11 سپتامبر روز جدایی خودخدابینها از مسلمانها
دیپلماسی ایرانی: با جهانی شدن واژه القاعده و ورودش به ادبیات سیاسی، واژه ها و مفاهیم دیگری نیز بازتولید شدند که از جمله آنها خشونت دینی، افراط گرایی دینی و بنیادگرایی بود.
شدت خشونت روا داشته شده در 11 سپتامبر منهتن قابل مقایسه با اشکال دیگری از تروریسم که سال هاست در اقصی نقاط دنیا از افریقا و خاورمیانه تا روسیه و هند دامن گسترانیده شده، نیست. این واقعه از نقطه نظر شدت حادثه و نیز انگیزه تروریست ها از سایر پدیده های خشونت بار اخیر متمایز است.
وجه تمایز اصلی آن ریشه در دین باوری و اصولی بودن تروریست ها دارد. دین و قرائت ایدئولوژیک از دین کلیدواژه 11 سپتامبر است که خود نگرانی های ناتمامی را به دنبال می آورد.
جمعیت میلیاردی مسلمانان جهان، تراکم آنها در خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی، استحکام پایه های سنت در خاورمیانه و آسیای مرکزی و انجماد فکری و رویارویی با اندیشه های غربی نزد توده هایی از مسلمانان و مهم تر از همه توسعه نیافتگی تکنولوژیکی و عقب ماندگی اقتصادی باعث شده است تا اسلام و مسلمانان در دهه جاری میلادی به یکی از سرفصل های مهم پژوهشی و استراتژیکی تبدیل شود.
اگرچه در پاره ای مقاطع چالش هایی میان مسلمانان مهاجر یا ساکن در اروپا با کشورهای میزبان بروز پیدا کرده و به رودررویی مسلمانان و غیرمسلمانان انجامیده، اما در مجموع غرب پذیرفته است که مشکل اصلی در این میان نه اسلام - به مثابه دین و آداب و رسوم پیوست آن - بلکه قرائت های بنیادگرایانه و افراطی از اسلام به عنوان ابزاری مخالفت جویانه بوده است.
قرائت های بسته و ایدئولوژیک از دینی که پیام آور صلح و رحمت بوده است، توجیه های متعددی را در اختیار بنیادگرایان قرار می دهد تا با تفسیرهایی مبتنی بر پیش فرض های تقابلی، به جنگ دنیا بروند و حکم کفر را بر تجدد و کافر را بر متجدد جاری کنند.
بنیادگراهای عصر جدید که از قافله پیشرفت غرب جا مانده اند، چاره برابری را در اعمال خشونت و بکارگیری ادبیات اقتدارگرایانه و ستیزه جویانه (در جهت اعمال قدرت) و دستیابی به سلاح های کشتار جمعی می جویند.
ستیزه جویان اسلامی البته همراهی چندانی را از سوی جوامع مسلمان به دست نیاورده و همین ابتر ماندن رهبریشان بر میزان ناکامی و خشونتشان می افزاید. گویی که رویایی را در سر پرورانده و زمانی از خواب پریده اند که دستشان از مطلوبشان کوتاه مانده است.
بخشی از رویای بنیادگرایان در تفاسیر ایدئولوژیک آنها از برخی آیات قرآن نهفته است. آرمان آنها پیروی از ایدئولوژی و ساختن اتوپیای مقدسی است که با آب و هوای امروز دنیا و تنوع تفاسیر قرآنی همخوانی ندارد. برداشت اصولی بنیادگراها از دین آن قدر دیروزین است که انگار اصحاب کهف بعد از قرون متمادی بیدار شده و قدم به روزگار تازه گذاشته اند و با مشاهده جهان جدید، اول حیرت کرده و بعد به جای خوابیدن دوباره، تصمیم به تغییر همه جهان بر اساس اصول عهد خود گرفته اند.
می توان این جریان فکری را با اطلاقی که عبدالکریم سروش بر گروهی از تئوریسین های افراط گری دینی نهاده است یاد کرد؛ "خودخدابینها".
خودخدابین ها خود را حق مطلق و غیر خود را نیازمند هدایت و قرارگیری در مسیر خویش می پندارند. اینان به تعبیر سروش کسانی هستند که پا در کفش خدا مىکنند و فکر می کنند رداى الوهيت بر تن دارند و بر همین مدار به نفی خردورزی و تساهل معتقد می شوند و علوم دیگر را انحرافی و ملل دیگر را نازلتر می شمارند و به این ترتیب در برابر خروج از دايره بشريت و انسانيت، توجیه خدایی می آورند.
تاریخ پیش از آن گفته بود ولی 11 سپتامبر 2001 به ساکنان امروزی جهان ثابت کرد که اگر دین مکتب انسان سازی است ایدئولوژی مکتب انسان سوزی است. اکنون دین باوران و مسلمانان مرز خود را با بنیادگرایان حفظ می کنند و با درک ماهیت دین می کوشند از اصالت و رحمانیت آن محافظت کنند.
نظر شما :