربازان قرار گرفت.
کار چندان مشکلى نيست که بخواهيم بفهميم چه کسانى از اين موضوع آسيب مىبينند. 160 هزار سرباز زن و مرد آمريکايى که در عراق حضور دارند، آخرين نسل از ملت آمريکا هستند که حاضر شده اند نمايندگى کشور خود را در ميدان جنگ بر عهده بگيرند.
آنها هم مانند گذشتگان خود هيچ جايى در تالارهاى قدرت ندارند. وقتى يکى از سياستمداران به سالن غذاخورى در يکى از اردوگاه هاى فلوجه مى آيد و درباره عراق صحبت مى کند، معمولا افسران و درجه داران حاضر در سالن با خود مى گويند:" خب، من يکى از يقه- آبىهايى هستم که توسط اينها به کار گرفته مى شود.
او يک مامور دولتى است که هيچ وقت به او شليک نمى شود و پسرش هم اينجا نيست. اما مى دانم که من آمريکا را امن تر مى کنم. خب در هر حال من کارم را انجام مى ده".
آنها درحقيقت هم اين کار را انجام مى دهند. همان طور که در سه سال ونيم گذشته انجام دادند. هر چند هميشه به طرز غم انگيزى، تجهيزات اندکى داشتند اما جنگيدند.
شکست واقعى اين جنگ و اشتباهى که موجب اين همه مشکل در راه عمليات آزاد سازى عراق شد، در واقع شکست سيستم سربازگيرى بود که مى بايست در همان زمان فرو ريختن برج هاى دوقلو تغيير مىکرد.
اما جرج بوش تصميم گرفته بود از جان آمريکايى هاى غير يونيفورم پوش – که افرادى از طبقه ثروتمند آمريکا مانند خودش بودند- در برابر جنگ حفاظت کند. در نتيجه ما کمبود شديدى براى نيروهاى باهوش در ارتش داريم.
در حاليکه شجاع ترين آمريکايى ها در ارتش هستند، باهوش ترين آنها غايب هستند. اين جنگ با عراقى ها بايد براى طبقه متوسطى که فقط اخبار بد آن را مى بينند، ناراحت کننده تر شود.
دموکراسى در جنگ خارجى نمى تواند فقط با گسترده کردن گستره عمليات، اجرا شود. آن هم در شرايطى که فقط افرادى در آن قربانى مى شوند که از قبل براى آن انتخاب شده اند.
اين بزرگ ترين درسى است که نسل من ياد گرفت: آمريکايىهاى جوان! شايد شما نخواهيد جنگجويان عراقى را بکشيد اما آنها مى خواهند شما و افرادى که دوستشان داريد را بکشند. بيدار شويد.
نظر شما :